با سلام
خوشحالم که با این انجمن اشنا شدم و امیدوارم که بتونم جواب سوالاتم رو اینجا بگیرم
در ابتدا بگم از دوستان عزیز خواهش میکنم چند دقیقه ای وقت بگذارند و مشکلی رو که سالیان سال باهاش درگیرم رو بخونن شاید که بتونن من رو راهنمایی کنند :
بنده بعد از مطالعه و تحقیق بسیار متوجه شدم که دچار اضطراب و یا همون فوبیای اجتماعی هستم ولی یه کم متفاوت تر با نوع فوبیای اجتماعی که سایر افراد باهاش مشکل دارند و الان نزدیک به یک سال هستش که هم به دلیل مشکل فوبیای اجتماعی که از سالیان قبل هم دچارش بودم و هم مشکلات دیگه خونه نشین شدم و طی این مدت بهتر از هر وقت دیگه ای به نوع فوبیای اجتماعی خودم پی بردم که با سایر دوستان برای حل مشکلم در میان میگذارم
بنده به بعضی از موقعیت های اجتماعی خاص و نسبت به برخی از افراد هراس و اضطراب دارم که در برخی مواقع شاید این هراس به حدی زیاد بشه که دچار Panic Attack یا حمله وحشت میشوم
اصل مشکل من مربوط به فوبیای اجتماعی و محیطی هست که در اون نظم و جدیت و قوانین خاصی وجود داشته باشه و یا نسیت به بعضی از افراد در یک محیط این وحشت دارم که از مهمترین های اون فوبیا نسبت به محیط کار دارم که میتونم بگم طی 10 سال گذشته با تمام تلاشی که کردم شاید تنها در چند مورد بیشتر نتونستم در محیط های کاری اونم برای کوتاه مدت دوام بیارم و در نهایت برای مدت چند ماه تا یک سال و یا بیشتر مجدد خونه نشین میشدم
و طی تلاش های قبلی که برای رفع مشکلم کردم در حال حاضر کلا از این حالت خسته و نا امید شدم و با خیال راحت خودم خونه نشین کردم و با همه زجر و درد و مشکلاتی که این حالت داره نسبت به قرار گرفتن توی شرایط قبلی که در نهایت هر بار برام بی نتیجه بوده این شرایط برام تحمل پذیرتر شده و انگاری بهتر توستم از طریق وقت کشی مثل فیلم دیدن اینترنت و ... گذران عمر کنم
در ادامه با ذکر چند تا مثال این نوع از فوبیام رو که به نظرم کمی خاص هستش رو توضیح میدم
1) برای مثال در ارتباط بر قرار کردن با جنس مخالف در هر محیطی هیچ مشکلی ندارم و شاید نسیت به سایر افراد توانا تر نیز باشم
یا مثلا نسیت به محیط های آموزشی مثل کلاس زبان های گروهی هیچ مشکلی نداشته و خیلی راحت با افراد کلاس ارتباط برقرار میکنم و فرد بسیار اکتیو و بگو بخندی هستم تا جایی که شاید بچهای کلاس تو اون محیط من رو فرد بسیار شیطونی هم بدونن ولی توی همون محیط وقتی معلم میاد سر کلاس به یکباره انرژی و حالت شورشوقم فروکش میکنه و طوی منجمد میشم که انگاری اصلا ادم یک دقیقه قبل نبودم
در دوران کاردانی محیط دانشگاهی که داشتم به دلیل اینکه زیاد سخت نگیر نبودن و سر کلاس خیلی استادها رو اذیت میکردن و استادهای دانشگاهم زیاد دانشجو ها رو سوال جواب نمیکردن خیلی ریلکس بودم و جز بهترین دوران زندگیم بود و علاوه بر اینکه توی همون محیط هم یکی از شیطونهای کلاس بودم و نمرات خوبی هم داشتم و ...
ولی برعکس توی دوران کارشناسی که محیط دانشگاه جدید که کاملا جدی بود و سرکلاس هیچ شوخی نبود و خیلی دانشجوها رو بازخواست میکردن انچنان دچار هراس جتماعی از محیط کلاس و حمله وحشت نسبت به محیط جدید و استادهای کلاس داشتم که بهم حس خفگی دست میداد که بعد از دو ترم کلا انصراف دادم
نمونه های دیگم مثلا تو زمان باشگاه ورزشی رفتن و یا تالار عروسی رفتن به هیچ عنوان نمیتونم از اولش تنهایی برم مگه اینکه یکی همراهم باشه و اگر مثلا بخوان خیلی بهم اصرار کنن که در فلان مراسم تنهایی شرکت کن با اینکه شاید چند نفری رو توی اون مراسم بشناسم به هیچ عنوان نمیتونم و دچار حمله وحشت شدید میشم .
