سلام دوستان
قبلا یه موضوع گذاشته بودم " با مادر شوهرم مشکل دار " طبق مشاوره های شما دوستان عزیز سعی کردم یه مقدار تو دیدگاهم تغییراتی بدم تا زمانی که مستقل بشم تا الان که فکر میکنم داره جواب میده.اما یه مشکل بزرگ دیگه هم دارم خوشحال میشم نظرات سازندتون رو بگید.


من و همسرم تقریبا از لحاظ فرهنگی فرق داریم اون تو خانواده پر شور و صدا بزرگ شده و من تو خانواده ساکت و آرام اولای ازدواجمون وقتی می اومد خونه ما از اینکه کمتر حرف میزدن یا تلوزیون نگاه میکردن ناراحت میشد و من هر چی می گفتم که اینا عادتشونه زیاد حرف نمیزنن به خودش میگرفت این شروع سردی بود بینشون به وجود اومد بعد هم متاسفانه یه دعوای بدی بین منو همسرم اتفاق افتاد که خانوادم مطلع شدن و پدرم باهاش حرف زد و همسرم به خاطر این مساله 8 ماه کلا خونه ما نیومد یه مقدار هم خونوادش خونه ما رفت و آمد نداشتن بابام هم از این موضوع ناراحت بود مثلا تمامی عیدی های منو با خواهراش می آورد در کل باباش وقتی دعوت میکردیم می آومد خونه ما .

الان هم بیشتر از یکساله که عروسی کردیم همسرم به بهانه های مختلف وقتی برا شام دعوتمون میکنند رد میکنه خونه هیچ کدوم از خواهر برادرام نمیره مگه اینکه مجبور بشه بهانش هم اینه که خواهرت فلان زمان منو آدم حساب نکرد از پشت اپن آشپزخونه باهام احوالپرسی کرد ، برادرت فلان زمان پیش من پاشو دراز کرد ، اونیکی برادرت برا عید دیدنی دو روز دیر آومد خونه ما و.... همش بهانه های اینجوری در صورتی که با هیچکس از خانوادم درگیری لفظی نداشته فقط هم الان میگه چون فلان وقت برام ارزش قائل نشدن منم هیچ وقت نمیشم.

یکساله که بهش اصلا گیر ندادم که بریم خونشون گفتم شاید طی زمان حل بشه ولی میبینم هر 5 ماه یکبار هم که برادرام برا دیدنم میان خونه ما اصلا باهاشون حرف نمیزنه حتی (یک کلمه) و تلوزیون نگاه میکنه میترسم این یه عادت بشه چون این رفتارش رو خانوادم اثر گذاشته