به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 5 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 85
  1. #41
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 11 تیر 95 [ 17:12]
    تاریخ عضویت
    1392-10-12
    محل سکونت
    اصفهان
    نوشته ها
    115
    امتیاز
    3,940
    سطح
    39
    Points: 3,940, Level: 39
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    221

    تشکرشده 334 در 103 پست

    Rep Power
    29
    Array
    سلام
    ممنون از دوستان

    پدر محترمشون تشریف آوردن و مخالفت کردن. صحبت های مادر و خواهر دختر خانوم با پدر خانواده هم ظاهرا کمکی به حل مشکل نکرده.

    از طرفی مادرشون اعلام کردن که دخترمم هم دیگه مثل روزای اول نمیخواد. شما هم دیگه پیگیر نشین.

    آدمی که نتونه به موقع و به جا تصمیم بگیره بایدم منتظر همچین برخوردهایی باشه.

    این دل دل کردن و تردید های گاه و بی گاه اون حس اعتماد به من به عنوان یه تکیه گاه رو از بین برد.

    حالا موندم که بازم ادامه بدم و به کاری که عاقبتش مشخص نیست اصرار کنم و یا اینکه قبول کنم که اشتباه کردم و فرصتم رو از دست دادم و سعی کنم با فراموش کردن گذشته به آینده نگاه کنم.
    عاشق شدن ساده است، در عشق ماندن هم دشوار نیست

    تنهایی انسان سببی کافی برای این مهم است.

    اما تلاش سختی که به زحمتش می ارزد

    پیدا کردن یاریست که به لطف حضور مستمر او

    بتوانیم کسی بشویم که میخواهیم.


  2. #42
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 19 آبان 01 [ 10:33]
    تاریخ عضویت
    1393-7-19
    نوشته ها
    134
    امتیاز
    8,639
    سطح
    62
    Points: 8,639, Level: 62
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 111
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    346

    تشکرشده 262 در 104 پست

    Rep Power
    35
    Array
    اقا مبین با اون خانوم که صحبت می کنین نظر خودش چیه?جدا از نظر خونواده ش
    اگه خودش هنوز دید مثبتی به این ازدواج داشته باشه شاید بشه پدرش رو راضی کرد

  3. 2 کاربر از پست مفید محیا ناز تشکرکرده اند .

    khaleghezey (چهارشنبه 09 دی 94), mobin31080 (دوشنبه 07 دی 94)

  4. #43
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 11 تیر 95 [ 17:12]
    تاریخ عضویت
    1392-10-12
    محل سکونت
    اصفهان
    نوشته ها
    115
    امتیاز
    3,940
    سطح
    39
    Points: 3,940, Level: 39
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    221

    تشکرشده 334 در 103 پست

    Rep Power
    29
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط محیا ناز نمایش پست ها
    اقا مبین با اون خانوم که صحبت می کنین نظر خودش چیه?جدا از نظر خونواده ش
    اگه خودش هنوز دید مثبتی به این ازدواج داشته باشه شاید بشه پدرش رو راضی کرد
    نزدیک 40 روزه که با هم ارتباطی نداشتیم. از دیروز صبح هم من تو تلگرام بلوک کرده. علتش برا خودمم سواله. اما میدونم مثل روزای اول نمیخواد.دلشو شکوندم. حقش نبود که اینطوری اذیت بشه

    هنوز تصمیمی نگرفتم که با پدرش صحبت کنم یا خیر. ولی اگه خواستم حتما نظر خودشو زودتر جویا میشم
    عاشق شدن ساده است، در عشق ماندن هم دشوار نیست

    تنهایی انسان سببی کافی برای این مهم است.

    اما تلاش سختی که به زحمتش می ارزد

    پیدا کردن یاریست که به لطف حضور مستمر او

    بتوانیم کسی بشویم که میخواهیم.


  5. 2 کاربر از پست مفید mobin31080 تشکرکرده اند .

    mohamad.reza164 (دوشنبه 07 دی 94), محیا ناز (دوشنبه 07 دی 94)

  6. #44
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 آذر 98 [ 23:02]
    تاریخ عضویت
    1394-1-24
    نوشته ها
    762
    امتیاز
    26,356
    سطح
    97
    Points: 26,356, Level: 97
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 994
    Overall activity: 57.0%
    دستاوردها:
    OverdriveRecommendation Second ClassTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,761

    تشکرشده 2,595 در 691 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    215
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط mobin31080 نمایش پست ها
    نزدیک 40 روزه که با هم ارتباطی نداشتیم. از دیروز صبح هم من تو تلگرام بلوک کرده. علتش برا خودمم سواله. اما میدونم مثل روزای اول نمیخواد.دلشو شکوندم. حقش نبود که اینطوری اذیت بشههنوز تصمیمی نگرفتم که با پدرش صحبت کنم یا خیر. ولی اگه خواستم حتما نظر خودشو زودتر جویا میشم
    سلام مبین جانچقدر دلم گرفت این دو تا پست اخیرت رو خوندم/من واقعا نمی دونم کار درست ادامه دادن هست یا که ......ولی فقط اینو می دونم هیچ کدوم از ماها حال تو رو درک نمیکنیم.اگر به انتخابت ایمان داری!یعنی واقعا ایمان داری و پای همه چیزوایمیستی، یا علی بگو و تا آخرش بجنگ.دو تا پست قبلی ات که داشتی از شرایط رو به رشد شرکت می گفتی احساس کردم، هنوز دودل هستی!انصافا اگر دختر رو می خواهی و انتخاب درستی کردی جلو برو. فکر می کنم با اون ارتباط که با دختر شما داشتی، ادامه بحث بیشتر حال دختر رو خراب میکنه. ما که نمیدونیم چه بلایی به سر او دختر اومده. از طرف اون دختر هم فکر کن.---------------------------اون دختر برای اینکه بهت اعتماد کنه ، نیاز داره حس کن شما مرد توانمدی هستی که براش به تصویر کشیدی! دخترا دوست دارن برای رسیدن بهشون بجنگی!شاید این نه گفتن غیر قاطعانه خانواده دختر هم دلیلش همون باشه.نظر شخصی من اینه که اگر واقعا انتخابش کردی، حرف هات رو جمع بندی کن . حرف هایی که بوی اعتماد بده. بوی استحکام بده. حرف هایی که از عقلت سرچشمه گرفته باشه نه از احساست. برو بهشون مرد و مردونه بدون پیغام و پسغام بگو - رو در رو -حالا به پدرشون بگی یا خود دختر با خودته که ما شرایط اونا رو نمی دونیم!ولی دلیل دودلی ات رو حتما بگو ولی از نقطه قوت، نه نقطه ضعف!-------------------------بسم الله مرداز چی میترسیپای انتخابت بایستبه قول باغبان تو دنیای اما و اگر نمون.به قول یه دوست دیگه اگر چیزی رو دوست داری ، براش بجنگ، مگه دنیا چند روزه؟یه همدردی برات دعا می کنن
    ویرایش توسط mohamad.reza164 : دوشنبه 07 دی 94 در ساعت 21:10

