به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 19

موضوع: مادر شوهر

  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 04 مرداد 98 [ 09:59]
    تاریخ عضویت
    1397-8-20
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    801
    سطح
    15
    Points: 801, Level: 15
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 99
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    17

    تشکرشده 17 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array

    1 مادر شوهر

    باسلام خدمت دوستان عزیزم ممنون که من رو همراهی میکنید


    تا حدودی جدی شده ازدواجم با خواستگارم ولی مسئله ای خیلی منو درگیر کرده اینه که من همیشه
    دنبال استقلال بودم حتی همیشه به پدرو مادرم میگفتم اگر هیچوقت ازدواج هم نکنم یروز مستقل میشم و خانه جدا میگیرم یعنی خودم رو میشناسم ادمی نیستم که بخوام هروز چشم تو چشم بشم با فامیل شوهرم و اونارو به خلوت خودم راه بدم و به دوری و دوستی معتقدم.


    اما حالا این مشکل رو دارم من هنوز به ایشون نگفتم با این قضیه مشکل دارمو نمیدونم چی باید بگم ؟
    همیشه از خانوادش تعریف میکنه و میدونم اگر بگم از همین کارو میکنه
    ولی برای من فرقی نداره من دوست دارم مستقل باشم
    عروس سابقشون راحت داره اونجا زندگی میکنه من نمی خوام بیان این موضوع منرو عروس بد بکنه
    کسی تجربه همچین چیزی رو داشته ؟

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 15 آذر 97 [ 11:46]
    تاریخ عضویت
    1396-5-22
    نوشته ها
    122
    امتیاز
    2,650
    سطح
    31
    Points: 2,650, Level: 31
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 100
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    88

    تشکرشده 115 در 65 پست

    Rep Power
    24
    Array
    سلام
    خب این مشکل شما دو بعد داره

    یکی اینکه الان ایشون شرایط مستقل شدن نداره
    که بعدها شرایطتشون خوب شد مستقل میشن
    که الان بخاطر شرایط بد اقتصادی اکثر پسرای جوان این رویه رو پیش رو دارن

    یک بعد دیگه هم اینکه ایشون دیدگاهشون اینکه تا آخرش میخوان کنار خانواده بمونن
    که اینم بستگی به شما داره که بتونین کنار بیاین یا نه!!!!!!!!!!

    اما سعی کنین اولش همه چیز رو روشن کنین که بعدا دچار مشکل نشین

  3. کاربر روبرو از پست مفید عسل28 تشکرکرده است .

    khaleghezey (سه شنبه 04 دی 97)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 04 مرداد 98 [ 09:59]
    تاریخ عضویت
    1397-8-20
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    801
    سطح
    15
    Points: 801, Level: 15
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 99
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    17

    تشکرشده 17 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    کسی نمیدونه چطور باید این موضوع رو مطرح کرد ؟اصلا االان وقتش هست ؟تو این مرحله اشنایی ؟

    (درضمن خونه به نام خود اقا پسر هست )

  5. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 04 مرداد 98 [ 09:59]
    تاریخ عضویت
    1397-8-20
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    801
    سطح
    15
    Points: 801, Level: 15
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 99
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    17

    تشکرشده 17 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array

    User

    دوستان زیاد تو تایپیکهای خاستگاری فعال نیستند بیشتر توی طلاق و جدایی فعالن خب اگر تو اوایل اشنایی و خواستگاری بهم کمک کنیم
    دیگه کار به جدایی وطلاق ختم نمیشه

  6. کاربر روبرو از پست مفید محیان تشکرکرده است .

    Quality (دوشنبه 19 آذر 97)

  7. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 07 شهریور 99 [ 23:27]
    تاریخ عضویت
    1389-5-21
    نوشته ها
    679
    امتیاز
    18,628
    سطح
    86
    Points: 18,628, Level: 86
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 222
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial10000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    3,951

    تشکرشده 4,314 در 675 پست

    Rep Power
    115
    Array
    سلام
    بله وقت بیانش همین الانه، مخصوصا که موضوع برات اهمیت داره. منتهی شیوه گفتنش مهمه. من باشم احتمالا با این جملات می‌گم:

