یکی از دوستان گفتن تاپیک جدید باز کنم فقط من نمیدونستم عنوان جدید چی بذارم چون این دنباله همون مبحث قبلیه. من هفته آینده میرم سفر احتمالا نتونم زیاد بیام اینجا ولی خوبه جایی باشه حواسمو بیشتر جمع کنم یا برعکس حرکت نکنم و مشکل یا سوالی هم پیش اومد بتونم سریع بیام ازتون بپرسم و همچنان از راهنمایی های خوبتون که فوق العاده روی من اثرگذاره بتونم بهره ببرم. و البته مهمتر از همه بالاخره بتونم راهی پیدا کنم رابطه مو به اون میزان صمیمیتی که هدفمه برسونم.
ممنونم از راهنمایی و توجهتون.
ممنونم خانم پاییزه. امیدوارم ناراحتتون نکرده باشم راجع به دوستتون پرسیدم.
مشکل من با دوست خانمم هردو مسئله هست. نمیدونم چطوری بیانش کنم از تاپیک اولم دارم میگم اینجا ولی نمیدونم دیگه چطوری بگم که هم متوجه منظورم بشید هم بد نباشه. فکر میکردم اصل مسئله رو تونستم مطرح کنم و رو حساب همین دارین راهکار میدین. هردو مسئله با هم هست ولی چون صمیمیت بینشون هم زیاده مورد اخلاقی ضررش مضاعف شده. من اهل تهمت زدن به کسی نیستم و آدم بدبین یا با ذهن بسته ای هم نیستم از طریقی از یه سری مسائل خبردار شدم. برای شیدا خانم تعریف کرده بودم منتها نیستن انگار که در بیانش به شیوه صحیح به من اینجا کمک کنن.
دوست خانم من مثل دوست شما نیست همینو بگم.
و البته این خانم صمیمی ترین دوستشم نیست که تو زندگیش نباشه خانمم بخواد مثل شما خیلی اذیت بشه. خانم من دوستای زیادی داره که نصف بیشترشونو من اصلا نمیشناسم دوست صمیمیش یه دختریه همسن خودشه مثل خودش بینهایت شیطونه اهل دوست پسر و این حرفا هم هست ولی دختر خوبیه بد نیست.
رقیب عشقی از اون جهت گفتم که خانمم داره منو با این آدم در یک سطح و جایگاه میبینه قبلا همچین حسی نداشتم الان ولی با این دیدی که داره پیدا کردم. و چیزی که خیلی از ابتدا اذیتم میکرده اینه که این خانم مشاور و راهنمای ارشد زندگی ماست انگار! به خانمم آموزش میده حتی یه سری مسائل خاص رو که باید فقط بین زن و شوهر باشه میره به دوستاش میگه و اون آدمم هرچی بهش بگه گوش میده. خانم من میدونه و خودشم قبول داره یه سری مسائل غلطه ولی میگه زندگی شخصی اون آدمه و ما نباید دخالت کنیم. نتیجه اینکه بعیده اون آدمو نصیحت بکنه.
نمیخوام به زور وادارش کنم رابطه شو قطع کنه که دلش پیش اون خانم بمونه یا بازم یواشکی رابطه داشته باشن و زور رو هم که تجربه کردم روش جواب نداد. الانم وقت مناسبی نیست به این مسئله بپردازم یعنی فرصتشم نمیشه ولی برای بعد ماه عسل راهنماییم کنید چی کار کنم کلا رابطشون قطع بشه نه اینکه کم بشه میدونم قولی هم که بهم داده جدی نیست و به این راحتیا قطعش نمیکنه. من در زمینه ارتباط این دو نفر نزدیک فکر کنم هفت هشت ماهه یعنی از وقتی یه چیزهایی رو خبردار شدم در فشار و عذاب هستم. یکی دوسال که میفرمایید طول میکشه تا ارتباطشون قطع بشه واقعا برای من زیاده و اعصاب من انقدر کشش نداره نمیتونم تحمل کنم. با دوستای دیگه ش مشکل جدی ندارم چون چیز خیلی بدی ازشون ندیدم یکم البته حسودیم میشه چون حس میکنم با اونا صمیمی تره تا با من ولی جلوی رابطه های دیگه شو نمیگیرم فقط این یکی مسئله سازه جدی. به خانواده شم نمیتونم بگم چون اولین چیز میپرسن خودت با چه آدم هایی نشستی که میدونی اون خانم چی کار میکنه. بحثش مفصله فقط اینکه نمیتونم به کسی هم بگم.
