سلام دوستان
من 4 ساله نامزد دارم.
از بچگی همو میشناختیم پدرهامون از قدیم همکار بودن.نامزدم به قول خودش از بچگی منو دوس داشته.به دلیل مشکلات مالی و غیره رابطمون طول کشید ک البته ضرر خیلی زیادی بهمون زد.
ما واقعا همو دوس داریم.مثلا ازش دیدم نصفه شب دلم براش تنگ شده باشه میاد 5 دقیقه جلو در شده میبینم و برمیگشت یا خیلی سختی بخاطر من کشید.منم کم نذاشتم 2 سال فقط سربازیش منتظرش موندم با همه بی پولی هاش ساختم و هیچوقت چیزی ازش نخواستم.همیشه میگه تو خیلی برام مایه گذاشتی. خیلی باهم خوب بودیم غافل از زمان ک ضرر زیادی زد.
ما دیدارهامون توخونه ی ما بود فقط .چون خانوادم حساسن به هرحال دعوا پیش میاد بین دونفر(اینم بگم 90درصد دعواها بخاطر دلتنگی بود) ولی متاسفانه خواهر کوچیکم چندین دفه صدای صحبتای مارو ضبط کرد و به گوش پدرومادرم رسوند.طولی نکشید ک همه اعضای خونواده شرو کردن به دخالت و سرکشیدن تو زندگی من.اگ برای دلسوزی بود ولی خیلی بد شد.نامزدم فهمید به هم ریخت دعواهامون بیشتر و شدید تر شدن.رفت و آمدش به خونمون قطع شد.دیدارمون شد گاهی بیرون دیدن اونم قایمکی.همش میگه از خونوادت بدم میاد هیچوقت احتراممو نکردن.خونواده منم میگن لیاقت تو رو نداره و درست باهات حرف نمیزنه.
قبلاها هرروز همو میدیدیم روزی 2 بار پیام.الان به زور هفته ای 2 دفه.
هرموقع میگم دلم برات تنگ شده میای پیشم،هزارتا بهانه میاره ک کار دارم و الان وقتش بده.هزار بار خواستیم جدا شیم ولی به دلیل علاقه زیاد پای هم موندیم و جلوی همه ی مخالفتا موندیم.
99 درصد اوقات اگ پیشش باشم بعد نیم ساعت میگه باید برم با دوستام.تقریبا هرشب با دوستاشه.وقتی پیش منه گله میکنم ک کم همو دیدیم اما میگه یه ساعته پیش همیم دیگ بسه در صورتی ک قبلا ساعت ها پیشم بود و به زور میخواست بگی برو استراحت کن.الان یه هفتست ندیدمش.عصر پیام دادم نمیخوای همو ببینیم گفت کار دارم بعدشم باید برم جایی.بعدشم یه مشت دعوا کردیم.
میدونم دوسم داره و پای کس دیگ درمیون نیست.الان ک همه چی داره درست میشه و قرار گذاشتیم تو اسفند عقد کنیم (اینم بگم ک خونواده های دو طرف مخالفن فقط بخاطر اینک همو دوس داریم راضی شدن) همش سرشو به خونه درست کردن گرم کرده و همش بهانه ندیدن و پیام ندادن و میگه ک گیر خونه بودم و کار داشتم.
الان ک دارم مینویسم با گریست.
تو رو خدا یکی یه راه حلی پیش پام بذاره.
ممنون پیشاپیش
علاقه مندی ها (Bookmarks)