    - وای چقدر خوب می‌شه مهمون کنیم همه رو، فکر کن پدر مادرت بیان خونه‌مون، شلوغ باشه، سفره بندازیم از این سر تا اون سر ... راستی برای خونه چه فکری کنیم؟ ... آها خونه خودتون؟ خب نظرت چیه اونجا رو بدیم اجازه جای دیگه‌ای بگیریم؟ ... راستش من ترجیح می‌دم یه جایی باشیم که یه عصری یه وقتی خواستیم دوتایی همه رو دو در کنیم بتونیم. یه وقت شاید هوس کردیم نصفه شب بزنیم بیرون بریم هواخوری، یا یه روز آهنگ بلند بذاریم برقصیم، یا اصلا لخت بگردیم تو خونه و هیچ تلفنی رو جواب ندیم. ها؟ چه اشکالی داره؟ یه جورایی هم روی پای خودمون می‌ایستیم و برای آینده‌مون بهتره. نظرت؟

    من همینطوری نوشتم،ممکنه جملات بهتری هم بشه پیدا کرد.
    شاید بهتر هم باشه میزان حساسیت و همینطور نقاط ضعف و قوت ایشون رو در این مورد بسنجی و جملاتت رو باهاش تنظیم کنی. می‌شه به شکل یک مذاکره بهش نگاه کرد، قبلش برنامه‌ریزی کن هر طور که مذاکره پیش رفت براش پلن بعدی داشته باشی.
    موفق باشی.
    هر چیز که در جُستن آنی، آنی

    مولانا
    ویرایش توسط آویژه : جمعه 09 آذر 97 در ساعت 23:13

  8. 2 کاربر از پست مفید آویژه تشکرکرده اند .

    میس بیوتی (پنجشنبه 15 آذر 97), محیان (یکشنبه 11 آذر 97)

  9. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 07 شهریور 99 [ 23:27]
    تاریخ عضویت
    1389-5-21
    نوشته ها
    679
    امتیاز
    18,628
    سطح
    86
    Points: 18,628, Level: 86
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 222
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial10000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    3,951

    تشکرشده 4,314 در 675 پست

    Rep Power
    115
    Array
    پاسخ من در بالا با این فرض بود که همه چیز نهایی شده و شما به حدی از صمیمیت و تعهد همسرانه رسیدید.

    در غیر این صورت میشه جملات بهتری رو با دلایلی مشابه پیدا کنی و حتی می‌تونی روشن‌تر و با ملاحظات کمتری حرفت رو بیان کنی، مثلا رسما بگو ترجیح میدی مستقل باشی و از همون اول، مثل یک خانواده ، زندگی مستقل داشته باشید. بگو تجربه و مطالعاتت نشون داده درصد موفقیت و صمیمیت ازدواجها اینطوری بیشتره و دلخوری های احتمالی خیلی خیلی کمتره و قابلیت مدیریت بهتری هم داره. به هر حال بین یک خواهر و برادر هم ممکنه اختلاف نظر در یک موضوعی باشه، اما همین مستقل بودن، کمک می‌کنه که دلخوری ها سریع رفع و رجوع بشه و روابط همیشه عالی و در بهترین سطح باقی بمونه.

    اگر اصرار کرد به نظرم بهتره زیر نظر یک مشاور ببینی ایشون چقدر خانواده رو در تصمیماتش دخالت می ده و اینکه خودت تا چه حد می تونی شرایط بحرانی احساسی رو مدیریت کنی و بعد تصممیت رو نهایی کنی.
    به نظرم موضوع کوچکی نیست و ( لازم نیست اینو به خواستگارت بگی ولی) خیلی از جدایی ها صرفا ریشه‌ش در مداخلات نابه جای دیگرانه.
    شاد باشی.
    هر چیز که در جُستن آنی، آنی

    مولانا

  10. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 04 مرداد 98 [ 09:59]
    تاریخ عضویت
    1397-8-20
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    801
    سطح
    15
    Points: 801, Level: 15
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 99
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    17

    تشکرشده 17 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط آویژه نمایش پست ها
    سلام
    بله وقت بیانش همین الانه، مخصوصا که موضوع برات اهمیت داره. منتهی شیوه گفتنش مهمه. من باشم احتمالا با این جملات می‌گم:

    - وای چقدر خوب می‌شه مهمون کنیم همه رو، فکر کن پدر مادرت بیان خونه‌مون، شلوغ باشه، سفره بندازیم از این سر تا اون سر ... راستی برای خونه چه فکری کنیم؟ ... آها خونه خودتون؟ خب نظرت چیه اونجا رو بدیم اجازه جای دیگه‌ای بگیریم؟ ... راستش من ترجیح می‌دم یه جایی باشیم که یه عصری یه وقتی خواستیم دوتایی همه رو دو در کنیم بتونیم. یه وقت شاید هوس کردیم نصفه شب بزنیم بیرون بریم هواخوری، یا یه روز آهنگ بلند بذاریم برقصیم، یا اصلا لخت بگردیم تو خونه و هیچ تلفنی رو جواب ندیم. ها؟ چه اشکالی داره؟ یه جورایی هم روی پای خودمون می‌ایستیم و برای آینده‌مون بهتره. نظرت؟

