به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 21
  1. #11
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 شهریور 00 [ 12:26]
    تاریخ عضویت
    1390-1-14
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    12,728
    سطح
    73
    Points: 12,728, Level: 73
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 122
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    640

    تشکرشده 935 در 291 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    71
    Array
    من به عنوان یک مرد در قالب مشخصاتی که ازش توصیف کردی :
    شوهر شما آدم باهوش و مردم داری هست و اینکه هیچوقت اجازه نداده این همه گیر دادن های شما به بحران و بلوشه تبدیل بشه از سیاست و آگاهی شوهرتون هست که میدونه چطور باید بحران ها رو مدیریت کنه بر خلاف شما که بیشتر مواقع از روی احساسات و چه کنم کاری ها و عاسی شدن های شما رفتارهای غیر معقولی از شما سر میزنه ...
    .
    شوهر شما خوب بلده که از اون حرف هایی بزنه که شما جمله بندیش میکنین و سفارش میدین که براتون بازگو کنه ولی نمیکنه و نمیگه. این از سیاست شوهر شماست و از این طریق میخاد شما و احساسات شما رو تو کنترل خودش داشته باشه و یه جور تشنه محبت نگرتون داشته.
    خب حداقل فک کنم 10 سال از زندگی شما میگذره و این مدت به نظرم کافیه که ثابت کنه روشی که برای زندگیتون در پیش گرفتین نتایج مورد انتظار و موثری رو نداشته و وقتش رسیده که تغییر اساسی در نگرش و رفتار متقابل با شوهرتون داشته باشین.
    .
    تا حالا سعی کردی که با شوهرت در مرحله اول دوست باشی بعد زنش ؟ اینکه آویزون شوهرت باشی برای هیچ کس این حالت قابل تحمل تحمل نیست و خفه کنندگی براش میاره به نظرم به خاطر همین شوهر شما دوست داره با کبوترهاش یا مطالعه و بحث های سیاسی و اجتماعی با همفکر های خودش داشته باشه... احتمالا شما شاید حس حسرت بودن جای یکی از کبوتر های شوهرتون رو هم داشته باشین
    و اینم بگم تا این شرایط تغییر کنه و اونطور که دوست داری بشه مدت زمان و صبر زیادی میخاد.
    و اینم بگم که اصلت اهمیت نده که دیگران در مورد شما چی فکر میکنن ... اصلن بیشتر این حسادت شما توجه و اهمیت دادن بیش از اندازه شما به حرف ها و نظرات اطرافیان به رابطه شما هست و اینم بگم که تو هر رابطه ای این خود شما هستین که به طرف مقابلتون میگین که با من چطور رفتار کن . اگه به رفتار شوهرت با دیگران دقت کنی شوهر شما تعیین میکنه که حتی یک غریبه جظور باهاش برخورد کنه یا چطور باهاش حرف بزنه .. و این یک نوع مهارت هست که یاد گرفتنیه و شوهر شما خوب این مهارت رو بلده. یه لحظه تخیل کن اگه شوهر شما با دوست و آشنا به گونه ای دیگه برخورد میکرد (مثلا ارتباط و طرز صحبت کوچه بازاری ) باز همین مقبولیت رو پیش اونها داشت ؟؟

  2. کاربر روبرو از پست مفید saeeded تشکرکرده است .

    sahar67 (پنجشنبه 11 تیر 94)

  3. #12
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    7,833
    سطح
    59
    Points: 7,833, Level: 59
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 738 در 270 پست

    Rep Power
    80
    Array
    خب ببینید دوستان حرفای خوبی بهتون زدم و من کوچکتر از اونم که بخوام شمارو راهنمایی کنم فقط یه چیزی که تو زندگی خودم هستو براتون مینویسم

    منم
    با یه مرد کاملا علمی زندگی میکنم


    یه متخصصی که تا حالا بیشتر از صد مقاله به زبان انگلیسی توی بهترین مجلات خارجی(امریکایی و ژاپنیو استرالیایی و ....)چاپ کرده داور حداقل 30 تا مجله ی خارجیه چند

    کتاب به زبان فارسی تالیف کرده چند کتاب ترجمه داره و برنده ی جشنواره رازی هستش و عضو بنیادملی نخبگان وداشتن پذیرش از چندتا دانشگاه بسیارمعتبر بین المللی اخرین

    کارش هم نوشتن دو فصل از یه کتاب رفرنس از یک انتشاراته المانی چیزایی که برات نوشتم اگر سرت تو کار باشه میدونی چقدر بزرگه


