به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 61
  1. #11
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    آقای فدایی یار سلام مجدد
    من الان که پست آقای سرشار را خوندم به این نتیجه رسیدم ای کاش مورد 8 را براتون توضیح نمی دادم.یا درنهایت خودتون اون لینک را گوش می دادین که برای خودتون خوب باشه (تو بقیه امور.چون برای شخص من خیلی مفید بوده).

    کاملا با آقای سرشار موافقم. به نظرم شما با پیش زمینه خاصی به خواستگاری نرید. اون مثالهای من هم کاملا تو مورد 8 پست قبلم بی خیال بشید. ازتون خواهش می کنم. اگر امکان ویرایش بود حتما اصلاحش می کردم و پاک می کردم.البته فقط مورد 8 .منظورم اینه روی خود مثالها زوم نکنید اصلا.

    هیچ کار خاصی قرار نیست بکنید فقط اینکه مثل خیلی از خواستگاری ها رسم و رسوم را انجام بدین. سوالاتتون را جلسه به جلسه بنویسید و روی نکات مهم تمرکز کنید.به نظر من هم مهم خود دختر خانم هست.بقیه مسائل با انعطاف پذیری و تدبیر قابل حله.

    در مود آشنایی قبلیتون هم من نمی دونستم تا چه حده و فرض بر آشنایی سطحی گذاشتم که می خواهید آشنایی بیشتر حاصل بشه و هنوز خودتون هم کاملا تصمیمتون قطعی نیست. درسته؟
    به نظر من جلسه اول را بگذرانید خودتون خیلی مسیر براتون روشن میشه.

    3 تا سوال ازتون دارم :

    1.شما قبلا تجربه خواستگاری داشتید؟
    2.از کجا می دونید پدر دختر خانم سخت گیرند و شخصیتشون مثل پدر منه؟
    3.از خواهرها و برادراتون کسی ازدواج کرده؟

    موفق و موید باشید

    -
    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه
    ویرایش توسط مصباح الهدی : چهارشنبه 21 مرداد 94 در ساعت 03:10

  2. 4 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    khaleghezey (چهارشنبه 21 مرداد 94), فدایی یار (چهارشنبه 21 مرداد 94), باغبان (جمعه 23 مرداد 94), سرشار (چهارشنبه 21 مرداد 94)

  3. #12
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array

    بیچاره پسر مردم چقدر ترسیده این تایپیک ها رو میخونه الان پیش خودش فکر میکنه میخواد بعنوان وزیر خارجه بره برای مذاکرات هسته ای

    ریلکس باش فدات شم همینی که هستی خدایی خیلی هم خوبه راحت برو جلو حرفت رو بزن به خودتم اطمینان داشته باش چیزی که کمه دوماد خوبی مثل خودت

    بانو مصباح الهدی:چقدر پیچیده میکنی حرفمو منظورم از دزدی این بود که کلا چه پدر و چه برادر های دختر حس خوبی نسبت به داماد ندارن انگار اومده دختر و خواهرشان را برداره و بره کلا حس مزخرفیه خدایی میخوای بلند بشی یه کتک مفصل بزنیش بچه پرروووو
    ساده ترین کار زندگی برای یک مرد رفتن به خواستگاریه بشرطی که خودش باشه مثل یه مهمانی برای آشنا شدن میماند در جلسه اول حرف ها کلیه این جلسه رد بشه که با توجه به شرایط و خصوصیات شخصیتی که داری مشکلی دیده نمیشه دفعات بعدی خودت میوفتی روی غلتک
    سوالات بخش خواستگاری را اونهایی که مهمه در ذهنت داشته باش اینم بدان که یکطرف این مسئله شما هستید خود شما هم باید ایشون را انتخاب کنی پس منفعل نباش و سوالی که داشتی ازش بپر ببین آیا واقعا این خانوم همانی است که مد نظرته یا فقط از روی ظاهر ایشون قضاوت کردی و شناخت کاملی نداشتی اینم خیلی مهمه با این دید برو جلو انتخابگر فعال باش
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  4. 5 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    baitollah-abbaspour (جمعه 23 مرداد 94), فدایی یار (چهارشنبه 21 مرداد 94), مصباح الهدی (پنجشنبه 22 مرداد 94), باغبان (جمعه 23 مرداد 94), سرشار (چهارشنبه 21 مرداد 94)

  5. #13
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    سلام جناب فدایی یار

    این دختر خانم همون دختر خانمی هستن که اولین بار براشون اینجا تاپیک زدید؟

    خانم های تالار که دارن کم کم راهی خونه بخت می شوند از آقایون تالار در این زمینه جلو زده بودن، باز خوبه شما به عنوان اولین داماد همدردی راه و برای باقی آقایون باز میکنید.
    امیدوارم هرچه به خیر و صلاحتون پیش بیاد:)

    در مورد سوالتون بنظرم هرکسی بسته به اخلاقیات و فرهنگ خانوادگی و شهری خودش فرق میکنه، مثلا برای برخی ممکنه یک سری مسایل مهم باشه که برای بعضیا اونا اصلا مهم نیست و بهش توجهی هم ندارن.
    برخی ریز بین و سختگیرند برخی خیر.

    اما نکاتی که بنظر شخصی من مهم میاد و بهتره رعایت کنید:

    1.بنظرم شما باید در جلسات خواستگاری خودتون باشید، نه خودتون و بالاتر از اونی که هستید نشون بدید نه پایین تر!
    بهرحال هر آدمی یکسری نقایصی داره دیگه، همه که کامل نیستند همانطور که دختر خانم مورد نظر شما خانوادشون کامل نیستند .
    من همیشه این قضیه و با خودم تکرار میکنم برای همین هیچوقت در جلسات خواستگاری انتظار ندارم با شخصی کامل بی نقص روبرو بشم.

    خودم و آماده میکنم تا با نقص های طرف مقابلم آشنا بشم و بررسی کنم آیا برای من این نقص ها قابل تحمله یا خیر.

    شما هم نباید انتظار یک آدم و خانواده بی نقص داشته باشید. پس هم آماده روبرو شدن با نقص های طرف مقابل و داشته باشید هم بدونید که قرار نیست خودتون شخصی کامل جلوه بدید.

    2.بنظرم اگر شما با طرف مقابلتون روراست باشید، درواقع یعنی با خودتون روراست بودید، چون طرف مقابلتون انتخاب شماست و شما اگر با انتخابتون روراست نباشید یعنی با خودتون روراست نبودید چون هر حرفی در این جلسات آشنایی زده میشه بر اساس این حرفاست که انتخاب و آشنایی صورت میگیره و شخصیت شما در ذهن دختر خانم و خانواده اشون شکل میگیره و عدم روراستی شما باعث بروز مشکلات بعدش میشه.

    البتهاین نکته دقت داشته باشید، اینطور نباشه شما زیادی روراست باشید و هرچی عیب و ایراد در خودتون میبنید به یک باره بخواهید در همون جلسه اول ذکر کنید .
    نه این روراستی با خودتون و طرف مقابل تدریجیه، یعبارتی تعادل و حفظ کنید یعنی در حین سوال کردن ازتون شما روراست باشید و در حینی که دارید خودتون بالا میبرید و از خوبی ها و توانایی هاتون صحبت میکنید سعی کنید حد تعادل و حفظ کنید، زیاد وعده وعید و قول ندید، در هنگام پاسخگویی توانایی خودتون هم در خصوص انجام قول و وعده ای که میدید در نظر بگیرید.

    3.در خصوص جلسه ای که قراره برگزار بشه اول دقت کنید که حتما سر وقت بروید مثلا ساعت شش و راس شش برید نه زودتر نه دیرتر من خودم خیلی به این مسله توجه میکنم. ( شایدم برای من خیلی مهم باشه شایدم برای برخی مهم نباشه ولی بنظر من سر وقت بودن نشانه ادب و ارزش و احترامیست که اون فرد به زمان من و خانواده ام و همینطور شخصیت خودشون و خانواده اشون میذارند.)

    4.در خصوص گل و شیرینی، بستگی به فرهنگ خواستگاری خانوادگی و شهری خودتون داره، من خودم در جلسه اول و دوم که هنوز دختر پسر در مرحله صفرم آشنایی هستند با حضور مادرها هم تشکیل میشه و هنوز آشنایی کلی هم صورت نگرفته معلوم نیست اصلا ادامه دار میشه یا نه اصلا شاید بدل همدیگه نشینند، انتظاری ندارم با گل و شیرینی و جعبه شکلات و کیک و... تشریف بیارند.

    چون با خودم میگم هنوز معلوم نیست اصلا به دل همدیگه میشینیم معلوم نیست جلسات بعدی تشکیل میشه هنوز حتی اسم همدیگه و نمیدونیم هیچ شناختی از هم نداریم اصلا نیازی نیست خودشون و به زحمت بندازند و اینکه اگر قرار باشه هر دفعه آقا پسر از همون جلسه اول خواستگاری کلی به زحمت بیوفته که کلی تو خرج و مخارج الکی میوفته.

    ولی برخی خانواده ها و دختران دست خالی اومدن پسر و از همون اول توهین میدونند و درست نمیدونند میگویند چون ما زحمت میکشیم و پذیرایی میکنیم دست خالی اومدن یک جور توهینه و شایدم نشانه خساستشون باشه یا اگر خیلی تشریفاتی تشریف بیارند نشانه تجمل گراییشون یا دست و دلبازی میدونند.

    ولی من نشانه خساست و تجمل گرایی اینا نمیدونم خودم برای تشخیص این مسایل راه های دیگری و درنظر دارم در مراحل آشنایی بگذرونم برای همین چه آقا پسر با جعبه شکلات بیاین چه کیک و شیرینی و گل برایم فرقی نمیکنه.همه جوره اشم داشتم هم خواستگاری داشتم اصلا هیچی نیاورده هم خواستگاری داشتم کیک از بهترین شیرینی فروشی شهرمون خریداری کردن ولی من نه گفتم اونی که دست خالی اومده بی ادبه و توهین کرده و خسیس بوده نه گفتم اونی که از بهترین شیرینی فروشی شهر خریداری کرده انسان تجمل گرا و... اتفاقا فرقی برام نداشته.
    آخه یادمه مامانم که برای داییم خواستگاری میرفتن، از بهترین مغازه ها گل و شیرینی خریداری میکردند و اینو نشونه احترام میدونستند و اعتقاد مامانم اینطور بود ولی در صورتی که مامان من اصلا تجمل گرا نیستند.
    بنظرم این قضیه کاملا برمیگرده به اعتقاد اون خانواده ربطی به خساست و تجمل گرایی نداره.

    فقط جلسه سوم که پدرم حضور دارند طبق رسم و رسوم انتظار دست خالی اومدن و ندارم.

    برای همین بنظرم این مسله کاملا سلیقه ای و شخصیه و بستگی به اعتقاد فردی که به خواستگاریشون میرید دارند.
    شما که دختر خانم فرد مورد علاقه اتون هستند و همکلاسی هم باهم بودید و از نظر مالی هم مشکلی ندارید، بنظرم از همان جلسه اول دست خالی نرید بهتره خصوصا اگر پدرشون حضور دارند چون اینکارتون نشانه ادب و احترامتون به جلسه و بزرگتر دختر خانم هست.


    5.تو این جلسات همه آراسته حآضر میشوند ولی یک چیزی که من خیلی توجه میکنم اینه که چون من اصلا تیپ کت شلواری ساده آقایون خوشم نمیاد بیشتر از تیپ اسپرت آقایون خوشم میاد.
    ولی دیگه چون رسمه باید پذیرفت، برای همین به طرز لباس پوشیدن طرف مقابلم و آراسته بودنشون خیلی دقت میکنم.
    برایم مهمه بدونم به پوششون چقدر اهمیت میدهند.
    رنگی بپوشید که میدونید بهتون می آید.( مگه همه ی کت شلوارها طوسی و مشکی هستند! همش همین دو رنگ که وجود نداره)
    اندازه و متناسبتون باشه، برخی آقایون کت و شلوارهایی میپوشند که انگار اندازه اشون نیست و بزرگتر از سایزشون هست.

    حتی اگر فکر میکنید کت و شلوار بهتون نمیاد بنظرم حتما سعی کنید در ادامه جلسات آشنایی، تیپی که بهتون میاد بزنید یجورایی طرف مقابلتون و با نحوه لباس پوشیدنتون آشنا کنید.

