عرض سلام وخسته نباشی من تقریبا ۲۳ سال سن دارم وفرزند اول و تک دختر خانواده هستم و در خانواده مذهبی زندگی میکنم●و شوهرم ۲۸ سال داره ● ۴ سال نامزدکردیم امسال میخوایم عروسی کن
به علت ورشکستی مداوم پدر شوهرم‌‌‌● شوهرم اصرار زیادی دارد که به اونها کمک مادی کنه(هرچند قبلا این کار رامی کرده که من اطلاع نداشته)●که با مخالفت خانواده ی من و خودم شده وایشان مدعی هستد که حتی اگر مجبور شود تا اخر عمر هم این کار راانجام بدهد به قول خودش تا اخر عمر پشت خانوادهش هم هست●حتی اگر خودش هم در مضیقه قرار بگیره●یجورایی لجبازی میکنه ●در ضمن حانواده خودم تا به حال از لحاظ مادی کمکمان می کردن و یک خانه هم خریدن ولی با این مسائلی که پیش اومده من خودم نمی خواهم که اونها این کار رو انجام بدن●شوهرم نظامی هست و در منطقه محروم خدمت میکنه و می خواد منو بعد از عروسی به اونجا ببره ولی من با توجه کمک های ایشان به خانواده راضی نمی شم که برم اونجا به قول معروف سختی بکشم تا اون بتونه به راحتی به خانواده اش کمک کنه ●در ضمن به علت مشکلاتی که در روز عقد به علت مهریه پیش اومده مادرم زیاد رابطه خوبی با شوهرم و خانواده اش نداره وخانواده من اول با ازدواج من موافق بودن ولی بعدا دیدن که اشتباه کردن و حالا مامانم اسرار زیادی داره که من جدا بشم ولی پدرم به علت حفظ ابرو با این کار مخالفه ●من میدونم که اگر عروسی کنیم شوهرم به کار خودش ادامه بده و من اون موقع چاره ای نداشته باشم جز جدایی که به نظر من اگر بخواد جدایی باشه بهتره الان صورت بگیره ●من شوهرمو دوست دارم ولی گاهی لجبازی میکنه اعصابمو خورد میکنه ●حالا فردا مي خوان با خوانوادش بيان همه مي عرض سلام وخسته نباشی من تقریبا ۲۳ سال سن دارم وفرزند اول و تک دختر خانواده هستم و در خانواده مذهبی زندگی میکنم●و شوهرم ۲۸ سال داره ● ۴ سال نامزدکردیم امسال میخوایم عروسی کن
به علت ورشکستی مداوم پدر شوهرم‌‌‌● شوهرم اصرار زیادی دارد که به اونها کمک مادی کنه(هرچند قبلا این کار رامی کرده که من اطلاع نداشته)●که با مخالفت خانواده ی من و خودم شده وایشان مدعی هستد که حتی اگر مجبور شود تا اخر عمر هم این کار راانجام بدهد به قول خودش تا اخر عمر پشت خانوادهش هم هست●حتی اگر خودش هم در مضیقه قرار بگیره●یجورایی لجبازی میکنه ●در ضمن حانواده خودم تا به حال از لحاظ مادی کمکمان می کردن و یک خانه هم خریدن ولی با این مسائلی که پیش اومده من خودم نمی خواهم که اونها این کار رو انجام بدن●شوهرم نظامی هست و در منطقه محروم خدمت میکنه و می خواد منو بعد از عروسی به اونجا ببره ولی من با توجه کمک های ایشان به خانواده راضی نمی شم که برم اونجا به قول معروف سختی بکشم تا اون بتونه به راحتی به خانواده اش کمک کنه ●در ضمن به علت مشکلاتی که در روز عقد به علت مهریه پیش اومده مادرم زیاد رابطه خوبی با شوهرم و خانواده اش نداره وخانواده من اول با ازدواج من موافق بودن ولی بعدا دیدن که اشتباه کردن و حالا مامانم اسرار زیادی داره که من جدا بشم ولی پدرم به علت حفظ ابرو با این کار مخالفه ●من میدون که اگر عروسی کنیم شوهرم به کار خودش ادامه بده و من اون موقع چاره ای نداشته باشم جز جدایی که به نظر من اگر بخواد جدایی باشه بهتره الان صورت بگیره ●من شوهرمو دوست دارم ولی گاهی لجبازی میکنه اعصابمو خورد میکنه ●حالا از شما مشاور محترم میخوام که به من کمک کنی به این زندگی ادامه بدم یا نه عرض سلام وخسته نباشی من تقریبا ۲۳ سال سن دارم وفرزند اول و تک دختر خانواده هستم و در خانواده مذهبی زندگی میکنم●و شوهرم ۲۸ سال داره ● ۴ سال نامزدکردیم امسال میخوایم عروسی کن