    کتابخونه ای داریم با نزدیک 500 جلد کتاب
    و اطلاعاتش به شدت تو همه ی زمینه ها بالاست اصلا دایره المعارفیه واسه خودش تا اون حد که حتی سال تولد نیمارو مسی و انیشتین

    و پیکاسو و......بلده زندگینامه صدتا دانشمند و با جزئیات برات میگه ای کیو همه دانشمندارو حفظه بعضی وقتها تعجب میکنم مغزش چطور اینهمه اطلاعاتو تو خودش نگه میداره


    کم پیش میاد سوال علمی ازش بپرسی بلد نباشه با اینکه رشتش چیز دیگس همچین راجع به فیزیک کوانتوم حرف میزنه که انگار فیزیکدانه خواهرم رشتش مهندسی برقه و قاعدتا

    فیزیک زیاد خونده بعضی وقت ها دهنش باز میمونه که شوهر من اطلاعات فیزیکیش چطور اینقدر بالاست


    همسر من صبحا ساعت 6 که من خوابم زودی بیدار میشه میره سر لب تاپش ساعت 9 میره سرکار تا یک
    برمیگرده دوباره3 میره حدودای 9 یا ده میاد خونه


    وقتی میاد خونه دور از جونش از خستگی داره هلاک میشه اما همش چشمش به لپ تاپشه تا اینکه من سرم به چیزی گرم بشه فورا در یک حرکت انتحاری بره سراغ لبتاپش و

    مشغول مقاله و سرچ و نمیدونم ایمیلو وووفلانو بهمان بشه


    همیشه یه کتاب باهاشه که هر وقت بیکار بود بشینه دو صفحشو بخونه


    وقتی میریم مهمونی لب تاپش جزو جدایی ناپذیر مونه


    اینارو چرا بهت گفتم؟ اصلا چی میخوام بهت بگم؟


    همسر من به معنای واقعی ادم بزرگیه از لحاظ علمی که مشابهش تو ایران زیاد نیست


    اما من هیچ وقت حس نکردم که ازون پایین ترم در حالی که از لحاظ علمی من در برابرش جوجه ای بیش نیستم


    چرا؟؟ چون من خودمو با همسرم مقایسه نمیکنم من در کنار همسرم هستم
    نه مقابلش من دوست همسرم هستم نه رقیبش موفقیت اون موفقیته منم هست این تا اینجا


    همه تو همه چی تاپ نیستن


    همسرم با همه ی جاه و جلالش یه جاهایی هم چیزایی بلد نیست یه ایراداتی داره که باورت نمیشه


    من از همسرم یه غول برا خودم نساختم میدونم که خیلی ادم بزرگیه امادیگه خودمم بی ارزش نمیبینم


    من تو اشپزی و خونه داری تکم تا جایی که همه از سلیقم حرف میزنن(تعریف از خود نباشه) جوری که حسادت خیلیا حتی دوستای همسرمو برانگیخته کردم


    و همیشه سعی میکنم زن باشم
    مهمتر از همه خودم باشم


    همسر من با همه ی جاه و جلالش گاهی تو سفت کردن یه پیچ میمونه یا تووصل کردن یه لامپ


    همه ویژگی های مثبت دارن یه سری معایبم دارن این ماییم که باید بدونیم هیچ کس استغفرالله خدا نیستو برا خودمون خداش نکنیم


    این ماییم که نباید بذاریم اعتماد به نفسمون از دست بره


    این ماییم که به دیگران میگیم من کی هستم و با من چطور رفتار کن


    شما همسرتو واسه خودت کردی یه غول شکست ناپذیر و خودتو کردی یه زن بی فایده که خیلی ازش پایین تری که لیاقت این غولو نداری


    و مدام منتظری ازت بدزدنش چون فکر میکنی چیزی داری که حقت نیست یا مال تو نیست


    ببخشید اما شما به شدت اعتماد به نفست پایینه و به شدت اویزون همسرت


    میدونی چرا تا بهش بی محلی میکنی میاد سراغت؟


    چون به توجه زیادی عادت کرده و سخته براش تحمل بی محلی


    منم به همسرم محبت میکنم حواسم بهش هست اما اویزونش نیستم ببخشید که اینو میگم


    ازش توقع دارم وقتی کم محلی ببینم بلافاصله ناراحتی مو نشون میدم چیزایی که میخوام ازشو بدون رودربایستی و ضعف میگم حق خودمو میدونم خودمو ارزشمندو لایق میبینم واین

    حس رو به همسرم انتقال میدم که منم به توجه و محبت نیاز دارم همیشه سعی میکنم به شکل های مختلف خودمو مطرح کنم محبت بی تناسب ندارم و در نهایت قلبا به این معتقدم که

