سلام
ابتدا سال نو رو به همه دوستان تبريك ميگم.
اما اينكه اينجا مزاحمتون شدم . من پسري هستم 28 ساله داراي مدرك كارداني عمران.حدود 4 ساله پيش توي يه گروه علمي با يه دختر خانمي آشنا شدم .ارتباط ما اول بصورت برخورد تو جلسات بود و همينطور استفده از ايميل ولي بعد دو سال كه از اين آشنايي گذشت ما بهم نزديكتر شديم و بنوعي ارتباط دوستانه پيدا كرديم كه البته حس من در اين مورد آشنايي بيشتر بود تو اين مدت ما درباره روحيات و شخصيت و مسائل ديگمون صحبت ميكرديم و همينطور تستهاي زيادي در موارد مختلف روانشناسي رو با هم زديم و به نتايج تقريبا مشابهي رسيديم .تا اينكه اواخر مراد و اوايل شهريور امسال من از ايشون تقاضاي ازدواج كردم و ايشون پذيرفت ولي با توجه به شرايط خاص خانوادگي از ايشون خواستم كه اين مسئله رو تو بهار 87 با خانواده هامون مطرح كنيم و در عين حال تو اين مدت جديتر رو شناخت از هم كار كنيم .ما تو اين مدت كتاب خونديم و مسائل مختلف رو با هم مطرح كرديم از جمله بيان ريز شرايط كاري مالي و اقتصادي و اخلاقيم و همينطور ايشون .البته ايشون از نظر مالي در شرايطي بالاتر از ما قرار دارند كه خوب به طبع اين يه تفاوت فرهنگي رو هم منجر ميشه ولي با بيان روشن شرايط خودم و خانوادم ايشون همه موارد رو پذيزفت. تا اينكه به اواخر امسال رسيديم .اينجا بود كه احسس كرديم لازمه سرانجامي به اين ارتباط بديم و مسئله رو با خانواده هامون طرح كرديم كه در ابتدا با موافقت مادرها مواجه شد ولي پس از تماسي كه برقرار شد يكدفعه ورق برگشت و هردوي ما رو با يه بحران واقعي مواجه كرد. البته عمده مشكل مادر ايشون با من مسئله مالي و كار ثابت بود .البته مادر من هم متاسفانه نتونستن تعريف درستي از من و شرايطم به ايشون ارائه كنن. و البته ايشون حتي حاضر به گذاشتن يك جلسه رسمي هم نشدن تا من بتونم به شخصه از خودم و كارهامو برنامه هام صحبت كنم.
خلاصه اينكه در حل حاضر ما از حال درستي برخوردار نيستيم و وقعا نميدونيم در اين شرايط غير از صبر چكار ميتونيم بكنيم.ممنون ميشم اگه لطف كنيد و راهنمائيم كنيد.