با سلام
من دختری 31 ساله هستم که مدت 2 سال با پسری 30 ساله در ارتباط هستم.ایشون از لحاظ موقعیت کاری و مالی شرایط نسبتا خوبی داره و ادم موفقیه.منم شاغل هستم و ورزش میکنم.اوایل رابطه به اصرار ایشون شروع شد تمامی تماسها از طرف ایشون بود و من هم چون تمایلی بهش نداشتم اصلا اهمیت نمیدادم و گاهاً بدرفتاری میکردم.تا بعد از گذشت 4 ماه ایشون رفتارش عوض شد و گفت که بخاطر رفتارهای من سرد شده.منم اونجا بود که تازه به خودم اومدم و فکر میکردم این آقا پسر خوبی هستن و من به اشتباه با رفتارم باعث شدم ایشون سرد بشه.میگفت دیگه رابطه جدی نداشته باشیم اما میتونیم دوست باقی بمونیم.و به رفتارای سردش ادامه میداد و من واقعاً اذیت میشدم.حالا اینکه این مدت این آقا با کسی دیگه رابطه داشته یا نه خدا عالمه.بعد از گذشت یه مدت ایشون کم کم گرم شدن و باز رابطه اکی شد.اما با اولین دعوا ایشون میگفتن تمام کنیم.گرچه من هم اخلاقای بد خودم رو دارم.بدبین و شکاک هستم و آدم صبوری نیستم.البته ایشونم جز لفاظی کمکی به رفع بدبینی من نمیکرد.نه من رو جائی میبرد نه به کسی آشنا میکرد.ایشون ورزشکار هستن.قبل از دوره مسابقات توی یک رژیم که واقعاً سخته قرار گرفتن و این مدت خیلی باهم مشکل پیدا کردیم.طوریکه با کوچکترین حرف عادی من ایشون فحاشی میکرد و بلاک . .... از افرادی که تو این رشته بودن میپرسیدم میگفتن عادیه بخاطر رژیم.منم سعی کردم یکم صبوری کنم و به خودم سخت بگذرونم که ایشون مسابقشو بده.بعد از مسابقه ایشون یهو با من مهربون شد!!! بیرون میرفتیم توجه میکرد مهربونی میکرد با دوستاش منو آشنا کرد(دوستان متاهل) برنامه هایی میریخت که آینده رو توش تصور میکرد که باهم کار کنیم و ادامه بدیم و خیلی چیزای دیگه.البته یه بار توی همین مدت دعوامون شد و ایشون رو من دست بلند کرد.گرچه بعدش عذرخواهی و کادو ... ولی خوب دل من شکست.اما متاسفانه بعد از گذشت چند ماه باز هم یهو ایشون تغییر کرد و باز هم گفت بخاطر اخلاقت سرد شدم.گیر میدی شکاکی آرامش باهات ندارم و .... گفت میرم سفر میام خوب میشم ولی توی سفری که رفت ما باز هم باهم دعوامون شد و وقتی برگشت شد دشمن من و اصرار داشت بااااید تمام کنیم.من هم میدیم عصبانیه و دعوا تقصیر من بود سعی میکردم وقت بخرم.مثلا میگفتم 1 ماه دیگه ادامه بدیم ببینیم چی میشه ایشونم اول میگفت نه اصلا اما بعد قبول میکرد.2.3 ماه اینجوری گذشت دیگه آخراش شروع کرد به اذیت کردن.الکی میگفت این دوست دختر منه (بعد معلوم میشد نبوده)لجبازی میکرد کم محلی میکرد.تا شب آخر که بخار یه لجبازی الکی زنگ زد 110 و پلیس اومد و خدا رحم کرد اتفاقی نیفتاد.
2 ماه از هم بی خبر بودیم تا من طاقت نیاوردم و پیام دادم.از اونروز به بعد ایشون میگه تو باش منم با هر کی میخوام میرم!البته من به چشمم چیزی ندیدیم.املا گاهی میگه با کسی هستم بعد از چند روز میبینمش و میگه نیستم و شوخی هایی میکنه که اعصاب منو به میریزه.ایشون آدم فوق العاده لجبازیه منم آدمیم که تو بحث کوتاه نمیام و کش میدم قضیه رو.من اصلا این آقا رو نمیفهمم.اگه منو میخواد چرا میمونه و چرا اذیتم میکنه.اگه نمیخواد چرا کامل نمیره.مرد اگه نخواد نمیشه جلوش رو گرفت.
لطفا دوستانی که وضعیت مشابه داشتن یا آقایونی که بیشتر میدونن اخلاق همجنساشونو کمکم کنن.
علاقه مندی ها (Bookmarks)