    مراقب عطری که میزنید باشید عطرهای مردونه خیلی بوی تندی داره و خودم واقعا از بوی بعضیاشون سردرد میگیرم.
    حالا فرض کنید عطری بزنید که طرف مقابلتون اذیت کنه تازه قراره برید تو یک اتاق و صحبت هم کنید، فکرشو بکنید چقدر اذیت بشه و اصلا نتونه تمرکز لازمی که باید داشته باشه.

    6.تو این جلسات دختر و پسر کلا استرس دارند، حق هم دارند ولی من بشخصه سعی میکنم بر استرسم غلبه کنم بعد اصلا دوست ندارم پسر مقابلم همش با دستاش بازی کنه یا با پاهاش بازی کنه، حس بدی به من منتقل میشه و احساس خوبی نسبت به اون فرد نخواهم داشت و فکر میکنم راحت نیستم.

    بنظرم خوبه راحت بنشینید ک صحبت کنید تا به طرف مقابلتون حس ناآرامی و استرس منتقل نکنید.

    7.در مقابل بزرگتر هم خوبه راحت باشید همان احترام همیشگی که به بزرگترها میذارید داشته باشید .

    ( بشخصه برای من احترام به پدر و مادرم خیلی مهمه و اینو باید از نحوه برخورد طرف مقابلم بفهمم دوست هم دارم طرف مقابلم خودش باشه جلوی منو پدرم نقش بازی نکنه چون مگه تا آخر عمرشون میتوتن نقش بازی کنن قراره من همین شخص و باهمین اخلاقیات بپذیرم پس نیازی نیست نقش بازی کنید همون میزان احترامی که به بزرگتر ها همیشه میذارید و همونطور که جلوی بزرگتر صحبت میکنید صحبت کنید.
    قرار نیست شما خودتون و اونطور که نیستید بروز بدید تا پاسخ حتما مثبت بشه قراره اونها با شما آشنا بشوند، شما همانی که هستید نه اونی که نیستید و با شما غریبه است اینطوری انتخاب و درستی صورت میگیره. )

    فقط دقت کنید که پدر دختر خانم ها کلا خیلی حساسند و سختگیر، بالاخره صحبت آینده دخترشونه انتخاب و مسئولیت بزرگی برگردنشون هست.
    خصوصا که در جامعه ایران هستیم و خودتون میدونید مسله ازدواج دختران و خدایی نکرده انتخاب اشتباهشون چه حساسیت و مشکلاتی برای دختر خانم و آینده اش و خانواده اش داره، پس حق بدید که حساس باشند.

    البته حساسیت توآم با احترام به شخصیت آقا پسر و خانواده اشون.

    8.معمولا پدرها حول این موضوعات سوال میکنند ( البته بستگی به فرهنگ خانواده ها هم داره ) :

    آشنایی با میزان درجه ارزش و احترامی که برای دختر خانمشون قائل هستید .

    آشنایی با نوع دیدگاه شما نسبت به زندگی اخلاقیات و رفتار و منشی که قراره با همسر آینده اتون داشته باشید.

    آشنایی با میزان توانایی و مسولیت پذیری و تعهدتون نسبت به زندگی متاهلی.

    آشنایی از برنامه مالی و اقتصادی که در آینده دارید
    .


    به عبارتی میخواهند از میزان توانایی که در خصوص مسله اقتصادی دارید بشناسند.
    حالا برخی میزان سرمایه ای که دارید براشون مهمه برای برخی خیر بطور کل از میزان تلاش و فعالیت و اهدافتون میخواین بدونند و از اون طریقه که تصمیم میگیرند.

    فکر کنم شما بتونید حس خوبی از این نظر به پدر دختر خانم بدید یبار یادمه تو پست های اولتون در تاپیک اولتون که نسبت به همکلاسیتون علاقه مند شده بودید خونده بودم که گفته بودید آینده شغلی و مالی خوبی برای خودتون پیش بینی میکنید و توانایی های خودتون و در این زمینه بالا میبینید و اهداف خوبی در سر دارید. خب این خیلی خوبه.
    همینکه هدف مند باشید از این شاخه به اون شاخه نشید برای یک پدر کافیه (البته نظر من نسبت به شناختیه که از پدر خودم دارم )

    9.سعی کنید وقتی با دختر خانم یا پدرشون صحبت میکنید زیاد به حاشیه نرید، اینطوری هم تمرکز فرد مورد نظر از روی پاسخ برداشته میشه و ممکنه از آخر فکر کنه شما نخواستید پاسخ روشن و صریحی بدهید و حس کنند به پاسخشون نرسیدن و همینطور جلسات خیلی کسل کننده پیش میره.

    ممکنه از نظر شما به سوال دختر خانم درست و کافی پاسخ دادید ولی از نظر دختر خانم پاسخ قانع کننده ای دریافت نکرده باشند یا نیاز به توضیح بیشتری باشه چون بالاخره مشخصه به یسری اختلاف نظرها برمیخورید، در اینگونه موارد زیاد قشنگ نیست بگید بنظر من توضیحات به اندازه کافی بوده و نیازی به توضیح بیشتری نیست این یجوری توهین هست بهتره در اینجا بگید فعلا پاسخ دیگری در ذهنم ندارم در جلسه بعد پاسخ بهتری خواهم داد.قشنگ و توام با احترام با دختر خانم صحبت کنید و یک نوع دیدگاه از بالا به پایین نداشته باشید نمیدونم برخی آقایون بخاطر بزرگتر بودنشونه یا بخاطر جنسیت مرد بودنشون هست ولی برخی اوقات با غرور تکبر صحبت میکنند.
    انگار فرد مقابل انسان نیست، قدرت اختیار و تصمیم گیری نداره.
    طوری وانمود نکنید که طرف مقابل فکر کنه بعنوان یک انسان عاقل بالغ قبولش ندارین. و بیشتر این شمایید که قراره انتخاب کنید .

    اوه چه همه حرف زدم با خودم قرار گذاشته بودم اینجا خلاصه تر بنویسم.:|

    فقط یک نکته آخر بگم میدونم خودتون میدونید ولی منم بگم مبادا فراموش کنید :)

    10.حواستون باشه بخاطر احساسات و علاقه ای که به همکلاسیتون دارید مبادا احساسی تصمیم بگیرید یا قولی بدید که از توانتون خارج باشه یا چشم هاتون روی مسله ای که براتون مهمه ببندید.
    بنظر من که وقتی وارد جلسه خواستگاری میشید یک تابلوی ورود ممنوع به احساسات تون نشون بدید.

    موفق باشید.
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : چهارشنبه 21 مرداد 94 در ساعت 16:57

  6. 7 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    Eram (جمعه 30 مرداد 94), khaleghezey (پنجشنبه 22 مرداد 94), فدایی یار (چهارشنبه 21 مرداد 94), یاس پاییزی (چهارشنبه 21 مرداد 94), مصباح الهدی (پنجشنبه 22 مرداد 94), باغبان (جمعه 23 مرداد 94), سرشار (چهارشنبه 21 مرداد 94)

  7. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 تیر 97 [ 17:25]
    تاریخ عضویت
    1393-7-06
    نوشته ها
    129
    امتیاز
    5,905
    سطح
    49
    Points: 5,905, Level: 49
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    369

    تشکرشده 377 در 121 پست

    Rep Power
    38
    Array
    سلام وقت همه دوستان بخیر
    جناب فدایی یار عزیز دوستان به نکات خوبی اشاره کردن، منم یه سری موارد خدمتتون عرض میکنم امیدوارم به کارتون بیاد

    1:به نظر من نکته اولی که بایستی به اون توجه داشته باشید اینه که شرایط شما طی این دو سال چه تغییری کرده که الان رضایت دادن تشریف ببرید خواستگاری.

    2: اگه فکر میکنی که تصور خانوادشون اینه که شما برای این وصلت کاملا رضایت دارید و مونده فقط نظر خودشون، حتما باید کاری کنید که این ذهنیت نسبت به شما تغییر کنه.
    پیشنهاد میکنم برای اینکه همچین ذهنیتی نسبت به شما نداشته باشن جلسه اول بدون حضور شما برگزار بشه. با این کار نشون میدید که از این خبرا نیست و دنبال این هستید که توی یه مسیر درست شناخت صورت بپذیره و بعد تصمیم گیری کنید که آیا مناسب هم هستید یا خیر( البته من خودم با برگزاری جلسه بدون حضور پسر مخالفم و این پیشنهاد رو به خاطر دلیلی که عرض کردم دادم مضاف بر این شما قبلا دختر خانم و دیدید)

    3: به نظرم گل یا شیرینی حتما بگیرید. کت و شلوارم بپوشید

    4: گل و شیرینی رو بدید دست مادر یا خواهرتون دست خودتون نباشه.

    5: وقتی که خاستی صحبت کنی ابتدا از خانواده خودت بعد از خانواده دختر خانم برای زحمتی که برای تشکیل این جلسه کشیدن تشکر کن

    6:جلسه اول معمولا برای رسیدن به یه شناخت کلی از دو خانواده تشکیل میشه و یه سری سوال از شما میپرسن از قبیل سن، تحصیلات، شغل، میزان درامد، نگرش های فکری، و خانوادتون...
    برای هر کدوم باید جواب مناسب داشته باشی.علی الخصوص توی مواردی که فکر میکنی توی اون موارد ضعف داری.
    مثلا شاید بپرسن که به نظر خودت با این درآمد میشه یه زندگی اداره کرد؟

    باید براش جواب داشته باشی.اینکه بخای اونجا فلسفه بافی کنی و یه سری جوابای کلی بدی و بعد بگی خدا بزرگه مهم اخلاق و ایمان... و از این دست جوابا بخای بدی فقط باعث تحقیر خودت میشی و بهانه دستشون میدی که از موضع بالا با شما صحبت کنن چون کمتر کسی این نگرش شما رو میپذیره.
    حالا یا درآمد فعلی شما کفاف یه زندگی رو میده که باید توضیح بدید
    یا اینکه برنامه هایی دارید که در آینده به این حداقل های اقتصادی خواهید رسید و در خصوص این برنامه ها توضیح میدید.( البته مادرتون هم میتونن به شما کمک کنن مثلا بگن که خودتون که بهتر میدونید شرایط زندگی الان جامعه با زمان ما فرق کرده و شرایط برای جوونا سخت شده و باید کمی توی این موضوع هوای جوونا رو داشته باشیم و کمکشون کنیم)

    7:کسی که شما رو معرفی میکنه باید توان اینو داشته باشه که نکات قوت شخصیتی شما رو خوب تشریح کنه و اونو شاخص کنه
    همچنین برای اینکه از زیر فشار پرسش و پاسخ های متوالی خانواده دختر بیرون بیاین ،به تناسب فضای جلسه سوال مطرح کنه و طرف مقابل رو در جایگاه پاسخگویی قرار بده.پس حتما یه سری سوال آماده داشته باشن.

    8)وقتی که رسیدید به صحبتای دو نفره شما سر صحبت و باز کن و یه بیوگرافی از خودت بگو و ادامه جلسه رو بسپار به ایشون،تا سوالاتش رو بپرسه، و از روی سوالها شخصیت و روحیاتش رو آنالیز کن.

    9:موضوع بعدی اینکه نباید طوری رفتار کنید که شما برای این وصلت رضایت دارید و مونده نظر طرف مقابلتون. مضاف بر اون آخر جلسه دنبال نتیجه گیری نباشید.که نظرشون نسبت به شما چیه


    اما نکته ای که اینجا مهمه با توجه به اینکه شما یه شناخت نسبی از هم دارید بهتره که یه فضایی رو تعریف کنید که دو طرف برای جواب دادن ( مثبت یا منفی) تحت فشار نباشن. مثلا بگید این جلسات برای رسیدن به شناخت از طرفینه و ادامه پیدا کردن جلسات معناش جواب مثبت نیست و اگه شما هر زمانی قبل از عقد به این نتیجه رسیدید که من مناسب شما نیستم و جوابتون منفیه من قبول میکنم. این یعنی که شاید خود من به این نتیجه برسم که مناسب هم نیستیم و جوابم منفی باشه.

