سلام
از اولین مشاوره من توی این سایت بیشتر از دو سال میگذره
تو این دو سال اتفاقات زیادی افتاد
نمونش این که برادرم خود کشی کرد!!
به نظرم مقصر این کار فقط پدرومادرم بودم چرا که اگر رفتار بهتری باهاش داشتن اون این کارو نمی کرد
تعقیب کردنش برای رفتن و برگشتن از سر کار...
گشتن کیف و ماشین و وسایلش...
دعوا ها و گیر دادن های بی پایه و اساس....
و ....
همه و همه باعث شد برادرم خودکشی کنه!
این موردایی که گفتم تا چند ماه پیش برای خود منم بود!!!
البته فقط همینا نبود تو این دو سال برای برادرم چند باری خواستگاری رفتن که هیچ کدوم به سرانجام نرسید
آخریش هم خواستگاری ی خانم دکتر بود که بازم روی اون خانم عیب و ایراد گذاشتن و به هم خورد البته این اولین موردی بود که خودش انتخاب کرده بود و به خواستگاری ختم شد موردای دیگه هم بود که خودش بهمش میزد
بعد از به هم خوردن این قضیه برادرم خودش یکی را انتخاب کرد دوباره که بازم مخالف بودن البته خود دختره هم برادرمو برای دوستی میخواست نه برای ازدواج
چند روزی بود که باهم قطع رابطه کرده بودن و دعوا های والدینم با برادرم بیشتر شده بود جوری که ساعت 5:30 صبح میرفت 12 شب میومد که نخواد با والدینم هم کلام بشه
روزی هم که خود کشی کرد صبحش با والدینم دعوا داشت قبل از این که بره
الان حالش بهتره ولی بعد از 3 ماه هنوز بیمارستان بستریه
خودمم که شرایطم به معنای واقعی بهم ریخته
تو این سه ماه از بس بیمارستان بودم همه کارام ریخته بهم ولی بازم مشکلی نیست که قابل حل نباشه
اون خانمی هم که خودم دوستش داشتم و دارم بهم میگه هر وقت با خانوادت اومدی خواستگاری من سر حرفم هستم تو این دو سال که باهات در ارتباط بودم احساس گناه می کنم میخوام تنها باشم که خودمو پیدا کنم
من واقعا نمی دونم چی کار کنم
مخم هنگه
سعی کنم برای به دست آوردن کسی که دوسال بیشتره دوستش دارم
حواسم به برادرم باشه که سه ماهه بیمارستان بستریه
یا به پدرم که از بس این مدت ناراحت بوده مشکل قلبی پیدا کرده ؟
یا به مادرم که تو این سه ماه واقعا پیر شده
یا به برادر کوچکم که از معدل 19 رسید به 5 تا درس افتاده ؟؟؟؟
من چی کار کنم
واقعا دلم میخواد از این شرایط بیام بیرون خسته شدم
خودم تو این دو سال میگرن عصبی شدید گرفتم از بس حرص خوردم تو این سه ماه هم که دیگه....
منتظر نظر شما هستم
خواهشاً خیلی سریع پاسخ بدید شرایطم بحرانیه
ممنونم
علاقه مندی ها (Bookmarks)