  7. 2 کاربر از پست مفید mohamad.reza164 تشکرکرده اند .

    mobin31080 (دوشنبه 07 دی 94), محیا ناز (دوشنبه 07 دی 94)

  8. #45
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 11 تیر 95 [ 17:12]
    تاریخ عضویت
    1392-10-12
    محل سکونت
    اصفهان
    نوشته ها
    115
    امتیاز
    3,940
    سطح
    39
    Points: 3,940, Level: 39
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    221

    تشکرشده 334 در 103 پست

    Rep Power
    29
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط mohamad.reza164 نمایش پست ها
    سلام مبین جانچقدر دلم گرفت این دو تا پست اخیرت رو خوندم/من واقعا نمی دونم کار درست ادامه دادن هست یا که ......ولی فقط اینو می دونم هیچ کدوم از ماها حال تو رو درک نمیکنیم.اگر به انتخابت ایمان داری!یعنی واقعا ایمان داری و پای همه چیزوایمیستی، یا علی بگو و تا آخرش بجنگ.دو تا پست قبلی ات که داشتی از شرایط رو به رشد شرکت می گفتی احساس کردم، هنوز دودل هستی!انصافا اگر دختر رو می خواهی و انتخاب درستی کردی جلو برو. فکر می کنم با اون ارتباط که با دختر شما داشتی، ادامه بحث بیشتر حال دختر رو خراب میکنه. ما که نمیدونیم چه بلایی به سر او دختر اومده. از طرف اون دختر هم فکر کن.---------------------------اون دختر برای اینکه بهت اعتماد کنه ، نیاز داره حس کن شما مرد توانمدی هستی که براش به تصویر کشیدی! دخترا دوست دارن برای رسیدن بهشون بجنگی!شاید این نه گفتن غیر قاطعانه خانواده دختر هم دلیلش همون باشه.نظر شخصی من اینه که اگر واقعا انتخابش کردی، حرف هات رو جمع بندی کن . حرف هایی که بوی اعتماد بده. بوی استحکام بده. حرف هایی که از عقلت سرچشمه گرفته باشه نه از احساست. برو بهشون مرد و مردونه بدون پیغام و پسغام بگو - رو در رو -حالا به پدرشون بگی یا خود دختر با خودته که ما شرایط اونا رو نمی دونیم!ولی دلیل دودلی ات رو حتما بگو ولی از نقطه قوت، نه نقطه ضعف!-------------------------بسم الله مرداز چی میترسیپای انتخابت بایستبه قول باغبان تو دنیای اما و اگر نمون.به قول یه دوست دیگه اگر چیزی رو دوست داری ، براش بجنگ، مگه دنیا چند روزه؟یه همدردی برات دعا می کنن
    سلام عزیزم
    دستتون درد نکنه. تشکر مبکنم

    یه گندی زدم که دیگه به این راحتیا درست نمیشه. اون روز که با سلام و صلوات دنبالم میومدن متوجه شرایط نبودم. فقط به این فکر میکردم که تصمیم عقلانی بگیرم.
    اصلا احساس دخترمون رو ندیدم. نمیفهمیدم. تجربه نکرده بودم. قدر ندونستم.
    الان با این شرایط نا برابر باید برم التماس کنم. اون بنده خدا کلی تعریف منو تو خونه کرده بود. یه جو خوب آماده شده بود. خودم با نفهمی خرابش کردم.
    اون روزی که بهش گفتم به درد هم نمیخوریم مثل بارون اشک میریختم. اون موقع حتی حال خودم رو هم نفهمیدم. میگفتم اینا ماله وابستگیه. آدم یادش میره.

    الان میخوام یکم آرومتر بشم بعد تصمیم بگیرم که چیکار کنم. اشتباهی که اون روز انجام دادم و تحت شرایط فشار تصمیم گرفتم رو دوباره تکرار نکنم.

    میدونم الان اونم نمیدونه چه کاری درسته. شاید میتونست پدرشو راضی کنه.شایدم پدر گفته یه بار به حرف شما گوش کردم و به این پسره اعتماد کردم. نتیجه ش رو هم دیدم

    الان حالم خوب نیست. احساساتم خیلی زیاد شده. یه جایی گیر کردم که نه راه پیش دارم و نه راه پس.

    دو روز دیگه تولدشه. فک میکردم الان که ما شروع کنیم اونا هم میگن بفرمایین. برا تولد دخترمون شعر گفته بودم.

    ببینیم چی میشه. تا خدا چی بخواد
    عاشق شدن ساده است، در عشق ماندن هم دشوار نیست

    تنهایی انسان سببی کافی برای این مهم است.

    اما تلاش سختی که به زحمتش می ارزد

    پیدا کردن یاریست که به لطف حضور مستمر او

    بتوانیم کسی بشویم که میخواهیم.


  9. کاربر روبرو از پست مفید mobin31080 تشکرکرده است .

    mohamad.reza164 (سه شنبه 08 دی 94)

  10. #46
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    سلام خدمت همگی و عید را به همه دوستان خوبم تبریک عرض می کنم.
    سلام آقای مبین عید شما هم مبارک
    امروز که سایت اومدم یه سری بزنم و تبریک به دوستانم بگم و تاپیکتون را دیدم بابت شرایط سختتون خیلی متاسف شدم و میشه گفت درک کردم.

    آقای مبین جسارت منو می بخشید ولی به نظر من شما مشکلتون حاد نبود و حرف مشاورتون را خوب گوش ندادین...
    با توجه به مطالبتون موضوعتون قابل کنترل بود. بله درسته ممکنه عین همین موضوع برای دو نفر دیگه مشکل زا باشه. اما برای شما دو نفر با توجه به شرایط دیگتون کاملا قابل کنترل بود.
    دیگه اگر بخواهیم یکی را پیدا کنیم که هیچ سختی درازدواج باهاش نداشته باشیم این امر یقینا امکان پذیر نیست. بالاخره یه جاهایی باید مشکلاتی را با سیاست حل کنیم.که مورد شما اصلا مشکلی هم نبوده.و دختر خانم مشکلی نداشتند.

    اما مشکل شما تردید های بی جاتون بود!
    ویلیام شکسپیر می گن:
    تردیدها به ما خیانت می کنند و ما را از رسیدن به آنچه که لیاقت آن را داریم باز می دارند!!!