    من همینطوری نوشتم،ممکنه جملات بهتری هم بشه پیدا کرد.
    شاید بهتر هم باشه میزان حساسیت و همینطور نقاط ضعف و قوت ایشون رو در این مورد بسنجی و جملاتت رو باهاش تنظیم کنی. می‌شه به شکل یک مذاکره بهش نگاه کرد، قبلش برنامه‌ریزی کن هر طور که مذاکره پیش رفت براش پلن بعدی داشته باشی.
    موفق باشی.
    نقل قول نوشته اصلی توسط آویژه نمایش پست ها
    پاسخ من در بالا با این فرض بود که همه چیز نهایی شده و شما به حدی از صمیمیت و تعهد همسرانه رسیدید.

    در غیر این صورت میشه جملات بهتری رو با دلایلی مشابه پیدا کنی و حتی می‌تونی روشن‌تر و با ملاحظات کمتری حرفت رو بیان کنی، مثلا رسما بگو ترجیح میدی مستقل باشی و از همون اول، مثل یک خانواده ، زندگی مستقل داشته باشید. بگو تجربه و مطالعاتت نشون داده درصد موفقیت و صمیمیت ازدواجها اینطوری بیشتره و دلخوری های احتمالی خیلی خیلی کمتره و قابلیت مدیریت بهتری هم داره. به هر حال بین یک خواهر و برادر هم ممکنه اختلاف نظر در یک موضوعی باشه، اما همین مستقل بودن، کمک می‌کنه که دلخوری ها سریع رفع و رجوع بشه و روابط همیشه عالی و در بهترین سطح باقی بمونه.

    اگر اصرار کرد به نظرم بهتره زیر نظر یک مشاور ببینی ایشون چقدر خانواده رو در تصمیماتش دخالت می ده و اینکه خودت تا چه حد می تونی شرایط بحرانی احساسی رو مدیریت کنی و بعد تصممیت رو نهایی کنی.
    به نظرم موضوع کوچکی نیست و ( لازم نیست اینو به خواستگارت بگی ولی) خیلی از جدایی ها صرفا ریشه‌ش در مداخلات نابه جای دیگرانه.
    شاد باشی.
    سلام آویژه عزیزم ممنون که وقت گذاشتی و راهنماییم کردی

    جمعه خوندم پیامت رو و البته به یه ادبیات دیگه موضوع رو باهاش درمیون گذاشتم

    گفتم به دوری و دوستی اعتقاد دارم و مشکلم با خانوادت نیست من حتی دوست ندارم انقدر نزدیک خانواده خودم
    هم زندگی کنم و کلی سخنرانی اماده کرده بودم چون فکر میکردم جبهه گیری میکنه اما کاملا موافق بود و گفت مادرم دخالتی نمیکنه اصلا تو زندگی برادرم و شاید ماهی یکبار بهش سر بزنه
    شاید وقتی مهمونی داشته باشن بره خونشون،خب من هم گفتم این هم یکی از مشکلاته
    من دوست دارم مستقل باشم و اصلا شاید دوست نداشته باشم کسی متوجه رفت و امدهامون بشه

    گفتم اینجوری وقتی ما ازدواج کنیم مستقل نشدیم و تو فقط منو به جمع خانوادت اضافه کردی
    گفت کاملا حق داری ولی اصلا نمیتونم خونه رو بفروشم و خونه رهن کنم ترجیح میدم یکی دوسال پولهامو جمع کنم
    تا بتونم یجا دیگه خونه بخرم و ازم خواست یکی دوسال بهش وقت بدم و من دیگه بحث رو ادامه ندادم چون تو حرفهاش
    فهمیدم با دختر دیگه ای قصد ازدواج داشته و اون دختر البته با دادوقار و بی ادبی بهش میگفت هیچ مهلتی بهش
    نمیده و پاش رو تو ساختمانی که جاری و مادرشوهرش هست نمیگذاره و بخاطر همین باهاش ازدواج نکرده و البته مشکلات دیگه ازین موضوع خیلی ناراحت بود!!

