سلام دوستاى عزيز
من يه دختر ۲۷ سال هستم كه با فردى ۲۹ آشنا شدم و با هم قراره ازدواج گذشتيم .
خانواده اون فوق العاده مذهبى هستن،از اون خانواده هايى كه مى خوان همسر آينده پسر شون رو خودشون انتخاب كنن.
ما اول سعى كرديم خانواده همون رو راضى كنيم بخاطر همين من اين كار و انجام دادم و اونم اين كار و كرد(ظاهرا)و به خواستگارى من اومدن تقريبا تا مرحله ى بله برون پيش رفتيم ولى در اون جلسه از اونجاى كه خوانوادش مخالف بودن طورى صحبت كردن كه به من و خانواده ام خيلى بر خرد،و تا ۲ هفته از دست خودش و خانواده اش خيلى عصبانى بودم كه حتى نميخواستم قيافه اش رو ببينم،ولى حالا بد از مدت تقريبا ۲ ماه كه كمى آروم شدم حالا بهم ميگه ميكم برگردم ولى خانواده ام ديگه بهم اجازه نميدن،منم رضايت خوانوادش برام خيلى مهمِ.
و خوانوادش براى اين كه يه جورى يه كارى بكنن كه از فكر من كاملا بياد بيرون شديدا براش دنبالِ زن ميگردان.
چند بر هم براش رفتن خواستگارى ولى خودش اصلا راضى نيست و به محضِ مخالفت با خانواده اش كه نمى خواد اينجورى ازدواج كُنه و انتخاب اش من هستم خانواده اش ميگن كه فكر منو بايد از سرش بيرون كُنه.
حالا همش ۲ تايى تو اين فكر هستيم كه چه جورى خانواده اش رو راضى كُنه.
اونا با من مشكل ندارن با اين كه پسر شون خودش يه نفرو انتخاب كرده مشكل دارن.
اگه ممكنه كمكم كنين چى كار كنم؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)