به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 6 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 51 تا 60 , از مجموع 77
  1. #51
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 مهر 98 [ 15:02]
    تاریخ عضویت
    1393-11-10
    نوشته ها
    204
    امتیاز
    8,629
    سطح
    62
    Points: 8,629, Level: 62
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    136

    تشکرشده 130 در 60 پست

    Rep Power
    36
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط زن ایرانی نمایش پست ها
    عزیزم کاملا نگرانی هاتو درک میکنم.. من اولش با حس خوبی خونه مادرشوهرم رفتم چون فکر میکردم کوتاهه.. توهم به این فکر کن.. سعی کن خودت رو خیلی فوق العاده نشون ندی.. خیلی معمولی باش.. احترام خودت رو حفظ کن که برات احترام قائل باشن.. به حرفهای همسرت خیلی توجه نکن اینکه میگه بایییید راحت باشی مول اخلاقی تو اینه نمیشه که تغییرش داد.. حتما و حتما با خواهرشوهرت کلاس زبان و ورزش برید.. این باعث میشه کمتر خونه باشید.. سعی کن با خواهر شوهرت خیلی صمیمی نشی اگه برات سخته بیشتر شنونده باش.. با مهربونی باهاشون رفتار کن..همیشه لبخند بزن..با خواهرشوهرت مشترکی و با همکاری هم نهار درست کنید از دستپخت مادرشوهرت خیلی تعریف کن من الکی دستورات غذایی رو ازش میگرفتم..درحالیکه آشپزیم عالیه بعد مستقل شدن اومدن خونمون از سلیقه و دستپخت حسابی تعریف کردن چون تصور نمیکردن زیاد بلد باشم.. در کل خودت رو بیشتر مهمون بدون.. وظیفه تو هر کاری نیست.. لازمه ش اینه که وقتی همسرت نیست تو هم خونه نباشی.. متاسفانه عزیزم همسر منم خیلی دیر متوجه شد که من اونجا راحت نیستم.. با اینکه اوایل خیلی اعتراض میکردم ولی براش عجیب بود.. از الان به همسرت بگو که همه زوج ها اوایل زندگی باید زیر نظر مشاور باشن من قبل از ازدواج اینو به همسرم گفتم اون موقع قبول کرد.. خیلی سخت نگیر..در حد وظیفه ت خیلی خوب باش و رفتار کن و نه بیشتر.. راستی از الان یاد بگیر گاهی به درخواستتشونم نه بگو.. سر درد رو بهانه کن.. اینا چیزایی بود که من میدونستم.. بعد از مستقل شدن هم مشاور بهم گفت پدر و مادر اون الان بیشتر به پسرشون وابسته ن ممکنه زیاد بگن برید خونشون اینطور هم شد هفته ای ۳ شب دعوتمون میکردن تا اینکه کم کم بعد ۱ سال اون وابستگی هم کمرنگ تر شد الان هفته ای ۱ شب میریم..
    زن ایرانی عزیز سلام ممنونم که تجربه هاتو دراختیارم میذاری

    تمام نکات صحبتای شما و دوستان رو یادداشت کردم وهرروز میخونم که تو موقعیت بهش عمل کنم.
    من اخلاقم جوریه که خیلی مهربونم و بااطرافیانم ارتباط برقرار میکنم اما صمیمی نمیشم.
    ازبچگی حتی مهمونیم رفتم به میزبان تو کارا کمک کردم، آشپزیم خوبه و حتما سعی میکنم بیشتر کمک کنم تااینکه بخوام همه وظایفو خودم به عهده بگیرم.
    متاسفانه من شاید بخاطر ترسم منفی میبینم امانگرانم موندنم کوتاه نباشه و بعداین مدتم همسرم بگه شرایط مالی درست نیست و بمونیم.
    مشاوره رو اصلا نمیتونم راضیش کنم که بریم چون میگه حرفاشونو خودم میدونم.
    همسرم اصلا همراهم نیست واقعا موندم چطوری باید روزاموبگذرونم. حتی درک نکرد من هیچی ازجهازم آماده نیست و گفت عروسی،دم عید هرروز نگرانی من بیشترمیشه اینقد دستم خالیه که هنوز هیچی نخریدم امیدم فقط به خداس.
    نگرانیمم ازین که همسرم بعداین مدتم بزنه زیرحرفش خیلی زیاده نمیخوام منفی فک کنم اما اعتمادم به حرفاش کم شده. ازطرف خونواده خودمم حمایت نمیشم واقعا هم اگه یک کلمه درمورد استقلال بعداین مدت حرف بزنم همسرم اینقدحساس شده که فقط خودم خراب میشم و راستش حوصله دعوا هم ندارم چون مقابل هرحرفی دراین مورد واکنش شدید نشون میده که تو به من اعتماد نداری.
    کلا تاحالا هیچکدوم ازنظرات من دیده نشده چون همسرم درنهایت همون کار خودشو انجام میده و یا با زور و تشر و تحت فشار قراردادن باسردی و یا درموارد خیلی محدود با محبت و دلایل منطقی منو راضی میکنه.
    امیدوارم این روزا زودتربگذره وخدا کمکم کنه
    ویرایش توسط tanhaeii : شنبه 16 بهمن 95 در ساعت 14:51

