5سال از ازدواجم میگذره یه بچه ی دوساله دارم تازگی ها شوهرم ورشکست شده خیلی عصبیه منم دیگه از دستش کلافه شدم ولی تحمل میکنم مجبور شدیم بیایم خونه ی مادر من زندگی کنیم حالا هر روز یه چیزی رو چماق میکنه میکوبه تو سر من ,یه داداش معتاد دارم میگه چرا اینکارو کرده چرا اون کارو کرده خیلی بهانه گیر شده البته از قبلم عصبی بود من خیلی تحمل میکنم نمیدونم چیکار باید بکنم با همه چیزش میسازم با دست خالیش با اخلاق بدش با تندخویی هاش ولی بازم طلبکاره, امشبم ما رو ول کرد رفت خونه مادرش بخوابه چون اینجا سوسک و مورچه داره
- - - Updated - - -
از ناراحتی خوابم نمیبره هیچکسم که اینجا نیست
- - - Updated - - -
همش غر همش بهانه گیری دیگه داره ظرفیتم تکمیل میشه ,منی که با دست خالی تو ساختم که وقتی اومدی خواستگاری یه بار توی زندگیت شکست خورده بودی ولی گفتم اشکال نداره به هیچ کس نگفتم جز مادرم منی که مثلا سنتی ازدواج کردم که مشکلاتم کم باشه حتی یه جشن کوفتی هم برام نگرفتی این حق منه الان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
با وضعیت مالی داغونی که نه خونه ای نه ماشینی نه سرمایه ای داشتی اومدم با صفر شروع کردم زندگیو این حقه منه الان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مگر نه اینکه بخاطر اشتباهات تو من الان اینجا باید برادر معتادمو و رفتارهاشو تحمل کنم این حقه منه ؟؟؟؟؟؟
وقتی یکسال تمام بهم خیانت کردی رفتی فامیلتو صیغه کردی رفتی با زن شوهر دار ... همه رو تحمل کردم
حالا این حق منه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
- - - Updated - - -
تا الانی که دخترم دو سال و یکماهش شده نیم ساعت با این بچه نتونسته سر کنه اگرم کنارش بوده کار به زدن بچه کشیده یا اینکه منو صدا کرده و دعوا راه انداخته اینم شد زندگی
- - - Updated - - -
حسرت همه چیز روی دلم مونده ولی نمیگم که ناراحت نشه خانوادشم که کلا ساپورتش نمیکنن انگار من زاییدمش نشستن فقط تماشا
الان اون مادر نمیگه پاشو برو پیش زن وبچت چرا اومدی اینجا ,برای خودم خیلی متاسفم
از خودم متنفرم از صبری که دارم از سازشی که دارم از کوتاه اومدنا از آبرو داری کردنا از گذشت کردنا از زود آشتی کردنا
علاقه مندی ها (Bookmarks)