به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 9 , از مجموع 9
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 07 تیر 95 [ 18:05]
    تاریخ عضویت
    1395-3-22
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    108
    سطح
    2
    Points: 108, Level: 2
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 17.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    احساس ترس و زندگی پوچ

    سلام
    چند وقتیه بی هدف شدم و به پوچی دنیا رسیدم افکاری به ذهنم میاد مثل بعده مرگ به کجا میریم و چه خواهد شد و بدتر نشه دردو رنجم و از این قبیل افکار از زندگی ترسیده شدم و زده ...
    موندم چه کنم زندگی تکراری و پوچ و هیچ چیزش مشخص نیست دیگه خسته شدم .....

    دلم می خواد به قبلا برگردم که ارامشم بیشتر بود و ترسی نداشته ام .

    احساس می کنم تو یک زندان افتادم راه در رویی ندارم ...

    به سرم زده برم دکتر اعصاب و روان دارو ضد افسردگی بگیرم شاید بهتر شم
    دارم سعی می کنم این افکار دور کنم از خودم

    دنیای عجیب و پوچ
    با خودم فکر میکنم اگر خدایی بیاد مارو فقط عذاب بده ان وقت چه کنیم از این فکرای مسخره همش تو فکرمه ..

    کسی اگر از مشهد متخصص اعصاب و روان ( روان پزشک ) عالی سراغ داره حتما معرفی کنه

    با تشکر

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 تیر 97 [ 09:43]
    تاریخ عضویت
    1393-3-26
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    4,305
    سطح
    41
    Points: 4,305, Level: 41
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    32

    تشکرشده 170 در 63 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اقا علیرضا یه مرحله ای تو زندگی ادم هست به اسم شک
    همه این مرحله رو دارن . یه ایستگاهه که باید ازش بگذری با یقین.
    شما چندسالتونه؟ یکم بیشتر توضیح بدید چون منم این مراحل رو گذروندم شاید بتونم کمک کنم

  3. کاربر روبرو از پست مفید نیم پز تشکرکرده است .

    alireza45 (شنبه 22 خرداد 95)

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 بهمن 95 [ 04:00]
    تاریخ عضویت
    1394-1-06
    نوشته ها
    142
    امتیاز
    2,999
    سطح
    33
    Points: 2,999, Level: 33
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 51
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    101

    تشکرشده 183 در 100 پست

    Rep Power
    33
    Array
    وای خدا ، منم مدتی هست به این درد مبتلا شدم ، من همیشه فکر مرگ داره دیوونم میکنه ، اینکه بعد از مرگ من چه اتفاقی میفته ، واسه اطرافیانم چه اتفاقی میفته.
    اگه یکی از عزیزانم بمیره ، من باید چی کار کنم و . . .
    هزاران فکر بیهوده اینطوری که داره لذت زندگی تو این دنیا رو ازم میگیره.
    همیشه فکر میکنم چرا باید زندگی کنیم وقتی اخرش مرگ هست ، چرا این همه سختی و تلاش رو تحمل کنیم وقتی آخرش مرگه.
    تا میام دست به یه کاری بزنم ، با خودم میگم که چی مثلا ، از کجا بدوندم زنده میمونم و به سرانجام میرسه.
    شاید همین روزا یه تاپیک باز کنم.
    خیلی حالم بده

  5. کاربر روبرو از پست مفید maral569 تشکرکرده است .

    alireza45 (شنبه 22 خرداد 95)

  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 08 مهر 95 [ 08:29]
    تاریخ عضویت
    1395-3-03
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    344
    سطح
    6
    Points: 344, Level: 6
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    15

    تشکرشده 6 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام اقای دکتر فرساد از بهترن روانپزشکان شهر مشهد هستند. امیدوارم هر چه زودتر به ارامش دست یابید.

  7. کاربر روبرو از پست مفید Zahra.Tgh68 تشکرکرده است .

    alireza45 (شنبه 22 خرداد 95)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 07 تیر 95 [ 18:05]
    تاریخ عضویت
    1395-3-22
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    108
    سطح
    2
    Points: 108, Level: 2
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 17.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام من فکر می کردم خودم فقط از این مشکلات دارم میبینم شمام تقریبا شبیه منید ....
    نباید فکر کرد به این چیزا همین دارم سعی می کنم فکر نکنم .