    اگر شما اون دختر را دوست دارین.(دوست داشتن اینکه از روی منطق هست و هوس نیست. برای خود واقعی دختر هست) شما می بایستی برایشان تلاش می کردین.

    رفتار پدر دختر الان کاملا طبیعی هست و اگر چنین رفتاری نمی داشتند باید شک می کردین.تازه پدرشون به نظر من تا الان با شما برخورد خوبی داشتند!

    ببینید شهید مطهری می گن:
    عرفا، قانون عشق را بر سراسر گیتی سرایت می دهند و می گویند:
    عشق و جذب و انجذاب، بر سراسر موجودات و مخلوقات حکومت می کند، با این خصوصیت که موجودات و مخلوقات از لحاظ اینکه هر موجودی وظیفه ی خاصی را باید ایفا کنند، متفاوتند، سوز در یک جا، و ساز در جای دیگر قرار دارد.
    "مهر" از آن جا پیدا می شود که متن خلقت نقش هر یک از زن و مرد، نسبت به یکدیگر، جور نیست.
    قانون خلقت، جمال و غرور و بی نیازی را در جانب زن،
    و نیازمندی و طلب و عشق و تغزل را در جانب مرد قرار داده است.


    موضوع شما کاملا برعکس شده بود. شما داشتین ناز می کردین و اون خانم ناز شما را می خریدند و ایشون هزینه احساسی زیادی دادند!
    به عنوان یه دختر به هیچ هزینه ای در مقابل یک آقا همچین کاری نمی کردم!حتی اگر هیچ وقت ازدواج نکنم!ولی اون خانم کرده بوده حتما واقعا شما را دوست داشته!!! به نظر من که از من متواضع تر هستند ایشون! خیلی هم متواضع تر!!!

    من نمی دونم الان شما جدی هستین یا نه.
    با خودتون قشنگ فکر کنید. یه تصمیم بگیرین و برای رسیدن بهش برنامه ریزی کنید.
    منم بهتون کمک می کنم. چون بابای خود من هم خیلی سخت گیر هست احتمالا می تونم راهنماییتون کنم.

    فقط به طور خلاصه بگم شما باید یه بهانه منطقی و در شان اون خانم با ادبیات مناسب پیدا کنید.که من یکم روش فکر می کنم و اگر خواستین فردا متنش را براتون می نویسم. با زبان بالغانه و آگاهانه.

    ولی تا فردا خودتون خوب روی همین موضوعات و جملاتی که اینجا گفتم فکر کنید!
    اون خانم را می خواهید یا نه؟
    حاضرید یا بهتر بگم این قدر براتون ارزش داره کمی غرورتان را بشکنید و ناز همسر آیندتون را بخرید؟
    اگر بله...
    قدم بعدی پیدا کردن مسیر مناسب هست! مناسب بودن مسیر خیلی مهم هست.
    و اگر مسیر مناسب نبود اون وقت قدم بعدی فراموش کردن ایشون هست و بوییدن قهوه تلخ(همون که در تاپیک آقا محمدرضا هم گفتم)... چرا که همچین هم به همین راحتی شبیه ایشون پیدا نمی شود و احتمال زیاد در انتخابهای بعدیتون مقایسه پیش می آید و حتما باید از برخی موارد کوتاه بیایید.مثلا مورد بعدی از نظر اقتصادی مطلوب شمان ولی به اندازه ایشون به دلتون نمیشینه یا زیبا نیست یا....
    البته اینها انتخاب هست.
    ولی من معتقدم انتخاب همسری که صد در صد فقط از روی بعد منطق پیش بره خودش اصلا منطقی نیست! (آن هم منطق دو دو تا 4 تایی روی کاغذ!که یه نمودار می کشن می گن همه آدم ها از روی این کاغذ پیش برین!!!)
    انتخاب همسر موضوعی هست که یه بخشیش کار دل هست.و بخش زیادیش کاملا بستگی به همون دو نفر داره که متغیرهای اصلی اون فرمول هستند! یه وقت x و y شما و اون خانم هستین. یه وقت دو نفر دیگر یه وقت شما و یه دختر دیگر... جواب اون فرمولها الزاما یکی در نمیاد! (هرچند که تو اون فرمول اعداد ثابت دیگری هم باشن و صد البته بی تاثیر نیستند و باید در نظر گرفت.)

    پس خودتون و اون خانم را "با هم " در این فرمول ببینید! اگر مشکلی نبود و جواب اون معادله مثبت بود دیگر تردید جایز نیست!

    موفق باشید
    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه

  11. 5 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    mobin31080 (سه شنبه 08 دی 94), mohamad.reza164 (سه شنبه 08 دی 94), فدایی یار (سه شنبه 08 دی 94), یاس پاییزی (سه شنبه 08 دی 94), محیا ناز (سه شنبه 08 دی 94)

  12. #47
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 22:56]
    تاریخ عضویت
    1392-12-18
    نوشته ها
    524
    امتیاز
    13,135
    سطح
    74
    Points: 13,135, Level: 74
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,154

    تشکرشده 1,301 در 451 پست

    Rep Power
    102
    Array
    سلام اقا مبین...درسته ما اختلاف سنی زیادی داریم شاید...ولی خوب می تونم درکتون کنم...من دیشب می خواستم یک چیزایی بنویسم ...که خانم مصباح الهدی پیشنهادی دادند که در تکمیل فرمایش ایشون بهتون منم پیشنهادی میدم....

    اول از همه بهتون تبریک میگم بابت انتخابتون ..منظورم در کنار تمام حسن هایی که اون خانم داشتند این که ایشون متولد ماه دی هستند...میدونید یا نه ؟! بارزترین ویژگی های یک خانم تولد دی چی هست ؟ افرادی بسیار عمیق هستند و دوست داشتنی...بسیار همیشه مرتب و اراسته و شیک پوش حتی اگه از یک خانواده متوسط باشند...می دونید مهم نیست خونه دار باشند...یا شاغل...کلا در هر لباس و پوششی از نظر کاری باشند یک مدیر خوب هستند و البته دوست داشتنی....هیچکی مثل یک زن متولد دی ماهی کمک های شوهرش به خانوادش رو طبیعی نمی دونه !! و حتی تشویقش هم می کنه...اونا خیلی دیر وسخت به کسی دل می بندند ولی وقتی هم دل ببندند بد جوری دل بستند خیلی عمیق...وقتی هم دل بکنند دیگه کندند طوری که اصلا باورتون نخواهد شد!!! کلا ادمای با شخصیتی هستند و با کلاس خاص خودشون....اقا مبین یک خانم متولد دی ماه وقتی به فردی علاقه مند بشه با خیلی چیزاشون کنار میان اونا خیلی روح بزرگ و عمیقی دارند که بعضی چیزا بخواد براشون مهم باشه...مهم اون روح جاه طلبی و امید به ساختن اینده ای روشن همسرشون مهمه که شما به نظرم داشتید و همین کفایت می کرد...راز دل بردن از یک خانم متولد دی ماهی این هستش که متوجه بشه همسرش به اینده خیلی خوشبین هستش براش تمام تلاششو خواهد گذاشت و و در کسب همه چیز روحیه سیری ناپذیری داره...اونا یک ضعفی دارند ! هر چند اصلا اصلا به روی خودشون نمیارند و عمرا به ذهنتون خطور کرده باشه !!! ولی اعتماد به نفس پایینی دارند مخصوصا توی بعضی موارد خاص کافیه در اون موارد همسرشون اونا رو ببره توی اسمونا !! دیگه بهتر از این هم مگه میشه براشون ؟!


