به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 6 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 51 تا 60 , از مجموع 71
  1. #51
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 03 آبان 98 [ 02:40]
    تاریخ عضویت
    1390-2-27
    نوشته ها
    480
    امتیاز
    12,382
    سطح
    72
    Points: 12,382, Level: 72
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 68
    Overall activity: 66.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    645

    تشکرشده 634 در 321 پست

    Rep Power
    62
    Array
    سلام به دوستاي مهربونم كه واقعا براي حضورتون تو تاپيكم همدلي و راهنماييهاتون ممنونم
    از صبا و شيدا و موفرفري و مريم عزيز وهمه دوستاي گل ديگم كه اگه نبوديد روزهام خيلي پريشون سپري ميشد
    موفرفري جان حتما رو موارد تحقيق ميكنم و ميام نتيجرو ميگم
    مريم جان دارم سعي ميكنم به مرور به ارامش برسم هرچند روي موج سينوسي حركت ميكنم ولي فكر ميكنم واسه شروع بد نيست

  2. کاربر روبرو از پست مفید sahra100 تشکرکرده است .

    صبا_2009 (شنبه 19 مهر 93)

  3. #52
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 03 آبان 98 [ 02:40]
    تاریخ عضویت
    1390-2-27
    نوشته ها
    480
    امتیاز
    12,382
    سطح
    72
    Points: 12,382, Level: 72
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 68
    Overall activity: 66.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    645

    تشکرشده 634 در 321 پست

    Rep Power
    62
    Array
    سلام موفرفري جان
    ديشب نزديك 3ساعت پستتون رو خوندم نت برداري كردم خيلي ممنون از لينك هايي كه گذاشته بودين راجع به فنگشوي بايد خيلي بيشتر بخونم تا ياد بگيرم پياده سازيش رو راجع به يين يانگ خوندم و البته فكر ميكنم باز ين توم غالب بود تست يونگ رو هم زدم ولي متاسفانه نحوه نمره دهي و تفسيرش رو تو نت پيدا نكردم
    امشب دوباره همسرم راجع به فروش دوتا ماشين و خريدن ماشين مامانش صحبت كرد و من خيلي موافق خريد ماشين مادرش نيستم چون هم باز پول بايد بذاريم روش هم يه ماشينه ميشيم ولي سعي كردم خيلي مخالفت نكنم ولي بين حرف هاش بهم گفت من نگه داشتن 4تا ماشين برام سخته ميخوام ما يه ماشين داشته باشيم منم يهوبهم برخورد گفتم اسايش مادرى وخواهرت مهم ولي واسه راحت كردن خودت ميخواي من به سختي بيافتم شروع كرد گفت اره تو داري مايسه ميكني منم گفتم نه اگه بخوام مقايسه كنم خيلي چيزا ميگم من ميگم اگه بحث ماليه بفروش اگه بحث تعمير و نگهداريه ياماشين خواهرت رو بفروش يا تومراقبت نكن چرا از من ميزني كه شروع كرد كه به بابات بگو واست ماشين بخره تو مگه مجرديت ماشين داشتي (حالا من 20سالگي ازدواج كردم همون دوره عقد رفتم گواهينامه گرفتم
    مگه زن برادرهاي من باباشون واسشون ماشين گرفته؟ زده بسرم به مامانم بگم يه ماشين بگيرن واسم بعد حسابي ادبش كنم چطور وقت كاركردن و سرويس دادن زن ايشونم وقت سرويس گرفتن ميشم دختر بابام يعني از هرچيز رفاهي رو بابام تو غالب كادو و ... واسم خريده انگار نه انگار من زنشم حتي چند روز پيش با پول فروش كالسكه دخترم كه تو سيسموني بود رفته وايم تبلت خريده حالا من هيچي نگفتم تشكر كردم تازه پررو ميگه بين حرف منو گوش بدي بفروشي چقدر خوبه فلان وسيله برقيتم نميخواي بفروش برو فلان چيز بخر فقط يكم نگاش كردم گفتم شماهم زحمت بكشيد با پول خودتون بخريد خوبه ها اين اخلاقا جديدا به كلكسيون رفتارهاي خوبش اضافه شده ) منم گفتم من تو خونه پدرم نيستم تو شوهرمي ديگم اين بحث ادامه نميدم هرجور صلاح ميدوني عمل كن من با همه چي دارم ميسازم اينام روش كه غر ميزد اره تو واقعا شرايطت سخته معلومه (از بس نخواستم رعايت كردم واقعا توهم زده من تو رفاهم بخدا من نصف رفاه مجرديمم ندارم ) خيلي ناراحتم بروم نياوردم ولي چقدر ميتونم تو بايگاني نگه دارم نميدونم
    واقعا تغيير من اين شرايط عوض ميكنه؟
    من شروع كردم به مديريت رفتارم و دقت به نكاتي كه گفتيد ولي گاهي موفق نميشم و مرتب احساس ميكنم اين همه تحقير و سكوت من از سر ضعف وگرنه چرا من بايد تلاش كنم شرايط خوب شه يعني من ارزش ندارماون بخاطرم تلاش كنه
    ویرایش توسط sahra100 : یکشنبه 20 مهر 93 در ساعت 04:33