  2. کاربر روبرو از پست مفید tanhaeii تشکرکرده است .

    زن ایرانی (شنبه 16 بهمن 95)

  3. #52
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 29 مهر 02 [ 20:25]
    تاریخ عضویت
    1395-9-07
    نوشته ها
    211
    امتیاز
    10,405
    سطح
    67
    Points: 10,405, Level: 67
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,535

    تشکرشده 309 در 154 پست

    Rep Power
    44
    Array
    تنهایی عزیز به نظرم داری زیادی بهش فکر میکنی.یه جور وسواس فکری پیدا کردی .بهت حق میدم نگران باشی.ولی باور کن وقتی تو موقعیت قرار بگیری میبینی اوضاع به اون بدی که فکر میکنی نیست.بیش از حد فکر کردن فقط استرس و اضطراب میاره.الان از حرفای دوستان کلی چیزای خوب یاد گرفتی وبعدا که زندگی مشترکتو شروع کردی میتونی به کار بگیری.الان به این فکر نکن که ممکنه بیشتراز قرار تعیین شده اونجا بمونین.این افکارو از خودت دور کن.با همسرت عادی و راحت باش و دیگه هیچیو واسش توضیح نده.اگه موقعیتش پیش اومد غیر مستقیم بهش بگو که خوشحالی خواهرش همسن تویه و میتونین با هم وقت بگذرونین.توصیه های خانم تازه نفس گرفته و زن ایرانی عاااالی بود.حتما به کارشون بگیر.حرمتا رو رعایت کردن به معنی راحت نبودن با ادما نیست.به نظرم تعداد زیادی از کتابایی که دوست داری( حتی مربوط به رشته تحصیلیت) با خودت ببر.به خواهر شوهرتم چندتا خوبشو معرفی کن و بگو هروقت خواستی ازم بگیر و بخون.از در دوستی با دخترشون وارد شو.اینجوری اصلا حس نمیکنن که میخوای خودتو عقب بگیری و صمیمی نشی! میتونی با خداهر شوهرت دوست شی البته هیچ چیزی راجع به خودت همسرت خانوادت دوستات و...باهاش در میون نذاری

  4. #53
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 مهر 98 [ 15:02]
    تاریخ عضویت
    1393-11-10
    نوشته ها
    204
    امتیاز
    8,629
    سطح
    62
    Points: 8,629, Level: 62
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    136