    اگه همسرم بخواد بهم خیانت کنه کسی که ضرر میکنه اونه چون قلب منو از دست میده چون زنی مثل منو از دست میده
    پس نگران این نیستم مبادا بهم خیانت کنه


    اما شما خودتو لایق نمیدونی اعتماد به نفست پایینه در نتیجه مدام درالتهاب و استرس از دست دادنی


    همین که میگی خشکلم ویژگی کمی نیست

    میتونی بیشتر به خودت برسی همیشه سعی کنی شیک باشی و تو خرید لباس بیشتر دقت کنی جوری که جایی میری بخاطر سلیقه و زیباییت تحسینت کنن

    شما زنی سعی کن زن باشی قرار نیست توهم مثل شوهرت باشی


    قرار نیست همه دانشمند باشن

    من خودم همسرم تو کتاب بپزه سیر نمیشه اما من یه سال خوندم واسه تخصص داشت جونم در میومد وقتی قبول نشدم هر کاری کردم نتونستم سال بعدش شرکت کنم و سعی کردم بذارم فاصله بیفته

    قرار نیست همه مثل هم باشن یامن بگم چون همسرم خیلی ادم بزرگیه پس من خیلی بی لیاقت بودم که حتی تخصصم قبول نشدم علایق و استعداد ادما باهم متفاوته قرار نیست همه مثل هم باشن


    شما هروقت دید خودتو نسبت به خودت تغییر دادی مطمئن باش رفتار همسرتم باهات تغییر میکنه


    یه هشدارم بهت بدم اینجوری که شما داری میری جلو احتمال خیانت کردن همسرت به شدت میره بالا هیچ مردی از زن ضعیف خوشش نمیاد مخصوصا همچین مردایی


    پس سعی کن خودتونو تغییر بدین

    ببخشید اگه حرفی زدم ناراحتتون کردم اما وقتی حرفاتونو خوندم خیلی ناراحت شدم که چرا باید شما خودتونو اینقدر ضعیف ببینی
    شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن
    زندگی شگفت انگیز است اگر بدانید که چطور زندگی کنید
    ویرایش توسط sahar67 : پنجشنبه 11 تیر 94 در ساعت 18:46

  4. کاربر روبرو از پست مفید sahar67 تشکرکرده است .

    نیلوفر غمگین (جمعه 12 تیر 94)

  5. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 12 تیر 94 [ 03:33]
    تاریخ عضویت
    1394-4-02
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    100
    سطح
    1
    Points: 100, Level: 1
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 29.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    4

    تشکرشده 5 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    چه جوری دوباره شروع کنم ؟ خاطره ی این همه بددلی و شک و تردید بیمارم کرد نگاهم به موبایلش عادی نیست وقتی کسی بهش زنگ می زنه گوشام تیز می شه اگه مسافرتی باشیم به جای لذت بردن از سفر تمام حواسم به اینه که مورد مشکوکی باهاش تماس می گیره یا نه ؟

    هیچ وقت هم امتحانش نکردم نه حتی توان اینو داشتم پلیس بازی در بیارم و تعقیب و گریزش کنم مستقیم و بی طاقت می رم بهش می گم این کی بود ...چرا اینجور شد ..... بعد از جواب های اونم متقاعد می شم ولی ترس هام سرجاشه و همش دارم انتظار روزی رو می کشم که زندگی م رو یکی بیاد بهم بزنه چقدر وحشتناکه این احساس ....


    من محتاج محبت اونم دلم محبت می خواد دلم نوازش می خواد از نوازش های اون بدم میاد احساس می کنم خرس داره چنگم می زنه اینقدر خشن این کار رو می کنه روحیه ام خیلی رومانتیکه دلم می خواد دستهامو توی دستش بگیره توی چشمام نگاه کنه و بهم محبت کلامی کنه همین !


    دق کردم .... یه زمانی دلم می خواست بهم گل فقط یه شاخه گل سرخ بده هیچ وقت این کار رو نکرد هر بار هم خواستم بی جواب موند وقتی دیگه گل برایم ارزشی نداشت شروع کرد مناسبت ها رو گل خریدن !!!می دونست دیگه گل نمی خوام


    سن ام که بیشتر شد دلم می خواست طلا برایم بخره اوائل ازدواج خیلی راحت طلا می خرید با اینکه هیچی نداشت هر چی طلا دارم مال اون زمانه از وقتی متوجه شده طلا دوست دارم اصلا این کار رو نمی کنه و با اینکه وضع مالیش اصلا قابل مقایسه با اوائل ازدواج مون نیست الان با اعمال شاقه یه گرم طلا می خره حتی یه حلقه ی معمولی هم حاضر نیست بگیره که دست چپ ام خالی نباشه ....! اگه یواشکی پس اندازی کنم طلا بخرم هم جنجال بپا می کنه و به شدت توی ذوق ام می زنه


