سلام
اینجور تاپیکها که متعلق به شخص خاصی نیست که بخوای برای نوشتن توش از شخص خاصی اجازه بگیری..این تاپیکها متعلق به خود خداست…. خدا هم که مهمون نواز و مهربونه.. لازم نیست ازش اجازه بگیری که مهمون سرزده اش باشی… اصلا شاید این محافل راه میفته که لابلای کلی نوشته … یک بنده ای پیدا بشه که خدا بخواد اون رو وسیله کنه که توی فکرش چیزی بندازه که از طریق این محافل نکته ای رو ذکر کنه که بعد یک بنده دیگه ای که خدا اون رو خیلی دوست داره ولی یک مدتی هست از خدا دور افتاده … به وسیله اون مطلب فرد اولیه دوباره بکشدش سمت خودش..
امشب اینجا رو دیدم منم هوسم شد دو کلوم بنویسم…
خدا که با ادمهایی که باخدا کاری ندارن که کاری نداره، ازاری بهشون نمیرسونه ، بلایی بهشون نمیده… اتفاقا اونا رو انگاری به ظاهر خیلیم هم دوست داره… اینقدر دوست داره که خدا اصلا دلش نمیخواد صداشون رو بشنوه… هم میگن خدایا فلان چیز رو میخوایم ، فلان مقام رو میخوایم ، فلان ثروت رو میخوایم ، فلان لذت رو میخوایم.. خدا سریع به فرشته هاش میگه ، سریع حاجت این مخلوق من رو بدید ، اصلا دوست ندارم که یکبار دیگه صدام بزنه… زود بهش حاجتش رو بدید که سرش گرم بشه و اسم من رو نیاره دیگه … روایت داریم اگه مومنین به کفار حسودی نمیکردن ، حتی خدا ناودونی بارون کفار رو هم از جنس طلا میداد که دیگه کلا کاری به کار خدا نداشته باشن و دنیاشون به بهترین شکل جفت و جور باشه و ذره ای از خدا طلبکار نباشن…
مشکل از اونجایی شروع میشه که یک بنده ای از دهانش در میره و میگه خدایا دوستت دارم … خدایا عاشقتم…
هرکه در این بزم مقربتر است… جام بلا بیشترش میدهند
خدا میگه… عاشقمی بنده جان ؟ دوستم داری؟ نوح رو دیدی؟ ابراهیم رو دیدی؟ محمد (ص) رو دیدی؟ امام علی رو دیدی؟ حسین مظلوم رو دیدی؟ ابوالفضل رو دیدی؟ اینها الگوی عاشقی بودن… اتفاقا خیلی هم ادعای عشق داشتن… اما منه خدا که همینطوری قبول نمیکنم که… ادعا کردی باید پای ادعات وایستی .. باید عیار عاشقیت رو نشون بدی… تا بتونم بهت مثل همون عاشقای بالا سخت میگیرم… اینقدر بهت سخت میگیرم و این دنیا رو بهت تنگ میکنم که بقیه مردم قرنها برای مظلومیتت و برای مصیبتهایی که سرت اومده اشک بریزن… تقصیر خودت بود… من که کاری به کارت نداشتم… خودت اومدی ادعای عاشقی کردی… خوب اینم تاوان ادعات بود… اخه نمیشه بنده جان… زغال سنگ اگه میخواد الماس بشه … باید تحت فشار قرار بگیره .. خوب توی بنده هم همینطوری با این همه ناخالصی که نمیتونی بیای این دنیا هم نشین من خدا باشی… باید الماس بشی…
توی نماز بعد از سجده که میخوای بلند شی … میگی "بحول الله وقوه اقوم و اقعد" یعنی بحول و قوت الهی برمیخیزم و مینشینم… ما که از این چیزها سرمون نمیشه … اون عارفا که طعم لذت نماز رو چشیدن.. میگن این ذکر رو به این خاطر میگی که توی سجده اینقدر حال کردی و با خدا معاشقه کردی و به خاطر لذت وصف ناشدنی که سجده داشته برات… دیگه نای بلند شدن نداری … یعنی اصلا نمیخوای بلند شی دیگه .. بعد از خدا برای بلند شدن مدد میگیری…
