به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2
  1. #1
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 02 شهریور 01 [ 10:24]
    تاریخ عضویت
    1386-6-22
    محل سکونت
    قم
    نوشته ها
    1,166
    امتیاز
    41,377
    سطح
    100
    Points: 41,377, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    2,961

    تشکرشده 3,584 در 906 پست

    Rep Power
    0
    Array

    آيا اين ماهي كوچولو به سلامت به اقيانوس مي رسد؟؟؟!!!

    سلام به دوستان دوست داشتني و خوبم
    مي خوام داستان ماهي كوچولو و آروزها و دغدغه هاش كه به تازگي تغيير كرده روبراتون بگم :
    ماهيي كه يه روز, همين طور كه مشغول بازيگوشي و مشغوليت هاي هرروزه اش بود آرزو كرد به اقيانوس آرامش برسه وديگه هيچ غمي نداشته باشه .
    آرزو ش برآورده شداما .........عشق اول آسان نمود,و افتاد مشكل ها .....

    يكي بود يكي نبود توي يه جوي روان يه ماهي كوچولو زندگي مي كرد .اين ماهي كوچولوي ما خيلي شيطون بود و هرروز اتفاقاتي براش مي افتاد . كم صبر بود و كمال طلب بعضي وقتها خيلي غمگين بود و بعضي وقتها هم شاد . تو دلش آرزو مي كرد كه يه ماهي قوي وسالم وهميشه شاد باشه .
    ماهي ما دوست نداشت يكجا بمونه . دلش مي خواست خيلي چيزا بدونه .اما سفر هم براش آسون نبود بايد حركت رو آغاز مي كرد اما نمي دونست چه جوري تا اينكه يه روز همراهش زد و لونه اش رو كه كنار گوشه اي از جوي با كلي مرارت و سختي ساخته بودند رو خراب كرد و اونو تنها گذاشت و رفت.اين گونه شد كه سفر ماهي كوچولوي ما آغاز شد.
    ماهي كوچولوما دلشكسته و غمگين اما اميد وار به راه افتاد . درمسير راهش اتفاقات زيادي مي افتاد. گاهي قسمت هايي از مسيرش, آب بد جوري گل آلود مي شد . گاهي خسته مي شدو درجا مي زد وگاهي گوشه كنار هاي جوي يه جاي دنج پيدا مي كرد و دوسه روزي مي رفت توي لاك خودش .طوري كه از همه ي ماهي ها دوري مي كرد .گاهي هم زاد و توشه برمي داشت مي رفت و مي رفت اما دوباره خسته مي شد و ....
    .ماهي ما سردرگم بود . مسير درست رو بلد نبود . راه مستقيم رو نمي دونست .خيلي وقتها زيگزاگ مي رفت . گاهي موقع ها سربالايي مي رفت و اين انرژي زيادي ازش مي گرفت

    تا يه روز اتفاق مهمي افتاد وزندگي ماهي كوچولوي مارو دگرگون كرد .
    توي مسيرش به يه ماهي زبل ودانا برخورد.
    ماهي زبل حرفها و گفته هاي جديدي در گوش ماهي كوچولوي ما زمزمه كرد. اين حرف ها ماهي كوچولوي ما رو به وجد مي آورد .
    يه مدت كه اين دو با هم همراه شدند ماهي زبل از يه دريا كه همين نزديكي بود حرف زد و به ماهي كوچولوي ما پيشنهاد داد كه اگر دوست داشته باشي با هم بريم اون جا . ماهي زبل براي ماهي كوچولو گفت كه اونجا يه جاي مواج و ناآروم و بسيار خطرناكه كه اگر بتوني هوشيار و آماده باش حركت كني و از اون به سلامت بگذري مي توني وصل بشي به اقيانوس آرامش .
    ماهي كوچولوي ما كه هميشه اين رويا رو در سر مي پروروند با ماهي زبل موافقت كرد .وبه راه افتاد .

    با هم عهد و پيمان بستند كه يارو همراه هم باشند و ماهي كوچولوي مااز ماهي زبل قول گرفت كه هميشه همراهش باشه و اون رو تنها نگذاره وماهي زبل هم قول داد كه نهايت سعيش رو بكنه.اما ازماهي كوچولو خواست كه نبايد وابسته ي ماهي زبل باشه . بايد همه ي توانش رو بكار بگيره و دوتايي همه ي رنج ها رو به دوش بگيرند وبه هم كمك كنند .

    آن دو به مقصد اقيانوس آرامش به راه افتادند اما بايد از مسير درياي نفس عبور مي كردند.
    سفرشون رو آغاز كردند و به يه تنگه رسيدند .
    ماهي كوچولوي ما وقتي كه پهنا و عمق دريا رو ديد وحشت كرد . وقتي كوسه هاي خودخواهي بهش حمله ور شدند لرزيد.وقتي اون عقب تر نهنگ حسادت رو مي ديد سردش شد .وقتي اره ماهيهاي خشم رودوروبرش نظاره كرد بدنش سست شد . واي! چه وحشتناك!!! تازه از او ن بالا يه تور نامريي به نام غفلت پهن مي شد و خيلي هارو صيد مي كرد. صيادش يه غول وحشتناك به نام شيطون بود.
    ماهي هاي خوش آب و رنگ زيبايي رو ميديدكه اون رو به طرف خودشون مي كشوندند و بعد يه ماده سمي ترشح مي كردند به نام غرور .