    واما نکته آخر اینکه نباید هدفتون رسیدن به این دختر خانم باشه بلکه باید برای رسیدن به گزینه ای که مناسب شماس تلاش کنید.
    به امید خدا همونی که خیر و مصلحت دو طرفه اتفاق بیوفته .
    موفق باشید.



    این همه لاف زن و مدعی اهل ظهور

    پس چرا یار نیامد که نثارش باشیم!

    سالها منتظر سیصد و اندی مردانیم ...

    آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم

    اگر آمد خبر رفتن ما را بدهید

    به گمانم که بنا نیست کنارش باشیم!!!

  8. 6 کاربر از پست مفید امیر مسعود تشکرکرده اند .

    khaleghezey (پنجشنبه 22 مرداد 94), فدایی یار (چهارشنبه 21 مرداد 94), مصباح الهدی (پنجشنبه 22 مرداد 94), اثر راشومون (پنجشنبه 22 مرداد 94), باغبان (جمعه 23 مرداد 94), سرشار (چهارشنبه 21 مرداد 94)

  9. #15
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 30 مرداد 94 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1393-1-05
    نوشته ها
    278
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    317

    تشکرشده 1,458 در 274 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    69
    Array
    سلام فدایی جان


    مجددا فدایی داری

    وقتی میگم فدایی داری باورت نمیشه که!! چند روز نیومدم انجمن ،ببین چقدر برات نظر گذاشتن ، الان در اندازه یک هندبوک "مهندسی خواستگاری " توی تاپیکت مطلب وجود داره


    فدایی عزیز ، شما توجه نکردی به پست قبلی من... من توی پست قبلیم گفته بودم روی من بعنوان "پدر علم خواستگاری ایران " حساب کنی اینو شما مثل اینکه شوخی گرفتی میدونی این یعنی چی؟ مثل این عرفا هستن که بعد یک عمر زهد، ازشون میپرسن رمز عاقبت بخیری چیه ، بعد اونها بجای کلی نسخه دادن ، با چند کلمه ساده به طرف میگن فلان کار رو بکن یا نکن ، الان منم همونطورم یعنی بهر حال کلی زحمت کشیدم ، نصف جوونیم رو گذاشتم روی خواستگاری رفتن ، همیشه سهمیه بنزین کارت سوختم میره بابت خواستگاری رفتنهام .. بهر حال اینم نتیجه اش میشه دیگه ، که با دو سه خط ساده مثل پست قبلم، کسی که میخواد بره خواستگاری رو راهنمایی کنم


    فدایی جان ، این نکاتی که دوستان گفتند خوبه ، ولی به نظر منه "بابای علم " زیاد وسواس نداشته باش توی این چیزها ، یعنی مثلا خیلی سخت نگیر که حالا شیرینی ببری یا نبری ، یا کت شلوار بپوشی یا با کاپشن یا پیراهن بری و.... سند این حرفم اینکه ، اگر پستهای دوستان رو بخونی هر کدوم از دوستان بنا به سلیقه شخصی خودشون ، یک نظرمتفاوتی دادند ، یکی از دوستان گفتن شیرینی ببر ، یکی گفته نبر ، یکی گفته کت شلوار بپوش ، یکی گفته نپوش ....


    اگه بخوام پست قبلیم رو تکمیل کنم ،به نظر من سه تا موضوع کلی مهمه ، یکی اینکه خود خود فدایی باش ، یکی اینکه راحت و صمیمی و خودمونی برخورد کن واینکه ذره ای کبر و غرور توی رفتارت نداشته باش....


    مثلا من خودم چون ادم شوخ طبعی هستم ، و برام مهمه همسرم هم پذیرش این خلق و خوی من رو داشته باشه ، معمولا جایی که میرم ، توی جلسه خواستگاری سعی میکنم بعضی حرفام رو با طنازی ظریفی بگم که لبخندی روی لب افراد بیاد... خوب حالا یا خانواده دختر دنبال یک داماد جدی عصا قورت داده میگردن که این طنازی من زیاد به مذاقشون خوش نمیاد که برای من هم اتفاقا خوب میشه .. یا هم اینکه این نوع روحیه من ، برای اونها هم خوشایند هست و باعث قوی شدن رابطه بین ما میشه ... این یک مثال خیلی پیش افتاده بود ، کلا خیلی خوبه توی همه چیز ، اخلاق و رفتار و منش و اعتقادات و... از اون چیزی که هستیم خودمون رو بدتر یا بهتر جلوه ندیم...


    یا مثلا اینکه من هر جا میرم که پدر دختر خانم هم هستن ، یک گپ خیلی راحت و صمیمانه با هم میزنیم و کلی هم سوای مراسم خواستگاری ، از مصاحبت با هم لذت میبریم ... انگار مثلا دارم با دایی یا عموم گفتگو میکنم و با رعایت ادب کامل اصلا اجازه نمیدم فضا رسمی و خشک بشه...


    یا مثلا زمانی که با دختر خانم میریم توی اتاق برای صحبت ، برای اینکه بشه زودتر اون فضای رسمی رو شکست ، و هم من و هم دختر خانم توی گفتگو احساس راحتی کنیم و کلا بشه گفتگو رو خودمونی تر کرد، مثلا اگه قرار باشه روی صندلی یا مبل بشینیم ، از دختر خانم خواهش میکنم که روی زمین بشینیم و روی زمین صحبت کنیم ، وقتی روی زمین بشینی ، کلا خیلی زودتر یخ بین طرفین شکسته میشه ، دلیل علمیش نمیدونم چیه ولی خوب تجربه کردم دیگه ، مثلا من خودم قبلا روی صندلی مینشستم و صحبت میکردیم، بعد دیدم روی زمین فضای بهتر و صمیمانه تری هست ... حالا اگه تا یک سال دیگه داماد نشدم ، احتمالا بگم دو تا تشک بندازن من و دختر خانم بصورت دراز کش مذاکره کنیم که صمیمیت بیشتر بشه، البته تشکهاش با فاصله دو متری از هم باشه!
    یا مثلا وقتی برامون توی اتاق چایی میارن ، مثل غریبه ها منتظر نمیشینم که سینی رو جلوم بگیرن ، خودم سینی رو ازشون میگیرم چون اونها خانم هستند و حجاب دارند ، سختشون ممکنه باشه ... اینها همه مثال هست ، منظور اینه تا جاییکه میتونی کلا فضا رو از حالت غریبه بودن و خشکی ، با رعایت ادب و آداب ، خارج کن..



    فدایی جان این حرفایی که زدم مقدمه بود ، اصل مطلبی که میخوام بگم ، روایتی هست که چند وقت پیش شنیدم که باعث میشه از این همه جزئی نگری ما خلاص بشیم و این روایت برای ازدواج میتونه به هر دختر پسری ارامش بده و از کلی نگرانی های بیهوده رها بشه....


    روایتی هست از حضرت رسول(ص) که مضمونش این هست که اگه منه پیامبر خدا ، به همراه جبرئیل و میکاییل و اسرافیل ، دست به دعا به درگاه خداوند برداریم ، که یک نفر همسر یک نفر دیگه بشه ، غیر از اون فردی که خداوند براش مقدر کرده ، دعای من پیغمبر و فرشتگان مستجاب نخواهد شد...


    البته اصل روایت خاطرم نیست و مضمونش رو اوردم ، اگه روی این روایت تمرکز کنیم واقعا خیلی ارامش میگیرم ... من در جایگاهی نیستم که بخوام این حدیث رو تعبیر و تفسیر کنم .... ولی به نظر من بیسواد، ازدواج و اینکه کی شریک زندگی ما بشه ، یکجور امتحان خداوند هست ،مثل امتحان والدین .... چقدر ما در انتخاب اینکه چه افرادی پدر و مادرمون بشن نقش داشتیم ؟ واقعیت اینکه شریک زندگی ما هم یکجورایی مشخصه و ما فقط باید توی مسیر انتخاب قرار داشته باشیم... حالا دیر و زود داره ولی غالب موارد سوخت و سوز نداره و به اون کسی که برای ما گذاشتن کنار میرسیم...

    چقدر دختر پسرها هستن که سالها با هم دوست هستن یا چند ماه بصورت رسمی برای اشنایی هم وقت میزارن و چند جلسه پرسش و پاسخ میزارن و از اخر ازدواجشون با هم جور نمیشه و چقدر دختر پسرها هستن که الکی الکی و در یک مدت زمان کوتاه با هم اشنا میشن و با هم ازدواج میکنن .... خوب اینها غیر از خواست و اراده خداوند هست؟

    حالا شما هم دوست داری به اون دختر خانم برسی دیگه ، خوب اگه قسمتت باشه میرسی ولو اینکه دو سال بینتون جدایی بوده وگرنه که نمیرسی دیگه ، حالا اینکه شیرینی ببری یا نبری یا کت شلوار بپوشی یا نپوشی یا با پدرش فضا طوری باشه که بتونی خوب ارتباط برقرار کنی یا نه، اینها فقط میتونه بهانه نرسیدن باشه ، ولی فقط بهانه هست نه دلیل... دلیل اصلی جایی دیگه هست... پس خیلی خودت رو با جزئیات درگیر نکن... و فقط خلوص عمل داشته باش و دلواپسی های بی موردت رو بزار کنار...


    برای همین من خیلی دلم روشنه که بالاخره دل مامان بابای دخترعفت خانم نرم میشه و باهش ازدواج میکنم ...

    I love you the daughter of Effat khanom

    ببخشید ، میدونم "of " برای اشیای بی جان به کار برده میشه یک لحظه یاد دختر عفت خانم افتادم، هیجانی شدم ، اشک تو چشام جمع شد ، نفهیدم چی نوشتم.

    همگیمون موفق باشیم
    برای شادی روح من حقیر ، صلوات بلند ختم کن....


    أَلَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ
    آیا خدا برای بنده اش کافی نیست؟

    ( زمر / 36 )


  10. 6 کاربر از پست مفید محمد 93 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (پنجشنبه 22 مرداد 94), گلاب (چهارشنبه 21 مرداد 94), مصباح الهدی (پنجشنبه 22 مرداد 94), باغبان (جمعه 23 مرداد 94), برای تو (پنجشنبه 22 مرداد 94), سرشار (چهارشنبه 21 مرداد 94)

  11. #16
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 22:56]
    تاریخ عضویت
    1392-12-18
    نوشته ها
    524
    امتیاز
    13,135
    سطح
    74
    Points: 13,135, Level: 74
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,154

    تشکرشده 1,301 در 451 پست

    Rep Power
    102
    Array
    سلام مجدد به همه ی دوستان خوبم در خانواده همدردی....

    دوستان محترم و دوست داشتنی گفتم قبل از هر چیز از همه ی عزیزانی که محبت کردند و منت گذاشتند در این تاپیک شرکت کردند و بنده رو راهنمایی کردند کمال تشکر و قدر دانی رو انجام بدم... یک حس خیلی خوبی بهم دست داد وقتی دیدم قدیمی ها و باتجربه های سایت (البته بنده که یک تازه وارد هستم شاید) این جا جمع شدند و از نظرات خوبشون گفتند اصلا یک حس خیلی خوب و عجیبی بهم دست داد...

    دوستان محترم از جمله اقایان و خانم های محترم khaleghezey و راه حل و مصباح الهدی و سرشار و دختر بیخیال و امیر مسعود و محمد 93
    به تک تک شما عزیزان هم سلام و تشکر ویژه دارم...

    نمی دونید چقدر حس خوبی بهم دست داد بابت کمک هاتون و از این بابت خدا رو شکر می کنم...

    دوستان عزیز نگرانی شما از بابت این که این طور به نظر اومده هدف من از این تاپیک این بوده که یک طوری وانمود کنم حتما به اون خانم برسم قابل تامل هستش ... ان شالله طی امروز و فردا خیلی چیز ها رو این جا می نویسم و متوجه می شید که واقعا نه این طوری ها نیست که من بخوام به هر قیمتی شده صرفا به اون خانم برسم و هدفم از این تاپیک لزوما این نیست... به هر حال بابت نگرانیتون راجب این موضوع بازم از همگی شما تشکر می کنم....

