با سلام و احترام خدمت کارشناسان گرامی
بنده پسری هستم ۳۰ ساله و کارمند رسمی دولت با درامد متوسط ،،
با دختری اشنا شدم که از خانواده ایی با سطح مالی بالاتر از خانواده ما هستند و ایشون بسیار احساسی هستند. قبلا این موضوع رو مطرح کردم که ایشون سر مهریه با بنده مخالف بودند که بنده پیشنهادم نصف اموال هست و ایشان ۲۵۰ سکه که برابر مهریه خواهر دوقلوشون هست و میگن نمیخان کمتر از ایشون باشه مهریشون ، در حالی که الان ایشون بحث مهریه رو فعلا نمیکنند و امیدوار هستند خانواده من بپذیرند ،سر همون میزانی که ایشون گفتن، در حالی که بنده گفتم به هیچوجه موافق مهریه بالا نیستم،،،،
ما به مشاور حضوری مراجعه کردیم و تمام مسایل رو گفتم به مشاور و گفتند فعلا زمان بدهیم به رابطه و اشنایی،،
جدای از این ایشون به شدت احساسی هستند و قضیه رو تموم شده میدانند و در حالی که بنده هنوز هیچ حسی به ایشون ندارم و از یکسری حرفهاش و گفته هاش برداشت درستی ندارم و گاها دلخور میشم از دستش و از طرفی حس میکنم از لحاظ مالی نخواهم تونست راضیشون کنم (در حالی که خودش میگه نه من توقعاتم بالا نیست ، ولی من از حرفاش و از اینکه این مد هست یا فلان چیز مد هست حس میکنم اهل تجملات و زندگی لاکچری هستند)،
یکبار که بحث مهریه بود بنده به ایشون گفتم نصف اموال من رو به عنوان مهریه در نظر بگیریم و ایشون گفتن که به نصف اموال تو یه خرابه هم کنار خونه پدریم نمیدهند ،، این حرف ایشون اصلا حسم رو کور کرده نسبت به ایشون هرچند عذرخواهی هم کرد ولی من دیگه اون اعتماد به نفس رو ندارم در کنارش ، از طرفی یکی دوتا رفتارش که من حساس بودم روشون رو گفته درست میکنه و مطابق خواسته من عمل میکنه ولی من مطمین نیستم از این قضیه و نگرانم ،،،
همه اینا باعث شده حس صد در صدی نداشته باشم نسبت به ایشون و در عین حال براساس حرف مشاور زمان دادم به رابطه ولی ایشون به شدت و سرعت پیش میره و همه چیز رو تموم شده میدونه و هربار که میام میگم در دوران اشنایی هستیم ناراحت میشه و میگه تو چرا عشق نمیورزی به من و چرا بی احساسی و دلخور میشه .... درواقع اصلا دوران اشنایی ما الان مفهومی نداره و فقط در حال گفتن حرفهای عاشقانه و رویاهاش هست و من رو هم مجبور میکنه تایید کنم و همراهش پیش برم .... (چون خیلی بهم محبت میکنه و خیلی ابراز عشق میکنه نمیدونم چیکار کنم دلش نشکنه و از طرفی رفته رفته یه حس وابستگی داره ایجاد میشه در من و واقعا نگرانم از اینده این رابطه نمیدونم خوب میشه یا بد )
بنده مخالفتی با ادامه دوران اشنایی ندارم ولی اصلا دوران اشنایی ما به این صورت سپری میشه که همه چیز رو تموم شده فرض میکنه و من نگران میشم از این بابت ، ایا به نظر شما من هم باید خیلی عاشقانه پیش برم با ایشون ؟ این بازی با احساسات بنده خدا محسوب نمیشه ؟
از طرفی نگرانم که مبادا همه دخترا تا حدودی اینجوری هستن و اگر ایشون رو بیخیال بشم دختر مهربون و با محبتی مثل ایشون پیدا نشه و سنم هم داره بالا میره
نمیدونم چیکار کنم ممنون میشم راهنماییم کنید ، رابطه رو به چه صورت ادامه بدم یا اصلا ادامه ندم ؟ و اینکه میخواستم بگم صرفا معترض بودن من نسبت به ایشون روی مشاورتون تاثیر نگذاره و یک طرفه پیش قاضی رفتن نباشه ، شاید اشکال از اخلاق من هست نمیدونم ولی به هر حال راهنمایی میخواستم برای ادامه این رابطه یا قطع اون ،، ممنونم
علاقه مندی ها (Bookmarks)