    اقا مبین بعضی اشتباه های شما بسیار بزرگ و نا بخشودنی بود در این رابطه... یک نکته ی مهم که خدمت شما و کلا هر فردی که با فرد دیگه می خواد اشنا بشه دارم و اون این هستش که اصلا اصلا از راه پیامک و کلا متن حالا با هر رسانه ای اشنایی رو اصلا ادامه ندند...چون متن لحن نداره... از طرفی وقتی از یکی شناخت هم نداریم باعث سو تفاهم های شدید میشه...مثلا همون ماجرای رستوران و پیام فرداش و دلخوری ایشون..ممطئن باشید خیلی هوشمندانه و زیرکانه تر می تونستید اینا رو بهشون بگید ولی حضوری...شما همون اعتماد به نفس ایشون که گفتم رو خدشه دار کردید..یک لحظه تصور کنید چه حس بدی به ادم دست میده...مثلا من جای شما بودم توی جلسه ی حضوری بعدی این طوری شروع می کردم که... من اگه داشته باشم که البته سعی کردم همیشه توی زندگیم داشته باشم می خوام بهترین ها رو برای همسر و خانوادم مهیا کنم...به نظرم یک مرد هر چقدر هم برای خانوادش بذاره کمه...مثلا من خیلی از اولین ها رو دوست دارم در بهترین مکان ها و لحظات باشه و.. مثلا اگه قراره هر وقت برم بیرون با همسرم برم فلان رستوران (همون گرون ترینه) ولی اگه شرایط مالیم طوری بود که بهم این اجازه رو نداد بر خلاف میل باطنیم و نه از روی خساست و این چیزا به نظر شما این در کیفیت رابطمون تاثیر منفی داره ؟! بعید می دونم ایشون می گفتند اره و... مطمئنم ایشون می گفتند نه که مهم نیست و... ولی شما رفتید با متن مستقیم بهشون یک چیزایی گفتید که انتظار داشتید ناراحت هم نشند...من قصد سرزنش نداشتم و ندارم اینا رو گفتم تا در نهایت واسه اون پیشنهاد به کارتون بیاد.... تا دیگه اشتباه نکنید کلا...

    یک اشتباه دیگه و بزرگ که جواب پیام تشکر ایشون رو ندادید هر چند منظور بدی نداشتید ولی ایشون رو رنجوندید.....
    و البته کلی اشتباه دیگه که بگزریم...

    ببنید درسته شما ادم مغروری هستید و... ولی دقت کنید بین عامل نباید دلیلی بشه بر این که اون خانم دی ماهی رو تحت سلطه بگیرید یا حتی این حسو به ایشون القا کنید که بارها القا کردید...مثلا در بسیاری از جواب های ایشون ته حرفتون این بود ایشون اشتباه می کنند چند سال بعد به حرف شما می رسند و... یا روز های بعد جدایی دلتون به حال ایشون می سوخت...ولی ببنید همون دختر خانم الان می تونه احساسش رو کنترل کنه ولی شما نه ؟! ببنید چقدر اشتباه می کردید...ایشون درسته توی فاز احساس باشند از دخترای دیگه احساسی تر به نظر می رسند ولی توی فاز غیر احساس هم دقیقا همین طوری هستند و متفاوت تر....

    اقا مبین همه چیزو با هم که نمیشه داشت...این که همچین خانمی می خوای ازدواج کنی بعدش انتظار داری در بعضی موارد ایشون سلطه جو نباشه !؟ مثلا همون ماجرای قدم زدن...قطعا وصلت با چنین دختری یکی از موارد همیشگیش ناز کردن ایشون و ناخریدن شماست پای ثابتش به شرطی که قضیه هم لوث و هم لوس نشه....شما باید راهشو یاد بگیری...کلا اگه ارتباط شما صلاح بود و به وصلت ختم شد یکی از مواردی که باید بهش حتما توجه کنید هیچ وقت حتی حس این که کی تحت سلطه ی اون کی هست رو حتی حسش رو هم بهم دیگه القا نکنید...
    کلا یک توصیه هم دارم یکم بیش تر راجب خانم ها شناخت پیدا کنید...هم واسه قبل ازدواج و هم واسه بعد ازدواج...


    اما دوست من اقا مبین ..ببین ایشون یک دختر 20 ساله نیستند که بخوان با این کارا یه سبک یک دختر 20 ساله ببینند چقدر هنوز خاطر خواه ایشون هستید مثلا جواب منفی الکی بدند و.....کلا در شخصیت اون خانم و خانوادش این کارای بی اساس نیست...الان اگه ایشون جواب منفی دادند واقعا جوابشون همینه و هیچ بحث دیگه ای نیست ... تنها یک راه می مونه براتون دوست خوبم .... همون پیشنهادم لطفا خوب و دقیق باشید...

    اگه فردا می تونستید ایشون رو حضوری ببینی بهتر بود که بعید میدونم ...ولی از یک راهی جز پیام....دیگه اگه نشد نهایتا یک ایمیل براشون می فرستید و مطمئن میشید که اونو می خونند ....

    به چند بخش تقسیم کنید پیامتون رو...

    که اولش رو با تبریک تولد ایشون شروع کنید(واسه این می خواستم یک کمکی بکنم گفتم درست نیست بهتره ذوق خود خودتون باشه و ایشون بهتر شما رو بشناسند) بعدش اشاره می کنید درسته که شاید دیگه قراره این اشنایی شما تموم بشه ولی به پاس احترام به ایشون و مدت اشناییتون و چون از اخرین صحبت هاتون زیاد نگذشته بود خودتون ملزم به زدن این پیام دونستید...

