میدونم که نباید احتمال طلاق رو صفر بدونم.من با وجود همچین شوهری دلبستگی خاصی به این زندگی ندارم.شرایطم برای طلاق خوب نیست وگرنه شاید اصلا شک نمی کردم .سرزده به خونم بر می گشتم و منتظر می شدم که یا شوهرم متنبه بشه یا همه چی تموم بشه.
عزیزم الان که با هم خوب هستی شوهرت میگه چند روز دیگه هم بمون بعد بیا به نظرت منطقی هست با قهر بری بشینی خونه بابات تا اون بیاد دنبالت ؟ یعنی یه جوری خودت خونه رو براش خالی کنی که بی دقدقه هر کاری خواست بکنه؟
دلیل مهم تردید من در تصمیم گیری و نیاز زیادم به مشاوره با شما همینه.الان اگه کارم به جدایی بکشه فکر می کنم شرایط سختی پیدا می کنم.البته در شرایط فعلی زندگیم و با این خیانت شوهرم هم زندگیم خیلی تلخه و سخته.زندگی با مردی که بهم خیانت می کنه.تمایلی به رابطه زناشویی باهام نداره و این فاصله بینمون رو بیشتر می کنه و من کاری در این مورد از دستم بر نمیاد.
نمی دونم سختی که در این زندگی فعلیم باهاش مواجهم بیشتره یا بعد از جدایی؟تردیدم به این دلیله.
با وضعیتی که شما داری به مراتب سخت تر هست
گفتی تاپیک منو خوندی ببین من شرایطم برای جدایی عالی عالی هست الان چهار ماهه که مستقل زندگی می کنم بدون حمایت شوهر و یا مرد در شهرستان هستم خانواده من هم نیستند ولی می گویم طلاق با اینکه یک راه حل هست مزخزفترین و چرت ترین دوران زندگی یه زن می تونه باشه
حالا با شرایطی که شما داری قطعا زجر آورتر از این زندگی فعلی ات می شود
ای کاش میتونستم سر کار برم.وضعیت مالی خودم رو بهتر کنم و برای مواجه شدن با وضعیتی جدید آماده باشم.ولی.....از حرف تا عمل خیلی راهه.برای رشته من توی شهرهای بزرگ هم سخت کار پیدا میشه .توی یه شهر کوچک که شرکت خصوصی پیدا نمیشه.رشته من به درد کارخونجات هم نمی خوره.من اصلا کسی رو اونجا نمی شناسم و شوهرم هم در این زمینه همکاری نمی کنه.نگفته ولی می فهمم ته قلبش موافق کار کردنم نیست.برای همین وقتی برام کار پیدا شد اول گفت برو وبعد بهونه بچه رو اورد.من حتی فکر نمی کنم اگه جدا بشم هم بتونم کار پیدا کنم.خیلی از همکلاسیهام بیکارن.
باز که داری آیه یاس می خونی این قدر نشین کاسه چه کنم چه کنم دستت بگیر ای کاش می تونستم چرا نتونی ؟ مگه چه چیزی ات از بقیه کمتر هست آره از حرف تا عمل خیلی راهه شما بلند شدی اقدام کردی؟
منم توی این شهر غریبم شوهرم هم همکاری نکرد خودم تلاش کردم
شما نباید به شوهرت وابسته باشی مگه بچه هستی؟
ولی می فهمم که ته قلبش موافق نیست
از کجا می دونی چرا پیش داوری می کنی
حرف بچه را پیش کشید درسته حق هم داره شوهر من وقتی کار برایم جور شد به هم گفت اگه بخواهی بری سر کار و شام و ناهار من رو به راه نباشه نرو سر کار
منم گفتم چشم عزیزم تو بگی نرو من نمی رم
ولی به جایی رسیدیم که بهش زنگ میزدم می گفتم تن ماهی بخر بیار ناهار نداریم:D
چرا
چون هدفم این بود که استقلال مالی داشته باشم
شما هم نگو نمیشه من غریبم
زحمت داره سختی داره ولی باید این سختی ها رو قبول کنی تا به موفقیت و اسایش برسی
اینه که با سکوتم در حال حاضر فقط مجبورم شرایط سختی رو تحمل کنم و در لحظاتی زجر بکشم.بدون این که بتونم قدمی به جلو بردارم.
باز که برگشتی سر خونه اول شما سکوت می کنی که به اهدافت برسی به استقلال
برای طلاق هم به اندازه کافی وقت داری
چرا نتونی قدمی به جلو برداری
مگه شما با بقیه انسانها فرق داری
البته تنبلی و راحت طلبی ات رو بذار کنار
و اگه باهاش برخورد کنم هم عاقبتش معلوم نیست و درستی این کار.
من اصلا نمی دونم فرضا اگه بخوام برم ومچشو بگیرم بعدش باید چه کنم؟
قهر کنم بیام خونه بابام.اگه نیاد دنبالم و هیچ اقدامی حتی برای طلاق نکنه و من بلاتکلیف بمونم باید جه کنم؟
یا بمونم توی خونه خودم؟چه برخوردی بکنم؟
یا همچنان به همین روند فعلی زندگیم ادامه بدم.خیلی فکر می کنم ولی نتیجه نمی گیرم.
باز هم همون حرف های اول تاپیکت باباجان یه کم به راهنمایی ها توجه کن
من نمی دونم اومدی راهنمایی بگیری یا همش درد و دل کنی و زانوی غم بغل بگیری
این همه راه به شما نشان داده شد بسم الله از تو حرکت از خدا برکت
علاقه مندی ها (Bookmarks)