با مثلا جایی که با دوستی که سالیان سال خارج از محیط کار با هم دوست بودیم و رابطه خوبی داشتیم ولی در محیط کار که ایشون صاحب کار من بود طوری منجمد میشدم که انگاری این ادم همون دوست سالیان قبل من نیست و اصلا نمیشناسمش و مجدد دچار حالت هراس و فوبیای عجیبی نسبت به دوستم و حساسیت زیادی نسبت به رفتار و گفتارش میشدم
2)
مشکل دوم و بدتر اینکه طی سالیان گذشته هر بار که با هر سختی و رنج و عذابی که بوده بعد از اینکه خودم رو در محیط های کاری قرار دادم و بعد از مدتی هراس وحشتم نسبت به اون محیط از بین میرفت در نهایت بعد از گذشت چند ماهی دچار احساس بی قراری شدید و دلزدگی از کاری که انجام میدم و به نوعی تکراری بودن اون کار همراه با حالتی همچون اضطرابی که اصلا نمیدونم دلیلش چی هستش کل وجودم در برمیگره تا اینکه باز خونه نشینم کنه که دقیقا دچار چنین حالتی که توی یکی از توضیحات ترس و فوبیا خوندم میشم
مرحله ی سوم ترس زیر بنا و اصول اساسی قضیه است.بزرگترین مرحله ی ترس و حالتی که کاملاً وجودتان را احاطه می کند.(من نمی توانم تحمل کنم )
یعنی کاملا به حالتی می افتم که میگم دیگه یک ثانیه هم نمیتونم تحمل کنم و بیرون اومدن از اون کار و محیط برام حکم مرگ و زندگی رو پیدا میکنه
که در اوایل فکر میکردم مشکل از نوع کار و یا محیط کار یا افراد اون محیط یا هر دلیل دیگه ای هستش ولی در نهایت وقتی دیدم سر هر نوع کاری که هستش اخرش دچار این حالت میشم با این فرق که مثلا در محیطی که با برادر و دوستم همکار بودم و واقعا از هر نظری مشکلی نبود در نهایت مثلا بعد از یک سال خودم از کار بی کار کردم ولی در محیط دیگه ای که فوبیای اجتماعیش و حمله وحشت برای من بیشتر بود 3 ماهم نتونستم تحمل کنم
اینم اضافه کنم که توی هر کدوم از این محیط های کاری از لحاظ هوش و استعداد و یاد گیری کار و انجام دادنش از هر کسی دیگه ای بهتر عمل میکنم (شاید کمال گرا باشم که اضراب و استرس مخصوص خودش داره )
مثلا وقتی با برادر و همون دوستم که بالاتر گفتم کار میکردم یک مغازه دست من بود و با انواع مشتری ها در روز در ارتباط بودم و از عهده کارم خیلی خوب برمی اومدم و زیاد تو اون شرایط دچار فوبیا اجتماعی و یا حمله وحشت از طرف مراجعه کنندگان و مردم نبودم ولی این حالت نسبت به دوستم و یا شاید همکاران دیگه داشتم و در نهایت به همون دلایلی که گفتم یعنی احساس بی قراری بی دلیل و دلزدگی شدید از کار و محیط کاری و اضطراب بی دلیل به حالتی می افتادم که دیگه نمیتونستم اون شرایط حتی یک ثانیه تحمل کنم و باز خودم بی کار میکردم
3)
و سومین مشکلی که شاید ریشه در دوان کودکی داشته باشه و البته طی چند سال گذشته خیلی شدت گرفت احساس خشم و بروز رفتار عصبانیت نسبت به رفتار پرخاشگرانه و یا ظالمانه افراد پیدا کردم به طوری که در محیط کارم اگر کسی باهام با آرامش برخورد نکنه و رفتار طلبکارانه و یا لحن تند حرف زدن و یا احساس زور گفتن به ناحق داشته باشه به هیچ عنوان نمیتونم تحمل کنم (که شاید در واقعیت رفتار این افراد معمولی باشه و حساسیت من زیاد باشه) و درگذشته در چنین شرایطی مدام خشم خودم رو به سختی کنترل میکردم که برخورد شدیدی با طرف نکنم ولی طی چند سال گذشته کنترل کمتری به روی خشم و عصبانیتم با دعواها و برخوردهایی که داشتم پیدا کردم به نوعی که در برخی مواقع تبدیل میشم به یک بمب ساعتی که اگر منفجر بشه واقعا عواقب بدی هم برای خودم و هم دیگران به وجود میاره و یک نگرانیم هم در مورد اینده اینکه اگر در چنین موقعیتی در محیط کار مجدد در آینده قرار بگیریم چه رفتاری از خودم بروز میدم و فکر کنم یک دلیل دیگه خونه نشین کردن خودم هم این ترس و نگرانی باشه
اینم خلاصه داستان زنگی ما
اساتید عزیز بنده من هم به روانشناس مراجعه کردم و هم روانپزشک و متاسفانه هیچ کدومشون به دلیل عدم اطلاع کافی بنده از مشکلات خودم و هم اونها که اصلا توجه درستی نمیکردند نتونستم حل کنم
برای همین اگر دوستان در این ضمینه اطلاعاتی دارند که این مشکلات مربوط به چه نوع حالت و یا بیماری روانی میشه که بتونم در موردش بیشتر تحقیق کنم و مطلع بشم ؟؟؟
و همچنین چون اولویتم حل مشکلم از طریق دارو درمانی هستش میخوام بدونم با چه نوع دارو هایی قابل درمان هستش ؟؟؟
با تشکر
علاقه مندی ها (Bookmarks)