تشکرشده 183 در 65 پست
تشکرشده 406 در 145 پست
آدم واسه همه كارهاي زندگيش برنامه ريزي مي كنه هدفمندي داره. وقتي مي خواي بري خارج درس بخوني واقعا به همين راحتي و فقط به قصد فرار از ايران پريدي رفتي اونجا؟ فكر مي كني اگه مي خواستي اين كارو كني اوضاعت الان چه طور بود؟ الان تو كدوم كشور يا دانشگاه بودي؟! يا حتي اصلا شانس ورود به دانشگاه ها پيدا مي كردي يا ميرفتي اونجا ويلون و سيلون؟!!
حالا مي خواي واسه ازدواج كه بقيه تمام مسير زندگيتو رقم ميزنه، اينطوري تصميم بگيري؟؟
يه دوستي داشتم بعد از ازدواجش بهم مي گفت مي دوني آدم فكر مي كنه همين كه يه مردي پيدا شد و تصميم گرفت باهات پاي سفره عقد بشينه، همه مشكلات زندگيت حل ميشه! ولي اين دوستم يه سال بعد از عقدش طلاق گرفت! دقيقا مثل همه دوستاني كه اينجا اعتراف به اين قضيه كردن ...
ازدواج براي حل كردن مشكلات ما اتفاق نميفته! فردي حق داره ازدواج كنه كه به بلوغ فكري و رفتاري رسيده باشه! وگرنه هيچ انساني موظف نيست كمبودهاي ما رو جبران كنه! به هيچ عنوان با اين ديد سراغ ازدواج نرو كه عمرا جوابي براي دريافت نيازهات پيدا نمي كني! يكم راجع به اين حرفام ريزتر فكر كن.
ييه چيزي هم هست. موج منفي هايي كه مادرت ميده همين يكي هم به زور پيدا شده!! عزيزم شما الان با مادرت كلي از نظر شرايطي فرق داري و مسلما نبايد به اين راحتيا راضي به ديدار هر مردي بشي! به مادرت بگو خواهشا جلو آشناها انقدر شما رو درگير ازدواج جلوه ندن. شايد اصلا علت فراري بودن نزديكانتون همين رفتارها باشه!
تشکرشده 14,732 در 3,979 پست
می گی می خوام تا دکترا بخونم و درس و تحصیلم برام اولویت داره.
چطور می خواهی با مدرک دکترایی که فقط مدرک نیست و ظاهرا علاقمندی و استعداد هم پشتش هست،
با یک مرد زیر دیپلم زندگی کنی؟
یه خواستگاری اومده که شرایطش مناسب شما نیست. خیلی راحت می گی که بخاطر تفاوت زیاد تحصیلی جوابت منفی هست.
لازم نیست یه چیزی بگی که خواستگار دیگه ای به شما معرفی نشه یا فکر کنند قصد ازدواج نداری.
پدر و مادر شما در این زمینه توافق ندارند؟
اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
مادر ترزا
تشکرشده 183 در 65 پست
---------------------------------------------------------------------------------------------------
چرا پدرم که اصن موافق نیست. اصن خودمم دلم راضی نیست. یه جورایی میدونم باید بگم نه و تمام.
اما میدونی بعد چند سال همین یه مورد اومده؟ اصن با اومدنش بهم یه حس خوب داده که منم شبیه دختران هم سنم هستم. بالاخره یک نفر هم من رو در نظر گرفت.
اما به قول دوستان همدردی تنهایی مجردی قابل تحمل تر از تنهایی متاهلیه. اصن میخوام دیگه قید ازدواج رو بزنم و بگم اصن نمیخوام ازدواج کنم. این طوری این ایراد به چشم نیومدنم هم دیگه این قد رو مخم نمیشه. امروز داشتم فکر میکردم که من که به این جا و با خودم زندگی کردن رو دیگه کم کم دارم عادت میکنم اصن بمونم و برنگردم که دیگه با استرس ازدواج و بالا رفتن سن زندگی نکنم.
تشکرشده 14,732 در 3,979 پست
چرا یا از اینور بوم می افتی یا از اونور؟
لازم نیست به تنهایی عادت کنی و برای خودت برنامه زندگی مجردی بریزی.
زندگیت را بکن و ازدواج و پیدا کردن همسر هم در کنار بقیه برنامه ها و کارهات باشه.
بی خیال و بی توجه نباش.
اما فقط به صرف این که شوهر کنی، بله نگو.
اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
مادر ترزا
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)