    برای این که کمی . گوشه ای قدر دان محبت دوستان باشم و بدونید حواسم به تاپیک و وقتی که شما عزیزان این جا برام صرف کردید هست این پست رو الان زدم...خواستم بگم که ان شالله طی امشب و فردا که به جمع بندی رسیدم سوالات نهایی و هدف اصلیم از زدن این تاپیک و همچنین جواب سوالاتی که دوستان ازم پرسیده بودید رو با کمال دقت خواهم داد...

    مجددا از همه ی دوستان گل همدردی تشکر می کنم...حسابی ازتون التماس دعا دارم.

  12. 4 کاربر از پست مفید فدایی یار تشکرکرده اند .

    khaleghezey (پنجشنبه 22 مرداد 94), مصباح الهدی (پنجشنبه 22 مرداد 94), باغبان (جمعه 23 مرداد 94), سرشار (پنجشنبه 22 مرداد 94)

  13. #17
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    سلام آقای فدایی یار
    خوشحالم بابت این حس خوبتون و واقعا به خاطر نیتتون (که قابل حدسه)خیلی ممنونم که این تاپیک را زدین. اگر اجازه بدین من یه نکته هایی بگم.

    راستش آقای فدایی یار شما گفتین برخی دوستان فکر کردند که شما می خواهید حتما به اون دختر برسید و برای همین می خواهید خودتان را بهتر نشون بدین تا بهش برسید....
    ولی من واقعا اصلا همچین فکری هم از ذهنم خطور نکرد.جدی می گم. ولی الان می گم چرا چنین ذهنیتی تو بعضی ها وجود داره!(البته دارم کاملا کلی عرض می کنم)

    منم یه بار تاپیک زده بودم یه همچین ذهنیتی برای من هم از جانب بقیه وجود داشت.درصورتی که اصلا و اصلا به نتیجه فکر نمی کردم و واقعا فقط می خواستم مسیر را درست برم. و اشتباه از شخص من نباشه.دقیقا همین نیتی که شما دارید و می خواهید مسیر درست را با بقیه هم سهیم بشید.(البته آخرش هم که من اشتباه رفتم!)

    به شخصه یکی از خصوصیات بسیار خوبی که در شما می بینم اینه که توکلتون واقعی هست.و از آن پسرهایی نیستید که بخواهید سر هر بهانه ای تسلیم بشید!و بندازین گردن قسمت و توکل.و شما برای قسمتتون تلاشتون را می کنید.
    اما چون متاسفانه تو فرهنگ ما اینه که چون آقایون مثلا حق انتخابشون زیاده و اگر مثلا بخوان تلاشی در این زمینه بکنند سایرین فکر می کنند پس حتما این آقا می خواد حتما به اون خانم برسه. و نتیجه براش خیلی مهمه یا حتما عشقی هست و فلان و بهمان چنین مسائلی تو ضمیر ناخوداگاه میاد که چرا این قدر تلاش.

    در صورتی که زود تسلیم شدن معنی پذیرش قسمت نیست. واقعا خیلی از آقایون باید یاد بگیرند که با اولین مانع هیچ تلاشی نمی کنند و قانع می شن و می گن خب پس بریم مورد بعدی. والبته مورد مثالش حتما تو خانم ها هم هست.

    در حالی که یه قانون روانشناسی هست به نام قانون 80-20.نمی دونم می دونید این قانون چیه؟ اگر نمی دونید یه سرچی بکنید.خیلی رعایت این قانون تو تمام ابعاد زندگیتون می تونه شما را جلو بندازه!(و کلی صرفه جویی وقت داشته باشید!) ولی من به این قانون تو معیارهای انتخاب همسرم هم حتی رسیدم.

    این قانون می گه نیازی نیست روی صد در صد موارد فوکوس کنید.چون عملا ما هیچ وقت نمی تونیم 100 درصد موارد را رعایت کنیم و به نتیجه صد درصدی برسیم. تقریبا هیچ وقت. و اگر مثلا صد مورد لازم باشه اگر اولیت بندی کنید 20 مورد اول را رویش سرمایه گذاری کنید و رویش تمام تلاشتون را بکنید و عالی باشه بسه و بقیه اگر شد که شد واگر نشد هم نشد (یا در حد کفایت) این جوری به 80 درصد از موفقیت به طور حتم می رسید. ولی اگر بخواهید فکر کنید که می تونید وقت کنید که تمام 80 درصد بقیه را رعایت کنید و بخواهید به نتیجه صد درصد برسید اون وقت خیلی ریسکه!چون دیگه ممکنه وقت هم نداشته باشید و از همون 20 درصد مهمتون هم در حد عالی بمونید.همون 20 درصدی که هسته اصلی موفقیت شماست و باید روی اون سرمایه گذاری و تلاش کنید را متاسفانه در حد متوسط تلاش کردین نه عالی.

    حالا تو ازدواج ببینیم این قانون چه جوریه(البته این نظر شخصی منه!). اگر همه معیارهاتون را بر اساس اولویت بچینید 20 درصد اول معیارهاتون میشه هسته اصلی خوشبختی شما. اگر این 20 درصد واقعا تو کسی بود مطمئنا به 80 درصد خوشبختی هم می رسید.ولی اگر این 20 درصد نبود (و حتی به جاش اون 80 درصد بود!)اون وقت از صد در صد خوشبختی باز می مونید!

    حالا پیدا کردن این 20 درصد تو هر کسی طبق تجربیات من و معیارهای خود من خودش کلی بساط داره! یعنی کلی دنگ و فنگ که یکی پیدا بشه این 20 درصد منو با توجه به جامعه فعلی و با توجه به روحیات شخصی من (البته هر کسی این طوره و روحیات مختص به خودش را داره) داشته باشه و غیر از این به دلم هم بشینه. که به دل نشستن هم حتما تو همین هسته 20 درصدی هرکسی هست.

    حالا مورد داریم پسری که هی میره خواستگاری و در آخر موردی را هم پیدا کرده که این 20 درصد را داشته ولی چند تا از اون موارد 80 درصد را نداشته یا مثلا برای رسیدن به اون دختر خانم باید یکم تلاش بیشتری بکنه به نسبت بقیه دخترها. یا حتی یه سری نکنه نکنه هایی تو ذهنش میاد و می ترسه از ازدواج با اون خانم و راحت رها می کنه.
    مثلا نکنه جواب رد بشنوم.نکنه بعد ازدواج یه بار بخوایم بریم مسافرت خانمم بگه من درس دارم و نشه ووو

    اون وقت می تونه این آقا دو جور فکر کنه:
    1) تلاشش را برای همین هسته اصلی 20 درصدی متوقف کنه و بره روی همون 80 درصد زوم کنه که اگرچه از نظر تعداد بیشتره و به نظر منطقی می رسه که چیزی از دست نمی ده ولی از یه 20 درصد اصلیش می مونه و حالا هی باید بره خواستگاری هی باید بره تا یکی پیدا بشه که اون 20 درصدش هم داشته باشه اون چیزی که هم به اشتباه قبلا روش فکوس می کرده داشته باشه. خب ظاهرا این آقا داره خیلی تلاش می کنه. اما تلاش هاش کاملا پراکنده است! و روی 20 درصد خودش زوم نکرده و این قدر زمانش هدر می ره تا وقتی که خیلی از زمانی که می تونست با همسرش لذت ببره در سن جوانی اون را باید تو سن میانسالی تجربه کنه. روی هر دختری خیلی زمان نمی ذاره ها!می ره مورد بعد (به حساب خودش قسمت نیست!و خیلی تلاش نمی کنه)ولی حواسش نیست داره یه ذره یه ذره زمانش را هدر می ده. می گه مثلا نکنه من یه سال برای این خانم دانشجو اضافه تر وقت بذارم که مثلا درس بخونه.غافل از اینکه از اون ور چند سال از جوانیش را داره هدر می ده و فرصت گرفتن زندگی با یه خانومی که خصوصیات اصلیش را داشته.(برعکسش برای خانمها!)

    2) روی همین 20 درصد که مطمئنه هسته اصلی خوشبختیشه فوکوس کنه و وقتی مطمئن شد این 20 درصد وجود داره دیگه روی همین فرد تلاشش را بکنه و مفتی مفتی رهاش نکنه. یعنی مثلا اگر رسیدن به این دختر یه سختی داره یا حتی بعدا تو زندگی باید یه گذشتهایی داشته باشه(که تو همه زندگی ها گذشت لازمه و سختی وجود داره مگه داریم زندگی بدون سختی) و یه تلاش مضاعفی (اینها همش می ره تو اون 80 درصد) خیالش راحت باشه این تلاش اگر انجام بشه درسته روی این 20 درصده و شاید چند تا مورد از اون 80 درصد هم جابمونه ولی بعدا به 80 درصد از خوشبختی می رسه. (درسته که به 20 درصد از خوشبختی هم درنهایت نمی رسه ولی از صددرصد از خوشبختی جا نمی مونه!)

    که البته شناخت درست اون 20 درصد هم باید اصولی باشه.و انعطاف پذیری با اون 80 درصد هم مهمه و شاید برای همین آدمای انعطاف پذیر خوشبخت ترند!

    حالا شما اگر فهمیدین اون خانم در ادامه روندتون و جلساتتون اون 20 درصد را دارند اصلا منطقی نخواهد بود که فرض به خاطر یه سختگیری رها کنید و بگید قسمت نبوده.اینو می دونید برای چی می گم. چون این اشتباه من بوده! و گذاشته بودم پای قسمت!

    من تو خواستگاری هام خیلی تلاش کردم! اما برعکس تلاش کردم! به جای اینکه روی این 20 درصد زوم کنم و اگر کسی داشت و او هم منو خواست و 20 درصدش را داشتم تمام تلاشم را بکنم گاهی تعدادی از اون 80 درصد که به نظر بقیه منطقی هم هست باعث شده روی اون فرد تلاش نکنم و برم مورد بعد! بگم قسمت نیست.مجموعش را ببینید اینه که من تلاشم زیاد بوده و منفعل نبودم اما من می گم این همه تلاش فایده نداشته و مجموعش مثل یه آدم منفعل بوده!

    اینجا هم یه پستی از آقایی خوندم که ان شاالله پست منو بخونه که رفته خواستگاری دختری همه چیز هم خوب بوده و فقط یه معیار یا یه مزیت نسبی(به نظر خودش) را نداشته و از اون دختر گذشته.اون مزیت نسبی برای دختر مهم بوده و نمی تونسته ازش بگذره چون خیلی زمانش براش رفته ولی اون آقا که می تونسته بگذره نگذشته و گفته نکنه یه وقت بعدا نتونم... همین نکنه نکنه ها که اون 80 درصد غیر مهم را تشکیل می دن باعث می شن به همون 20 درصد اصلی هم نرسه ولی اگر یکم منعطف می بود زودتر به 80 درصد از خوشبختی می رسید.

    (80 درصدی که مهم نیست هم آدم می تونه این جور با سوال از خودش متوجه بشه: اگر این فرد این معیار منو نداره برای من چه مشکلات حادی ممکنه پیش بیاره که نتونم تحمل کنم؟ یا حتی می تونه آدم این را با یه پرس و جوی ساده از افرادی که همون شرایط را دارند متوجه بشه! یا از فرد مقابل توضیح بخواد)

    اینو گفتم که مطمئن باشید اگر تلاشی می کنید فکر نکنید نباید این جوری می بود یا شاید من اشتباه می کنم یا به حساب قسمت از این حد از تلاشتون صرف نظر کنید. اگر تلاشتون را کردین و بعد نتیجه نشد خب این قسمت بوده ولی در غیر این صورت اصلا مساله قسمت نیست.(البته می دونم شما طرز فکر تون درسته.فقط جنبه یاداوری داره)

    اینم بگم تو اون تاپیک آیا پدر من در ازدواج سخت گیر است من خودم را مقصر می دونم نه قسمت. اگر روی سخت گیری پدرم (که الان فهمیدم چه جوری باید طبق اصول روانشناسی رفتار کنم و آقای مدیر هم کمک زیاد کردند) زود تر از این ها تلاش بیشتر و اصولی می کردم و نمی ذاشتم به پای قسمت شاید به 20 درصد اصلیم رسیده بودم... اینم بگم من فقط دو بار تا حالا تونستم همه 20 درصد خودم را تو یه خواستگار ببینم که هردوشون احتمال زیاد ازنظر خیلی ها بعضی موارد رانداشتند (و البته بگم آنها هم راحت از من گذشتندها!) و به نظرم می رسید پدر من راست بگن چون به نظر می رسه 80 درصد زیاده! و من به همین راحتی از 80 درصد خوشبختی گذشتم.

