نوشته اصلی توسط
BKMM
سلام
32 سالم هست و همسرم 24 سالشه
2 ساله ازدواج کردیم
اوایل دوستی خوب بودیم، بعد یک و نیم سال از گذشت دوستیمون تصمیم به ازدواج گرفتیم، اخرای دوستیمون کم کم دیدم بد گفتار هست فوش های بد و حرفای بی منطقی میزنه که اوایل دوستی به واسطه عدم شناخت کافی حس نمیکردم ازش، از اول زندگی فوش دادناش بیشتر شد، بعد یه مدت نرمال شد کمتر فوش میداد ولی زیر زبونی طوری میگفت که من میشنیدم (مثلا ک..ک...ش) زیاد قاطی نمیکردم، تا اینکه به فوش های زیرزبونی خانم حساس شدم و با اولین فوش و بی احترامیش اوج میگرفتم و فریاد میزدم تا این فوش شنیده شده توسط من ذهنم رو اروم کنه، و تو ان مدت بارها و بارها به مادرش گفتم ، و اخرین سری هم همین پریروز بود گفتم که اگر ی بار دیگه فوش بده میارم میزارمش خونتون و میرم وقتی یاد گرفت به شوهرش فوش نده میام میبرمش،
غذا کم و بیش درست میکنه (اخه اکثرا منو با زور میبره خونشون سر سفرشون) من برخلاف میل باطنی مجبورم باهاش میرم خونشون طوری که شاید هفته ای دو نوبت یا گاهی چند روز پشت سر هم سر سفرشونم
که برای این رفتنا بی ادبی هم شنیدم ازش که میگه (نونمو و غذامو که خانوادم میدن) سر همین موضوع خیلی کم میرم خونشون یا همسرمو میزارم خونشون و به یه بهونه کاردارم برمیگردم دوباره خونم.
داستان فوش شنیدنهای من و همسرم اینجوری هست که :
برای مثال همین چند ساعت پیش رو بگم، من مریض شدم ساعت 9 رفتم خوابیدم، گفت بیدارت میکنم برای برنامه ریزی برای شروع کارمون ببینیم که چه کنیم گفتم باشه پس یه چرت بزنم، تو این دوساعت چند باری سعی کرد بیدارم کنه و بالاخره با سردرد و آبریزش بینی و یه وضعی داغون بیدار شدم،
دو ساعت بعدش منتظر بودم بیاد بگه خب چبکار کنیم برنامه چیه از کجا کار رو باید روز های آتی شروع کنیم، که نیومد. میخواست از لپتابش یه فایلی بریزه توی گوشی سعی میکرد با تلگرام بریزه که همش از من vpn میخواست، که اومدم راهنماییش کنم که vpn رو ول کن با کابل بریز (چون vpn خراب بود و میدونست)، خلاصه تا گفتم این چه فایلی هست الان مرتبط با فعالیتمون نیست چرا اینو درست کردی (خیلی مودبانه)، خانمم برگشت گفت: ( اه ای بابا چقدر حرف میزنی تو، چقدر حرف میزنی و از این صحبتا ...)