    تشکرشده 130 در 60 پست

    Rep Power
    36
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط میس بیوتی نمایش پست ها
    تنهایی عزیز به نظرم داری زیادی بهش فکر میکنی.یه جور وسواس فکری پیدا کردی .بهت حق میدم نگران باشی.ولی باور کن وقتی تو موقعیت قرار بگیری میبینی اوضاع به اون بدی که فکر میکنی نیست.بیش از حد فکر کردن فقط استرس و اضطراب میاره.الان از حرفای دوستان کلی چیزای خوب یاد گرفتی وبعدا که زندگی مشترکتو شروع کردی میتونی به کار بگیری.الان به این فکر نکن که ممکنه بیشتراز قرار تعیین شده اونجا بمونین.این افکارو از خودت دور کن.با همسرت عادی و راحت باش و دیگه هیچیو واسش توضیح نده.اگه موقعیتش پیش اومد غیر مستقیم بهش بگو که خوشحالی خواهرش همسن تویه و میتونین با هم وقت بگذرونین.توصیه های خانم تازه نفس گرفته و زن ایرانی عاااالی بود.حتما به کارشون بگیر.حرمتا رو رعایت کردن به معنی راحت نبودن با ادما نیست.به نظرم تعداد زیادی از کتابایی که دوست داری( حتی مربوط به رشته تحصیلیت) با خودت ببر.به خواهر شوهرتم چندتا خوبشو معرفی کن و بگو هروقت خواستی ازم بگیر و بخون.از در دوستی با دخترشون وارد شو.اینجوری اصلا حس نمیکنن که میخوای خودتو عقب بگیری و صمیمی نشی! میتونی با خداهر شوهرت دوست شی البته هیچ چیزی راجع به خودت همسرت خانوادت دوستات و...باهاش در میون نذاری
    میس بیوتی عزیز سلام
    دقیقا همینطوره که میگی،من هرروز دارم تاپیکای کنترل احساس رو میخونم نکاتشو یادداشت میکنم به کارشون میگیرم یکم خوبم بعددوباره به هم میریزم.
    گاهی اینقد احساس میکنم حرفام تو دلم مونده که دلم میخواد فریاد بزنم.
    نمیدونم بگم متاسفانه یا خوشبختانه شرایطی پیش اومده که خیلی راحت تا یک ماه بعدازعروسی میتونیم مستقل بشیم اما همسرم قبول نمیکنه میگه شرایط مالیم درست نیست و اصلا نمیشه و همونجوری 8ماه باید شریک باشیم اینه که اعتمادم رو به همسرم کم میکنه.
    باخواهرشوهرم خوبم رابطه خوبی داریم من کلا زیاد درددل نمیکنم و درمورد مسائل به همه حرف نمیزنم اما حواسمو حتما جمع میکنم که صمیمیت مخرب ایجادنشه.
    شماخیلی قشنگ منو روحیاتمومیشناسی هربار که پستتو میبینم خیلی آرامش پیدا میکنم که کسی که درکم میکنه بهم میگه شرایط درست میشه.
    همه توصیه ها رو یادداشت کردم تاپیکمو چندبارخوندم این روزا بیشتردارم رو خودم کارمیکنم که کنترل احساس و افکارمو دستم بگیرم،اما گاهی نمیتونم موفق بشم البته چندباری تو شرایطی که ممکن بود بحث پیش بیاد خودمو کنترل کردم و موضوع رو کش ندادم وخداروشکرنتیجه خوب بود امیدوارم بازم بتونم.
    گاهی خیلی سخته باهمسرم مهربون باشم وقتی میبینم اصلا واسه نظرم و زندگیمون ارزشی قائل نیست الان که میتونستیم مستقل بشیم همسرم خودش نذاشت میگه هیچ راهی نداره!گاهی اصلا دلم نمیخواد حتی اسمش بیاد اینقدازش دلخورم
    من اسفند عروسیمه نگرانی جهازم و اینکه همسرم درک نکرد اذیتم میکنه همه چیزو سپردم به خدا میخوام به خودم مرخصی بدم ایشالا درست بشه
    ویرایش توسط tanhaeii : شنبه 16 بهمن 95 در ساعت 20:52

  5. #54
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 29 مهر 02 [ 20:25]
    تاریخ عضویت
    1395-9-07
    نوشته ها
    211
    امتیاز
    10,405
    سطح
    67
    Points: 10,405, Level: 67
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,535

    تشکرشده 309 در 154 پست

    Rep Power
    44
    Array
    من حس میکنم همسرت چون تو خیلی رو قضیه همخونگی حساسیت نشون دادی رو دنده لج افتاده و این رفتارش ناشی از همینه. و فکر میکنم اگه تو بیشتر صبوری کنی و دیگه راجع به این موضوع هیچ صحبت یا اقدامی نکنی خودش بعد از یه مدت خیلی کم، کوتاه میاد.فقط الان جلوی حساسیتای شدیدت جبهه گرفته و میگه هرچی من بگم همون میشه! به نظر من دیگه حتی یه کلمه هم راجع به این موضوع حرف نزن حتی اگه شرایطی پیش اومد که زندگیتونو دو روز دیگه خیلی مستقل شروع کنین هیچ عکس العملی نشون نده چون کاملا نتیجه عکس میده! بذار خودش تصمیم بگیره.مطمین باش این همخونه بودن زودتر از اونی که فکرشو بکنی واسه خودش هم سخت میشه و برا مستقل شدن اقدام میکنه!