  4. #53
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 اسفند 93 [ 16:58]
    تاریخ عضویت
    1393-6-01
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    165
    امتیاز
    2,364
    سطح
    29
    Points: 2,364, Level: 29
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    88

    تشکرشده 496 در 145 پست

    Rep Power
    37
    Array
    صحراجونم سلام،
    دختر خوب چقدر دیروز بهت گفتم پرخاش مالِ مرده! تو یه وسیله داری که باهاش میتونی پادشاهی کنی حداقل تو خونه ی خودت. اونم سیاست زنونه اس. (می دونم اینقدر این روزا این کلمه رو میشنوی که گیج شدی)

    اولاً وقتی بحثی پیش میاد لازم نیست کنترلت رو از دست بدی. حالا همون موقع که نمی خواد ببره ماشین رو بفروشه. اونم میخواد نظر تو رو بدونه. حالا چون تو بهش راه نمیدی و از کوره درمیری یه جور عنوان میکنه که انگار تصمیمشو گرفته و داره به تو میگه. وگرنه اون فقط میخواد نظرتو بدونه. (یکم مرد شناسی هم خوب چیزیه)

    خودت اینو قبول داری مردی که کار نداشته باشه هیچی نداره. منظورم مسائل مادی نیستا، منظورم معنویاته. روحیه نداره، اعتماد بنفس نداره، اعصاب نداره، حوصله ی عشق و عاشقی نداره، دل و دماغ تفریح نداره، نازتو نمیکشه و و و این وسط تو و دخترت هستید که فدا میشید.

    اگه ندونی چطوری باید این دوره رو مدیریت کنی، کلاهت پَسِ معرکه است. چون همش داری قربانی میشی.
    تو این جور مواقع که در مورد فروش وسایل خونه حرف میزنه، اول آرامشت رو حفظ کن. مثلاً در مورد ماشین واقعاً لازم نبود حرف رو به مادرو خواهرشوهر بکشی. اولاً چهره ی مظلوم در این جور مواقع خیلی بهت کمک میکنه.(همون لوس بازی زنونه) بعدشم راحت از طریق دخترتون میتونستی به این هدف برسی که اونی که ماشین داشته باشه تو باشی. چون بچه کوچیک داری و باید ماشین زیر پات باشه.

    یه مکالمه ی فرضی از دهن "زنِ درونت" مینویسم: مثلاً شوهرت گفته من نمی تونم به 4تا ماشین برسم.
    "ببین عزیزم! من می دونم نگهداری 4تا ماشین همزمان واست سخته. ولی خودت ماشالا قدرت تصمیم گیریت خیلی خوبه. خودت اگه یکم بالا و پایین کنی میبینی نی نی گناه داره، بخوام بدون ماشین با تاکسی یا اتوبوس یا پای پیاده ببرمش با خودم بیرون. الانم که هوا داره میره رو به سردی. یه موقع طفلی به خاطر نداشتن ماشین مریض میشه. بیشتر حرف من به خاطر نی نیه. وگرنه من اگه خودم تنها بودم، کِیف هم داشت، تو هوای پاییزی کُلی پیاده روی میکردم، حالشو میبردم.(با خنده)
    حالا به هر حال اگه بحثت پرسیدنِ نظر منه، من مخالف این کار هستم. ولی اگه تو با یه ماشین میتونی طوری تنظیم کنی که من بی ماشین نمونم، تصمیم گیری رو میسپارم به خودت. اگه به نظرت مشکلی نداره که زن و بچت تو سرما و برف وبارون تو خیابون بمونن، خوب بفروش. اگه اینو نمیخوای پس یه فکر دیگه کن.
    "

    وقتی توپ رو تو زمین شوهر بندازی با احساست، سریع این توپ به زمین خودت برمیگرده. چون مرد خیلی تصمیمای احساسی رو نمی تونه بگیره. تو اون لحظه، تو نه مادر شوهر و خواهرشوهر رو وارد بحث کردی، بلکه خودت و نی نی رو آوردی تو ذهنش و براش پررنگ کردی.