    20 درصد هر کی متفاوته نذارید 20 درصد بقیه هی شما را از 80 درصد خوشبختیتون دور کنه.

    و این خصوصیت بسیار مثبت شماست که زود جا نمی زنید.و می خواهید مسیر درست را برید و روش فکر می کنید تا الکی ازش نگذشته باشید. و این جوری هیچ وقت ای کاشی تو ذهنتون نمی مونه. اگر هم نرسیدین اون وقت با خیال راحت و مطمئن می گید قسمت نبود!(این نکته هم بگم تو همین مسیر که دارید روش کار می کنید هم حتی قانون 80-20 را رعایت کنید! به این نحو که اصول اصلی(تعداد کم ولی اصلی) را در نظر بگیرید و در مرحله بعد فرعیات!!! هم تو مسیر خواستگاری هم تو معیارها)

    اینها که بهتون گفتم هزینه زیادی پاش رفته. بعدا که پست قسمت رفتار بالغانه خودم را تو تاپیکتون خوندم واقعا می گم می گم ای کاش یکی زود تر این رفتار و لحن بالغانه را به من یاد می داد. یا حتی به خواستگار من. شاید این به نظرتون هیچی نباشه و مثلا بقیه بگن جزئی نگری ولی بعضی وقتها جزئیاتی می تونه خیلی خیلی مهم باشه و مسیری را کلا تغییر بده! همان طور که همان جزئیات رو سرنوشت من تاثیر گذاشت پس خوب شد بهتون گفتم(20 درصد بود ولی خیلی مهم بود و کسی هم که تجربه نداشته نمی تونه اهمیتش را چندان بفهمه!).

    شاید این به نظرتون برسه پس من باید حسرت بخورم چرا زود تر این مسیر را نفهمیدم.نه .چون می شه هم به مساله من این طور نگاه کرد که من اتفاقی وقتی حالم بد بود تو تالار اون پست را خوندم و اون لینک از دکتر شیری را گوش دادم. اتفاقی اون خواستگار من زنگ زد و من تحمل نداشتم ببینمش و حالم بد شد که اومدم اینجا تاپیک زدم...و شما هی پست می زدین که مشکلم را پیگیری کنم حتما... اتفاقی آقای مدیر به من دیر راهنمایی کردند و وقت نداشتند و من رفتم مشاوره...و اتفاقی بعد از اینکه مشاوره رفتم آقای مدیر برام پست نوشت و اگر زودتر می نوشت من نمی فهمیدم و وقتی گفتند که من تازه صورت مساله ام را تونستم بفهمم و حرفاشون را با حرف مشاورم و اون لینک جمع کردم و راه خوبی پیدا کردم و اتفاقی یه سری مسائل تو زندگیم بعدش افتاد و هی باعث شد من مشکلم نه تنها حل بشه بلکه یه چیزهای خیلی بهتری بفهمم که هنوز اون چیزهای بهتر داره ادامه پیدا می کنه...

    این ها را هم که نگاه می کنم راستش می بینم همچین اتفاقی هم نبوده و واقعا یه دستی پشتش بوده.اما وقتی این اتفاقات پشت هم استارتش زده شد که "خودم" خواستم و وقتی هم مانع برام ایجاد شد(که واقعا می شد) زود نذاشتم به پای قسمت. دیگه قضاوتم در این مورد فرق کرده بود.

    الان یه جور دیگه قسمت را نگاه می کنم. یه جور دیگه توکل را می بینم.حتی یه جور دیگه احترام به پدرم را می بینم... اینم به خاطر سوالات زیادی بود که طی یه تلخی زیاد در ذهنم ایجاد شد و راستش هنوز هم این راه ادامه دارد ...

    نمی دونم چقدر تونستم منظورم را بهتون برسونم.اما امیدوارم تو مسیرتون موفق و موید باشید و راه را همان جور که قصدتون از این تاپیک هست درست برید.
    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه
    ویرایش توسط مصباح الهدی : پنجشنبه 22 مرداد 94 در ساعت 20:08

  14. 3 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    فدایی یار (جمعه 23 مرداد 94), باغبان (جمعه 23 مرداد 94), سرشار (پنجشنبه 22 مرداد 94)

  15. #18
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 22:56]
    تاریخ عضویت
    1392-12-18
    نوشته ها
    524
    امتیاز
    13,135
    سطح
    74
    Points: 13,135, Level: 74
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,154

    تشکرشده 1,301 در 451 پست

    Rep Power
    102
    Array
    سلام مجدد به همه ی دوستان عزیز دارم.مجددا از همه ی شما تشکر ویژه دارم. برای این که زیادی می دونم پستم طولانی میشه سریع تر می رم سر اصل مطلب با اجازه ی شما... بازم از همه ی شما دوستانی که وقت می ذارید این جا می خونید و برام نظر می دید تشکر می کنم.
    فقط قبل از هر چیز بگم دوستان این که بنده از پست های شما نقل و قول گرفتم لزوما به این معنا نیست و این انتظار رو ندارم حتما جواب سوالایی که مجدد ازتون پرسیدم رو بدید چون تا همین جاش هم کلی منو شرمنده ی محبت خودتون کردید ولی به رسم ادب و احترام به نظر شما حرف هایی که زدید و قبول داشتم رو سعی کردم حتما عمل کنم و توجه بهش داشته باشم و برای جلوگیری از تکرار مکررات دیگه تکرار نکردم ولی بحث هایی که برام خوب جا نیفتاده یا نیاز به توضیح داشته رو مجدد ازتون پرسیدم به هر حال اگه دوباره هم لطف کنید و برام وقت بذارید حسابی بنده رو مورد لطف خودتون قرار دادید...ضمنا دوستان من تمامی سوال هام و دغدغه هامو با این رنگ وفونت شاخص کردم...عمدا این کار رو انجام دادم تا سایر دوستان هم چنان چه با این که سوالی که من در ادامه ی صحبت های فرد خاصی پرسیدم علاوه بر اون دوست محترم کهخ دوست دارم نظرشون رو بدونم ولی اگه بقیه دوستان هم راجب اون سوال ها نظری داشته باشند عنوان کنند باعث افتخارم هستش... و در انتهای پست بعدیم هم سایر سوالاتمو قرار میدم که ممنون میشم نظری داشتید بهم بگید.پیشاپیش بازم از لطفتون تشکر می کنم.

    دوست عزیز و محترم جناب اقای khaleghezey

    ممنون که از اول تاپیک همراهیم کردید ... میگم شما توانایی خاصی در القای حس اعتماد به نفس به اقایون دارید :)) ... کلا یادم باشه قبل خواستگاری پست شما رو چند بار بخونم (شکلک شوخی و خنده)... تمام مواردی که گفتید رو حتما رعایت می کنم و یک جورایی از این که مجددا برام یاداوری کردید تشکر می کنم... فقط یک سوال برام موند اگه جواب بدید ممنون میشم... این که گفتید خودمو صبور نشون بدم میشه واضح تر و با مثال بهم توضیح بدید دقیقا منظورتون چه رفتاری هستش ؟

    اقای خاله قزی همچنین ممنون بابت لطفی که در حقم داشتید...شما خودتون خوب هستید و خوب هم می بینید...به هر حال ممنونم... راجب دزدی که گفتید و خانم مصباح الهدی هم نظرشون گفتند شاید همه این جوری نباشند یا لا اقل من این جوری نبودم و حس بد و منفی لزوما به داماد نداشتم ولی متاسفانه بعضی وقتا ادم یکی بی مهری هایی می بینه از افرادی که ازشون انتظار نداشته رنجیده خاطر میشه... مثلا خانواده ای که پسر واردش میشه اگه داماد اول باشه و اون نگاه خوب یا لااقل خنثی خانواده رو نسبت به داماد منفی نکنه حتی اگه طرف خواهر هم داشته باشه راه واسه داماد های بعدی هم هموار میشه ولی خدا نکنه خاطره ی بدی بذاره ... فکر می کنم حرف شما بیش تر واسه داماد هایی بود که داماد اول یک خانواده حساب نمی شند و داماد چندم هستم و خدا نکنه داماد اول خاطره ی بدی گذاشته باشه...یکی از فامیلامون رفت دختر هفتم یک خانواده !!!! رو گرفت اینا این قدر با تجربه شده بودند که همون اول باهاش قرار گذاشته بودند هفته ای یکبار توی دوران عقد که اونم یکسال بیش تر نشد بیش تر خونشون نره تازه شبم خونشون نمونه و... دیگه میگن خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل....

    از این که شما بهم یاداوری کردید که انتخاب گر فعال باشم هم تشکر می کنم تذکر به جایی بود...اما راجب معیارهام و این که این خانم مناسب من هست یا نه و چرا این تاپیکو زدم ممنونم میشم تا انتهای پست هام همراهیم کنید تا متوجه منظور اصلیم بشید و بازم اگه تجربه ای داشتید بهم بگید...بازم تشکر می کنم.

    دوست محترم جساراتا خانم یا اقای(ببخشید من از لحنتون متوجه نشدم عذر خواهی می کنم) راه حل

    سلام...ممنونم از شما هم که به تاپیکم سر زدید و با مثال توضیحات واضح تری دادید...راستش من این چند روزه اکثر تاپیک های خواستگاری رو حداقل یک دور خوندم و از تمام نکات مثبتی که دوستان گذاشته بودند استفاده کردم... راجب تاپیک اقای غلام زادگان که اخیرا ازدواج کردند(که بهشون این جا تبریک میگم و ارزوی خوشبختی و بهترین ها رو براشون دارم) و اون پدر خانمی که خواستگاریشون رفته بودند که سرهنگ بودند دقیقا طبق فرمایش شما فارغ از این که رفتار اون اقا محترمانه نبود ولی واقعا درست می گید نگرانی ایشون بابت شرایط مالی سبب شده بود اون کم تر بینی ایشون تشدید بشه... البته یک چیزی رو بگم متاسفانه یا خوشبختانه پول از مهمرین عوامل اعتماد به نفس اقایون هستش ... خود من هم تا یکی دو سال پیش پیش به همین دلیل اعتماد به نفسم به صفر رسیده بود و اون موقع اگه خواستگاری هر فردی می رفتم ناخودگاه از رفتارم متوجه این موضوع می شدند.... که شکر خدا الان اون موضوع حل شدست برام....ولی واقعا درست می فرمایید ادم نباید خودشو کمتر از اونی هم که هست نشون بده که بگه طرف باید منو واسه خودم بخواد !!!
    به هر حال از شما دوست عزیز هم تشکر می کنم... سعی می کنم همونی که هستم باشم...بازم اگه فرمایشی به ذهنتون اومد ممنون میشم بهم بگید.

    دوست خوبم جناب سرشار

    منم خدمتتون عرض سلام دارم...منو حسابی شرمنده ی لطف خودتون کردید....ممنونم....منو یاد یکی از دوستان قدیمی تالار انداختید که یکبار منو توی یکی از تاپیکام دقیقا با رفتاری مثل شما مورد لطف و محبت خودشون قرار دادند و البته بعدش از تالار ظاهرا برای همیشه خداحافظی کردند(جاشون خالی اسمشون جناب لاوس لس بود)... باعث شدید یاد ایشون هم در یادم زنده بشه...دوست من راستش من اصلا هدفم نقش بازی کردن و... اینا نیست و کاملا فرمایش شما مبنی بر این که خود خودم باشم رو قبول دارم...ممنون که دل منو ساده و صاف دونستید کاش واقعا همین طوری باشم...راجب این که از کجا مطمئن هستم نمی گم جوابشون مثبت و... ولی نظر خوبی بهم دارند چون که واسطه اول با خود دختر خانم صحبت کرده بودند و طبیعتا اگه نظر ایشون منفی بود که دیگه اجازه صحبت با خانوادشون رو نمی دادند..به نظرتون می دادند؟... ممنون که تاپیکو دنبال می کنید...بازم تشکر می کنم...راستی ممنون که برام دعا می کنید...فقط بابت قاصد خوش خبر متوجه نشدم یعنی خودم خوش خبر باشم؟


    سرکار خانم
    دختر بیخیال

    منم به شما عرض سلام و ادب دارم...ممنون که به تاپیکم سر زدید....نه ایشون نیستند...
    راستش منم وقتی خبر ازدواج فردی رو می شنوم مخصوصا وقتی که می بینم بعد ازدواج طرف حس خوشبختی بیش تری داره و... کلی ذوق می کنم... ان شالله با ازدواجی سالم و موفق برای همه جوانای ایرانی مخصوصا دوستان خوب تالار همدردی خوشبخت تر از قبل بشیم و به اهداف اصلی خلقتمون و رشد و تعالی برسیم.امین.

