سلام
من 38 ساله هستم و پانزده سال از زندگی مشترکم میگذره و یک پسر 4.5 ساله دارم واقعا اینقدر زندگیم دچار مشکله که نمیدونم از کجا شروع کنم همسر من از 12 سال پیش شروع به خوردن مشروب کرد و الان یه الکلی به تمام معناست چون تقریبا هرشب مشروب میخوره و واقعا سالهاست که این موضوع عذابم میده و کلا زندگیم حالت نرمال نداره به خاطر نیمه بیهوش بودن این اقا در طول شب البته گاها با فشارهای من پیش اومده که یک هفته تا سه ماه استفاده نکرده ولی خوردن ارامبخش های قوی رو جایگزین کرده و دوباره روز از نو این از این هنرش وبعد خیانتهای مکررش هست که توی این سالها من رو تبدیل به یه زن عصبی و افسرده کرده هردفعه که رسوا میشه کلی قسم و قول و...که تکرار نمیشه ولی همش دروغ نمیدونم رابطه جنسی هم داره با این خانمها یا نه چون همیشه در حد اس ام اس و حالا چت کردن من متوجه شدم الله و اعلم،از خودم بگم که یه زن ترسو هستم که جرات ندارم این زندگی رو ول کنم و برم از اینده میترسم از مطلقه بودن توی شهر کوچیک بدون شغل میترسم ولی تحمل این زندگی که الان برام شکنجست رو ندارم واقعا درموندم کاش کمی جسارت داشتم و برای همیشه ازین جهنم میرفتم

- - - Updated - - -

سالها پیش من یکبار توی همین سایت مطرح کردم مشکلاتم رو و اکثرا جدایی رو صلاح میدونستند تازه اون موقع من بچه هم نداشتم و راحت تر میتونستم برم ولی جراتش رو نداشتم حالا که پای یک طفل معصوم هم وسطه