    در قسمت بعدی اشاره کنید که اشنایی با ایشون باعث بدست اوردن تجربه های زیادی برای شما داشت که حتما اشاره می کنید برای شمایی که دفعه ی اولتون بود(در ادامه قراره حرفی بزنید که به این قسمت گره بخوره!!) در این حد با خانمی اشنا می شدید پس طبیعتا نمیشد انتظار داشت که خیلی بی اشتباه هم ظاهر بشید....مثلا به بعضی از اشتباه های کلیدیتون اعتراف می کنید و به حس ناخوشایندی که در ایشون ایجاد کردید...مثلا میگید روزی که جواب پیام تشکر و خداحافظی شما رو ندادم من به دلیل این بود حس کردم نکنه شما وابسته شدید(الکی گفتم اینو نگید که کارو خراب می کنید) !!! این خودش باز کارو خراب تر می کنه ایشون میگه این پیش خودش چه فکری کرده !!! فکر کرده هنوز هیچی نشده چه خبره که منو وابسته کرده و من نمی تونم ازش دل بکنم و ... باید بگید من پیش خودم فکر البته اشتباه دیگه ای می کردم که بماند و مهم نیست و بهتره دلیلی نگید چون چیزی جز دروغ به ذهنم خطور نکرد که پس بهتره هم چیزی نگید ...مهم این هستش اصلا قصدم بی احترامی به شما نبود هر چند فکر کنم این حس رو ناخواسته به شما منتقل کردم و...

    خلاصه میخوام بگم باید خیلی دقیق باشید در تنظیم این نوشتتون... بعد از اعترافات هوشمندانه و البته دقیقتون در مرحله ی بعد می دونید چه کنید ؟!

    یک خانم متولد دی ماهی روی بعضی چیزای شما خیلی حساس میشه !! باید بگردید و در موارد مهم که ایشون رو حساس کردید رفع حساسیت کنید... مثلا همین که به اینده خوشبین نیستید از نظر ایشون...یا عدم تمایلتون قبل تر ها
    مثلا بگید روزی که شما تمایلی به ادامه نشون ندادید گزاف نگفتید اگه حداقل بیش تر از ایشون مشتاق بودید کمتر نبود ولی با خودتون گفتید فرصتی ایجاد بشه تا با فروکش کردن احساساتتون بهتر بتونید تصمیمی بگرید... بعدش بگید بنده بعد گذشت این مدت متوجه شدم نه این یک حس گذرا نیست ولی راجب شما نمی دونم!!!... واقعا به شما خیلی علاقه مند هستم و... فکر می کنیم می تونیم در کنار هم زندگی بهتری داشته باشیم در کنار بعضی تفاوت هایی که هست و البته اونم جزئی از زندگی هستش که با توی همیناست که نشون میدیم چقدر مهارت زندگی داریم!!!... شما رو نمی دونم...نمی دونم حالا به این وصلت راضی هستید یا خیر...
    ولی هر تصمیمی بگیرید بنده بهش احترام می گذارم چون می دونم یا توکلی که شما بر خدا دارید و.. بهترین تصمیم رو خواهید گرفت... فقط خواستم بگم اگه تصمیمتون مبنی بر عدم ادامه بود دعا می کنم که این تصمیم به علت چیزهایی راجب من باشه که واقعا وجود خارجی داشته باشه نه واسه خاطر بعضی رفتارهای شاید نه خیلی درستم که سبب سو تفاهم هایی شد ... که اونم می دونم می ذارید پای بی تجربگی بنده(این جا محل تلاقی همون صحبت های اولیم بود!!!)...
    و همین طور هم خوب می دونم در راه دوست داشتن غرور تعریف نشده هستش...من حرف دلمو به شما زدم...مطمئن هم هستم اگه جواب شما منفی باشه اصلا واسه این نیست که ببنید من چقدر باز پی گیر میشم یا نه و... چون با شناختی که از شما پیدا کردم می دونم معیارهای بسیار بزرگ و البته عمیق تری برای تشخیص این که چقدر طرف مقابلتون در دوست داشتن شما صادقه دارید(این طوری اگه یک درصد ایشون مثلا بخوان با ناز کردن ببنن شما هنوز پی گیرید یا نه همون یک درصد هم از بین می برید هر چند من مطمئنم صد در صد جواب منفی ایشون واسه خاطر این نیست ببیند شما چقدر دوسشون دارید و..) ... و از نظر خودم این یک نشونه ی بزرگه...

    در نهایت اشاره می کنید که

    بنده به علت احترام به تصمیم شما که هر چی باشه دیگه این اخرین پیامم به شما خواهد بود...اگه صلاح دونستید به ادامه خوشحال میشم بنده رو مطلع فرمایید... و همین روز ها هم از شما جواب نمی خوام...دوست دارم خوب فکراتونو بکنید...اگر هم تصمیم بر جدایی بود از صمیم قلب براتون ارزوی خوشبختی دارم امیدوارم با انتخابی درست خوشبخت تر از گذشته کنار همسرتون زندگی کنید.بذارید یک مدت منتظر باشید باور کنید چه به وصل بشه چه نشه بعد ها ثمراتشو خواهید دید.



    امیدوارم هر چی صلاحه بشه.اقا مبین شما این کارا رو بکن بقیشو بسپر به خدا...اگه نشد مطمئن باش از خدا بخواه حتما باز یکی نگیم بیش تر ولی لااقل مثل این خانم به دلتون بیفته...البته اگه خودتون بخواید.
    التماس دعا.

  13. 3 کاربر از پست مفید فدایی یار تشکرکرده اند .

    mobin31080 (سه شنبه 08 دی 94), mohamad.reza164 (سه شنبه 08 دی 94), مصباح الهدی (پنجشنبه 10 دی 94)

  14. #48
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    سلام آقای مبین ، اومدم تالار یک سری بزنم دیدم تاپیک شما بروز شده ، من همش پیگیر تاپیکتون بودم همش هم امیدوار بودم هر تصمیمی میگیرین انشالله پشیمون نشوید.حال چه تصمیم بر ادامه چه جدایی !

    اما خب همیشه ، همه چیز همانطور که ما میخواهیم پیش نمیره؛ بنده هم اتفاقا در شرایطی تقریبا مشابه البته با داشتن تفاوت هایی مانند شما هستم برای همین خیلی دوست داشتم بیاین و نتیجه تصمیمتون عنوان کنید که متاسفانه خیلی خوشایند نبوده ، ولی نا امید نشید، تا امید هست هیچوقت دست از تلاش نکشید.