خانم پاییزه خانم من روحیاتش با شما کمی متفاوته شما شخصیت قوی و جسوری دارین. خانم من اعتماد به نفسش زیاده ولی یکم ترسو یا شاید بشه گفت محافظه کار و وابسته ست برای همینم دروغ زیاد میگه. نتیجه اینکه قاطی نمیکنه وقتی با کسی مقایسه ش میکنم فحش میده ولی داد و بیداد نمیکنه میترسه از عصبانیت من. منم اصلا متوجه نشدم ناراحت هم شده باشه چون معمولا از هرچی ناراحت بشه سریع یا قهر میکنه یا ناراحتیشو میگه تو دلش زیاد نگه نمیداره. ولی من جدا نمیدونستم اخلاق خانمی رو هم نباید با اخلاق خانمم مقایسه کنم! اینکارو فکر کنم صد بار تاحالا کردم. ظاهرو تازه اینجا بهم دوستان گفتن متوجه شدم دیگه حواسم هست از ظاهر کسی تعریف نمیکنم جلوش چون واقعا هم ناراحت میشه و عجیب واکنش نشون میده. ولی اخلاق و رفتار دیگه نمیدونستم ایراد داره خب من چطوری بهش بفهمونم چه رفتاری ازش انتظار دارم اگه نگم اخلاق فلانی خوبه یا از کسی یاد بگیره؟ بعد تعارف هم که ندارم باهاش تاحالا خیلی بهش گفتم اخلاقتو عوض کن یا گفتم اینجوری با اعصاب ضعیف من و رفتار تو، تو زندگی به مشکل میخوریم.
میشه یه چندتا مثال بزنید چه جملات عاشقانه ای بنویسم؟ من چیزهایی که به ذهنم میاد خیلی عادیه در حد مفهوم دوستت دارم و دو بیت آهنگه. مفهوم حمایت یعنی چطوری بگم؟ رو کارت میشه نوشت هواتو دارم یا خیلی سطحیه خوشش نمیاد؟
و اینکه چی کار کنم گریه ش نگیره خوشحال باشه؟ اصلا استعدادی در زمینه آروم کردنش حین گریه ندارم و چون سیگارم فعلا ترک کردم یکم اعصابم حس میکنم داره ضعیف میشه شایدم بخاطر استرس عروسی و شلوغی اطرافمه سر و صدا شب ها زیاده منم گاهی سر و صدا عصبیم میکنه یکم حس میکنم نگران و عصبیم. البته از ابتدای هفته آسنترا و آلپرازولام شروع کرده بودم از دیروز قطعش کردم چون هم خوابمو یکم بهم زده وقت ندارم زیاد بخوابم این روزا هم نمیدونم چرا تپش قلب گرفتم. امروز که نخوردم هم اثرش هست. مطمئن نیستم گریه ش بگیره بتونم آرومش کنم اگه بتونم پیشگیری کنم اصلا گریه نکنه مطمئن تره.
یه چیزیم که هست حس میکنم کلا با اومدن ایل و تبار من به خانمم یکم استرس و فشار منتقل شده. چیزی نگفته ولی حس میکنم از یه چیزهایی ناراحت میشه. من میخوام صد در صد احساس خوبی داشته باشه و چیزی هم ناراحتش نکنه یا اشکش اصلا این چند روز درنیاد ولی نمیدونم چطوری بهش حس خوبی بدم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)