    خب شاید خودخواهانه باشه ولی من حاضر نیستم یکسال هم اونجا زندگی کنم چون اولا اصلا جای خوبی نیست
    خیلی پرت و خلوته هیچ امکاناتی ام نیست منو برد اونجا و من اصلا خوشم نیومد از محلش
    (و خب پدرش از قصد رفته اونجا که بتونه سه تا واحد بخره دوتا برای پسرهاش و یکی برای خودش)


    دیگه بحث رو ادامه ندادم عزیزم، چون نمیدونستم چی باید بگم و دیدم هنوز راجب باقی چیزها تصمیم جدی نگرفتم
    پس خوب نیست اجباری کنم گفتم اول تکلیفم رو با بقیه چیزها روشن کنم وقتی مطمنم شدم که می خوام باهاش
    ازدواج کنم

    بهش بگم که خونه رو بفروشه و بجای اجاره نشینی که بدش میاد یه خونه وام دار تویه جای بهتر بگیره
    (درامدش هم خوبه بااین تغییر نرخهای عجیب خونه بنظرم این بهترین پیشنهاده)
    یا اینکه وقتی پولهاش رو جمع کردو تونست یجای بهتر خونه بگیره بیاد خواستگاری
    (که فکر نمیکنم قبول کنه چون فکر میکنه همین الان که 29 سالش هست سن ازدواجش داره میگذره)

    من خودم رو میشناسم من اهل بیرون رفتن قدم زدن باشگاه رفتن کلاس رفتن اهل رفت امد با خواهرهامم اهل استقلالم
    من تو مجردیم استقلال داشتم و مطمنا نمیتونم از دستش بدم و میدونم افسردم میکنه

    حالا بنظر شما پیشنهادام درسته ؟
    شما پیشنهاد مناسبتری دارید ؟


    از خصوصیات فوق العاده و بارزی که توش دیدم اینه که مثل پسرهای امروزی با کوچکترین مشکلی سرش رو برنمیکردونه
    و بشدت اهل سازش و کوتاه اومدنه

  11. 2 کاربر از پست مفید محیان تشکرکرده اند .

    میس بیوتی (پنجشنبه 15 آذر 97), آویژه (چهارشنبه 14 آذر 97)

  12. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 07 شهریور 99 [ 23:27]
    تاریخ عضویت
    1389-5-21
    نوشته ها
    679
    امتیاز
    18,628
    سطح
    86
    Points: 18,628, Level: 86
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 222
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial10000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    3,951

    تشکرشده 4,314 در 675 پست

    Rep Power
    115
    Array
    سلام

    متوجه هستم چی می‍گی، من سبک زندگیم شبیه شماست و دغدغه‌هات برام کاملا ملموسه. ولی به نظر من مهم‌تر از اینکه خونه شما کجا باشه، خود افراد هستند که سطح روابط رو تعیین می‌کنن. برای همین می‌گم باید ایشون و خانواده‌شون رو بهتر بشناسی و ببینی رفتارها مطابق میلت هست یا نه و مکان فیزیکی زندگی اهمیتش در درجه بعدیه.

    من کسایی رو دیدم که حتی وقتی آقا پسر میاد از دلخوری با همسرش شکایت می‌کنه، مادر می‌گه اینا رو به من نیا بگو. به من ارتباطی نداره.
    و بر عکسش رو هم دیدم که از دور زندگی زوج کاملا مستقله، حتی از نظر کاری با فاصله مکانی‌ست، ولی باز دخالت‌ها و بی‌مهارتی و وابستگی آقا پسر به خانواده‌ش، وضعیت رو سخت کرده.

    و البته خودت بهتر می‌دونی که در انتخاب همسر ( و همینطور خیلی انتخاب‌های دیگه) هیچ نقطه ماکزیمم ایده‌آلی نمیشه پیدا کرد، ولی می‌شه دنبال نقطه تعادل مناسب گشت و احساس خوبی هم داشت.

    در مورد پیشنهادت:
    اگر خونه‌شون مستقل از پدر و مادر نیست، احتمالا بحث فروش هم منتفیه، چون بعیده بقیه دلشون بخواد یک غریبه تو ساختمون باشه.
    ممکنه راه‌های دیگه هم بشه پیدا کرد. ایشون می‌گه یکی دو سال مهلت می‌خواد برای خونه مستقل، مثلا شاید یک راه این باشه که یک سال رو شما بپذیری، اما این یک سال رو عقد بمونید و مقدمات رو فراهم کنید.
    خانواده خودت نظرشون چیه؟ این موضوع رو اونها مطرح کنند چطور؟

    هر چیز که در جُستن آنی، آنی

    مولانا

  13. کاربر روبرو از پست مفید آویژه تشکرکرده است .