    راجب این که گفتید فرهنگ هر خانواده و شهری مختلفه حرفتون درسته...راستی اینو از این بابت میگم اگه بازم خواستید لطف کنید و برام وقت بذارید و از تجربه هاتون بگید گفتم بگم که البته ما هم شهری هستیم و شما هم فرهنگ غالب شهرمون رو می دونید دیگه.
    راجب بند های یک و دو که بهم توصیه کردید تشکر می کنم و همون طور که در جواب دوستان قبلی هم گفتم واقعا هدف من از این تاپیک اصلا این نبود که خدایی ناکرده کاری کنم یا رفتاری داشته باشم که نیستم که در ادامه بهتون میگم...
    راجب سر وقت رفتن خوب شد گفتید...ممنونم....
    ببنید راجب یکی از چیزایی که منم راجبش مردد بودم همین دست خالی رفتن یا نرفتن بود...مثلا منم دست پر رفتن (میگم مثلا شده یک دسته گل یا شیرینی ساده ولی خوش سلیقه)نشونه ی احترام هستش...بعضی میگن شاید این بی احترامی باشه و خانواده طرف فکر کنند مثلا خانواده پسر همه چی رو تموم شده دونسته با توجه به شناختی که این خانم قبلا نسبت بهم دارند...اره من خودمم میگم دست خالی نریم بهتره...درسته فکر می کنم بردنش در بدترین حالت از نبردنش بهتره.نمی دونم جلسه ی اول پدرشون هستند یا نه.
    راجب پوشش ایشون پوشش غالبمو دیدند شاید باور نکنید من یکبار یادم نمیاد توی دوران دانشگام بدون لباس اتو شده رفته باشم دانشگاه...منم همون کت و شلوار رو می پسندم واسه جلسه ی خواستگاری ..اینم که تصمیم گرفتم دوباره از این خانم خواستگاری کنیم خودش حکایتی داره که وقتی نتیجه خواستگاری مشخص بشه برام حکمتش مشخص میشه به امید خدا... اگه اون اتفاق نمی افتاد مطمئن باشید به دل منم نمی افتاد که دوباره از این خانم خواستگاری کنیم که اینا رو هم لطف خدا می دونم و می دونم قراره درس بزرگی بگیرم فارغ از نتیجه که چی بشه....

    اتفاقا منم از بوی عطر وادکلن سر درد میشم و بهش عادت ندارم و کلا نه در جلسه ی خواستگاری و هیچ جا ازشون استفاده نمی کنم...به نظرتون ایرادی که نداره کلا استفاده نکردنش؟

    اتفاقا یکی از اهداف اصلی من از این تاپیک همین نحوه ی اداره جلسه توسط پسر بود در گفت و گوی دو نفری دختر و پسر... راجب صحبت کردن دو نفری و... مطمئنم دست پاچه نمیشم فقط نمی دونم بهترین کار چیه ممنون میشم بیش تر توضیح بدید چه رفتاری بهتره؟؟...به من باشه کل جلسه رو خودم حرف بزنم واسش حرف دارم...بعدش یک چیز دیگه از کجا متوجه بشم توی رسم اون دختر خانم واسه جلسه ی اول چقدر صحبت کردن مجازه...اصلا دوست ندارم اون قدر صحبت هامون طولانی بشه مثلا یکی بیاد بگه بسه دیگه تمومش کنید... از طرفی هم نمی خوام زود حرفامونو قطع کنیم و می خوام از وقت نهایت استفاده رو ببرم...ممنون میشم چیزی به ذهنتون میاد بگید؟؟

    ببنید راجب حساسیت که گفتید متوجه این شدم که پدر ها روی دختر هاشون مخصوصا اگه دختر اول باشه خیلی خیلی حساس تر هستند... من به شخصه دوست دارم بنا به دلایلی داماد اول یک خانواده باشم..البته این از اولویت های اصلیم نیست که اگه دختر مد نظرم اینو نداشته باشه بذارمش کنار...ولی دختری که این ویژگی رو داشته باشه رو خیلی بیش تر می پسندم(اگه به جوابی که در جواب اقای خاله قزی دادم متوجه می شید منظورم بیش تر واسه تصویر ذهنی اونا از داماد هستش و من می خوام طوری رفتار کنم که کم از پسرشون براشون نداشته باشم.)
    ممنون که گفتید یک پدر معمولا چه سوالاتی رو مد نظر داره...ببنید نشون به اون نشون که گفتم نمی خوام چیزی که نیستم رو قلمداد کنم از شما نمی پرسم که مثلا در جواب سوالاشون چی بگم...من جوابای خودمو میدم چیزایی که از نظر خودم درسته دیگه یا اونا می پسندند یا نه... ممنون میمش بازم از اینا موارد اگه مد نظرتون هست بهم بگید... حتی راجب سوالات خود دختر خانم...

    راجب کار و اهداف زندگیم ببنید من کاملا واسه همشون برنامه دارم...همین الان ازم سوال بپرسند کامل جواب میدم..هیچ کدومش هم صرفا تئوری یا ساخته ذهنم نیست...و می تونم نشونی بدم عملی هم تا حرفامو باور کنند و بهشون تضمین بدم.... راجب کارم بله همون طور که خوب توی ذهنتون مونده(ماشالله به حافظتون)روز به روز کارم بهتر میشه.... کل هدفم توی کارم حد نداره...وقتی تاپیک اولمو خوندم امروز یاد خاطرات گذشته افتادم که هر چقدر خدا رو شکر کنم کمه...خوب یا بدش رو نمی دونم من معمولا با افرادی سر و کار دارم و دوست هستم که از نظر مالی خیلی خیلی از من بالاتر بودند و هستند... البته مطمئنم خدا بخواد منم روزی به اون مراتب می رسم...اون زمان دوستم ازدواج کرده بود مثلا باباش براش فقط 300 ملیون خونه خرید(نصفش رو هم به اسم همسر دوستم زدند!!!) و صرفا به خاطر پشتوانه پدرش بهش دختر دادند نه توانمندی های خاص خودش... من اون زمان خودمو با اون مقایسه می کردم که اون موقع تاپیک زدم نداشتن بابای پولدار...واقعا یادش بخیر...خدایااااا شکرت....

    راجب حاشیه نرفتن که فرمودید ممنون میشم اگه حوصله و وقتش رو داشتید و دارید با ذکر مثال بهم توضیح بدید؟

    خانم بی خیال همون طور که در جواب خانم مصباح الهدی هم گفتم من از متن های طولانی اصلا خسته نمیشم و بسیار هم این امر رو دوست دارم...لذا اگه راجب هر چی که فکر می کنید بتونید بهم کمک کنید ممنون میشم بهم بگید...
    نه باور کنید من خیلی چیز ها رو هم نمی دونم هنوز و خیلی چیز ها رو هم از شما دوستان خوب یاد گرفتم و بعضی چیز ها رو هم حتی اگه می دونستم وقتی مجددا از بیان شما دوستان می خونم باعث میشه بیش تر حواسم رو جمع کنم..به هر حال ممنونم از لطف و محبتتون...راستش چند سال پیش من توان اینو نداشتم وقتی به فردی علاقه مند میشم این جوری بگم ورود ممنوع و... ولی الان قوی تر شدم...ولی نمی دونم یه وقتایی شاید نشه... سعی می کنم تا قبل این که اسم خانمی وارد شناسنامم نشده زیادی رویا پردازی نکنم....
    راستی امروز تاپیک خانم صبوری راجب خواستگاری رو می خوندم... اون پستی که فانتزی هاتونو نوشته بودید رو مجدد خوندم...همون موقع منم در جواب شما و خانم مصباح الهدی نظرمو اون جا گفته بودم چون حس بسیار خوبی بهم دست داده بود ...حسی که دوباره امروز هم برام تکرار شد بعد گذشت یکسال... از صمیم قلب دعا می کنم با ازدواجی موفق به همه ی ارزوهای قلبیتون برسید.امین.

    دوست محترم جناب امیر مسعود

    سلامت باشید و وقت شما هم بخیر و سلامتی باشه و ایام به کام...ضمنا تاپیک قبلی شما رو هم خوندم و تجربه های خوبی برام داشت...
    جناب امیر مسعود راجب شرایطم بگم که اون زمان بنده هنوز لیسانس هم نگرفته بودم... ولی خب الان خدا بخواد دانشجوی ارشد میشم...اون زمان من هنوز کاری درست و حسابی نداشتم البته اون زمان کار به این جا هم کشیده نشد ولی اون موقع درامد من در ماه حدود 400 یا 500 هزار تومان هم نبود !! ولی الان در بدترین حالت درامدم 5 یا 6 برابر شده...اون زمان بنا به این دلایل جواب منفی شنیدم دلایلی که با گذشت زمان قابل حل بود و لا غیر...(اخه این دختر خانم شرایط زندگیشون از نظر رفاه طوری بود می دونستم حتی مثلا یکسال پیش هم اگه دوباره اقدام کنم جوابشون منفی خواهد بود )
    شما گفتید که 2: اگه فکر میکنی که تصور خانوادشون اینه که شما برای این وصلت کاملا رضایت دارید و مونده فقط نظر خودشون، حتما باید کاری کنید که این ذهنیت نسبت به شما تغییر کنه.
    میشه بیش تر توضیح بدید اولا چرا این تصور رو باید براشون عوض کنم چون فکر می کنم چنین تصوری داشته باشند و دوما چطوری این کار رو انجام بدم؟
    بابت گل و شرینی و دست کی باشه و.. اتفاق می خواستم بدونم..ممنونم که گفتید...
    با بند شش که توضیح دادید کاملا موافق هستم..دقیقا چیزی که شاید به نوعی نقطه ی ضعف یکی از دوستان بوده و پدر دختر خانم اقا پسر گل ما رو تحقیر کرده بود...البته من الان شکر خدا از نظر درامد مشکلی ندارم که گفتم و بهشون توضیح کامل میدم راجب برنامه های کاریم و...

    راجب بند 8 که گفتید بعید میدونم این خانم از اون دست دختر خانم هایی باشند که بخوان سوال پیچ کنند منو و ... و توی تاپیک ها هم که نظر دختر خانم های تالار رو می خوندم نظرشون همشون نظرشون این بود که کنترل و مدیریت جلسه رو باید پسر توی دستش بگیره و این طوری دوست دارند یعنی نظر شما خلاف این هستش ؟
    بابت دعاهای خیرتون هم ممنونم و ان شالله برای شما هم همین طور.

