چند روز پیش که مهمون داشتیم و تو رودروایسی موندیم برای اینکه باهاشون مسافرت بریم یا نریم، فرداش مهمون خیلی سنگین رنگین بود با من. طبق همیشه که باهاش برخورد می کردم حس می کردم من دیشبش یه قتلی چیزی مرتکب شدم و این آدم اینجوری می کنه. مادرم اصلا اهل غیبت یا گله و شکایت نیست، چاقو بذاری کنار گردنش لب از لب وا نمیکنه، امروز در کسری از ثانیه حس کردم از دست مهمون ناراحت شده. ینی من فکر می کردم این ادا و اصولای مهمون صرفا با منه بعد دیدم که نه با مادرم هم رفتار سردی داشته.
خواستم بگم آدم فهمیده ای که با این اوضاع اقتصادی و بیماری همه گیر و غیره هر ماه میای سه چهار روز میمونی، اشکالی نداره ناز میکنی بکن، ادا و اصول در میاری بیار. با منی که هم سنت هستم سرد و سر سنگینی باش، با منی که یه روز کامل نشستم کنارت و باهات حرف زدم تا مبادا حوصلت سر نره هر رفتاری دوس داری بکن، به منی که چند روز قبل اومدنِ شما کل خونه رو تمیز میکنم و چند ساعت از وقتم رو برای پخت و پز و خرید هدر میدم بی اعتتایی بکن، هیچ اشکالی نداره.
ولی حداقل از اون زن و مرد 60 ساله ای که با وجود بیماری سه روز و سه شب برات عرق میریزن خجالت بکش. از اون زن پا به سن گذاشته ای خجالت بکش که شما رو مبل نشستی و داری لباس مزون نگاه میکنی ولی اون زن دو لا راست میشه تا برات سفره پهن کنه. از اون مرد بیمار مسنی خجالت بکش که توانش رو نداره تا سر کوچه بره ولی میره کل شهر رو میگرده برای شما صبحانه تهیه کنه بیاره بخورین. از اینا خجالت بکش. من به خاطر درسم عذر و معذرت آوردم برای همراه شدن با شما، چرا برا یکی دیگه که بی تقصیره و بزرگترته فیس و افاده اومدی؟!!
*****همینجا میگم اینا دفعه بعد خونمون اومدنی منم سرسنگین میشم هیچ، دیگه پا تو خونشون نمیذارم. به شخصه خسته شدم از اینکه تا وقتی من خوبم بقیه هم خوبن و اون روشون بالا نیومده. خدا نیاره اون روزی رو که یه بار - فقط یه بار - خلاف میلشون چیزی بگی، دیگه انگاری آسمون به زمین اومده! .....یه بارم من بد باشم، ببینیم چی میشه!
علاقه مندی ها (Bookmarks)