  6. کاربر روبرو از پست مفید میس بیوتی تشکرکرده است .

    tanhaeii (دوشنبه 18 بهمن 95)

  7. #55
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 03 اردیبهشت 96 [ 21:21]
    تاریخ عضویت
    1392-9-04
    نوشته ها
    49
    امتیاز
    2,949
    سطح
    33
    Points: 2,949, Level: 33
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 101
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    62

    تشکرشده 84 در 36 پست

    Rep Power
    0
    Array
    وقتی مادرشوهرت زیاد خونه نمیمونه و وقت نهار شام درست کردن نداره گرسنه میمونن؟ قرار نیست حالا شما که پا تو خونه شون گذاشتی همه چیو عوض کنی قبلنا چجوری بود الانم اونجوری. لازم نیست جور مادرشوهرتو بکشی. اگه اینجوری باشه که وقتی ایشون نیست شما مسئول نهار یا شام باشی وقتی کار واجبی واست پیش اومده و نتونی که درست کنی همه ازت دلخور میشن چون وظیفه ات رو انجام ندادی.
    هرچیزی که روزانه انجام بدی جزئ وظیفه ات میشه. اینکه میگی چی کار کنم وظیفه نشه هر از گاهی انجام بده اونجوری بیشتر هم به چشم میاد.

  8. 2 کاربر از پست مفید تازه نفس گرفته تشکرکرده اند .

    tanhaeii (دوشنبه 18 بهمن 95), بارن (یکشنبه 17 بهمن 95)

  9. #56
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 مهر 01 [ 02:09]
    تاریخ عضویت
    1395-4-23
    نوشته ها
    229
    امتیاز
    8,211
    سطح
    61
    Points: 8,211, Level: 61
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 239
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    255

    تشکرشده 416 در 195 پست

    Rep Power
    50
    Array
    تنهایی عزیز دوستان پیشنهادای خوبی کردن.
    به نظر من لازم نیست شما هنرهای خودت رو نشون بدی. سعی کن همیشه از دستپخت مادرشوهرت تعریف کنی و دستور غذا رو بپرسی. ولی فقط موقع کشیدن غذا و دیزاین کمکش کنی. وقتی هم غذا پختن با شما هست، غذاهای ساده مثل ماکارونی یا دمی سبزیجات درست کن. ایشالا وقتی رفتی خونه خودت هنرهات رو بهشون نشون میدی. اگه وضعشون خوبه میشه کم کم و غیرمستقیم تشویقشون کنی به خریدن ماشین ظرفشویی. در کل کارایی که اثرش باقی میمونه رو انجام بده. تمیز کاری رو بزار خواهرشوهر انجام بده. ;)
    البته من هیچ شناختی از خانواده همسرت ندارم. نمیدونم اهل سواستفاده هستن یا دارن راحت میگیرن که پسر و عروسشون زودتر به هم برسن.
    ایشالا که زندگی خوبی رو شروع کنی.

  10. کاربر روبرو از پست مفید بهاره جون تشکرکرده است .

    tanhaeii (دوشنبه 18 بهمن 95)

  11. #57
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 مهر 98 [ 15:02]
    تاریخ عضویت
    1393-11-10
    نوشته ها
    204
    امتیاز
    8,629
    سطح
    62
    Points: 8,629, Level: 62
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    136

    تشکرشده 130 در 60 پست

    Rep Power
    36
    Array
    دوستای عزیزم سلام و ممنونم که همراهمین

    نقل قول نوشته اصلی توسط میس بیوتی نمایش پست ها
    من حس میکنم همسرت چون تو خیلی رو قضیه همخونگی حساسیت نشون دادی رو دنده لج افتاده و این رفتارش ناشی از همینه. و فکر میکنم اگه تو بیشتر صبوری کنی و دیگه راجع به این موضوع هیچ صحبت یا اقدامی نکنی خودش بعد از یه مدت خیلی کم، کوتاه میاد.فقط الان جلوی حساسیتای شدیدت جبهه گرفته و میگه هرچی من بگم همون میشه! به نظر من دیگه حتی یه کلمه هم راجع به این موضوع حرف نزن حتی اگه شرایطی پیش اومد که زندگیتونو دو روز دیگه خیلی مستقل شروع کنین هیچ عکس العملی نشون نده چون کاملا نتیجه عکس میده! بذار خودش تصمیم بگیره.مطمین باش این همخونه بودن زودتر از اونی که فکرشو بکنی واسه خودش هم سخت میشه و برا مستقل شدن اقدام میکنه! ������
    میس بیوتی جان درست میگی همسرم خیلی حساس شده،خیلی سریع عکس العمل نشون میده و عصبانی میشه تو این مدت که تاپیک زدم خیلی جلوی رفتارای هیجانیمو گرفتم اما قبلش خیلی حساسش کردم.
    من حتی با اینکه بهم گفت میشه زودتر مستقل بشیم بعد ازینکه نظرمو گفتم اصرار نکردم و اصلا باهاش بحث نکردم متاسفانه ایشونم تصمیم خودشو گرفت و زندگی 8ماهه شریکی رو ترجیح داد منم رفتارمو باهاش تغییر ندادم و با اینکه شدیدا ناراحت بودم اصلا به روش نیاوردم. همسرم زبونی میگه زندگی شریکی واسه خودشم سخته اما به قول خودش میخواد با آرامش جلو بره و زندگیمونو بهتر شروع کنیم.