    پدر عزیز اقای محمد 93

    سلام دارم خدمتتون...پدر علم خواستگاری ایران :)) ...خداییش من نمی دونستم اصلا خواستگاری خودش علمی هست چی برسه که پدر هم داشته باشه :) (شکلک شوخی)
    ممنون که منت گذاشید و مجدد در تاپیک شرکت کردید...فدای شما... اصلا می دونید چرا اسممو فدایی یار انتخاب کردم ؟؟؟!!! زمانی که این جا عضو می شدم خیلی فکر کردم اسمم چی باشه بعدش چون هدفم برای یار بود و گفتم لزوما که یار نباید مخاطب خاصی باشه...هر کسی بسته به برداشت خودش می تونه فدایی یار و یارها بشه....واقعا دوستان لطف کردند در نهایت دقت برام وقت گذاشتند و بنده رو شرمنده ی لطف و محبت خودشون کردند.... راستش من دوست ندارم پدر خوانده ی علم خواستگاری بشم واسه همون این تاپیکو زدم(شکلک شوخی)...اقا محمد از شوخی گذشته فکر می کنم هر سه اصولی که گفتید رو دارم و خدا بخواد ان شالله موقع خواستگاری رعایت می کنم...ممنون بابت حدیثی که گفتید...ببنید قطعا چیزی که خدا بخواد نمیشه درش هیچ دخل وتصرفی داشت و... ولی هر چیزی ادابی داره...نمی دونم من بد نوشتم یا اصلا توضیح ندادم این طور تصور شد من این تاپیکو زدم که چیکار کنم به دختر مورد علاقم حتما برسم !!! در صورتی که نه این طور نیست...اگه این خانمی که خدا بخواد بریم خواستگاریشون حتی به وصال هم نرسیم من این تاپیکو زدم تا اداب خواستگاری رفتن رو بهتر رعایت کنم..چیزایی که توی هیچ کتاب و مقاله ای نیست و فقط از تجربه های دوستان دوست داشتنی این جا میشه استفاده کرد...شاید تصور کنید بنده چسبیدم به فرع موضوع ولی بدونید من اکثر سمینار های ازدواج از دکتر فرهنگ گرفته تا استاد حورایی تا اقای حبشی(ایشون درسته کلام رسایی ندارند ولی واقعا تجربه هاشون عالی هستش) تا مقالات خواستگاری تا برنامه ی گلبرگ و کلی کتاب که بخوام اسم ببرم راجب ازدواج خوندم دقیقا از وقتی که 19 سالم بود و به فکر ازدواج افتادم !!!! واسه همین راجب این مسایل تاپیک نزدم...البته کلا خیلی دوست داشتم تاپیکی می زدم با این محتوا که فقط عزیزانی که ازدواج کردند و تجربه ی ازدواج دارند بیان واسه ما مجرد ها از تجربه هاشون بگند این که قبل ازدواج ایا مواردی بوده که بهش توجه زیادی داشتند و بعد ازدواج دیدند زیاد مهم نبوده یا نه برعکسش مواردی بوده بهش توجه نداشتند و بعد ازدواج متوجه شدند ای دل غافل چقدر هم مهم بوده اون مورد یا موارد و بهش توجه نداشتند...

    تاپیکی که بنده زدم بیش تر مخاطبین مد نظرم دوستان مجرد همدردی بود...دوستانی که در استانه ی ازدواج هستند و خواستگاری رفتند یا خواستگار براشون اومده و مواردی رو تجربه کردند که لطف می کنید و در اختیار بنده و سایرینی که شاید روزی به دردشون بخوره قرار می دید... به هر حال محمد اقا من ادم ایده ال گرایی هستم...دوست دارم حتی مدل خواستگاری کردنم هم عالی باشه نه این که لزوما هر جا میرم خواستگاری به فرد مورد علاقم برسم...مثلا مورد داشتیم طرف با جوراب پاره رفته خواستگاری !!! درسته با این حال طبق فرمایش شما به اون اقا پسر دختر هم دادند و ایشون ازدواج کرد و... ولی خب قبول کنید چقدر این اقا وجه خودشو اورده بود پایین حالا شاید این موضوع مهم نباشه(هر چند برای من مهمه) ولی کلی گفتم تا شاید منظورمو بهتر بتونم برسونم...
    محمد اقا بنده هم قابل باشم از صمیم قلب دعا می کنم براتون به اون دختر خانم مذهبی و شاد و .... که یکبار تاپیکی هم براش زدید(که البته فکر کنم تاپیکش منفجر شد به علت عدم رعایت موازین اخلاقی :))) ) به امید خدا در اینده ای نه چندان دور برسید.امین.

    - - - Updated - - -

    سرکار خانم مصباح الهدی

    بنده هم خدمت شما عرض سلام و ادب دارم... باور کنید منو حسابی شرمنده کردید بابت توضیحات جامع و کامل و ریز و با دقتی که دادید...دقیقا به مواردی که مد نظرم بود اشاره داشتید...توی سایر تاپیک هایی هم که طی سال های گذشته نظر داده بودید کلی از نظرات خوبتون استفاده کردم و مجددا ازتون تشکر می کنم.می دونم هیچ جوره نمی تونم قدردان لطف شما و همچنین سایر دوستان باشم فقط از خدا می خوام عوضشو بهتون بده.امین.
    خانم مصباح الهدی چند وقت پیش هم توی یکی از تاپیکا خوندم که در جواب یکی از دوستان گفتید سنسور هاتون بی حس شده !! می دونم چرا این طوری شدید...خود من هم در مقاطعی از زندگیم دچار این حس شدم و میشم...یه وقت هایی ادم توی مسیر زندگیش مسیری که یک عمر فکر می کرده داره درست میره یکدفعه هیچ نشونه و علایمی نمی بینه..چطوری بگم مثل این می مونه ادم می خواد بره یک سفر طولانی و ارزشو مقصد و در نهایت هدف خاصی مد نظرشه یک جاهایی که هیچ تابلویی دیگه نمی بیینه دچار شک میشه یا نوعی ترس یا یاس نکنه راهی که رفته اشتباه بوده!؟!؟! گاهی فقط دیدن یک نشانه تمام این جس ها رو از بین می بره و ادم متوجه میشه نه راهو درست داره و چیزی به رسیدن نمونده درست در ناامید ترین مقاطع...از خدای بزرگ می خوام با کمترین نشانه یا نشانه هایی شما رو از این حال در بیاره و به راه درستی که همیشه رفتید محکم تر از همیشه ادامه بدید و مثل همیشه جز بهترین ها باشید.امین.
    خانم مصباح الهدی قطعا همین روحیه ی شما که می گید کامل نیستید خودش یکی دیگه از کمال های شما رو نشون میده...طبیعتا بنده هم که تجربه ازدواج ندارم لزوما نمی تونم ادعا کنم خیلی حتما همسر خوبی میشم چون خیلی تجربه ها و افت های اخلاقی که باید رشد کنم درشون رو باید توی موقعیتش قرار بگیرم بعدش بشم بهترین...مطمئنم شما هم توی هر رابطه ای که باشید با شخصیتی که دارید به سمت کمال حرکت می کنید...و همین مهم هستش دیگه فکر کنم...

    ممنونم بابت لطفی که در حقم داشتید...به قول یکی از دوستان امروز توی تاپیکا خوندم کسی که بخواد ادا در بیاره چیزی که نیست بدتر از اب در میاد...مطمئن باشید نکاتی که شما می گید کسی که به قول شما درش درونی نشده باشه یک جا خودشو لو میده بالاخره مگه چقدر بخواد ماهرانه نقش بازی کنه پس لطفا نگرانی نداشته باشید و هر چیزی که فکر می کنید باعث کمک بهم میشه ممنون میشم بهم بگید مثل همیشه که از نظرات شما استفاده کردم...
    بابت نکته ی صدقه هم ممنونم...بابت تصمیمی که پدرتون گرفتند هم دعا می کنم برایندش خیر باشه براتون...

    شما گفتید که 5. همون جلسات اولیه خودتون را لو ندین که دختر را پسندیدین و دختر خیالش راحت شه! چون من اینو تجربه داشتم.و یه حس دافعه در من ایجاد می کرد. این که نتیجه جواب شما از قبل معلوم باشه جذابیت شما را کم می کنه! اون فرد باید این احتمال عدم ادامه این روند را بده....
    دقیقا جناب امیر مسعود هم اینو بهم تذکر دادند ممنون میشم شما هم بیش تر توضیح بدید چرا این طوری میشه و چیکار کنم که این حس برای دختر خانم تداعی نشه(با این فرض که تا حدی این حس برای ایشون فکر کنم تداعی شده باشه)؟؟؟

    بابت صداقت هم همیشه سعی کردم همین طوری باشه... و همیشه هم درسته نتیجشو دیدم...سعی می کنم صادقانه صحبت و رفتار کنم...
    نمی دونید چقدر کمک کردید راجب عقیده ای که راجب اون خواستگارتون گفتید !!!! بنده خدا بهش اشتباه مشورت دادند...دقیقا یک زمانی دوستانی همینا رو بهم می گفتند...در حدی که می گفتند برو بگو مثلا من خودمم و لباس تنم !!! خب بابا مردم که دخترشون رو از سر راه نیاوردن...ولی قبول دارید سخته ادم متوجه بشه وجه تمایز این دو رو....مثلا من شخصیت شما رو تا حدودی شناخت دارم می دونم اگه اون اقا می گفت حتی اگه خونه هم داشت به خاطر اون مسایل لزوما جوابتون مثبت نبود ...ممنون میشم اگه راجب این موارد بیش تر کمکم کنید چطوری صحبت کنم بهتره که به دختر خانم وعده ای ندم که بعد ها از پسش بر نیام و نه این که خودمو پایین تر از چیزی که هستم نشون ندم و طوری حرفام براشون تضمین این رو بده که زندگی خوب و ابرومندی خدا بخواد خواهم ساخت و باعث گذاشتن تصویر منفی از خودم نشم؟


    خانم مصباح الهدی اتفاقا پدر این خانم سخت گیر هستند تا جایی که واسطه محترم بهم اطلاع دادند و جالبه بدونید وقتی این موضوع تشدید میشه بدونید ایشون دختر بزرگشون هستند و اولین دختری که می خوان عروس کنند طبیعتا کار سخت تر میشه ...ممنون میشم در این رابطه هم اگه توضیحاتی دارید که بهم کمک بشه تا کمتر حساسیت ایجاد کنم بفرمایید...البته مثال هایی که زدید فوق العاده بود و تا حد زیادی متوجه اشتباهات خواستگارتون شدم که تکرار نکنم به امید خدا....

    بابت اون والد و بالغ و... واقعا ممنونم که توضیح دادید...توی تاپیکا می خوندم سر در نمی اوردم...لینک رو هم گوش کردم ....خدا رو شکر وقتی دقت کردم دیدم معمولا اون رفتار بالغ رو داشتم در جایی که نیاز بوده...مثلا همون مثال سوپ شوری که زدند دقیقا چند روز پیش اتفاقی مشابه همین برام افتاد و... یا مثلا همون دیر رسیدن سر کار...یا خراب کاری توی کار که ممکنه برای هر کسی پیش بیاد دیدم چقدر رفتارم خوب بوده... ممنون بابت توضیحات جامع و کاملتون.

    اتفاقا بند هشتتون بسیار عالی بود و استفاده کردم... مطمئن باشید با ذهنیت خاصی خواستگاری نمی رم چون اصلا شدنی نیست که بخوام راجب موضوع یا موضوعاتی که معلوم نیست اتفاق بیفته یا نه امادگی کسب کنم...
    حتما قابل هستید ممنونم که برام دعا می کنید...

    بله پیش فرض های شما درسته ...ما شناخت سطحی نسبت به هم داریم...البته بگم بنا به دلایلی ایشون شناخت بیش تری نسبت بهم دارند تا من به ایشون...ایشون ظاهرا چیزایی که من از همسرم انتظار دارم رو خود و خانوادشون دارند ولی راجب جزئیات اخلاقیشون خبر ندارم و تا وقتی که باهاشون گفت و گو نکنم نمی دونم و منم می خوام ازدواج موفقی داشته باشم...درسته میل زیادی دارم ولی اگه اون ویژگی های همسر دلخواهم رو ایشون نداشته باشه یا من ویژگی هایی که ایشون از همسرش می خواد رو نداشته باشم فکر می کنم بهتر باشه این وصلت انجام نشه تا هر دومون گرفتار نشیم.

    نه من تجربه ی خواستگاری اصلا نداشتم...راجب سخت گیری پدر دختر خانم بهتون گفتم این که دختر اولشون هستند و هم این که واسطه بهم گفتند....بله همه ی اعضای خانوادم ازدواج کردند.

    بله من دقیقا اون تاپیکتون رو یادمه...امروز هم مجددا خوندمش... می دونید البته من که کار خاصی نکردم ولی اگه اسمشو بذاریم کمک یا همدردی یا هر چیزی می دونید دلیلش چی بود...اون موقع من یک لحظه خودمو گذاشتم جای شما همین... چون قبل ترش با خوندن پست هاتون متوجه خیلی از تشابهات فکریمون توی خیلی مسایل شده بودم... این که شما هم متوجه هدف اصلی تاپیکم شدید دقیقا به همین دلیل بود و خوشحال شدم که شما متوجه منظور اصلیم شدیم..ممنونم از لطفتون کاش واقعا فقط اندکی ادم متوکلی باشم همینم بسمه...
    ولی واقعا درست اشاره کردید من سعی کردم برای قسمتم بجنگم و هیچ وقت منتظر نبودم بقیه برام توی هر چیزی استین بالا بزنند ..همیشه از کمک خیلی ها استفاده کردم که همش هم مدیون لطف خدا هستم ولی سعی کردم شروع کننده خودم باشم..درست مثل زدن همین تاپیک و لطفی که شما و سایر دوستان برام داشتید...

