دختري هستم با از يك خانواده مذهبي و دلسوز تحصيل كرده با مدرك فوق ليسانس ...
3 سال است ازدواج كرده ام كه كاش نميكردم.خانواده شوهرم بد ترين انسانهايي هستند كه تا به حال ديده ام.از همان ابتدا ما سر مهريه مشكل داشتيم مادر شوهرم ميگفت بايد مهريه 14 تا سكه باشد و پدرم و مادرم ميگفتند چرا 2 تا دختر شما هر كدام سال تولدشان مهريه دارند.هر كدام بالاي 1350 تا (خنده دار است نه!)مادر شوهر بد ذاتم ميگفت انها خودشان خواسته اند در ثاني شوهرشان دارد كه بدهد شوهر تو دانشجو است و ندارد!
من هم قبول كردم114 تا سكه باشه ولي هميشه خودم رو نفرين ميكردم!(الان كه دارم اينو براتون مينويسم بغض گلومو گرفته)
هر روز پسرش بايد بهش زنگ بزنه...هر روز يك جور دستور صادر ميكنه...هر چند وقت يك بار بايد حساب بانكي شوهرم رو بپرسه!خسته شدم.وقتي نامزد بوديم خدا شاهد 4 تا عيد به ما خورد زنگ نزد كه تبريك بگه!كه هنز با ما قهر بود كه من مهريم بالاست!هميشه من عروس بد هستم ...هر كاري براي اينا ميكنم يدم.شوهر مثل موش از پدرش و مادرش ميترسه ...كافي من كوچكترين اشاره اي به بدي آنها بكنم منو ميگيره زير باد كتك...وقتي دختر خونه بودم خيلي خواستگار داشتم...اين يكي از شهرستان بود.اخه من تهراني هستم.خواهر هام ميگفتن قبول نكن خيلي فرهنگشون با ما فرق ميكنه ولي من كه تو دانشگاه عاشق شوهرم شده بودم...مادرم ميگفت هيچي بلد نيستن نه عيد ميدونن چيه نه ادمو دعوت ميمنن...تو اين 3 سال به خدا قسم مادرم خواهرام پدرم حتي يكي از اقوام يا خانوادهام خانه اينا نرفتن اصلا ما رو تا حا لا دعوت نكردن خونشون من به هر كسي ميگم باور نميكنه!من 3 بار عيد رفتم خونشون ...مادرم صد بار دعوتشون كرده اما اونا فقط يك بار اومدن!ميترسن بيان كه ما هم بياييم خونشون شهرستان!من شنيده بودم شمالي ها خيلي مهمون نوازن ولي ....دريغا!
نمي زاره كار كنم يك قلم ارايش تو خونه رو هم ايراد ميگيره !اخه من چهره خوبي دارم هر جا ميرم خوب ...قدم بلنده ..من چادر سر نمي كردم اما ديدم اينطوري شايد از بد بينيش كم بشه ...بعد از ازدواج چادر سر ميكنم.خوب البته بد هم نيست.خانواده من مومن هستند ما جلوي نا محرم حجاب داريم اما...اونا منظورم خانواده شوهرم جلوي غريبه افتضاح جه برسه آشنا...من 3 باري كه رفتم خونشون جلوي فاميلهاش با چادر ...خواهر شوهرام با...
خنده داره به خدا ...تمام اعتماد به نفسمو ازم گرفته...ديگه هيچ ارزويي ندارم.با مدركم كه خون دل خوردم گرفتمش تو خونه نشستم ....خانه دار شدم كه اقا بدش مي ياد.از تمام دوستام بريدم اقا ميگن اينا فاسدن!تو رو خدا 24 ساعت جلوي تلوزيون هستم10 كيلو اضافه وزن توي اين 3 سال.بدون بارداري!(راستي اقا از بچه متنفر هستن قراره هيچ وقت بچه دار نشيم)
نه زنگ ميزنن حالي بپرسن نه سز ميزنن ..فقط به موبايل شوهرم زنگ ميزنن!توي اين 3 سال كه 3 بار عيد ديدمشون جلوم سبزي كوكو با نون بيات گذاشته يك بارم عدسي!زنك ديوانس!2 بار امدن خونمون من سنگ تموم گذاشتم باعث شد كرايه خونمون 1 ماه عقب بيفته از بس كه با خودش مهمون اورده بود خونه 50 متري ما جا نداشت.خواهرش با برادرش با بچه هاي خودش....(خيلي وضعشون خوبه از نظر مالي)ولي من تا حالا يك بار يك كادو ازشون نديدم هشتصد هزار تومن دادن به پسرشون گفتن برو زن بگير! ماهي3 ميليون حقوق پدر شوهرمه!برام حلقه نشون نخريدن!خيلي خيلي كم گذاشتن.پدرم همه هزينه ها رو داد.مثلا سر مهريه قهر بودن!به خدا دارم ديونه ميشم هميشه اخر ماه كم مي ياريم هر بار كه ميره شهرستان بايد 50 هزار تومن نفري به خواهر و برادرهاش بده...من توي اين 3 سال يك كادو از شوهرم نگرفتم...يك لباس نو نخريدم همش لباس هاي خونه پدري...باور ميكنيد.اصلا منو دوست نداره جند بارم گفته پول دستم بياد مهرتو ميدم بعد م طلاقت ميدم.اينا رو به پدر و مادرم نميگم مخصوصا دعواهامونو..پدر مشكل قلبي داره.مادرم هم قند بالا اگه عصبي و ناراحت بشن خيلي براشون بده.هر دو 70 ساله اند پير و خسته.برعكس شوهرم اولين بچه من ولي اخرين ...تو رو خدا كمك كنيد من دارم از دستش ديونه ميشم از دست بدي هاشون پر كردن شوهرم به خدا هر بار باهاشون حرف ميزنه اون وقته كه ... يك كتك مفصل من دارم....نمي خوام طلاق بگيرم تو خونواده ما خيلي بده.ابروم ميره...خواهرام همه خوشبخت شدن ولي من...كاش منم مهريه ام بالا بود اينقدر ترس از طلاق نداشتم.مثل خواهرهاش...شما بگيد مادي گراست عيبي نداره...در حقش اينقدر فداكاري كردم از تمام خواسته هام گذشتم .پيش خانوادم سر بلندش ميكردم.همش تعريف ازش ولي همش تو خودم مي ريختم ...خسته ام دلم نوازش گرم يك همسر مهر بون رو ميخواد...از خدا ميخوام زودتر عمرمو ازم بگيره ...ديگه نه دل خوش دارم نه ارزو نه ...
علاقه مندی ها (Bookmarks)