    محیان (یکشنبه 18 آذر 97)

  14. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 16 اردیبهشت 03 [ 15:43]
    تاریخ عضویت
    1394-4-10
    نوشته ها
    498
    امتیاز
    11,820
    سطح
    71
    Points: 11,820, Level: 71
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 230
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    120

    تشکرشده 542 در 278 پست

    Rep Power
    85
    Array
    به نظرم مطرح کنید
    ولی در کل زندگی با خانواده همسرم در یه ساختمون خیلی کار غلطیه
    این تجربه من

    من در دوران عقد 40 روز با مادرشوهرم در یک خانه بودم تقریبا از 24 ساعت 2 ساعتش همدیگه رو میدیدم بقیش درگیر محل کارم و خرید جهیزیه بودیم ولی اونقدر با من دعوا کرد و ایراد گرفت که بعد 10 سال یادمه

    حتما دلایلت رو بگو و بیشتر بر خوب بودن روابط تاکید کن

  15. کاربر روبرو از پست مفید حیاط خلوت تشکرکرده است .

    محیان (یکشنبه 18 آذر 97)

  16. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 04 مرداد 98 [ 09:59]
    تاریخ عضویت
    1397-8-20
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    801
    سطح
    15
    Points: 801, Level: 15
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 99
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    17

    تشکرشده 17 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط آویژه نمایش پست ها
    سلام

    متوجه هستم چی می‍گی

    سلام عزیزم
    ممنون که کاملا وضعیت رو درک میکنی
    حرفت رو کاملا قبول دارم
    (نکته اینکه واحدها کاملا جداست و قبلا هم گفتم خودشم گفت این یه واحد معمولیه که من فقط برای شروع زندگی روش
    حساب کردم)

    اینکه میگی ممکنه خانواده خوبی باشن و از فاصله نزدیک دخالتی نکنن و ممکنه اونقدر دخالت کنن که کیلومترها فاصله
    نمیتونه جلوش رو بگیره ، من خیلی سعی میکنم متوجه بشمم که رابطه اینها با عروس اولشون چطوریه
    البته مستقیم نه ولی خب اونطور که من فهمیدم خیلی کم باهم رفت و آمد دارن واحدها کاملا جداست و اگر مهمونی
    باشه عروسشون میاد خودش هم بهم گفته تو این یکسال که بردارش ازدواج کرده خودش کلا دوبار رفته خونشون اونم
    چون دعوت شده و مهمون داشتن،


    و تو این اوضاع عجیب مملکت که جوونا وسعشون نمیرسه یه عروسی ساده بگیرن چه برسه به خاستگار من که خونه
    و ماشین شخصی و کار خوب داره بنظرم شرایط خیلی خیلی خوبی داره

    ولی خب میترسم یسری احترامها از بین بره وقتی که باهاشون زندگی کردم نمیدونم شاید مشکلاتی هست بین عروسشون
    و مادر که خاستگار من نمیتونه ببینه چون که میدونم خیلی خودشو درگیر مسائل ریز نمیکنه و ادم راحتیه
    به هرحال این موضوع رو تا نرم تو خانوادشون نمیتونم بفهمم که برای فهمیدن حتما باید نامزد کنم!

    (خواهر من بعد از ازدواج چون خونشون اماده نبود 6 ماه قرار بود واحد بالایی مادرشوهرش زندگی کنه که بخاطر دخالتهای
    بیجای مادرشوهرش 3 روز موندو باقیش رو اومدن با ما زندگی کردن!!!!!!!!!!!)


    خانودام اصلا و ابدا موافق نیستن با زندگی با مادرشوهر ولی از طرفی خوشحال میشن که خونه از خودمون داشته باشیم
    و تصمیم رو واگذار کردن به من و گفتن که نمیتونی زورش کنی خونه رو خلاف میلش بفروشه چون فقط خاستگارته شاید
    زمان عقد بتونی راضیش کنی ولی الان نه(یعنی میگن الان در جایگاهش نیستم در جایگاهی هستم که بگم اون محله و اون خونه رو دوست ندارم که گفتم و ایشونم قول داد یکی دوساله عوضش کنه)
    و میدونم خانوادم هم بگن بازهم خودش همین رو بیان میکنه

    اما سوال مهم اینجاست که
    اگه بزنه زیر حرفش چی؟
    اگه بعد از عقد هم راضی نشه چی؟!
    علاوه براینکه تو ساختمون با جاری و مادرشوهر همسایه میشیم
    من حتی محله ای که اونها توش هستن رو دوست ندارم،امکانات خاصی نداره

    نمیدونم واقعا

    میدونم زندگی مشترک نیمیش ریسکه اما میترسم ریسکم بد عذاب دربیاد افسرده بشم و اون رو هم
    از زندگی سیر کنم!

    نقل قول نوشته اصلی توسط حیاط خلوت نمایش پست ها
    به نظرم مطرح کنید
    ممنون از نظرت عزیزم


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 07:47 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.