    اینقدر اشک ریختم به خاطر بی همزبونی .... اینقدر تنهایی کشیدم ...........اینقدر دلم یه دوست بی شیله پیله توی زندگی م نیاز داره یکی که فقط به خاطر خودم باهام دوست بشه مدت ها یه دوستی داشتم که دلم بهش خوش بود بعد از 8 سال فهمیدم تمام این سال ها به خاطر رقابت درسی پا به پام اومده دوستای مجردی م رو همسرم پر داد به همشون یه انگی زد ...اینم که 8 سال باهام موند زن دوست خودش بود که بر حسب اتفاق همکلاسی در اومدیم ..... وگرنه اینم نمی گذاشت

    اینکه بگم با دوستم برم بیرون یا سینما یا خونه ی دوستم یا قراری توی بازار یا پارکی بگذاریم به نظرش فاجعه است این در حالیه که خودش با دوستاش همیشه سفر می ره و به اندازه ی موهای سرش دوست داره تلفن اش مثه 118 دائم در حال زنگ خوردنه یا پیام براش میاد .....





    من نیاز به محبت دارم مثه یه بچه ! با این سن و سال مثه یه بچه همیشه درد کشیدم و تشنه ی یه جرعه محبت !!! خانواده ام هم خیلی ازم دورند و اینجا غریبم



    گاهی پیش اومده یه آن به خودم گفتم کاش وجدان نداشتم این محبت رو از جایی دیگه تأمین می کردم ولی ترس از خدا شدیدا توی قلبم بوده و هست و امیدوارم همیشه تا لحظه ای که زنده ام باشه و همیشه باور داشتم که کلن همه ی دنیا ارزش اینو نداره که شرافتم رو زیر پا بگذارم



    گاهی دلم خواسته خودم رو بکشم و راحت بشم باز فکرشو کردم دیدم خودکشی به خاطر کی ؟ به خاطر یه مرد؟غیر از اعتقاداتم باز به نظرم یه مرد ارزش نداره زنی به خاطرش خودکشی کنه .....



    من موندم و نیاز های بی پاسخ ام .....توی یه رابطه ی زناشویی سرد کنارش سر می کنم و انواع و اقسام ترفندهای زنانه رو امتحان کردم به کرات و خیلی بیشتر ازاونچه که فکرش رو بکنید ......


    چقدر نامه بهش نوشتم چقدر مشاور رفتم صدای مشاور رو از داخل اتاق می شنیدم که با خواهش بهش می گفت فقط یه کمی بهش محبت کن ..... و دریغ .....



    نمی دونم شاید شاید شوهرم اطمینان داره که من یه کبریت بی خطرم و خیلی راحت منو توی این همه رنج تنها گذاشته خیلی آرزوی بزرگیه؟ یه ذره محبت ؟ یه ذره نوازش ؟ وقتی الان می بینم خانم ها خیلی راحت جدا می شن یا خیلی راحت خیانت می کنند ....اصلا برایم قابل هضم نیست .....پس جواب خدا چی ؟ پس جواب وجدان چی ؟ وقتی توی آینه به خودش نگاه می کنه یا با خودش تنهاست و یا وقتی به صورت فرزندش نگاه می کنه


    اگه بهم این محبت ها رو داشت حتی اگه خیانت می کرد هم باز بهش شک نمی کردم ولی از اول این شکلی بود همین باعث شد که فکر کنم عشق مون یک طرفه بوده و همین ها باعث شد که بهش شک کنم ....


    همیشه این سوال برام مطرحه ....مگه اون انسان نیست ؟ مگه به یه رابطه ی عاشقانه نیاز نداره؟ چه جور آخر تحمل می کنه ؟ که رابطه ی زناشویی نداشته باشه؟ چه جور تحمل می کنه توی خونه بچرخه اما طرف من نیاد یا چه جوری شب خیلی راحت خر و پف اش بلند می شه بدون اینکه بود و نبود من کنارش اهمیتی داشته باشه ؟؟؟؟


    چه جور تحمل می کنه یه رابطه ی عاشقانه تو زندگی ش وجود نداشته باشه و همین فکرها منو توی تردید زنده به گور کرده ............