بعد این خدایی که یک سجده کردنش اینقدر لذت داره… اومدی گفتی خدا جون دوستت دارم… بعد خدا ازمایشت میکنه دیگه… امتحانت میگه … تا عیار عشقت مشخص بشه… اخه اون دنیا قراره بهت پاداش بده… پاداشش هم بهشت و انواع و اقسام خوردنی ها و اشامیدنی ها و حور و پری ها نیست که …
اینقدر ارزش انسان بالاست که که حتی بهشت هم براش کمه… پاداش اون بنده ای که اومد گفت خدایا عاشقتم.. بعد هم سختی های این دنیا رو تحمل کرد و ذره ذره مثل یک داروی تلخ نوشید… تا به خدا ثابت کنه عشقش حقیقی هست و در برابر این همه سختی حتی یک ناله کوچک هم نکرد و در عوض فقط و فقط در برابر این همه سختی گفت (ما رأیت الا جمیلا) یعنی (من به جز زیبایی چیزی ندیدم)… بعد خدا بهش اون پاداش خیلی مهمه رو میده… اون بنده توی این دنیا یک سجده میرفته بعد کلی غش و ضعف میرفته و کلی حال میکرده … بعد ایا لذتی وصف ناشدنی تر از این برای این بنده هست که اون دنیا پاداشش هم نشینی با خود خدا باشه…
این ادم پولدار خارجی ها رو دیدین… اون خیلی خیلی خیلی پولدارها.. بعضی هاشون هستن اخر سر خودکشی میکنن … چرا؟ چون مثلا طرف 50 سال عمر کرده اینقدر پول داشته که دیگه هیچ لذتی توی این دنیا نبوده که نچشیده باشه.. بعد طرف به پوچی رسیده و فکر کرده این دنیا دیگه چیزی نداره حداقل بمیره شاید اونطرف تجربه های جدیدتر کسب کنه…
یعنی اگه خیلی ثروتمند باشی در عرض 50 سال مثلا ، از تمام خوشی های دنیا اشباع میشی…
حالا…
ما قرار میلیارد میلیارد میلیارد سال و به اصطلاح ریاضیش بی نهایت سال اون دنیا زندگی کنیم… بعد خدای مهربون اون بهشتش رو چطوری طراحی کرده که توش تا ابد هم باشی هیچ وقت دلزده و سیر نمیشی… حالا بهشت فعلا مهم نیست…
مهم خود اون خدای مهربون هست که طراح یک چیزی هست که همیشه بدیع و نو باقی میمونه…بعد خود این خدا چه موجود عزیز وصف ناپذیری هست… ایا پاداشی عظیم تر برای یک بنده میتونه باشه که همنشین این خدا باشه؟ و ایا عذابی بزرگتر از این میتونه باشه که از نگاه این خدا در اون دنیا محروم بشه؟ خوب هر که فیل خواهد جور هندوستان کشد…
همنشینی خدا رو میخوای اون دنیا…
باید بهش بگی عاشقشی..
وقتی هم گفتی عاشقشی…
باید بهش اثبات کنی…
برات بلا و سختی میده… هر کسی یک مدل… یکی با مسائل مالی .. یکی سلامتی .. یکی مسائل همسر و فرزند و خانواده و..
بلا میده که ببینه کم میاری یا نه ....اینقدر پسر یا دختر خوبی هستی که جیکت در نمیاد… میگی چشم خدا.. هر چی تو بخوای و تو بگی…
میخواد به یک نقطه ای برسی که توی خوشی ها ذره ای سرمست نشی .. توی غمها ذره ای ناراحت نشی… در هر حال بگی خدایا راضیم به رضای خودت…
بهش بگی خدایا .. حالا که توی این بلاها و امتحانات من راضیم به رضای خودت… تو هم قول بده مواظب اخرتم باشی… هر کاری میخوای تو این دنیا با من بکن … ولی نزار کوچکترین خدشه ای به اخرتم وارد بشه… اخه خدایا نمیخوام همنشینی با تو رو از دست بدم… اخه خدایا… من لذت سجده کردن توی این دنیا رو چشیدم… یک سجده ات که اینقدر برام لذتبخشه.. لمس حضورت توی اون دنیا دیگه چه مزه ای داره….