    وای اینا به نظر من اصلا اتفاقی نیست...دقیقا خانوادم اولش فکر کردند مثلا من چقدر عاشقم که دوباره بحث این خانم رو مطرح کردم !!! و جالب ترش این هست بدونید که من با رفتاری که ناخودگاه به لطف خدا انجام داده بودم( و امروز متوجه شدم این همون رفتار بالغانه که گفتید هستش و من فقط اسمشو نمی دونستم) بهشون کاملا توضیح داده بودم این کار من ربطی به عشق و عاشقی و هوس و.. این حرفا نداره ... مطئنم اگه هر رفتاری غیر اون داشتم خانوادم فکر خوبی که الان راجب این خانم و نظر من به ایشون هستش رو دارند هرگز پیدا نمی کردند...واقعا خیلی خوشحال شدم...ممنونم...همین...

    چقدر برام عجیبه...شاید باورتون نشه این قانون 80-20 رو من اولین بار سه سال پیش خوندم کتابشو.... چقدر هم بهم کمک کرد..من یک عادت دارم کتاب زیاد می خونم مخصوصا این جور مضامین رو..و خلاصه هاشو هم می نویسم...راجب این قانون خلاصه نوشتم که هشتاد درصد موفقیت در هر کاری رو مدیون تنها بیست درصد تلاش راجب اون موضوع هستی !!!!! ...خیلی ذوق زده شدم که شما هم راجب این قانون مطالعه داشتید...ولی خداییش راجب ازدواج بهش فکر نکرده بودم...منو به فکر واداشتید ممنونم مشخصه ذهن خلاقی هم دارید... راستی راجب قسمت که من خیلی توی پست هاتون خونده بودم اگه خدا عمری داد خیلی دوست دارم راجبش یک چیزایی بهتون بگم چون منم دقیقا زمانی راجب قسمت طرز فکر شما رو داشتم که بعدش دیدگاه های دیگه ای پیدا کردم...اصلا راجب جبر و اختیار و این که چطور میشه توی لوحی میگن سرنوشت ادما هستش بعدش چطور میشه مثلا یکی با دوست ناباب بگرده یک سرنوشتی داره و با یک فرد فرهیخته یک سرنوشت دیگه و برای بعضی ها اینا تناقضه من به لطف خدا به جوابی رسیدم که خیلی ها رو متحیر می کنه به بعضی ها که گفتم اصلا نتونستند درکش کنند که با یک کره یا دایره میشه به جواب رسید !!!!..اگه خدا عمری داد تاپیکشو می زنم شما هم حتما لطف کنید شرکت کنید مطمئنم خیلی خوب میشه...مثلا این که من این تاپیکو زدم و از تجربه های شما و سایر دوستان استفاده کردم شاید اگه این کار رو هم نمی کردم به اون خانم می رسیدم و یا بالعکس نرسم ولی طبق اون دایره یا کره ای که توی ذهنم شاید در نهایت به نقطه ی خاصی برسم !!! ولی از مسیری به کل متفاوت !!! (ببخشید اگه بحث فضایی شد(شکلک خجالت).

    واقعا چقدر درست میگید شما و ذهن منو می خونید...من می خوام همه ی کاری که از دستم بر میاد رو کلا توی همه ی ابعاد زندگیم انجام بدم تا اسیر ای کاش ها نشم....همین...و چون ادم ایده ال گرایی هستم دوست دارم بهترین باشه رفتراام...این تاپیکم هم اگه زدم دلیلش این بود ...نه این که بخوام لزوما به این خانم مد نظرم برسم... اگه این طوری بود حتما اسممو به جای فدایی یار فدایی(اسم اون شخص) می ذاشتم...

    خانم مصباح الهدی لااقل از نظر من این طوری نیست که گفتن این نکات یعنی خیلی ریز بین بودند...واسه همین هستش که اکثرا پی گیر نوشته های شما هستم...می دونم بهای شاید سنگینی واسه این تجربه ها دادید...مطمئنم هیچ کدوم اینا اتفاقی نیست....راجب قسمت و.. چیزایی که مد نظرم بود رو خودتون دیدم اخر پستتون بهش اشاره کردید...واقعا خوشحال شدم به نتیجه ی درست رسیدید..خدا رو شکر...

    در نهایت ممنون میشم خانم مصباح الهدی و همچنین سایر دوستان اگه به این سوالاتم هم جواب بدید


    *این که میگن توی جلسه ی خواستگاری همه ی ان چه که هستی رو رو نکن چقدر درسته؟یعنی اگه پسری بخواد راجب اهداف زندگیش وبرنامه ی کاریش و... اینا توضیح بده که با این حرف منافات داره نداره به نظر شما؟

    *راستی واسه جلسه ی اول شما چقدر زمان رو مناسب می دونید؟از کجا متوجه شم دختری که میرم خواستگاریش متعارف زمان مد نظرشون چقدر هست که جلسه ی اول با هم صحبت کنیم؟

    *سوال مهم من راجب اشتغال هستش...ببنید این خانم از اون تیپ خانم هایی هستش که می دونم دوست دارند شاغل باشند البته نه هر شغلی از طرفی کار من طوری هستش که در اینده بتونم با خانمم کنار هم کار کنیم در محیطی سالم و با کلاس خوب و ... به نظرتون این موضوع اشتغال رو چطوری مطرح کنم بهتره...من واسه اشتغال همسرم چیزی که بیش تر نگرانم می کنه این هست نکنه دغدغه های کاری سبب این باشه که تربیت فرزند یا فرزند هام یا همسر داری در اولویت های بعدی همسرم قرار بگیره و قدرت مدیریتش پایین باشه؟

    *
    راجب مدیریت جلسه گفت و گو که گفتید با پسر باشه میشه بیش تر توضیح بدید؟

    *یک چیزی که خیلی مهمه برام موقع گفت و گو دو نفره بهتره پسر چقدر به دختر خانم نگاه کنه...یا اصلا نگاه نکنه..مثلا سر همش پایین باشه...یا نه زل بزنه!!! توی چشای طرف ...واقعا چه رفتاری شایسته تر هستش ؟

    *شاید این سوالم جالب نباشه ولی کلا مهمه گلی که خواستگاری می بریم طبیعی باشه یا مصنوعی؟ مثلا خودم فکر می کنم مصنوعی خوبیش این هستش که وقتی وصلت انجام بشه کلا با هر دختری اون گل یادگاری می مونه و می تونند عروس و داماد اونو یادگاری ببرند خونه ی خودشون و... ولی طبیعی خب خراب میشه طبیعتا؟

    *خانم مصباح الهدی یعنی واقعا این که پسر پاشو بندازه روی پاش شما نشونه ی بی احترامی می دونید؟ و این که به نظرتون یک طوری نیست وقتی مثلا عروس خانم چایی میارند خانواده پسر تمام قد ! از جاشون بلند شند؟

    وای دوستان من چقدر حرف زدم.... واقعا دیگه شرمسارم...میدونم ادم مثل من نو بره شاید !!!! بازم از همه ی دوستانی که برام وقت صرف می کنند کمال تشکر و قدر دانی رو دارم و مجددا ازتون خواهش می کنم برام دعا کنید هر چی خیره بشه.برای همتون ارزوی بهترین ها رو دارم.
    ویرایش توسط فدایی یار : شنبه 24 مرداد 94 در ساعت 01:19

  16. 4 کاربر از پست مفید فدایی یار تشکرکرده اند .

    مصباح الهدی (شنبه 24 مرداد 94), باغبان (یکشنبه 25 مرداد 94), دختر بیخیال (شنبه 07 شهریور 94), سرشار (شنبه 24 مرداد 94)

  17. #19
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 بهمن 00 [ 00:33]
    تاریخ عضویت
    1394-1-19
    نوشته ها
    235
    امتیاز
    14,247
    سطح
    77
    Points: 14,247, Level: 77
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 203
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,750

    تشکرشده 764 در 211 پست

    Rep Power
    71
    Array
    سلام مجدد فدایی یار عزیز
    امیدوارم حالت خوب باشه و روزگار همچنان بر وفق مرادت بچرخه.
    ناز شصتت داداش. همه اینها رو تنهایی نوشتی.ایول داری به خدا.
    واقعا لذت بردم.انگار نقشه گنج پیدا کردی و دونه دونه نقاط رو بر سر راهت مسیر یابی میکنی تا به هدفت برسی.فارغ از هر نتیجه ای بهت تبریک میگم.
    همه دنیا رو هم که بگردی محاله بهتر از راهنمایی های دوستان پیدا کنی.از خاله قزی عزیز و محمد نودو سه دوست داشتنی گرفته تا خانم مصباح الهدی که واقعا از دل و جان مایه میگذارند.الحق والانصاف پدر بزرگوارشان حق دارند که تا این اندازه و حتی بیشتر نسبت به ایشان حساس باشند.
    فدایی یار عزیز انگار یک جای حرف های من برای شما سو تفاهم ایجاد شده بود.من هرگز نگفتم شما نقش باز نکنی بلکه فقط گفتم یک رفتار خاص رو بازی نکنی.اینها از زمین تا آسمون با هم تضاد دارند.اصلا مگه خدای نا کرده شما مشکلی دارید که بخواهید نقش بازی کنید.
    در مورد سوالتونم باید بگم که من هم با شما هم نظر هستم.
    راستی تا یادم نرفته بگم.خواستگاری نرفتی. کنکور که دادی دیگه حتما.دیدی قبلش همه میگن اصلا استرس نداره و...بعد وقتی رفتی سر جلسه
    تازه میفهمی ای دل غافل ...من میخوام بهت بگم که یک مقدار روی داشته هات و اونچه قراره اراعه بدی تمرین کن مثلا جلوی آیینه٬ با یکی از دوستای قابل اعتمادت ٬اعضای خانوادت و ...اصلا میتونی صداتو ضبط کنی .مطمعنا از استرست تا حد زیادی
    کم میشه.مخصوصا برای تو که تا حالا تجربه خواستگاری نداشتی خودش میشه کنکور آزمایشی.
    در مورد سوالاتت با عرض شرمندگی من اصلا سر در نمیارم .ان شالله خانم مصباح الهدی تشریف میارن و جامع و کامل توضیح میدن و ما هم استفاده میکنیم
    خوش خبر باشی .
    ویرایش توسط سرشار : شنبه 24 مرداد 94 در ساعت 04:50

  18. 3 کاربر از پست مفید سرشار تشکرکرده اند .

    فدایی یار (شنبه 24 مرداد 94), مصباح الهدی (شنبه 24 مرداد 94), باغبان (یکشنبه 25 مرداد 94)

  19. #20
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 مرداد 95 [ 22:14]
    تاریخ عضویت
    1393-12-11
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    1,253
    سطح
    19
    Points: 1,253, Level: 19
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 6 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام آقای فدای یار

    میشه بپرسم سن شما و دختر موردعلاقتون چقدر هست؟
    چه اختلاف سنی ای رو مناسب می دونید؟

  20. 2 کاربر از پست مفید SABA68 تشکرکرده اند .

    فدایی یار (یکشنبه 25 مرداد 94), باغبان (یکشنبه 25 مرداد 94)


 
صفحه 2 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 21
    آخرين نوشته: شنبه 24 بهمن 94, 16:37
  2. لطفا کمکم کنید خواستگاری دارم که دوستش ندارم
    توسط gol yas در انجمن اختلاف با خانواده در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 21
    آخرين نوشته: یکشنبه 08 دی 92, 22:07
  3. دوستان کمک یه مشاور میخوام برا دوستام معتاد به استمناء (جلق) شدن
    توسط infodltube در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: سه شنبه 10 اردیبهشت 92, 00:07
  4. پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: پنجشنبه 11 اسفند 90, 18:07
  5. آیا من امل هستم؟ (شما دوستان قضاوت کنید )
    توسط yasmin44 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 17
    آخرين نوشته: جمعه 20 خرداد 90, 13:01

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 06:31 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.