    آیا قدیسه؟ آیا عشق اش کبوتره؟ عشق اش پست و روابطه دوستانه اش با آقایونه؟ عشق اش جلسه است؟ چه جور طاقت میاره ؟

  6. #14
    Banned
    آخرین بازدید
    جمعه 15 شهریور 98 [ 10:41]
    تاریخ عضویت
    1393-10-23
    نوشته ها
    198
    امتیاز
    5,315
    سطح
    46
    Points: 5,315, Level: 46
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    12

    تشکرشده 247 در 126 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خیلی افکارت پریشونه.
    اعتماد به نفس زیر صفر
    شکاک و بد دلی
    شوهرت رو الکی الکی تبدیل کردی به یه اَبَرقهرمان
    و مشغول خود خوری و نابود کردن خودتی.

    اگه از شوهرت محبت میخوای چرا بهش نمیگی? چرا باهاش رودربایستی داری? چرا حرفاتو نمیزنی بهش و خواسته هاتو نمیگی?

    واقعا اگه نمیتونی این ایراداتو مرتفع کنی جدا شو چون فکر میکنم به زودی با ادامه این روند نابود میشی.

  7. #15
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 01 آبان 99 [ 16:53]
    تاریخ عضویت
    1394-4-13
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    5,646
    سطح
    48
    Points: 5,646, Level: 48
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 104
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 10 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    هو له له
    من فقط ۲۶ سالم هست و خودم و در جایگاه نصیحت نمیبینم فقط همینو بگم
    خوبی چو از حد بگذرد
    نادان خیال بد برد
    البته معذرت میخوام قصد جسارت ندارم از نادان خطاب کردن شوهرتون فقط میخوام بگم حتما شما انقد خودتون رو پیشش کوچیک کردین و از پایین نگاهش کردین که اعتماد به نفس کاذب در ایشون زیاد شده
    ایشون از شاهزاده ی انگلستان که بالاتر نیستن که رفته با یه دختر معمولی ازدواج کرده و زندگی خوبی هم دارن یا از شاهزاده ی سوئد که با یه مدل معمولی ازدواج کرده ، پس دوست عزیز انقد اعتماد به نفس پایینی نداشته باش ،یا حق

  8. کاربر روبرو از پست مفید مرد آفتابی تشکرکرده است .

    sahar67 (شنبه 13 تیر 94)

  9. #16
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    7,833
    سطح
    59
    Points: 7,833, Level: 59
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 738 در 270 پست

    Rep Power
    80
    Array
    شما اگه میخوای مشکلت حل شه به راهنمایی دوستان اهمیت بده نیومدی اینجا که فقط درد دل کنی

    خانوم گل خواهر عزیز رفتار همسر شما بخاطر رفتار غلط و پر از اشتباه خودتونه شما خودتو کوچیک میبینی

    بخدا من زنایی از نزدیک دیدم که انگشت کوچیک شوهرشون نمیشن اما اینقدر اعتماد به نفس دارن طوری رفتار میکنن که شوهره بدون اجازشون نفس نمیکشه و تحمل یه لحظه دوریشونو نداره

    نمونش داداش خودم
    بخدا قسم تیپ و قیافه ای داره هزار ماشالله تکه
    بهترین شغلو درامد و تحصیلات
    بی نهایت ساده و پاک و مهربون وبخشنده
    رفتار اجتماعیش بیست اونوقت یه زنی گرفته خدا شاهده زیرو روش کن یه نکته مثبت نمیتونی پیدا کنی توش به جز روداری( اینجا زیادی خواهر شوهر شدم ولی بخدا عین واقعیته)

    همچین برادرمو سفت کرده نمیتونه نفس بکشه دم به دقیقه هم میگه باید برام فلان کنین بهمان کنین من چیزی کم ندارم من فلانم من بهمانم

    اونوقت شما با این تحصیلات و با قیافه ی خوبی که خودتون میگی داری اینقدر خودتو کوچیک میبینی
    شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن
    زندگی شگفت انگیز است اگر بدانید که چطور زندگی کنید

  10. #17
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 28 خرداد 99 [ 23:36]
    تاریخ عضویت
    1392-2-20
    نوشته ها
    227
    امتیاز
    7,750
    سطح
    58
    Points: 7,750, Level: 58
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 200
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Recommendation Second ClassVeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    887

    تشکرشده 279 در 146 پست

    Rep Power
    41
    Array
    نیلوفر خانوم دوستان همه درست گفتن رفتار و ترز فکر شما نپخته و آماتور و ضعیف بوده

    از شوهرتون سوپر قهرمان ساختید در صورتی که ایشون شخصیت خیلی ضعیفی وضعف شخصیتی شدیدی داره

    علت اینکه میگم ضعف شخصیتی داره این نیست که دلتون رو خوش کنم : به این دلایل میگم : هایلات کردم


