به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 خرداد 94 [ 13:00]
    تاریخ عضویت
    1392-5-31
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    1,355
    سطح
    20
    Points: 1,355, Level: 20
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0
    تشکرشده 3 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    همه خدا دارند ... اما... خسته ام...کجایی؟کجا؟

    اولین بار که نشانه های بودنش را دیدم وقتی بود که پدرم رو به سوی قبله نماز میخواند...

    بسیار تلاش کردم اما خدا را در مقابل جایی که در آن سجده میکرد نیافتم...


    کسی با من بود اما...

    دومین بار زمانی بود که بر سر سفره مان مادرم دستانش را رو به آسمان گرفت و او را شکر کرد...

    خیلی به آسمان هم خیره شدم اما...

    کسی با من بود اما...

    دوران نوجوانی را به دنبالش می گشتم... در مدرسه در کلام معلم... در خانه در کلام والدین... در میان همسالان در کلام بزرگترها...

    کسی با من بود اما...

    به جوانی پای گذاشتم...

    حرف از خدا بیشتر و بیشتر بود اما دنیای آدم های پر حرف ، خالی و خالی تر از خدا...

    کسی با من بود اما...

    حرف بود و حرف بود و حرف...

    و به مرور حرف ها نیز با منطق و شعور و عقل کوچک من جور در نمی آمد...

    پر از سئوال بودم و خالی از جواب...

    همه خدا داشتند اما همسایه از همسایه بی خبر بود...

    همه خدا داشتند اما خواهر و برادر از هم دور...

    همه خدا داشتند اما پدر و مادر در کهنسالی تنها و خسته و پژمرده...

    همه خدا داشتند اما در کوچک ترین حادثه رانندگی یا در محل کار یا... سر و کله ای خونین و مالین و فحش های پدر و مادر!!

    و جالب تر به گوش رسیدن نوای "خدا لعنتت کنه از سوی هر 2 طرف دعوا"!!!

    همه خدا داشتند اما درختها هر روز کمتر و کمتر و ساختمان و سنگ و سیمان بیشتر و بیشتر...

    کندن درخت جریمه داشت و کاشتن آن در همان محل ، بی تشویق!!

    همه خدا داشتند اما تمام مباحثه های بر سر همان خدا به جنگ و جدل و تف و نفرین و تو اصلا نمی فهمی و تو بی سوادی و ...

    همه خدا داشتند اما دلالی و خوردن حق کارگر و ضعیف بر پا!

    همه خدا داشتند اما کار مفید روزانه خداشناس ها نهایتا 45 دقیقه!!!

    و پیشرفت و ابداع و اختراع و تولید از آن بی خدایان!!!

    همه خدا داشتند اما زندگی غرق شدن در جمع کردن بیشتر و بیشتر و بیشتر... بی آنکه به پیام سفید شدن موهای پیشانی در آینه توجهی کنند...

    روزی به نزد بزرگی در فامیل رفتم و سوالاتی پرسیدم...

    خدا کیست؟

    کجاست؟

    گفت: خداوند خالق هستی است... خالق من و تو...

    گفتم از کجا بدانم؟

    آیا میتوانی این حرف را به من ثابت کنی؟!

    با نگاهی معنی دار نگاهم میکرد...

    ولی سئوال من حقیقتا معنای بدی نداشت...

    گفت قرآن کلام اوست...

    گفتم: مطمئنی؟!

    گفت: بلی...

    گفتم میتوانی به من گفته ات را اثبات کنی؟

    گفت...

    گفتم اگر ثابت کنی قرآن کلام اوست آیا میتوان ثابت کرد که چون تورات و انجیل که آنها را نیز میگویند خدا گفته دستکاری نشده است؟!

    نگاهش خشمگین شد...

    ولی حقیقتا به دنبال پاسخ بودم...

    گفتم در کودکی آموختم کار بد نکنم تا خدا قهرش نگیرد و کار خوب کنم تا خدا خوشش آید...اکنون میخواهم بدانم آیا حقیقتا انقدر قدرتمندم که خدا را به خشم و آرامش وا دارم؟!! که اینطور من خدای او خواهم بود!!!

    گفتم بهشت و جهنم کجاست؟

    تعاریفی داد...

    ماندم...

    پرسیدم...

    خوب زیبا تر از آن را در اروپا و امریکای فعلی داریم که!!!

    بغضم را ترکاند...به من گفت خدا نشناس کافر!!!

    خدا را نمیشناختم... اما به نزد او آمده بودم تا او مرا بشناساند ... اما...

    اشکی بر گونه ام جاری شد...

    آری...

    همه خدا داشتند اما آسمان شهر سیاه و پر دود...

    همه خدا داشتند اما به نام خدا دروغ میگفتند...

    به نام خدا میزدند...

    به نام خدا فقط به خود و خانواده خود و منافع خود چنگ میزدند...

    پول من...همسر من... بچه من... شغل من... مال من و مال من و من و من و من...

    به نام خدا می دزدیدند...

    به نام خدا کم فروشی میکردند...

    همه خدا داشتند و کلامش را بارها و بارها ختم میکردند اما در صفوف تاکسی ، ورودی مترو ، بازارهای خرید ، استادیوم ها و ... بسیاری بر حسب اتفاق زیر دست و پا له میشدند...

    چه بندگان خدایی که دستشان شکست و چه بسیار بسیار آنان که دلشان...

    آری... همه خدا داشتند...

    اما شب شهر ما همچنان زیبا نبود...

    از تک پنجره اتاقی تنگ و نمور در نیمه های شب عاجزانه فریاد زدم...

    خسته ام...

    کجایی ای آنکه که بسیار دوری و بسیار نزدیک...

    به خوابی عمیق فرو رفتم و عجیب ترین خواب دنیا را دیدم...

    عجیب ترین خواب...

    خداوند آمد... دست بر شانه هایم گذاشت... لبخندی زد و مرا در آفرینشش گرداند...

    در زندگی مردی 60 ساله که خدا را در شبی عجیب پیدا کرد...

    یافتمش...

    خدا را یافتم...

    پاسخ تمام سئوالاتم را از او گرفتم و بیدار شدم...

    و اکنون از سر وظیفه انسانیت قصه اون اتفاق و اون خواب یا شاید بیداری حقیقی رو در وبلاگم قرار دادم تا پس از بازگشتم به سوی خالق عشق دیگران نیز خدا را لمس کنند...

    دیدار به نزد خالق واحد عشق


    قصه یک اتفاق عجیب...
    https://sites.google.com/site/lisn8152


  2. 3 کاربر از پست مفید yahyairan تشکرکرده اند .

    فدایی یار (پنجشنبه 14 خرداد 94), الهه4 (پنجشنبه 14 خرداد 94), تروولث (یکشنبه 17 خرداد 94)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 22:56]
    تاریخ عضویت
    1392-12-18
    نوشته ها
    524
    امتیاز
    13,135
    سطح
    74
    Points: 13,135, Level: 74
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,154

    تشکرشده 1,301 در 451 پست

    Rep Power
    102
    Array
    سلام....

    زنده باشی دوست عزیز....

    واقعا بابت ذوقی که به خرج دادید بابت این کار بسیار بسیار زیبا ازتون ممنونم....

    خیلی خوبه این مسایل در این قالب و این بیان زیبا گفته بشه... کلی لذت بردم و برام یاداوری شد...
    بازم تشکر میکنم.


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. چرا بی وفایی؟چرا چند همسری؟
    توسط حسین پور در انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد خانواده
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: پنجشنبه 21 خرداد 88, 21:12

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:51 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.