    اینطور که من متوجه شدم ؛ شما هم مانند من خیلی در انتخاب شریک زندگی مراقب و محتاطید البته حق دارید ؛ همین احتیاط باعث میشه که کسانی مانند ما برای انتخابشون به زمان بیشتری احتیاج داشته باشند، ولی این امر برای خودمون قابل درکه ، نباید انتظار داشته باشیم ، طرف مقابل هم بتونه این مسله و درک کنه، ممکنه این زمان طولانی برای تصمیم گیری و حساسیت ها روی موضوعات مختلف و به پای این بذاره که شما انسانی هستید که نمیتونید تصمیم بگیرید و هر دفعه نظرتون دچار تغییر و تحول میشه، در صورتی که شما بخاطر اینکه آدمی مسولیت پذیری هستید میخواستید تمام جوانب و بسنجید بعد تصمیم بگیرید حتی اتفاقا بخشی از نگرانی های شما و احتیاط شما مربوط به طرف مقابل میشده که مبادا در آینده مشکلی پیش بیاد و طرف مقابلتون که در آینده قراره همسرتون بشوند اذیت بشند.


    خب درک این مسله کمی سخته، چون طرف مقابلتون حال خودشون یا خانواده اشون در ذهن شما که نبودن ، آنها اینطور برداشت کردن شما نمیتونید تصمیم بگیرید و کسی هم که در تصمیم گیریش مطمعن نباشه انسان قابل اعتمادی نیست برای همین نتونستن بهتون اعتماد کنند و دخترشون و به شما دهند.

    شما این اعتماد شکستید ، پس باید اول این اعتماد و دوباره بدست بیارید، برای اینکار اول از همه باید تکلیفتون و با خودتون مشخص کنید ، ببینید واقعا جوابتون دیگه مثبت مطلق هست یا خیر! چون برای شخصیت خودتون خیلی بد میشه که اگر الان هنوز دو دل باشید و بخواهید دوباره اینقدر مصمم و جدی اقدام کنید.

    چون این دختر خانم اگر برای بار دوم از جانب شما طرد بشوند با تمام ویژگی ها و کمالات خوبی که دارند ممکن اعتماد به نفسشون شدیدا بیاد پایین و همین پایین اومدن سطح اعتماد بنفس در اینده مشکلات بسیار جدی براشون خواهد داشت و همینطور اینکه از نظر روحی بشدت آسیب میبینند پس اول سعی کنید جواب خودتون صد در صد مثبت باشه. (چون دیگه مراحل آشنایی گویا به اندازه کافی قبلا طی شده پس میتوان الان یک جواب قطعی بگیرید.)


    در گام دوم بنظر من ، شما شخصا خودتون با پدرشون تماس بگیرید و بگید برای برخی رفتارهاتون میخواهید توضیحی دهید، اگر گفتن تلفنی صحبت کنید بگویید ، من تلفنی نمیتونم توضیح دهم خواهشا اجازه بدید حضورا خدمت برسم حال هرکجا که شما مایلید اگر خانه سخته نمیخواهید دخترتون متوجه بشوند بیرون از منزل هم میتوانم خدمت برسم. مکان ملاقات و به خودشون واگذار کنید، خیلیم مودب و با احترام صحبت کنید حتی اگر ایشون عصبانی بودن یا تند صحبت کردن شما به هیچ عنوان کنترل اعصابتون و از دست ندهید و با آرامش و با احترام صحبت کنید.

    بعد از اون در ملاقاتتون سعی کنید حتما دست خالی نروید ، مثلا دست گلی بگیرید ، چون قراره شما بابت دودل بودنتون از ایشون عذرخواهی بکنید، بهشون بگید شما قبول دارید که اشتباه کردید درسته که شما جوان بودید و غرور داشتید ولی بخشی از احتیاط شما برای اختلاف شرایط اقتصادی دو خانواده بخاطر دختر خودشون بوده ، شما نگران ایشون هم بودید همه ی نگرانی شما بخاطر غرور جوانی خودتون نبوده، بعد بهشون بگید ، دختر شما قرار بوده همسر من بشوند ، و بعد ازدواج در واقع عزیزترین شخص من در زندگی من میشدن بنابراین من حق داشتم نگران باشم که مبادا با من خوشبخت نمیشدند مبادا اون انتظاراتی که از همسرشون دارند و من نتوانم برآورده کنم، چون من دوست دارم همسرم اگر در اینده خواسته های از من داشته باشه تا حد توان براشون تهییه کنم . از طرفی دختر شما خودشون شرایط منو درک کردن ولی من ترسیدم که نکنه ایشون چون تا حالا در بهترین شرایط بزرگ شدند نتوانند شرایط سطح پایینتری و درک کنند برای همین احساس کردم ایشون ممکن هست در آینده بخاطر حضور در شرایط سطح پایینتر از پدرشون ، خودشون در کنار من خوشبخت نبینند.

    و برای من هم خیلی مهمه که همسر آینده ام در کنار من احساس خوشبختی کنند ، برای همین از شما و دختر خانمتون عذرخواهم بابت این احتیاط ، من نیاز داشتم کمی بیشتر فکر کنم، در حال حاضر هم پشیمون هستم اگر من را هنوز با همین شرایطم مانند قبل میپذرید اجازه دهید دوباره با خانواده خدمتتون برسم ورگرنه باز هم امید وارم حداقل از من دلخوری به دل نداشته باشید . سعی کنید در حرفاتون این اطمینان و بهشون بدهید که شما اگر دودل بودید بخاطر خود دختر خانم هم بوده ، تا اعتماد از دست رفته اشون دوباره برگرده ، از طرفی با عذرخواهی جلوی بزرگترتون نشون دادید که شما انسانی هستید که مسولیت تصمیم اشتباهتون و کاملا پذیرفتید و از طرفی هم بهشون نظرتون با زور و اصرار تحمیل نکردید بلکه ازشون خواستید فکر کنند و تصمیم نهایی و ایشون بگیرند.

    ببینید یک پدر اگر بدونند دختر شون در زندگی یک آقا پسر امنیت روحی و .... خواهد داشت میتونند راحت به آقا پسر اعتماد کنند فقط باید به این پدر حس امنیت و بدهید.

    از طرفی من حس میکنم ، قبلا چون این خانم شرایطشون خیلی خوب بوده ولی گویا از نظر شما ، شما رو پسندیده بودن و راغب به ازدواج با شما بودن ،یک جورایی شما حس کردید ایشون زیادی سهل الوصول هستند برای همین هم فکر کردید تصمیم گیرنده و انتخاب کننده فقط فقط شما هستید و از طرف اون خانواده همه چی حل شده است ، برای همین هم فکر کردید شما هنوز خیلی وقت دارید برای فکر کردن ؛ ولی وقتی با پیشنهاد دوباره شما این خانواده مقاومت کردن راغب تر شدید ، چون ایندفعه سخت بدست می آیند برای رضایتشون باید تلاش کنید ، بنظرم شرایط خوبی پیش آمده هم برای شما هم ایشون ، چون اینطوری بنظر خودتون حتی بعد از ازدواج میدونید کسی همسرتون شده که به راحتی بدست نمی آمدن اما شما تونستید با ایشون ازدواج کنید برای همین یک حس قدرت و توانایی زیادی درونتون حس میکنید و برای این خانم هم خیلی خوب شده چون اینطوری شما بیشتر قدرشون و میدونید ولی اگر اون اول شما با شک و دودلی باهاشون ازدواج میکردید ممکن بود قدرشون اینقدری که الان خواهید دونست ، اون موقع درک نمیکردید.