    هر وقت موقعیتی پیش میاد که من خیالم راحت بشه مال خودمه اونو پنهان می کنه بعد از مسئله ی مجامعت به هیچ عنوان رضایت و آرامشش رو نشون نمی ده و سعی می کنه خوددار باشه اگه از دهنش در بره یا یه نفس راحتی بکشه می بینی می خوره حرفشو و سعی می کنه به یه چیز دیگه ربطش بده مثلا به تموم شدن امتحاناتش
    من از اول خودم پخمه بازی در اوردم می خواستم فیلم لیلی و مجنون رو بازی کنم ولی اون با سیاست باهام رفتار می کرد آرزوی یه حرف راست رو به دلم گذاشت بعد از این همه سال آخر نفهمیدم این منو دوست داره یا نه هر وقت قهر کرده ام که از خونه برم به شدت عصبانی شده و جلوم رو گرفته یا حتی اگه اسم رفتن رو بیارم بر افروخته می شه

    ولی از اون طرف هم وقتی کنارش هستم هیچ وقت سعی نمی کنه خواسته های روحی م رو بر آورده کنه دریغ از یه ابراز محبت معمولی حتی کلمات رو می جوم می ذارم دهنش می گم اینو بهم بگو هم نمی گه !! می گه نمی تونم


    ...... آدم بسیار مغروری هست
    اینو همه می گن و خیلی از خانم هایی که می بیننش از این غرورش خوششون نمیاد توی فامیل یا آشنا بهم می گن که شوهرت چقدر آدم مغروریه دیگه خسته شدم .....از اینکه هیچ وقت خیالم راحت نیست نمی تونم ترکش کنم حتی برای چند روز به شدت بهش وابسته ام وابسته از نوع آویزون .....تا بی محلی و بد اخلاقی می کنم میاد دورم همین که خوب شدم می ره دنبال کاراش به نظرتون چه جوری بهش اعتماد کنم ؟ چه جوری ؟


    همیشه باید به زور ازش پول بگیرم

    اینها همه نشون میده ایشون چقدر ضعف شخصیت دارن ، خود غرور علت واضحه ضعف شخصیتی انسانه

    درخت هرچه بارش بیشتر سر بزیر تره ، ما میگیم ایشون نابغست و خود استیو جابز ، بیل گیتس و انیشتین و مارکز زوکربرگ... هستش

    افرادی که نخبه و حرفی در چنته دارن افرادی شکسته نفس افتاده هستن و اصلا تو این فازار نیستن

    البته مشکل اصلی شما اینکه که اعتماد به نفس و عزت نفستون خیلی منفی و زیر صفر هست به همین دلیل به ایشون القا کردید که ایشون استیو جابزن و شما اصلا در حد و اندازه ایشون نیستید

    و اشتباه تاکتیکی از چک کردن موبایل و چسبیدن به ایشون و.... خیلی زیاد داشتید باید مهارت های زندگی رو یاد بگیرید.

  11. کاربر روبرو از پست مفید mercedes62 تشکرکرده است .

    آنیتا123 (یکشنبه 14 تیر 94)

  12. #18
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 05 اسفند 94 [ 02:42]
    تاریخ عضویت
    1394-3-18
    نوشته ها
    72
    امتیاز
    1,866
    سطح
    25
    Points: 1,866, Level: 25
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    48

    تشکرشده 197 در 64 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اولا که بخصوص توی کشور ما خیلی از خانم ها از نظر موقعیت شرایط شما رو دارن. یعنی شوهر موقعیت اجتماعی بالایی داره در مقابل خانم خانه دار، و این به هیچ وجه عیب نیست. عیب که نیست هیچی، بلکه نگاه بسیاری از مردم به این قضیه خیلی هم مثبت هست و میگن پشت هر مرد موفقی یه خانم قدرمند و موفق ایستاده. پس شما هم به این مسئله به صورت مثبت نگاه کنید، حتی اگه از اطرافیان چیزی شنیدید مزایای این مسئله را بگید، اینکه از خود گذشتگی کردید و تو خونه موندین تا بیشتر و بهتر به شوهر و فرزندانتون رسیدگی کنید و الحمد الله نتیجه اش را هم دیدید و اون موفقیت و آرامشی هست که خانواده دارن و خلاصه اینطور صحبت ها که خانم های خونه دار و مردایی که دوست ندارن خانمشون بیرون کار کنه همیشه میگن.
    بهتون میگن شوهرتون مغروره؟ بگید من کشته مرده این غرورشم! اصلا به خاطر همین غرور بهش جواب مثبت دادم وگرنه من به این زیبایی کجا شوهرم کجا (که شوهره هم قدر شما رو بیشتر بدونه و فکر نکنه یه خبریه)! یعنی چی مرد به هر زنی میرسه بخنده! تو هم که روت کم شد الان دیگه دور و بر شوهر من نچرخ!! (بدونید ریشه خیلی از حرفایی که از اطرافیان میشنویم حسده). (البته یادتون باشه اینکه من توصیه می کنم شما به برتری های خودتون در مقابل شوهرتون بنازید به دلیل اعتماد به نفس خیلی پایینتونه وگرنه این کار هم در شرایط عادی درست نیست! یعنی وقتی اوضاع ان شاء الله مساعد شد دیگه این کارها رو ادامه ندید!)

