آیا میتوانید همسری نمونه باشید؟
آیا میدانید عادت چیست؟
عادت تكرار میآورد و به دنبال تكرار، كسالت و روزمرگی! چگونه میتوانیم همیشه تازه و نو و همسری نمونه باشیم.
زن میگوید: صبح كه همسرم میخواهد سر كار برود، همراه او بلند میشوم و یه صبحانه كامل با هم میخوریم، این امر باعث میشود كه مرد احساس تنهایی نكند، بنابراین همانطور كه اون زود از خواب بلند میشود و به خاطر آسایش و رفاه خانه از خوابش میگذرد، من هم با او همراهی میكنم تا احساس نكنه همه بار زندگی رودوش اونه، اگر من صبحها بیدار نشوم و او را بدرقه نكنم، زندگی براش یكنواخت میشود و كمكم عادت میكند كه زن خود را نبیند و احساس یكی بودن و همراه بودن رو از دست بدهد. اگر محیط كارش طوری باشد كه بتوانم به اون زنگ بزنم، وقت ناهار باهاش تماس میگیرم كه ببینم غذا شو خورده یا نه؟
اما اگر مدام به او زنگ بزنم، تمركز كاری خود را از دست میدهد و حس میكند كه درمحیط كار هم آزادی فكری نداره و هم زمان باید دو مسئولیت متفاوت را به دوش بكشد و گاهی هم حس میكند كه نگاهی اونو زیرذرهبین گذاشته و كنترل میكنه و باید برای هر ساعت خودش جوابی بدهد! این امر باعث میشود كه كمكم به صدای زنگ تلفن حساسیت پیدا كند و دچار اضطراب شود. وقتی به خونه بر میگرده، به استقبالش میروم و بعد از سلام واحوالپرسی ساده و كوتاه وسایلشو از دستش میگیرم و بعد در محیطی آرام و پر از سكوت یه چایی داغ با هم میخوریم، تا بتواند از محیط و مشغلههای كاریاش جدا و خودشو با محیط خانه هماهنگ كند، زیرا ما زنها میتوانیم درعین حال كه به كارهای شخصی و حتی اداری خود میرسیم به چیزهای دیگر هم فكر كنیم و تصمیم بگیریم. به تاریخ به ادبیات به مسائل بچهها وحتی میتوانیم در ذهن خودمان اسباب خانه رو جابجا كنیم و دكوراسیون را تغییر دهیم!تا وقتی كه احساس نكنم به آرامش وهماهنگی لازم رسیده، حرفی نمیزنم.
تا اینكه با پرسیدن (چه خبر)؟ اعلام حضور و آمادگی برای شنیدن مسائل روز را بكند، اول موضوعات شادی آور را براش تعریف میكنم و مشكلات و مسائل قابل بررسی را برای ساعتهای بعدی میگذارم تا بتواند همراهیام كند و تصمیمهای بهتری را با هم بگیریم.
وقتی كه همسرم میخواهد از مسائل بیرون برایم حرف بزند بدون هیچ عجلهای كنارش مینشینم و به چشماش نگاه میكنم تا علاقه و دقت مرا متوجه شود حتی اگر به نظرم بیاید كه از اون حرفها سر در نمیآورم و یا برایم جالب نیست به دغدغههایش احترام میگذارم و به او گوش میكنم، چرا كه اگر برای من كه همراه و همسر او هستم حرف نزنه، احساس میكنه كه برام اهمیتی نداره و كمكم از من دور میشه و چون آدمها در هر موقعیت اجتماعی و شغلی كه باشند، نیاز به یك همدم و مونس دارند، اگر این نیازشان برطرف نشود، كمكم در خودشان فرو میروند و تمام حرفهاشونو در درون خودشان زندانی میكنند و وقتی روزی لبریز شد ممكن است كه دوست یا همدم دیگری را برای خودشان در نظر بگیرند... زن جوان میگوید: من هیچوقت خودمو با همسرم مقایسه نمیكنم چرا كه دنیای ما با هم متفاوت است، مردان درعمل و سكوت محبتشونو ابراز میكنند و زنان در كلام و بیان!
منبع
علاقه مندی ها (Bookmarks)