    نقل قول نوشته اصلی توسط تازه نفس گرفته نمایش پست ها
    وقتی مادرشوهرت زیاد خونه نمیمونه و وقت نهار شام درست کردن نداره گرسنه میمونن؟ قرار نیست حالا شما که پا تو خونه شون گذاشتی همه چیو عوض کنی قبلنا چجوری بود الانم اونجوری. لازم نیست جور مادرشوهرتو بکشی. اگه اینجوری باشه که وقتی ایشون نیست شما مسئول نهار یا شام باشی وقتی کار واجبی واست پیش اومده و نتونی که درست کنی همه ازت دلخور میشن چون وظیفه ات رو انجام ندادی.
    هرچیزی که روزانه انجام بدی جزئ وظیفه ات میشه. اینکه میگی چی کار کنم وظیفه نشه هر از گاهی انجام بده اونجوری بیشتر هم به چشم میاد.
    تازه نفس گرفته عزیزم ممنونم تمام سعیمو میکنم درست رفتار کنم

    نقل قول نوشته اصلی توسط بهاره جون نمایش پست ها
    تنهایی عزیز دوستان پیشنهادای خوبی کردن.
    به نظر من لازم نیست شما هنرهای خودت رو نشون بدی. سعی کن همیشه از دستپخت مادرشوهرت تعریف کنی و دستور غذا رو بپرسی. ولی فقط موقع کشیدن غذا و دیزاین کمکش کنی. وقتی هم غذا پختن با شما هست، غذاهای ساده مثل ماکارونی یا دمی سبزیجات درست کن. ایشالا وقتی رفتی خونه خودت هنرهات رو بهشون نشون میدی. اگه وضعشون خوبه میشه کم کم و غیرمستقیم تشویقشون کنی به خریدن ماشین ظرفشویی. در کل کارایی که اثرش باقی میمونه رو انجام بده. تمیز کاری رو بزار خواهرشوهر انجام بده. ;)
    البته من هیچ شناختی از خانواده همسرت ندارم. نمیدونم اهل سواستفاده هستن یا دارن راحت میگیرن که پسر و عروسشون زودتر به هم برسن.
    ایشالا که زندگی خوبی رو شروع کنی.
    بهاره جونم من تمام صحبتای دوستان رو در نظر دارم و حتما اجراش میکنم یه جمع بندی هم از کل تاپیکا میذارم و چیزایی که یاد گرفتم همچنان به همراهی همتون نیاز دارم.
    درمورد خونواده همسرم هم دارن تلاش میکنن زودتر به هم برسیم چون فوق العاده راحت و بیخیالن برعکس خونواده ما که خیلی تعارفی هستیم !!!البته اینم بگم زندگی این مدلی از نظرشون خیلی خوبه یعنی کاملا به مدل قدیم فک میکنن.

    من با صحبتای دوستان و راهنماییای جناب مدیر همدردی به این نتیجه رسیدم که تنها کسی که باید تغییر کنه خودمم راستش کاملا این موضوع رو فهمیدم که به دلیل غلبه احساسم و داشتن یه سری افکار تکرار شونده منفی زندگی رو واسه خودم سخت کردم.

