آره همینطوره. این دو مورد مثاله. ما خیلی وقت ها کمک می کنیم، چون فکر می کنیم "کار درست" اینه که کمک کنیم. اینجا ما نفع خودمون رو در انجام دادن کار درست می بینیم. یا کمک می کنیم تا در حین کمک کردن از تنهایی در بیایم. یا غیره.
به هرحال اگه بدونیم چرا کمک می کنیم، به محض اینکه متوجه بشیم اون هدف نقض شده، یا اینکه یکی از طرفین داره بهایی بیشتر از ارزش اون هدف پرداخت می کنه، زود تکلیفمون مشخص می شه.
اما در مورد رنج، اگه بخوام توضیح بدم، خارج از موضوع تاپیک می شه. فقط اینکه من رنج گریزم، و واقعا در این چیزهایی که گفتم نه رنجی برای من بوده نه طرف مقابلم. ظاهرا این موضوع به شکل واقعیش در ذهنت نقش نبست. در هر حال، الان دیگه انسان ها اونقدر برام تکراری شدن، یا ظرفیت خودم برای قاطی شدن با آدما اونقدر کم شده، که دیگه دوستی یا حتی ارتباط خاصی بر این اساس (درک عالم یا تجرید پدیده ها) شکل نمی گیره، نهایتا چند دقیقه یا چند ساعت صحبت کردنه. و اگه ارتباطی ادامه پیدا کنه، پایه های دیگه ای داره.
مرسی که ابهام پستم رو برای آسمانه برطرف کردی.
علاقه مندی ها (Bookmarks)