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط maral569 نمایش پست ها
    وای خدا ، منم مدتی هست به این درد مبتلا شدم ، من همیشه فکر مرگ داره دیوونم میکنه ، اینکه بعد از مرگ من چه اتفاقی میفته ، واسه اطرافیانم چه اتفاقی میفته.
    اگه یکی از عزیزانم بمیره ، من باید چی کار کنم و . . .
    هزاران فکر بیهوده اینطوری که داره لذت زندگی تو این دنیا رو ازم میگیره.
    همیشه فکر میکنم چرا باید زندگی کنیم وقتی اخرش مرگ هست ، چرا این همه سختی و تلاش رو تحمل کنیم وقتی آخرش مرگه.
    تا میام دست به یه کاری بزنم ، با خودم میگم که چی مثلا ، از کجا بدوندم زنده میمونم و به سرانجام میرسه.
    شاید همین روزا یه تاپیک باز کنم.
    خیلی حالم بده

    سلام من فکر می کردم خودم فقط از این مشکلات دارم میبینم شمام تقریبا شبیه منید ....
    نباید فکر کرد به این چیزا همین دارم سعی می کنم فکر نکنم .

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط نیم پز نمایش پست ها
    اقا علیرضا یه مرحله ای تو زندگی ادم هست به اسم شک
    همه این مرحله رو دارن . یه ایستگاهه که باید ازش بگذری با یقین.
    شما چندسالتونه؟ یکم بیشتر توضیح بدید چون منم این مراحل رو گذروندم شاید بتونم کمک کنم
    سلام
    من 20 سالمه
    تنهام هستم دوست و رفیق خیلی کم دارم فکر میکنم حالم بدتر کرده .

  9. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 تیر 97 [ 09:43]
    تاریخ عضویت
    1393-3-26
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    4,305
    سطح
    41
    Points: 4,305, Level: 41
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    32

    تشکرشده 170 در 63 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ببین من سی سالمه. فکر نکنی با یه ادم درب داغون از یه نسل قدیمی طرفی ها(توی سن بیست سالگی تصوری که ادم از سی ساله ها داره این شکلیه ولی تو سی سالگی میبینی همون ادم 15 ساله ای که فقط ظاهرت فرق کرده) بحران من توی بیست سالگی فرق میکرد اما تقریبا شبیه تو بود من برادرم توی یه دانشگاه معتبر درس میخوند و همیشه برای من کتابای خاص رو میفرستاد تا وقتی که کتاب مرگ کسب و کار من است رو خوندم که پیشنهاد میکنم هیچکس نخوندش بخصوص اگه روحیه خاصی داره. من خیلی کتاب میخوندم و یه سری از کتابای المانی و روسی کلاسیک بودن که ذهن منو خسته کرده و بودن و من فکر میکردم یه دنیا تجربه جمع کردم همون موقع ها بود که پدرم که جانباز شیمیایی اعصاب و روان بود شهید شد و این شد که من یهو به یه عالم دیگه پرت شدم ذهنم خسته و پر از تجربه های تاریک کتابای سرد بود و غم سردی هم روی دلم نشسته و من دانشجو بود حس میکردم دنیا به اخر رسیده به خودم میگفتم برای چی دارم زندگی میکنم خوب که چی؟ میخواد چی بشه؟ اگه مادرمم به همین شکل از دستم بره چی؟ تازه توی ذهنم گاهی عزاداری میگرفتم و تصور میکردم بی مادر شدم اونوقت بدبخت ترین بدبخت روی زمین بودم. از خانواده دور شده بودم بی هدف بی برنامه و البته غمگین.... شرایط رو تونستم تصور کنم براتون؟

  10. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 07 تیر 95 [ 18:05]
    تاریخ عضویت
    1395-3-22
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    108
    سطح
    2
    Points: 108, Level: 2
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 17.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اره متوجه شدم ...

  11. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 تیر 97 [ 09:43]
    تاریخ عضویت
    1393-3-26
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    4,305
    سطح
    41
    Points: 4,305, Level: 41
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    32