به علت ورشکستی مداوم پدر شوهرم‌‌‌● شوهرم اصرار زیادی دارد که به اونها کمک مادی کنه(هرچند قبلا این کار رامی کرده که من اطلاع نداشته)●که با مخالفت خانواده ی من و خودم شده وایشان مدعی هستد که حتی اگر مجبور شود تا اخر عمر هم این کار راانجام بدهد به قول خودش تا اخر عمر پشت خانوادهش هم هست●حتی اگر خودش هم در مضیقه قرار بگیره●یجورایی لجبازی میکنه ●در ضمن حانواده خودم تا به حال از لحاظ مادی کمکمان می کردن و یک خانه هم خریدن ولی با این مسائلی که پیش اومده من خودم نمی خواهم که اونها این کار رو انجام بدن●شوهرم نظامی هست و در منطقه محروم خدمت میکنه و می خواد منو بعد از عروسی به اونجا ببره ولی من با توجه کمک های ایشان به خانواده راضی نمی شم که برم اونجا به قول معروف سختی بکشم تا اون بتونه به راحتی به خانواده اش کمک کنه ●در ضمن به علت مشکلاتی که در روز عقد به علت مهریه پیش اومده مادرم زیاد رابطه خوبی با شوهرم و خانواده اش نداره وخانواده من اول با ازدواج من موافق بودن ولی بعدا دیدن که اشتباه کردن و حالا مامانم اسرار زیادی داره که من جدا بشم ولی پدرم به علت حفظ ابرو با این کار مخالفه ●من میدون که اگر عروسی کنیم شوهرم به کار خودش ادامه بده و من اون موقع چاره ای نداشته باشم جز جدایی که به نظر من اگر بخواد جدایی باشه بهتره الان صورت بگیره ●من شوهرمو دوست دارم ولی گاهی لجبازی میکنه اعصابمو خورد میکنه ●حالا فردا مي خوان با خوانوادش بيان عرض سلام وخسته نباشی من تقریبا ۲۳ سال سن دارم وفرزند اول و تک دختر خانواده هستم و در خانواده مذهبی زندگی میکنم●و شوهرم ۲۸ سال داره ● ۴ سال نامزدکردیم امسال میخوایم عروسی کن
به علت ورشکستی مداوم پدر شوهرم‌‌‌● شوهرم اصرار زیادی دارد که به اونها کمک مادی کنه(هرچند قبلا این کار رامی کرده که من اطلاع نداشته)●که با مخالفت خانواده ی من و خودم شده وایشان مدعی هستد که حتی اگر مجبور شود تا اخر عمر هم این کار راانجام بدهد به قول خودش تا اخر عمر پشت خانوادهش هم هست●حتی اگر خودش هم در مضیقه قرار بگیره●یجورایی لجبازی میکنه ●در ضمن حانواده خودم تا به حال از لحاظ مادی کمکمان می کردن و یک خانه هم خریدن ولی با این مسائلی که پیش اومده من خودم نمی خواهم که اونها این کار رو انجام بدن●شوهرم نظامی هست و در منطقه محروم خدمت میکنه و می خواد منو بعد از عروسی به اونجا ببره ولی من با توجه کمک های ایشان به خانواده راضی نمی شم که برم اونجا به قول معروف سختی بکشم تا اون بتونه به راحتی به خانواده اش کمک کنه ●در ضمن به علت مشکلاتی که در روز عقد به علت مهریه پیش اومده مادرم زیاد رابطه خوبی با شوهرم و خانواده اش نداره وخانواده من اول با ازدواج من موافق بودن ولی بعدا دیدن که اشتباه کردن و حالا مامانم اسرار زیادی داره که من جدا بشم ولی پدرم به علت حفظ ابرو با این کار مخالفه ●من میدون که اگر عروسی کنیم شوهرم به کار خودش ادامه بده و من اون موقع چاره ای نداشته باشم جز جدایی که به نظر من اگر بخواد جدایی باشه بهتره الان صورت بگیره ●من شوهرمو دوست دارم ولی گاهی لجبازی میکنه اعصابمو خورد میکنه ●حالا از شما مشاور محترم میخوام که به من کمک کنی به این زندگی ادامه بدم یا نه چون فقط تا فردا مهلت دارم فكر كنم چون شوهرم اومده و خانوادم ميگن فقط طلاق شوهرم گفته تصميم قطعي مو بگيرم مي دو نم اون دوسم داره ولي الان لج كرده منتظر جوابتون هستم