با پیشنهاد سرکار سحر بهاری قرار شد این جستار رو درست کنم. دوستان میتونن اشعاری که خودشون سرودن رو اینجا بذارن. دوستانی هم که دستی به شعر دارند خیلی خوب میشه اگه ما رو راهنمایی کنند تا پیشرفت کنیم.
چراغ اول رو خودم روشن میکنم.
- - - Updated - - -
عشق نهان
نوشین لَبِ من رفت و غمش بر دل و جان ماند
لبخند سَمن رفت و به دل اشک و فغان ماند
هر آنکه به میدان حبیبی قدمی داشت
زین قافله هر لحظه چو خونین جگران ماند
پوشیده نَماند مه رویت پَسِ پرده
رازی چو تو زیبا ز رقیبان نه نهان ماند
خورشید رخت تا به دلم پرتو بیفکند
آرام دلم تا به ابد دل نگران ماند
بیمار غمت را به شفا نیست لزومی
جز درد غمت از مَنِ مسکین چه نشان ماند؟
ایام جوانی همه با دوست بسر شد
بشکستم و صد حیف نه این ماند و نه آن ماند
در عشق نصیبم همه غم بود و غمی نیست
آنکس که نبودش غم عشقی به زیان ماند
فرهادم و در کوه غمی خفته و لیکن
شکر آنکه ز ما قصه ی شیرین به جهان ماند
پر کرده قدح ساغرم از باده و لیکن
هوش از سر من برد و به سر عشق نهان ماند
پ. ن. مصرع یازدم رو با الهام از مصرعی از حافظ گفتم. "اوقات خوش آن بود که با دوست بسر شد"
علاقه مندی ها (Bookmarks)