RE: یک لیوان آب
تا یادم میاد زندگی ام همیشه رفتن و نرسیدن، رفتن و دیر رسیدن، نرفتن و جا موندن، دویدن و زمین خوردن ، گفتن و نگفتن، خواستن و حذر کردن، نگاه کردن و ندیدن، عقب افتادن، شنیدن و نفهمیدن و نفهمیده شدن بوده ....
تا بوده، شکست و از دست دادن بوده ! تا بوده، لعنت فرستادن به خود بوده. تا بوده، وقت تلف کردن بوده، تا بوده شماتت شدن بوده. تا بوده، محکوم شدن بوده، تا بوده فراموشی بوده، تا بوده ....
هی روزهای متمادی از خواب پا می شی و با خودت می گی امروز، روزِ دیگه ای، امروز، روزِ عوض شدنه. امروز روزیه که به همه کارات می رسی. امروز روزیه که : می روی و می رسی، زود می رسی، جا نمی مونی، جلو می زنی، می تونی حرفت رو بزنی بدون اینکه صد بار بپیچونیش، می تونی.... ولی ؛ زهی خیال باطل.
چه میشه کرد. نمی خوام نا امید بشم. نمی خوام بگم من همینم که هستم. نمی خوام بگم ازم توقع نداشته باشین همه چیز رو بگم، ببینم، بفهمم، بشنوم، ازم توقع نداشته باشین زود بیام، سر وقت بیام، اصلن بیام. توقع نداشته باشین فراموش نکنم و ... نه نا امید نمی شم. با همه این چیزایی که ندارم هنوز یه چیز برام باقی مونده : ( شاید این رو خودم نباید بگم) شانس. هنوز خوش شانسم و گرنه با همه این نداشته ها ، سالها پیش می بایست به زندگی بدرود می گفتم. چگونه زندگی می کنم ، من خود نمی دانم.
[size=medium]بهترین راه برای پیش بینی آینده خلق آنست.[/size][size=large][/size]
علاقه مندی ها (Bookmarks)