    موفق باشید امیدوارم هرچی به خیر و صلاح هردو شما هست پیش بیآید.
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **


  15. 4 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    mobin31080 (سه شنبه 08 دی 94), mohamad.reza164 (سه شنبه 08 دی 94), نیکیا (چهارشنبه 09 دی 94), مصباح الهدی (پنجشنبه 10 دی 94)

  16. #49
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 11 تیر 95 [ 17:12]
    تاریخ عضویت
    1392-10-12
    محل سکونت
    اصفهان
    نوشته ها
    115
    امتیاز
    3,940
    سطح
    39
    Points: 3,940, Level: 39
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    221

    تشکرشده 334 در 103 پست

    Rep Power
    29
    Array
    عرض سلام و ادب خدمت همه دوستان
    عید همگی مبارک.

    از اینکه دوستان با معرفتی مثل شما دارم احساس خیلی خیلی خوبی دارم.

    از همتون ممنونم. از امیر مسعود عزیز، آقای خالقزی، محیا ناز، محمد رضا، فدایی یار، خانوم مصباح که همیشه مزاحمشون هستم، دختر بیخیال و بقیه دوستان که زحمت کشیدن و نظرات و پیشنهادات و هشدارهای لازم مرقوم فرمودن تشکر ویژه دارم.

    ببخشین که دیر اومدم. محدودیت 3 پست رو دارم.

    نظرات همه رو چند بار خوندم. با خیلی از حرفاتون عمیقا موافقم.

    نقل قول نوشته اصلی توسط khaleghezey نمایش پست ها
    در آخر تصمیم های بزرگ آدم های بزرگ میخواد با فکر و روح بزرگ همراه با جسارت و تفکر
    .
    .
    مسئله مهمتر که شوربختانه شما کوچک پنداشتی این موضوع را بعنوان یک شوهر یک همراه یک دوست یک پشتوانه قوی برای ایشون باشی مخصوصا از نظر عاطفی این برای خانوم ها بسیار مهمتر از مسئله مالی هستش.
    .
    .
    از نظر من میشه گفت: گند زدی به تمام معنا
    روم سیاهه. ولی یه واقعیته

    نقل قول نوشته اصلی توسط مصباح الهدی نمایش پست ها
    مشکل شما تردید های بی جاتون بود!
    ویلیام شکسپیر می گن:
    تردیدها به ما خیانت می کنند و ما را از رسیدن به آنچه که لیاقت آن را داریم باز می دارند!!!


    اگر شما اون دختر را دوست دارین.(دوست داشتن اینکه از روی منطق هست و هوس نیست. برای خود واقعی دختر هست) شما می بایستی برایشان تلاش می کردین.

    رفتار پدر دختر الان کاملا طبیعی هست و اگر چنین رفتاری نمی داشتند باید شک می کردین.تازه پدرشون به نظر من تا الان با شما برخورد خوبی داشتند!
    .
    .
    شما داشتین ناز می کردین و اون خانم ناز شما را می خریدند و ایشون هزینه احساسی زیادی دادند!

    منم بهتون کمک می کنم. چون بابای خود من هم خیلی سخت گیر هست احتمالا می تونم راهنماییتون کنم.
    متاسفانه تردید گاه و بیگاه و جود داشت. موضوع ازدواج برای من خیلی مهمه. همین اهمیت تصمیم گیری رو خیلی سخت کرد.

    توی این مدت ایشون دو بار دیگه باعث شروع رابطه شدن و منم با روی باز استقبال کردم. اما هر بار یه حس بد که از همین بحث طالب و مطلوب نشات میگیره باعث شد که خودشون پیشنهاد قطع رابطه را بدن.

    احساس میکردم که نباید دیگه برم دنبالش تا اذیت نشه. تا یادش بره. من متاسفانه اصلا تجربه ناز کشیدن رو ندارم. وقتی میگفت به فلان دلیل که مثلا شما بدبینی و من نمیخوام میگفتم نیستم. اصرار میکردن که هستی و نمیخوام ادامه بدم. منم منطقی قبول میکردم که هر طور راحتی.

    دفعه آخر گفتن که خانوادشون ناراضی هستند و من حتی دلیل نارضایتی شون رو نپرسیدم.

    نقل قول نوشته اصلی توسط فدایی یار نمایش پست ها

    اول از همه بهتون تبریک میگم بابت انتخابتون ..منظورم در کنار تمام حسن هایی که اون خانم داشتند این که ایشون متولد ماه دی هستند...
    افرادی بسیار عمیق هستند و دوست داشتنی...بسیار همیشه مرتب و اراسته و شیک پوش حتی اگه از یک خانواده متوسط باشند...می دونید مهم نیست خونه دار باشند...یا شاغل...کلا در هر لباس و پوششی از نظر کاری باشند یک مدیر خوب هستند و البته دوست داشتنی....هیچکی مثل یک زن متولد دی ماهی کمک های شوهرش به خانوادش رو طبیعی نمی دونه !! و حتی تشویقش هم می کنه...اونا خیلی دیر وسخت به کسی دل می بندند ولی وقتی هم دل ببندند بد جوری دل بستند خیلی عمیق...وقتی هم دل بکنند دیگه کندند طوری که اصلا باورتون نخواهد شد!!! کلا ادمای با شخصیتی هستند و با کلاس خاص خودشون....اقا مبین یک خانم متولد دی ماه وقتی به فردی علاقه مند بشه با خیلی چیزاشون کنار میان اونا خیلی روح بزرگ و عمیقی دارند که بعضی چیزا بخواد براشون مهم باشه...مهم اون روح جاه طلبی و امید به ساختن اینده ای روشن همسرشون مهمه که شما به نظرم داشتید و همین کفایت می کرد...راز دل بردن از یک خانم متولد دی ماهی این هستش که متوجه بشه همسرش به اینده خیلی خوشبین هستش براش تمام تلاششو خواهد گذاشت و و در کسب همه چیز روحیه سیری ناپذیری داره

    اقا مبین بعضی اشتباه های شما بسیار بزرگ و نا بخشودنی بود در این رابطه.

