سلام.من سه ساله با یک مهندس سوم موتور دیزل دریایی و کارمند کشتیرانی جمهوری اسلامی ایران ازدواج کردم.از همون اولین روز اشنایی گفت که شغلم همه چیزمه و من هم بخاطر اینکه از اخلاقیاتش خوشم اومده بود بدون درنظر گرفتن سختی های این شغل ازدواج کردم. اونم کمتر از یک هفته.همه چی به شادی میگذشت تا اینکه در سومین ماه ازدواج از کشتیرانی تماس گرفتن برای اعزام به کشتی.من که تمام دنیا برام تاریک شده بود خودمو به زمین و زمان زدم که تو نباید بری ولی اون رفت.انقد بی قراری کردم بعد ۲۰روز برگشت.(شاید الان خیلی از اقایون بگن خب من اگه باشم زنم بمیره برنمیگردم.زهی خیال باطل.امان از وقتی که زن بی عقلی مثل من پیدا بشه.اونوقت شده خودتون رو پرت کنین تو اب برمیگردین.)خلاصه اومد و شب اول یه کتک جانانه نوش جان کردم.نزدیک به دوماه کشمکش داشتیم که یه کار تو خشکی بگیره.اما نشد.دوباره رفت کشتی.ایندفعه گفتم بیا اینجا.خوب میگردیم یه کار تو خشکی پیدا میکنیم.اما متاسفانه بخاطر اینکه مردهای دریایی فقط به درد دریا میخورن و با بازار غریبه ان.نتونست موفق باشه.الان دو سال هست که دریغ از هزارتومن درامد.دیگه انگیزه دریاهم نداره.حالا من موندم با یه جوون ۳۰ساله که من باعث اینهمه بدبختیش شدم چکار کنم.البته شوهر من بشدت عصبی هست و از طرفی در خانواده ای بزرگ شده که هیچ احساس دوست داشتنی بهم ندارن و دوری براشون عادیه.شوهرمن بخاطر عقده هاش وارد این شغل شد تا سریعتر به هدفش برسه.ایشون بشدت عصبی و پرخاشگر هستن و بارها منو تا حد کشت کتک زده.من با یه کاپیتان صحبتی داشتم گفتن بخاطر عصبیتش بدترین شغل براش دریا بوده.اما به هر حال الان دو سال بیکاره و میگه تو باید خرج منو بکشی.یه بدهی هم تعیین کرده که بخاطر بیکار کردنم باید بهم بدی.همه منتظر عروسی ما هستن اما من خودم موندم چکار کنم.تو شغل خودمم خیلی مشکلات پیش اومده.از طرفی بخاطر اینکه شوهرم همش خونه ما یود تو سه سال ازدواجمون.طی دعوای شوهرمو بابام که چرا سرکار نمیری اون از خونه ما رفته و الان فقط بیرون همو میبینیم.تو این چهارماه که از خونمون رفته حتی یکبار هم دست رو من بلند نکرده.میگه ببین من چقد خوب شدم.زودتر پول دربیار بدهی منو بده تا عروسی کنیم.ازتون میخوام کمکم کنید.خودمم دارم ارامشو از دست میدم.دلم میخواد بمیرررررررررررررررررم
علاقه مندی ها (Bookmarks)