    دوم اینکه شما با شوهرتون اختلاف سلیقه دارین اما همین که شما مدرک ارشد گرفتین نشون میده خلاف چیزی که فکر می کنید اصلا کم استعداد نیستین. اختلاف سلیقه باعث میشه شما شوهر کنار سماور دوست داشته باشین، ایشون زن کنار کبوتر! حالا شما چون سرگرمی دیگه ای ندارین اینو برای خودتون هی بزرگش کردین اما ایشون وقت خودشون را به طرق مختلف پر می کنن.

    سوم: همین که وقتی ناراحت میشین بهتون توجه می کنن نشون میده بهتون علاقه دارن . شاید فکر کنید به خاطر موقعیتی که شما ازش حرف میزنید صرفا برای حفظ آبرو شما رو نگه داشته اند، اما به نظر من اتفاقا همین موقعیتی که شما بزرگش می کنین موجب میشه که خیانت کمتر هم بشه، یعنی آدم های با موقعیت اگه بخوان خیانت کنن مجبورن از ترس آبرو خیلی باج بدن، به همین خاطر مشکلشون چندین برابر هست نسبت به افراد عادی. حتی همون غرورشون اینجا میشه یه پوئن مثبت.

    چهارم: شنیدین میگن ترس از مرگ بدتر از خود مرگه؟ شنیدین میگن خیلی از اعدامیا قبل از اینکه چهارپایه از زیر پاشون کشیده بشه از ترس سکته می کنن؟ حالا این شده وصف اوضاع شما.

    پنجم: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ (12 حجرات): ای کسانی که ایمان آورده اید از بسیاری از گمان ها نسبت به دیگران اجتناب کنید، همانا بعضی از گمان ها گناه است.
    یعنی هم در دین ما سوء ظن داشتن نکوهش شده، هم در قانون ما به این مطلب ورود شده و تا شما دلیل محکمه پسند نداشته باشید نمیتونید کسی را به چیزی متهم کنید. نمیتونید متهم کنید که هیچ، بلکه خودتون هم به سوء ظن متهم می شید. در برابر خدا هم همینطور هست. بدون دلیل حتی توی ذهنتون هم نمیتونید به شوهرتون تهمت بزنید

    پس اول این صورت مسئله ای که برای خودتون تعریف کردید و الکی دارید باهاش خودتون را آزار می دید،پاک کنید، بعد هم مسائلتون را نه با جنگ و قهر بلکه به نرمی باهاشون در میون بذارید. مثلا همون موقعی که کنار کبوترها هستن. من احتمال می دادم ایشون به خاطر موقعیتشون باید از مشاوره خودداری کنن، اما میبینم که با شما پیش مشاور هم اومدن، این خیلی خوبه. ببینید بعضی وقت ها شخصیت بعضیا جوری شکل گرفته که تغییرش سخته، مثلا اون غروری که ازش حرف میزنید تو وجود ایشون خیلی درشت نهادینه شده، یا دروغگویی، علت دروغگویی همیشه ترس یا پنهان کاری نیست، بعضی از آدم ها عادت کردن دروغ بگن! اصلا یکی از دلایلی که دروغ هم نکوهش شده همین اعتیاد آور بودنشه! (چوپان دروغگو رو یادتونه؟) توی این مسئله دروغ باید چند تا از دروغ هایی که براتون رو شده را بررسی کنید. ببینید علت واقعیش چی بوده؟ اگه علت پیدا نکنید شک نکنید که یه عادت زشت هست، نه از سر پنهان کاری. به هر حال خودتون باید بهشون بفهمونید که شما هم نیازهایی دارید که باید بهش پرداخته بشه، اما قبول کنید که نباید ایشون را هم از علاقه هاشون جدا کنید. یعنی اگه بعد از این همه سال نتونستین همسرتون را تغییر بدید، خب سعی کنید فانتزی های ذهنی خودتون را تغییر بدید. چه اشکالی داره شما کنار همسرتون بحث سیاسی و اقتصادی کنید؟ چه اشکالی داره یه کبوتر جدید بهش هدیه بدید و وقتی کنار کبوترهاست شما هم اونجا باشید؟؟ برای سایر مسائل هم مثلا برای بحث خرجی و نفقه یک بار یه مبلغی را ماهیانه توافق کنید، حداقل بخواهید از این حساب های چند کارته باز کنند که شما امکان برداشت تا سقف مورد توافق را داشته باشید، که هر بار نخواهید سر این موضوع با هم بحث کنید. منظورم اینه که مسائل را قطعی حل کنید نه اینکه بذارید یه بحث فرسایشی بشه، یا جوری حل شده باشه که زمان انقضاء داشته باشه و بعد از مدتی برگردید سر خونه اول.

