سلام دوستان
من 27سال و شوهرم 28سالشه و یک بچه تقریبا یک ساله داریم
من مشغول به تحصیل هستم و طی چند ماه آینده سر کار میرم اما شوهرم به شدت داره مقاومت میکنه در برابر سر کار رفتن من و همینطور تحصیلم... از همون روز اول مخالف بود دلیلشم اینه که تو باید صبر کنی و تو خونه باشی تا من پیشرفت کنم... همش میگه تو این دو سالی که درس میخوندی من خیلی عقب افتادم در حالی که دایم در حال آزمون دادن و رد شدنه.... همین قبول نشدن هاشو میندازه کردن من
حتی حاضر نیست یک ساعت بچه رو نگه داره تا من این روزای آخر فارغ التحصیلی خودمو برای دفاع آماده کنم....
میخواد سنگ جلو پام بنذازه این در حالیه که هم خانواده من هم خانواده اون به شدت موافق تحصیل و شاغل شدن من هستن...
این نمیدونم چشه احساس میکنم حسادت میکنه یا یک همچنین چیزی
من بارها بهش گفتم من دوست دارم تو از همه موفق تر و بالا تر باشی و هر کاری بگی در این مورد میکنم برات همچنین در طی این آزمون هایی که میداد و رد میشد باید بگم از جونم مایه گذاشتم و خیلی از نظر عاطفی همراهش بودم ولی اون حاضر نیست منو کمک کنه...
لازمه بگم شوهرم کارمنده و درآمد خوبی داره ولی روحیه کاری نداره خیلی منزویه هیچ دوستی نداره و همیشه میخواد تنها بره جایی مثلا باشگاه، در صورتی که من برعکسم و خیلی اجتماعی هستم و در اجتماع بودن بهم روحیه و انرژی میده
بخاطر این رفتاراش ارتباطم با دوستام خیلی کم شده چون هر وقت میگم با این دوستام برم باشگاه میگه نه با هم میریم ورزش یا اینکه با هم میریم خیابون ولی من اینجوری دوست ندارم میخوام یک وقتی رو با بقیه بگذرونم
جوری شده که به جز پدرو مادرامون هیچکس با ما رفت و آمد نداره ماام هیچ جا نمیریم
این مشکلش چیه واقعا؟