سلام و عرض احترام خدمت تمام دوستان عزیز
بی مقدمه برم سر اصل مطلب
من الان 24 سالمه و از مهر 94 دانشجوی رشته پزشکی یکی از دانشگاه های خوب کشور هستم
مشکل از اونجایی شروع شد که وقتی اولین کنکورم رو دادم رتبم به پزشکی نمیخورد درصورتی که من از بچگی واقعا عاشق این رشته بودم
با اصرار زیاد خانواده رفتم دانشگاه اما هیچوقت به رشتم علاقه نداشتم و درنهایت انصراف دادم از رشتم و مجددا کنکور دادم که خداروشکر بالاخره به هدفم که رشته پزشکی بود تو یکی از بهترین دانشگاه های کشور رسیدم
سال اولی که کنکور دادم من به همه دوستام دروغ گفتم پزشکی یه شهر دیگه قبول شدم (چون اکثر دوستام پزشکی و دندونپزشکی قبول شده بودن) این دروغ ساده کم کم کل زندگی منو تحت الشعاع قرار داد
به حدی که دیگه جرئت نمیکردم دوستان دوران دبیرستانم رو تو خیابون ببینم و اگرم میدیدم واقعا بهم میریختم
دوستان من الان یکساله که دانشجوی پزشکی هستم ولی همیشه یه سری افکار به حد ویران کننده ای آزارم دادن :(
همیشه خودم رو سرزنش میکنم میگم چرا سال اول درست درس نخوندی که تو هم مثه بقیه دوستات تو سن 25-6 سالگی پزشکی عمومیت رو تموم کنی نه اینکه بره واسه 30 سالگی
هنوز بعد از گذشت این همه زمان وقتی دوستای دبیرستانم رو میبینم تا چندین روز ناامیدی و بی انگیزگی میاد سراغم
چون با دیدنشون سریعا حالت مقایسه ای بین خودم و اونا ایجاد میشه
آخه من دقیقا 5 سال از بقیه دوستاییم که پزشکی خوندن عقبم

نمیدونم چیکار کنم ، تو این زمینه ذهنم بسیار حساس و تاثیرپذیر شده
همش خوشی های فعلی زندگیم بابت فکر کردن به این چیزا نابود میشه

از دوستان بزرگوار خواهش میکنم من رو تو این زمینه راهنمایی کنن که چیکار کنم؟

- - - Updated - - -

پستم رو نمیتونم ویرایش کنم ، "5 سال از بقیه دوستام که پزشکی میخونن عقبم"