  13. #19
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    367
    Array
    همسرتون بیشتر از اون چیزی که فکر می کنید شما رو دوست داره. وحاضر نیست تحت هیچ شرایطی شما رو از دست بده.
    خوب همه چی که نمی شه مدینه فاضله باشه که برخی آدم ها شخصیت مغروری دارند و در ابراز محبت مشکل دارند.

    اینم بگم شما با رفتارهاتون و نشون دادن عدم اعتمادتون به ایشون ناخواسته دارید به ایشون مجور هر گونه خطایی را می دن.


    مطمین باشید امتیازاتی دارید که همسرتون حاضر نیست شما رو از دست بده پس خودتون رو دوست داشته باشید وروی اعتماد به نفستون کار کنید.

    هر چه بیشتر بهش بچسبید امکان در رفتنشون زیاد تره .مثل کش عمل کنید .

  14. کاربر روبرو از پست مفید بی نهایت تشکرکرده است .

    گیسو کمند (شنبه 20 تیر 94)

  15. #20
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مهر 01 [ 02:59]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    823
    امتیاز
    34,196
    سطح
    100
    Points: 34,196, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,683

    تشکرشده 2,882 در 761 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    235
    Array
    شما چند ساله اینجا رو مبیخونیدتغیر نکردید! بعد هم فکر کردید با عضویت توی اینجا معجزه رخ خواهد داد! به گفته خودتون.

    شما کلا همه چیزو همه جارو گنده میکنید؟

    بزرگی در نگاه ماست نه چیزی که بهش نگاه میکنیم

    شما میتونی از یه مورچه درس و دین و علم و.. یاد بگیری

    میتونی هم سالها توی این سایت باشی و تغیر نکنی ، این همه مقاله زندگی های مختلف اینهمه سال اینجارو خوندید حتی ارتباط با دیگرانو هم یاد نگرفتید و میگید ازتون سوءاستفاده میکنن

    حتی میتونستی توی اینجا آدمها رو بشناسی ، کاربران اینجا نمونه مشتی هستن از خروارها آدم بیرون ، عده ای دانا و نکته سنجن ، عده ای فقط میان مینویسن که یه چیزی گفته باشن

    بعضی ها یاد میگیرن بعضی ها فقط تقلید میکنن ، بعضی اندیشه میکنن بعضی ادعای اندیشیدن دارن ...

    تو چرا یاد نمیگیری ؟ حتی سعی نکردی آدمای دورو برتو بشناسی و با اونها رابطه درست برقرار کنی پس مشکل تویی نه همسرت نه دیگران

    خودت داری ایراد کارتو میگی ولی از کنارش میگذری و میچسبی به چیزی که ایراد نیست و خیلی بی ربطه (به همسرت)

    میگی همسرم بلده دروغ بگه مثل واقعیت، هر کاری که ازش لذت میبره انجام میده حتی کبوتربازی یا بحث سیاسی ، بعد میگی ولی من فقط آویزونشم و در حال بازخواست و وقتی بی محل میشم میاد سراغم

    میگی دیگران بهت گفتن که انقدر ساده ای که چون مثل ساده لوح ها رفتار میکنی دیگران هم سوء استفاده میکنن، اینارو باید اصلاح کنی همین 2 خطو

    در حالی که یک صفحه از وجنات و سکنات همسرت نوشتی که نه مشکله نه مهمه خیلی هم به حال و احوالت بی ربطه


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. بی اعتمادی به شوهر
    توسط sayeh_m در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: سه شنبه 30 آبان 91, 11:47
  2. چه طور دوباره اعتماد کنم؟
    توسط a.a در انجمن تعدد زوجات، چند همسری، صیغه موقت
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: یکشنبه 07 آبان 91, 14:43
  3. چگونه به همسرتان اعتماد کنید
    توسط eghlima در انجمن شوهران و زنان از یکدیگر چه انتظاراتی دارند
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 31 تیر 91, 13:58
  4. بي اعتمادي و بدبيني نسبت به ديگران (شناخت، اعتماد)
    توسط parse در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: پنجشنبه 29 مهر 89, 19:16

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:30 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.