داداشم اومده بود خونمون گفتیم بیاد حال و حواش عوض بشه ps بازی کنه
خلاصه، برگشتم به داداشش گفتم فلانی، از تایمی که بیدار شدم تو دیدی که من اصلا حرف بزنم؟
که این خانوم میگن چقدر حرف میزنی؟
به خانمم گفتم لطفا این جملرو از حرفات حذف کن ینی چی که هی میگی چقدر حرف چقدر حرف میزنی، من که یه کلمه گفتم کابل وصل کن همین، این عادت رو از سرت در بیار اینقدر این جملرو از رو عادت نگو
خلاصه وقتی اینو میگه میگم که چرا حرف نزنم اولا، دوماً من اگر حرف نزنم منظورمو چجوری برسونم؟
نشستم پشت کامپیوترم که یه کاری انجام بدم طبق معمولا شنیدم زیر زبونی گفت(ک..س-کش) برادرشم چون کنارش بود شنید اینو
اولش با خودم گفتم شاید اشتباه شنیدم تو چند صدم ثانیه ولی ذهنم گفت درسته سریع از تو اتاق گفتم با کی هستی (ک...سکک...ش) بعله دیدم باز داره یه چیزایی میگه زیر زبونی میگه، صدامو بردم بالا گفتم خودتی، جلو داداشش گفتم مگه من لات توی خیابونم که با من اینجوری حرف میزنی، مگه میدونی اون فوش چیه که هربار به زبون میاری و این حرفا، خلاصه سریع جوش اوردم صدا رفت بالا، و یادم اومد به ماردش گفته بودم اگر فوش بده، میفرستم خونتون، خلاصه به برادش گفتم برشدار ببرش خونتون من همیچین زنیو نمیخوام، خلاصه داد و بیداد
من ادم صبوری هستم فوق العاده صبور برخلاف زنم
سختی بی پولی، بی احترامی بین خانوادها، حتی یه لباس یه جوراب برای خودم 8 ماه یکبارم نمیخرم، سختی گرسنگی، فشار هر چیزیرو تحمل میکنم و تو مشکلات حاد هم خیلی صبورم ولی نمیدنم چرا تو این موضوع فوش شنید از زنم خیلی کم طاقتم،
بهشم گفتم به مادرشم گفتم، وقتی یه کسی از یه چیزی آزار میبینه و میرنجه لطفا تکرارش نکنه، ولی منتها انجام میده باز، طوری که چند ساعت پیش دادم رفته اسمون اونم اومد دهنمو بادستش نگر میداشت که داد نزن همسایه هاخوابن و فلان و بسار، یه زرم کتکم زد به بهنونه قطع کردن صدام، اخرش گفتم برو خونه مادرت ، داداشش ببرش لطفا
سوئیچ ماشینم دادم که با ماشین برن ولی چون نزدیکه خونه مادرش سوار ماشین نشد با داداشش رفت
خلاصه اینکه اگر یه روز فقط یه روز فوش نده نمیشه حتی یک کلمه، تو حسرت موندم یه روز با ادب باشه
ظرف هارو که چند روز یکبار میشوره، به جایی رسیدم سر این موضوع که دیگه به ظرف و نظافت اهمیت نمیدم، و امروز فکر کنم 3 باری از صبح شستم، واینم میدونم وظیفه زن نیست ظرف شستن و اینکه کنارم توی کار خیلی کمکم میکنه، ولی برام سواله من کار کنم؟ بیام خونه ام کار کنم، ظرف بشوم جاروبرقی بکشم، کارای دیگه بکنم، باهم باز درباره کار حرف بزنیم باز باهم تو خونه کار بزنیم (طراحی)، در کل برای شروع کار جدیدمون اصلا تمرکز ندارم به خاطر این بی احترامیا روز به روز زمان رو داریم از دست میدیم همیشه ام من میرم عذرخواهی و دلجویی یاد ندارم یکبار زنم از دلم در بیاره هرچند امروز هم جلوی برادرش مقصر خودش بود، همشم میگه من این این زندگی رو نمیخوام اینجور موقع ها
به نظر شما وقتی مجدد فوش داد من باید چیکار کنم؟ دو بارم مشاوره برد من رو خانمم ولی اولین شرط که باید از خودمون شروع کنیم بعد مشاوره رو خودش رعایت نمیکنه و بی احترامی و بد حرف زدنش شروع میشه؟ فقط بیزحمت یکی بگه اگر زنت یهت فوش داد چه خاکی باید سرم بریزم؟ من تو طول روز اصلا فوش نمیدم و بد دهنم نیستم مگر اینجور موقع ها
علاقه مندی ها (Bookmarks)