    تشکرشده 170 در 63 پست

    Rep Power
    0
    Array
    کوتاهش کردم که حوصله کنی بخونی....
    مدتی به همین منوال طی شد. فضا غمگین بود و من سردرگم . حتی به وجود خدا هم شک کرده بودم ..توی این فضای غمگین غرق بودم اینقدر که خیلی از روزها از خونه بیرون نمیومدم و دوستام هرچقدر سراغمو میگرفتن پیدام نمیکردن....
    بعد یواش یواش مریض شدم سردرد ها اومدن سراغم بدنم ضعیف شد و من داشتم خودمو میدیدم که دارم اب میشم.
    تا اینکه برادرم به کمکم اومد من حدود 10 کیلو وزن کم کرده بودم . و اون نمیفهمید خواهر شوخ و شنگولش چطوری توی چهار ماه تبدیل به این موجود عجیب و غریب ساکت نحیف مردنی شده. که کارش شده خوابیدن..
    اوایل نمیدونستم دردم چیه اما برادرم ازم خواست اگه نمیتونم با اون حرف بزنم هرچی به مغزم میرسه رو بنویسم هرچییی حتی فحش یا هر تصور دیگه ای و اگه حوصله ندارم یا نمیخوام واسه ادما حرف بزنم با هر چیزی که دوست دارم حرف بزنم. یواش یواش شروع کردم به نوشتن .. نوشتم و نوشتم از فکام از غم هام از تصوراتم چیزایی که حتی الان هم میخونم میبینم چقدر فکر توی سرم بوده با نوشتن بعضیاش حل میشد ولی بعضیاش نه همشو نوشتم و برادرم همشو خوند...
    اون به من حرفای قشنگی زد گفت شک یک ایستگاهه که باید یه توقف کوتاه توش کرد و یه منظره مه الود داره بعضیا اینقدر سرشون گرمه که اصلا این ایستگاه رو نمیبینن و از منظرش استفاده نمیکنن و بعضیا یه جوری غرقش میشن که یادشون میره سوار قطار زندگی بشن و از یقین جا میمونن.
    زندگی یه قطاره با واگن هایی که از تفکرات ادمیزاد ساخته شده. بعضیا توی واگن خودشون میمونن و تکون نمیخورن اما بعضیا میرن همه جا رو میگردن. بعضیا هم از بقیه میپرسن کجا بهتره تا فقط برن همونجاها
    توی مقطع قشنگی از زندگیت هستی بیست سالگی یه در طلاییه که ازش میری تو ..مشکلاتت واست خیلی بزرگه خودت ادم مهمی هستی و احساساتت خاص هستن توی دنیا ولی پسر نمیدونی توی سی سالگی چه دنیای جالبی قایم شده...من از وقتی رسیدم به این قسمت زندگی فهمیدم که چقدر سخت تلاش کردم و چقدر برام هم بوده که کی بشم اینقدر که یادم رفت توی اون سردر طلایی یه عکس قشنگ از خودم بگیرم.
    ببخشید که اینقدر طولانیش میکنم اما نمیخوام بهت بگم برو باشگاه ورزش کن با دوستات بگرد برو شام پیتزا بخور و با صدای بلند بخندو و با پای برهنه توی جوب اب راه برو نمیگم برو خنده بچه ها رو ببین به اواز بلبل گوش بده حتی بهت توصیه نمیکنم که ادمای بدبخت با مشکلات جدی تر رو ببین قرص هم نمیگم بخور
    اینا رو هر ادمی میتونه بهت توصیه کنه
    اما من که این دورانو گذروندم میگم نترس اصلا نترس به اون دنیای مه الود اطرافت خوب نگاه کن نذار فکر اینکه چی اون پشته تورو بترسونه هیچ خبری نیست همه احساساتی که فقط قراره تو داشته باشی رو همه مردم دنیا دارن روزی که به این نتیجه برسی یه حال خوشی بهت دست میده
    از این لحظه زندگیت هم میگذری این حس هم تموم میشه مثل خاطرات قبلیت میشه یه خاطره. اما تا وقتی توی این مرحله هستی ازش خوب استفاده کن نترس هر سوالی که داری رو بنویس همش خیلی مهمن همه رو بنویس حتی سوالایی که خجالت میکشی به زبون بیاری و برو دنبال جوابشون. یه راز بهت بگم؟ خدا تورو واسه همین لحظه ها افریده اینجاست که میفهمی لغزیدن چیه اشتباه چیه درست چیه. نمیخوام طولانی ترش کنم. برو دنبال چیزایی که بهش فکر میکنی بگرد جواب اینقدر بهت نزدیکه که نمیبینیش....
    لطفا با ابهام از این مرحله نگذر چون این مرحله تموم میشه و این فرصت طلایی از دستت میره

  12. 2 کاربر از پست مفید نیم پز تشکرکرده اند .

    alireza45 (شنبه 22 خرداد 95), ستاره زیبا (شنبه 29 خرداد 95)

  13. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 23 مهر 95 [ 10:12]
    تاریخ عضویت
    1391-7-11
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    3,026
    سطح
    33
    Points: 3,026, Level: 33
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 24
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام علیرضا جان
    منم حسی شبیه به حس تو دارم دنبال آدمی میگردم که همین حس رو داشته باشه
    فکر میکنم به کمک اون هم بتونم خودمو دردست کنم میتونم بهش کمک کنم اون خودشو درست کنه
    این شماره موبایلمه هرموقع اومدی یه یزنگ بزن من مشهدم همدیگه رو ببینیم بیشتر صحبت کنیم شاید یه فرجی بشه
    09362361134
    به امید روز خوب
    آرمین احمدی


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. اصلا دلم نمیاد واسه نامزدم پول خرج کنم
    توسط مینا 66 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: یکشنبه 25 بهمن 94, 12:23
  2. شوهرم بیکارشده هیچ پولی نداریم
    توسط مرمر تنها در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: دوشنبه 05 اسفند 92, 12:55
  3. باخت پول
    توسط Vampier در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: جمعه 25 مرداد 92, 19:08
  4. پول و ازدواج
    توسط matin_female_1988 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: چهارشنبه 04 خرداد 90, 14:12
  5. پوچی
    توسط memul در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: شنبه 25 دی 89, 04:01

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:36 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.