بسم الله الرحمن الرحيم
[align=justify]شايد برایتان پیش آمده به محله جدیدی قدم بگذارید و چون کوچه پس کوچهها را نمیشناسید در آن محله گم شوید. شاید هم هنگام سفر پا به شهر جدیدی بگذارید و چون خیابانهای آن را نمیشناسید، راه را گم کنید. برای من چند بار پیش آمده که با ماشین در جادههای خارج از شهر راه را گم کنم، آن هم وقتی هوا کاملاً تاریک شده بود. احساس بدی است چون علاوه بر این که از مقصد دور میشوی، اضطراب میگیری که در آن جای سوت و کور، هیچ کس را پیدا نکنی تا راه را از او بپرسی و مقصد را پیدا کنی یا حتی میترسی گرفتار افراد شروری شوی که کاری کنند دیگر هرگز به مقصد نرسی! از تبعات گم شدن که بگذریم، میخواهم یک سؤال ساده اما مهم از شما بپرسم:" آیا میدانید چه وقت، دقیقاً چه وقت میفهمیم که گم شدهایم؟"
تجربه گم شدنهای من در جادهها به این سؤال این طور پاسخ میدهد:
تا وقتی که در جادهای حرکت میکنم که آسفالت شده، تابلوهای راهنمایی نزدیک به هم دارد، پلیس و چراغهای راهنمایی دارد، حتی رستوران، استراحتگاه و چایخانههای بین راه دارد، خیالم راحت است، چون با این همه نشانه و علامت مشخص است که جاده، جاده اصلی است، و چون جاده اصلی است، به آن رسیدگی شده و انواع علامت گذاری برای رسیدن به مقصد، در آن انجام شده است، هر کیلومتری که جلو می رویم، علامتی هست که نشان میدهد راه را درست آمدهایم و علامتی هست که نشان میدهد چگونه باید ادامه دهیم.
اما...اما وقتی به بیراهه میافتیم، کم کم که جلو میرویم نشانهها و علامتها، تابلوها و استراحتگاهها کم و کمتر و بالاخره، ناپدید میشوند و بدبختانه درست وقتی متوجه میشویم گم شدهایم که واقعاً گم شدهایم و معلوم نیست چگونه میتوانیم در بیراهه مقصد را پیدا کنیم و حتی معلوم نیست باید برگردیم یا راه را ادامه دهیم یا...
وقتی مقصد( یا هدف) معلوم نیست، وضع از این هم بدتر میشود، چون دیگر حتی معلوم نیست جادهای که به وسط آن رسیدهایم، چه اصلی باشد چه فرعی یا بیراهه، اصلاً به کار ما می آید یا نه؟ و قرار است ما را به کجا برساند؟[/align]
[align=justify]راستش خوب که فکر می کنم میبینم متأسفانه خیلی از ما در چنین وضعیتی هستیم؛ یعنی همین حالا هم گم شدهایم، منتها خودمان نمیدانیم! چون نمیدانیم مقصد کجاست و به طور اتفاقی در جادهای افتادهایم و داریم حرکت میکنیم و البته وقتی هم که مقصد معلوم نباشد، در هر جاده ای که باشیم، گمشده محسوب میشویم! بعضیهایمان در زندگی متوجه نیستیم به بیراههای پیچیدهایم، چون اصلاً به علامتها و نشانههایی که در مسیر است توجهی نداریم و تنها وقتی علامتهای راهنمایی را ندیدیم باورمان میشود که راه را اشتباه آمدهایم!
تعدادی از ما مقصد را میشناسیم منتها خیال میکنیم زرنگی کردهایم و میان بر زدهایم اما چون میان بر را غلط انتخاب کردهایم از جای دیگری سر در میآوریم! بعضی دیگر گول میخوریم و بیراهه پر زرق و برق را از همان اول، با جاده اصلی اشتباه میگیریم یا تا آخر عمر از این فرعی به آن فرعی یا از این بیراهه به آن بیراهه تغییر مسیر میدهیم تا به خیال خود، همه را تجربه کنیم...
خلاصه، برای گم شدن دلایل زیادی وجود دارد اما چیزی که روشن است و آشکارا و بیهیچ شک و شبههای در جلوی چشمان ماست، جاده اصلی است که هزاران نشانه و علامت دارد. جاده ای که در گوشه و کنار آن علائم و نشانههای بیشمار تعبیه شده و در طول قرنها، انواع تونل، زیرگذر، پل، روگذر و... در آن ایجاد شده. آن را آسفالت شده، خطکشی شده و با انواع چراغهای سبز و قرمز و تابلوهای خطر و ورود ممنوع یا عبور آزاد، به ما سپردهاند تا از آن بزرگراه روشن هموار به مقصد اصلی برسیم
اگر ما این این اتوبان را نمیبینیم لااقل می توانیم هر روز راهمان را چک کنیم تا بفهمیم اشتباهاً به بیراهه نیفتاده باشیم، میتوانیم به علائم و نشانهها توجه کنیم و قبل از آن که خیلی دیر بشود بفهمیم واقعاً گم شدهایم یا نه و اگر گم شدهایم، تا در هزارتوی گمشدگی گرفتار نیامده و ناپدید نشدهایم خود را از این گم گشتگی خلاص کنیم[/align]نوشته : ر. خ
علاقه مندی ها (Bookmarks)