سلام به تمام دوستان
چند روز پیش اتفاقی با اینجا آشنا شدم
گفتم مشکلمو مطرح کنم شاید کمکی پیدا کردم
------------
والا جریان از اور روزی شروع میشه که شوهر عمه کنونی و پسر عموی سابق بابا اومد خواستگاری عمه ما
خوب چه ربطی به من داره ؟
ها
همراه هیئت مدیرشون هم خواهر این شوهر عمه کنونی ما هم اومده بود
اون موقع یه حس علاقه ای پیدا کردم
اما به خودم گفتم :
بچه ! ولش کن دو روز دیگه همه چیز یادت میره
خلاصه
اون دو روز الان شده یه سال
و من همچنان دیوانه وار عاشق این دختر خانوم هستم
حالا بریم از اون طرف برسی کنیم
-------
میدونم که اول از همه باید با خانواده خودم مشورت کنم
که میدونم آخرش به آدم کشی و گروگان گیری و....
اینجور چیزا میرسه
البته حق هم دارن
چرا ؟
کسی که نه کار داره (اونم تو این کشور) نه پول داره نه مدرک معنبر تحصیلی داره (غیر معتبرشو دارم) و نه چیز دیگه
یه کیلو خیار هم دستش نمیدن چه برسه به جیگر گوششون
البته این دختر سوم و فرزند پنجم هست
نمیدونم حالا جزو جیگر خانواده محسوب میشه یا نه ؟
----------
حالا از اون ورش
خب لابد میگید برو وقتی قاطی آدما شدی برو مثل آدم خواستگاری
مشکل اولم اینه که خانوم دانشو تشریف دارن و احتمال میدم از دستم بپره
و دوم هم
*** بسوزد پدر عاشقی***
من دانشگاه نرفتم به خاطر المپیادم اون هم که قربونش برم واسه خدمت امسال نزاشتن برم موند سال بعد یا سال بعدش
نمیدونم اگه خدمت نریم مثلا چی میشه !؟؟
حالا بگزریم
الان نه میتونم واسه اون کوفتی بخونم (المپیاد رو میگم) و نه حتی مثل آدم زندگی کنم
من قبل از این ماجرا روزی 15 ساعت مطالعه داشتم
اما الان
.....
هیچی
تو فکرش بودم که یه نامه براش بنویسم و همه چیزو توضیح بدم
اما یکم میترسم
هم از خانواده هامون
و هم از شوهر عمه ام
و هم از عواقبش
راستشو بخاهید
من تا حالا تو عمرم با دختری حرف نزدم حتی دخترهای فک و فامیل
نمیدونم چیکار کنم
نامه بدم یا ندم
چی بنویسم
میشه یه راهی به این بدبخت نگون بخت بخت برگشته یاتاقان زده کنید ؟؟
موفق باشید
علاقه مندی ها (Bookmarks)