چه بگويم كه هنوز .... علي (ع) غريب است....
هنوز در ژرفترين چاههاي تنهايي بشريت ناله هاي علي را ميشنوي....؟
و هنوز هم نميداني كه علي را چه شد و چه گفت به چاه.... كه به مردم نتوانست بگويد....
اي تنها ياور تنها مانده غريبي و غربت ... اي پدر معصوميت و مظلوميت ....
و اي دادرسنده يتيمان و درد كشيدگان نيمه شب....
چه گفتي با چاه و تو را چه شد كه اين چنين در محراب و فرق شكافته "رستگار"! شدي!!؟
كه ميداند...؟
كه علي (ع) چه كشيد؟؟؟؟
كسي به من بگويد كه علي را چه كردند كه هنوز هم غريب و تنهاست...؟
....
اي جد بزرگوار من!!!! چگونه سيدم؟؟؟ چگونه از توام در حاليكه به درد تو آشنا نيستم؟؟؟
چگونه ميتوانم دين خود را ادا نمايم ؟؟؟
چگونه بدانم كه در محراب چگونه غرق در خون "رستگار" شدي؟؟؟ چگونه؟؟
و من فرزند توام.... اي علي....
من فرزند توام... غافل از تو و خويش... همراه ميشوم با غفلتهاي زمانه خويش...!!!
فارغم از "واقعيت تاريخ" در عصر تمدن و تكنولوژي... در عصر ارتباطات...
من غرق در دانستن پوچها و هيچ ها.... گمم... در عصر سخن ....
همانند رباطي شده ام و تنها نظاره ميكنم .....
و دربها همچنان كوفته ميشوند به پهلوي عزيزت ... و من باز تنها نظاره ميكنم.....
واي برما اگر با كوبندگان باشيم.... واي برمن!!!
واي بر من كه تو ناشناخته تر شده اي برايم اي بزرگوار.... اي پدر يتيمان...
اي كسي كه پيامبر (ص) تو را درب علم و دانايي خود ناميد....
اي همه عشق خدا....
چرا...
چرا نميتوانم تو را بشناسم و بشناسانم؟؟؟
ياريم كنيد...... جور ديگر "علي (ع)" را به من بشناسانيد....
آه...
اين بار اول نبود كه تو را بازيچه گفتار خويش نمودند و "من" تنها سكوت كردم....
و احساس خفقان.... احساس غم ... احساس ناتواني در گفتار....
و احساس بي لياقتي تنها چيزي بود كه بدان بسنده كردم... تنها در خود شكستم ... تنها همين....
الهي.... كو سخنوري؟؟؟ كجاست تا بشناساند علي را به ما....؟!
بياييد كه اينجا "علي (ع) غريب است!
"يا مولي الموحدين"....
......
دلم گرفت...
علاقه مندی ها (Bookmarks)