    پس بیشتر تمرکزمو گذاشتم رو رفتار خودم چند بار مواردی پیش اومد که اگه قبلا بود حتما یه فاجعش میکردم اما تونستم جلوی افکارمو بگیرم و با همسرم بحث نکنم و کشش ندم.نتیجه خوبی داشت در این حد که همسرم متوجه شد و خوشحال شد که راحتتر برخورد کردم. البته خودمم خیلی آرومتر بودم

    بهاره جون، میس بیوتی، تازه نفس گرفته، زن ایرانی عزیز و همه دوستایی که توی تاپیکام نظر میدن ممنونم که تجربیاتتون رو در اختیارم میذارین من با توجه به صحبتاتون و راهنماییای جناب مدیر که واقعا ازشون ممنونم چون تو شرایط خیلی بحرانی راهنماییشون به کمکم اومد به این جمع بندیا رسیدم که تو موارد پایین میگم:

    1. اولین مسئله من خودمم تغییر خودم بعد از 25 سال شاید کار زیاد راحتی نباشه اما مسلما از تغییر شرایط و همینطور رفتار دیگران راحتتره

    2. من باید بتونم به جای احساس مدار بودن مسئله مدار بشم و رفتار های هیجانی و یهویی رو کنترل کنم صبرمو افزایش بدم و سعی کنم کنترل احساساتمو به دست بگیرم.

    3. اولویت من باید بشه آرامش زندگیم و این آرامش فقط وقتی امکان پذیره که درون من آروم بشه.

    4.وقتی من با همسرم خوب باشم خیلی راحتتر می تونم این مدت رو بگذرونم و تمرینی میشه که همیشه درست رفتار کنم.

    5. هیچ مسئله ی حاشیه ای نباید باعث بشه رابطه من با همسرم مشکل دار بشه من اگه در طول این مدت رفتاری خلاف میلم از خونواده همسرم ببینم به هیچ عنوان دلیل نمیشه با همسرم سرد باشم.

    6.باید به خودم متکی باشم و به همسرم محبت کنم خدارو شکر همسر خوبی دارم پس باید اخلاق منم خوب باشه که برای آرامش زندگیمون و باهم بودنمون تلاش کنه نه اینکه ازم فراری بشه چون اگه من از خودم دورش کنم مستقلم بشم بازم همسرم دنبال جایی برای آرامش میگرده که مسلما اونجا کنار من نیس.

    7.حتی اگه افکار منفی به ذهنم هجوم آورد نباید اجازه پر و بال گرفتن بهشون بدم چون 90 درصد افکار من تو ذهنمه و واقعیت نداره مثبت نگر باشم و بدبینی رو از خودم دور کنم.

    8.همیشه خویشتن دار و صبور باشم با آرامش جلو برم و تمرین کنم هیجانی عمل نکنم و احساسات باعث نشه قاطی کنم.

    9. به هیچ وجه نذارم کسی از دلخوریای بین من و همسرم باخبر بشه و خیلییی زیاد حواسمو جمع کنم.

    10.به هیییییییییییچچچچ وجه بحث و جدل نکنم و اجازه بدم وقتی آرومتریم مسائل رو با هم حل کنیم.

    11. همسرم واقعا خوبه به خاطرداشتنش خدارو شکر میکنم، چند وقت پیش داشتم پست خانم ناردیل رو میخوندم که ویژگی های مرد مناسب رو گفته بودن خدارو شکر همسر من بیشتر اون ویژگی ها رو داره.

    12. اقتدار همسرمو همیشه حفظ کنم همیشه بهش نشون بدم که باعث افتخارمه و اولویت زندگیمه.

    13. یک ویژگی خیلی مثبت تو رابطه ما وجود داره و اون اینه که خیلی حال و هوای رابطه به حال من بستگی داره و همسرم از خوب بودن من انرژی میگیره پس من میتونم یه رابطه خوب ایجاد کنم.

    14. به جای اینکه با مشکلات به هم بریزم اول خودمو کنترل کنم و بعد سعی کنم عاقلانه و به شکل درست موضوع رو حل کنم

    15. هربار که افکار منفی به ذهنم اومد اول به خودم زمان بدم و از تکنیک های کنترل فکر استفاده کنم.

    16. به هیچ وجه از خونواده همسرم جلوش شکایت نکنم از خوبیاشون بگم

    17. غر زدن، مقایسه، کش دادن، نصیحت و امر ونهی ممنوع

    18. ذهن همسرمو از حرفای خاله زنک بازی پر نکنم

    19. سعی کنم ازین مدت که با همسرمم و هنوز مسئولیت زندگی کاملا رو دوشم نیست لذت ببرم با پیش بینی هایی که به احتمال نزدیک به صد اصلا اتفاق نمیفته ذهن خودمو پر نکنم

    20. به خودم اعتماد داشته باشم و اگه حرفی شنیدم سریع تاثیر منفی نگیرم.

