آنی عزیزم سلام
همراه پدر و مادرم نرفتم.برای این کار هم باید مقدماتی را فراهم کنم.هنوز تصمیم نگرفتم.ولی واقعا تحمل این شرایط برام خیلی سخت و غیر ممکن شده.در این مدت خیلی سعی کردم روی رابطمون کار کنم ولی هیچ فایده ای نداشت............هیچی
جز اینکه من اعصابم خیلی خورد شده.
اوضاع و احوال شوهرم هم خوبه و به اموراتش حسابی مشغوله.به او خوش می گذره......
وحالا به این نتیجه رسیدم که حتما باید کاری کنم.
توصیه مشاور این بود که مستقیما با شوهرم حرف بزنم و در مورد روابط عاطفی و نبود رابطه زناشویی بینمان و دلایلش باهاش صحبت کنم.به خیانتش هیچ اشاره ای نکنم.
برام خیلی سخته ولی به این نتیجه رسیدم که حتما باید این کار رو بکنم.این اولین قدمه و بر اساس عکس العمل او تصمیمات بعدیم رو می گیرم.
مشاور در مورد نحوه گفت و گو و اینکه بچه ها نباشند تاکید کرد.این چند روز دوباره مسافرت به شهر مورد نظر می ریم.و ان شا الله حتما در این چند روز باهاش صحبت می کنم.هر چند قابل پیش بینیه که احتمالا میگه: همینه که هست .تقصیر خودته .هر کاری می خوای بکن و.....
ولی این کار رو می کنم و بعد سراغ مراحل بعدی میرم.
می خوام بهش بگم اگه اینطوری ادامه بده دیگه نمی تونم به این زندگی ادامه بدم و تکلیفم رو روشن کنه؟
دعا کنید بتونم خوب و درست صحبت کنم.
آنی خیلی عزیز همه حرفاتون درسته ولی من واقعا نمی تونم اینطور ادامه بدم.اگه نظری دارید ممنون میشم بشنوم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)