    اقا مبین همه چیزو با هم که نمیشه داشت...این که همچین خانمی می خوای ازدواج کنی بعدش انتظار داری در بعضی موارد ایشون سلطه جو نباشه !؟ مثلا همون ماجرای قدم زدن...قطعا وصلت با چنین دختری یکی از موارد همیشگیش ناز کردن ایشون و ناخریدن شماست پای ثابتش به شرطی که قضیه هم لوث و هم لوس نشه....شما باید راهشو یاد بگیری.
    دستتون درد نکنه. خدا خوب کنه این دی ماهی ها رو. نمیدونم دختر ما نازش زیاده یا همشون همینطورن. ولی من ناز کشیدنم صفره. باید رو خودم کار کنم.

    از متن و سناریو کاربردی تون هم کمال تشکر رو دارم. من کلا خودم شوخ طبعم. از طرفی هم قصد کردم که فردا تلفنی صحبت کنم. از این سیستم پیامکی بیزارم. بیش از سه ماهه که صدای همو نشنیدیم. مطمئنم که تاثیر صحبت کردن خیلی بیشتر از فرستادن متنه.
    سعی مینم یه صحبتی تحت قالب کلی فرمایشات شما و با لحن و روحیات خودم آماده کنم و فردا تلفنی بهشون بگم.

    نقل قول نوشته اصلی توسط دختر بیخیال نمایش پست ها
    اینطور که من متوجه شدم ؛ شما هم مانند من خیلی در انتخاب شریک زندگی مراقب و محتاطید البته حق دارید ؛ همین احتیاط باعث میشه که کسانی مانند ما برای انتخابشون به زمان بیشتری احتیاج داشته باشند، ولی این امر برای خودمون قابل درکه ، نباید انتظار داشته باشیم ، طرف مقابل هم بتونه این مسله و درک کنه، ممکنه این زمان طولانی برای تصمیم گیری و حساسیت ها روی موضوعات مختلف و به پای این بذاره که شما انسانی هستید که نمیتونید تصمیم بگیرید و هر دفعه نظرتون دچار تغییر و تحول میشه، در صورتی که شما بخاطر اینکه آدمی مسولیت پذیری هستید میخواستید تمام جوانب و بسنجید بعد تصمیم بگیرید حتی اتفاقا بخشی از نگرانی های شما و احتیاط شما مربوط به طرف مقابل میشده که مبادا در آینده مشکلی پیش بیاد و طرف مقابلتون که در آینده قراره همسرتون بشوند اذیت بشند.

    خب درک این مسله کمی سخته، چون طرف مقابلتون حال خودشون یا خانواده اشون در ذهن شما که نبودن ، آنها اینطور برداشت کردن شما نمیتونید تصمیم بگیرید و کسی هم که در تصمیم گیریش مطمعن نباشه انسان قابل اعتمادی نیست برای همین نتونستن بهتون اعتماد کنند و دخترشون و به شما دهند.

    از طرفی من حس میکنم ، قبلا چون این خانم شرایطشون خیلی خوب بوده ولی گویا از نظر شما ، شما رو پسندیده بودن و راغب به ازدواج با شما بودن ،یک جورایی شما حس کردید ایشون زیادی سهل الوصول هستند برای همین هم فکر کردید تصمیم گیرنده و انتخاب کننده فقط فقط شما هستید و از طرف اون خانواده همه چی حل شده است ، برای همین هم فکر کردید شما هنوز خیلی وقت دارید برای فکر کردن ؛ ولی وقتی با پیشنهاد دوباره شما این خانواده مقاومت کردن راغب تر شدید ، چون ایندفعه سخت بدست می آیند برای رضایتشون باید تلاش کنید ، بنظرم شرایط خوبی پیش آمده هم برای شما هم ایشون ، چون اینطوری بنظر خودتون حتی بعد از ازدواج میدونید کسی همسرتون شده که به راحتی بدست نمی آمدن اما شما تونستید با ایشون ازدواج کنید برای همین یک حس قدرت و توانایی زیادی درونتون حس میکنید و برای این خانم هم خیلی خوب شده چون اینطوری شما بیشتر قدرشون و میدونید ولی اگر اون اول شما با شک و دودلی باهاشون ازدواج میکردید ممکن بود قدرشون اینقدری که الان خواهید دونست ، اون موقع درک نمیکردید.
    شما رو نمیدونم ولی من زیادی سخت گیر شدم. یه حساسیت هایی که متاسفانه بعضا عقلانی هم نیستن.

    همینطوره که میفرمایین. سعی میکنم اون حس خوبو دوباره بسازمش. فردا با خودشون تلفنی صحبت میکنم و اگر جوابشون به ادامه مثبت بود میرم و حضوری با پدرشون صحبت میکنم. اون بنده خدا هم آدم خوبیه. دلم روشنه که مشکل اساسی با من نداره. احتمالا فک میکنه که خیلی بچم. نهایت نهایتش هم دو تا چک بهم میزنه و بیرونم میکنه. اونم خیلی بد نیست. من تا حالا چک نخوردم. شاید بخورم و یه کم آدم شم.

    فردا حتما میام و نتیجه اقدامات رو اطلاع میدم.

    برام دعا کنین
    عاشق شدن ساده است، در عشق ماندن هم دشوار نیست

    تنهایی انسان سببی کافی برای این مهم است.

    اما تلاش سختی که به زحمتش می ارزد

    پیدا کردن یاریست که به لطف حضور مستمر او

    بتوانیم کسی بشویم که میخواهیم.

    ویرایش توسط mobin31080 : سه شنبه 08 دی 94 در ساعت 23:07

  17. 3 کاربر از پست مفید mobin31080 تشکرکرده اند .

    mohamad.reza164 (سه شنبه 08 دی 94), مصباح الهدی (پنجشنبه 10 دی 94), صبا_2009 (سه شنبه 08 دی 94)

  18. #50
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 آذر 98 [ 23:02]
    تاریخ عضویت
    1394-1-24
    نوشته ها
    762
    امتیاز
    26,356
    سطح
    97
    Points: 26,356, Level: 97
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 994
    Overall activity: 57.0%
    دستاوردها:
    OverdriveRecommendation Second ClassTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,761

    تشکرشده 2,595 در 691 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    215
    Array
    سلام مبین جان.

    خواستم فقط بهت بگم، فردا دست خالی نیای. ما شیرینی می خوایم.

    چون مطمین هستم قوی هستی و قراره محکم قدم برداری ، مرد !

    توکل به خدا، ان شالله که قسمتت باشه با خبرهای خوب بیای.

    بی صبرانه منتظر خبرای خوبت هستم.
    -----------

    مبین جان استوار و محکم باش. همدردی ها هم برات دعا میکنن، دوست خوب من.
    ------
    مبین جان اگر حوصله داری متن امضا ت رو عمیقا بخون.

  19. کاربر روبرو از پست مفید mohamad.reza164 تشکرکرده است .

    مصباح الهدی (پنجشنبه 10 دی 94)


 
صفحه 5 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 23:02 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.