    21. انتخابم واسه زندگی عاقلانه بوده و خدارو شکر انتخاب خوبی داشتم ازین به بعد هم من درست رفتار میکنم و سعی میکنم آرامشمو حفظ کنم و توکل به خدا داشته باشم مطمئنم خدا هم همراهمه و بهترین ها رو برام درنظر گرفته.

    22. مرثیه سرایی احساسی ممنوع، به هر مسئله ای بیش از چیزی که ارزش داره بها ندم و روانمو به هم نریزم

    23. تو خونواده همسرم همیشه با احترام برخورد کنم و احترام همسرمو حفظ کنم واسه همه چی حد و مرز بذارم.

    24. تو این مدت زندگی شریکی باید درست و صبورانه و با محبت با همسرم برخورد کنم که خودش برای مستقل شدن تلاش کنه .

    25. زمانی رابطه من با خونواده همسرم عالی میشه که اول با همسرم عالی باشم و متوجه بشه که اصلا قصد ندارم از خونوادش جداش کنم یا باعث اختلاف بشم.

    26. مسئولیت پذیر باشم و از انتخابام نترسم

    27. به هییییییییچ وجه با همسرم بحث و جدل نکنم بهش حس تکیه گاه بودنو بدم و بهش اعتماد کنم.

    28.تو این مدت کاملا فهمیدم رفتار همسرم دقیقا عکس العمل رفتار خودمه پس باید اونجوری رفتار کنم که دلم میخواد همسرم با من رفتار کنه.

    29.خواسته هامو با لج و قهر و دعوا بیان نکنم در عوض با محبت و مهربونی و به دور از دستور و امر ونهی بگم.

    30. وقتی همسرم احساسمو درک میکنه و تلاش میکنه خوب بشم دیگه الکی موضوعو کش ندم و انتظار نداشته باشم دقیقا اونجوری که من میخوام آرومم کنه در عوض اگه کاری کرد و خوشحال شدم حتما ازش با ذوق تشکر کنم چون کاملا متوجه شدم اینجوری دقیقا یادش میمونه چه خواسته ای دارم و همیشه سعی میکنه دوباره انجامش بده.

    این موارد جمع بندی من از تاپیکم و نظرات دوستان و همینطور تجربیاتم از دوران نامزدی و عقد. دارم تاپیکای رفتار درست،کنترل احساس،برخورد صحیح با مشکلات،جلوگیری از افکار تکرار شونده منفی و.... رو میخونم و بهشون عمل میکنم منکر این نیستم که تحقیرا و سرزنشای مادرم تاثیر بدی روم گذاشته و گاهی منو میترسونه اما من واقعا آرامش میخوام و برای رسیدن بهش تلاش میکنم.
    خوشحال میشم اگه دوستای عزیزم تو این مدت همراهم باشن از همتون ممنونم
    ویرایش توسط tanhaeii : دوشنبه 18 بهمن 95 در ساعت 23:12

  12. 6 کاربر از پست مفید tanhaeii تشکرکرده اند .

    ava.91 (سه شنبه 10 اسفند 95), بهاره جون (دوشنبه 18 بهمن 95), بارن (سه شنبه 19 بهمن 95), تازه نفس گرفته (یکشنبه 24 بهمن 95), زن ایرانی (سه شنبه 19 بهمن 95), ستاره زیبا (سه شنبه 19 بهمن 95)

  13. #58
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 مهر 98 [ 15:02]
    تاریخ عضویت
    1393-11-10
    نوشته ها
    204
    امتیاز
    8,629
    سطح
    62
    Points: 8,629, Level: 62
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    136

    تشکرشده 130 در 60 پست

    Rep Power
    36
    Array
    دوستای عزیزم سلام

    من باز اومدم تو این مدت تمام سعیمو کردم جمع بندیامو به کاربگیرم خدارو شکرموفق بودم، خیلی ازمادرشوهرم حرف و متلک میشنیدم اما به همسرم محبت میکردم رو احساساتم و کنترلشون کارکردم پیشرفتای خوبی داشتم.