    بله دوستان ! ماهي كوچولوي ما در تمام سفرش تا به اينجا كم و بيش رجاء همراه داشته اما خوف رو كمتر بهش توجه كرده بود. وحالا متوجه شده كه بايد خوف ورجاءرو هردو كنار هم داشته باشه .اما زيادي ترسيده بود!
    ماهي كوچولوي ما بد جوري ترسيده بوده دائما به ماهي زبل پناه مي بردو خودش رو باگرماي وجود ماهي زبل آروم مي كرد . ماهي زبل رازهاي نهاني رو درگوش ماهي كوچولوي ما زمزمه مي كردو اون رو تشويق مي كردو مي گفت :بيا بريم و از رنج و سختي نهراس !بيا آنجا كه بايد دل به دريا زد همين جاست !
    ماهي كوچولوي ما اعتمادش رو نسبت به خودش از دست داده بود . بد جوري متلاطم بود .
    مي گفت : مي ترسم ! مي ترسم !‌مي ترسم !
    ماهي زبل و باحوصله ي ما آروم مي رفت كنار ماهي كوچولو وآرومش مي كرد .
    ماهي كوچولوي ما با اينكه به ماهي زبل قول داده بود كه وابسته ي او نباشه .تا موقعي كه ماهي زبل كنارش بود آروم مي گرفت اما به محض اينكه ماهي زبل ازش دور مي شد كابوس و توهم و ترس مي ريخت توي وجودش .
    ماهي كوچولوي ما مدتي هيچ حركتي نداشت و بهت زده و حيرون يه جا ايستاده بود اما براي رسيدن به مقصد بايد قبول خطر كنه بايد رنج سفررو تحمل كنه بايد بلند شه و حركت كنه بايد خودش رو تو صدف توكل بپوشونه و گرز آهنين اراده رو برداره .اما احساس سنگيني مي كرد .آره بايد بارش رو سبك كنه بايد از پوسته ي خودش بياد بيرون .بايد آويزهاوزيورهايي رو كه به باله هاش بسته رو باز كنه .و حركت كنه .

    به نظرتون ماهي كوچولوي ما به سلامت به اقيانوس يقين و توكل مي رسه .؟؟؟!!!
    آيا مي تونه از اين همه خطر –خودخواهي ,راحت طلبي , غرور ,غفلت, غيبت ,حسد،خشم ......كه دردرياي نفس وجودداره بگذره ؟
    به نظرتون چيا بايد همراهش باشه؟!
    چگونه توي صدف توكل ,خودش رو بپوشونه ؟
    چگونه توي تور غفلت اسير نشه ؟
    چگونه درياي نفس رو با همه ي ضعف و قوتش بشناسه و درك كنه ؟[b/
    ]

  2. 4 کاربر از پست مفید setareh تشکرکرده اند .

    setareh (شنبه 08 بهمن 90)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 02 اسفند 89 [ 16:24]
    تاریخ عضویت
    1388-1-18
    نوشته ها
    519
    امتیاز
    5,952
    سطح
    50
    Points: 5,952, Level: 50
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 198
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,677

    تشکرشده 1,685 در 458 پست

    Rep Power
    67
    Array

    RE: آيا اين ماهي كوچولو به سلامت به اقيانوس مي رسد؟؟؟!!!

    نقل قول نوشته اصلی توسط setareh
    به نظرتون چيا بايد همراهش باشه؟!
    هیچ چیز!

    اون کسی یا چیزیکه این ماهی به سمتش حرکت می کنه، خودش در این ماهی "وجود" داره.
    و همین وحدت "سالک"، "راه"، و "مقصود"ه، که این حرکت رو ایجاد کرده.
    بنابراین ماهی نیاز داره که سبک بار باشه ، تا فقط "او" بشه. (خلوص)

    این "چگونه" هایی هم که پرسیدید، همه خود به خود درست می شن:
    خالص شدن، هم راهه، و هم هدف...

    اگر هم منظورتون اینه که به این ماهی راهکار عملی ارائه بدیم، نقطه ی شروع اینه:
    تقوی و تزکیه.


  4. 2 کاربر از پست مفید THEN تشکرکرده اند .

    THEN (پنجشنبه 09 مهر 88)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. از محیط کارم اصلا راضی نیستم و دوس ندارم کار کنم ، چیکارکنم ؟؟؟
    توسط آوای باران در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 23
    آخرين نوشته: شنبه 19 بهمن 92, 13:28
  2. داداش كوچولو ميخوام
    توسط سجادتك پر در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: دوشنبه 16 اردیبهشت 92, 13:06
  3. علاقه به كوهنوردي
    توسط roze sepid در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: جمعه 23 فروردین 92, 11:22
  4. يه همفكري كوچولو بدين !
    توسط sayehhaye_mah در انجمن خواستگاری
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: سه شنبه 03 شهریور 88, 17:01
  5. شازده كوچولو
    توسط erfan25 در انجمن داستان و حکایت آموزنده
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: چهارشنبه 22 آبان 87, 16:04

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 07:06 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.