    اما باز سرمراسم خونواده ها دعواشون شد من بازم نذاشتم رو رابطمون تاثیربذاره اما همسرم بهم میریخت تا منم صبرم از دست بدخلقیاش،کش دادن مسائل و سرد شدناش سرموضوعای الکی لبریز شد و گفتم دیگه نمیخوام بمونم و همسرم خیلی راحت گفت خوش اومدی!!!!!
    خیلی حرفا بهم زد که تو دروغگویی و فقط ادعاس دوس داشتن داری و...
    آخرشم منم ازینهمه منفعل بودن خسته شدم گفتم یا منو میخوای یا نمیخوای تصمیمتو بگیر!
    الانم 2روزه ازش بیخبرم راستش دیگه خسته شدم ازبس سرموضوعای بیخود و کوچیک قهرکرد و من باید به التماس میفتادم که کوتاه بیاد منم ازش خبر نگرفتم.
    عادت کرده بود همه تقصیرارو بندازه گردن من،منم فقط باآرامش و مهربونی باهاش حرف میزدم اما....
    اخرین حرفش این بود تو نمیخوای با من زندگی کنی پس خوش اومدی برو تقاضای طلاق بده،منم گفتم من میخوام زندگی کنم واسه این زندگیم تلاش کردم خودت برو درخواست بده.
    الانم کلا بی تفاوته یعنی منتظره بازم من برم جلو اگرم نرفتم اون هیچ حرکتی نمیکنه و به قول خودش مشکل منم!
    واقعا بهم ریختم دوستان کمکم کنید

  14. کاربر روبرو از پست مفید tanhaeii تشکرکرده است .

    ava.91 (سه شنبه 10 اسفند 95)

  15. #59
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 مهر 98 [ 15:02]
    تاریخ عضویت
    1393-11-10
    نوشته ها
    204
    امتیاز
    8,629
    سطح
    62
    Points: 8,629, Level: 62
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    136

    تشکرشده 130 در 60 پست

    Rep Power
    36
    Array
    سلام دوستان
    کسی نیست کمکم کنه؟
    همسرم هیچ حرکتی نمیکنه میدونم نباید میگفتم نمیخوام باهات زندگی کنم اشتباهمو میدونم،دیروز باهاش حرف زدم گفتم زندگیمو دوس دارم اما میگه من هیچ کاری نمیکنم هرکاری دوس داری بکن!
    همیشه انتظاراتمو تو فضای آروم بهش میگم اما میگه همه چی تقصیرتوئه!اگه تقصیرو گردن بگیرم میشه مثل الان که به هیچ وجه قبول نمیکنه اونم ممکنه جایی اشتباه کنه اگه گردن نگیرم اینقد تلخی و سردی میکنه به ستوه میام.
    نه تلاشی میکنه موضوع حل بشه نه گذشت میکنه نه ازمسائل بی اهمیت راحت میگذره، عملا هیچ کاری نمیکنه فقط کناره میگیره منم تاحالا اینقد پیشقدم شدم که عادت کرده!
    واقعا الان نمیدونم چیکارکنم،من تمام سعیمومیکنم وظایف خودمو درست انجام بدم اما حس میکنم محبتام وظیفم شده و جامون عوض شده اونی که مدام ناز میکشه منم!
    واقعا موندم الان چیکارکنم

  16. کاربر روبرو از پست مفید tanhaeii تشکرکرده است .

    ava.91 (سه شنبه 10 اسفند 95)

  17. #60
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 06 دی 96 [ 10:36]
    تاریخ عضویت
    1395-10-13
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    253
    سطح
    5
    Points: 253, Level: 5
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 7 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من واقعا درکت میکنم عزیزم. درسته عقد نبودم اما تجربه داشتم و این حرفایی که میزنی و شرایطی که میگی رو کامل درک میکنم.... خیلی دوس دارم نظر بقیه رو بدونم به سوالت. واقعا این مدل مردها و پسرها چرا اینقدر تو جامعه زیاد شدن.... نمیدونم ولی حس میکنم شما همه تلاشتو کردی

  18. کاربر روبرو از پست مفید ava.91 تشکرکرده است .

    tanhaeii (سه شنبه 10 اسفند 95)


 
صفحه 6 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تاپیک های نیازمند به حضور کارشناسان تالار
    توسط بالهای صداقت در انجمن پیشنهادات ،انتقادات و مشکلات تالار
    پاسخ ها: 285
    آخرين نوشته: جمعه 03 دی 00, 17:47
  2. پاسخ ها: 35
    آخرين نوشته: سه شنبه 19 شهریور 92, 02:53
  3. تاثیرات منفی! تاپیک های خیانت!!!!!!!!
    توسط del در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 33
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 دی 90, 12:47

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:54 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.