    اگر هم خودش بحث رو به مادر و خواهرش کشوند، بگو این خیلی خوبه که تو از اونا حمایت میکنی، این نشون دهنده ی حمایتگریِ مردونه اته که من خیلی دوست دارم. ولی فکر کنم اول باید هوایِ نی نی و مامانِ خوشگلشو داشته باشی، بعد اونا رو.(با خنده و چشمک و این چیزا)

    عزیزم، وقتی آرامش داشته باشی، مغزت بهتر میتونه تصمیم بگیره که چطوری هم خودت رو براش پررنگ کنی، هم احساساتش رو به بازی بگیری.
    اگه مثل یه مرد جلوش وایسی شکست میخوری، بی برو برگرد!

    لطفاً به تحقیقاتت در مورد فنگ شویی ادامه بده، سعی کن "یین" و "یانگ"ت رو تعدیل کنی

  5. 3 کاربر از پست مفید مو فرفری تشکرکرده اند .

    sahra100 (سه شنبه 22 مهر 93), شیدا. (سه شنبه 22 مهر 93), صبا_2009 (یکشنبه 20 مهر 93)

  6. #54
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 03 آبان 98 [ 02:40]
    تاریخ عضویت
    1390-2-27
    نوشته ها
    480
    امتیاز
    12,382
    سطح
    72
    Points: 12,382, Level: 72
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 68
    Overall activity: 66.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    645

    تشکرشده 634 در 321 پست

    Rep Power
    62
    Array
    سلام مرسي كه مياين منو راهنمايي ميكني
    شما درست ميگي ولي من نميخوام بچم حربه شه يعني چطور بگم اگه قرار ماشين داشته باشمبخاطر بچم 100سال نميخوام من ميخوام اون به فكر رفاه من باشه
    امشب خيلي بد بود
    ظهر يه مهمونيه دوره زنونه داشتيم كه ماهي يكبار منم رفتم دنبال مامانم كه ببرمش( حالا هميشه بابام مياد من اينور اونور ميبره دخترم ميبره واسه خريد و ...) صبح بهش گفتم اگه اشكال نداره ميرم دنبال مامانم خلأصه شب تو راه برگشت تلفن زد شام از بيرون بگيرم منم گفتم شام بيام خونه سريع امادس ولي هرجور دوست داري اومد خونه هي ديدم قيافه گرفته شامش خورده بروم نياوردم حرف زدم كه يهو گفت امروز فلان قدر پول روغن ماشين دادم بنزين ميزنم شما فقط مياي استفاده ميكني اروم گفتم من تو ماه 1بار ميرم مهموني مامانم بردم يهو شروع كرد به فحش دادن اره هرهفته مهمونيم گفتم اخرين بتر كي بود گفت پريشب گفتم قبلش گفت دو هفته پيش حالا 1ماه و نيم پيش ث ساعت رفتيم عروسي پسر داييم با خون جيگر خلاصه شروع كرد بد وبيراه فقط گفتم خيلي بيادب شدي رفتم تو اتاق گريم گرفته بود ه ديدم فن زياد كردهكه من گرمم شه اذيت شم وايرلس مودمم قطع كرده اولشم هي الكي با دخترم ميخنديد كه من ناراحت شم بعد يه بهانه ازش گرفت داد زد سرش بچه يه ربع گريه ميكرد كه اومدم بچرو برداشتم از خونه اومدم بيرون كه تل زد هوا سرد بي ماشين نرو برات اژانس ميگيرم منم تو سالن نشستم منتظر كه الكي گفت ماشبن نداشته بيا بالا رفتم بالا شارژرم بردارم كه نذاشت برم هي گت تو الان عصباني اروم شو و ... بعدم زد به مسخره بازي منم شماره اژانس نداشتم هوام تاريك بود ترسيدم بىم گفتم ميخواستي خسته شم كه جداشيم برو اقدام كن خسته شدم افرين بردي كه هي ميگفت چرت نگو بشين زندگي كن و ... بعدم زود رفت خودش زد به خواب منم گفتم من صبح ميرم ديگه تحمل كاراي تورو ندارم
    نميدونم صبح چيكار كنم حتي تو اين شرايطم با مسخره كردن ميخواد همه چيو تموم كنه اين ادم مريض نيست؟ چپ راست بهانه ميبگيره يعني گير 4 5 تومن بنزين؟
    بعد ميگم تو دنبال خانوادت همهجا ميري عيب نداره ميگه پول ميگيرم داره حالم بهم ميخوره ميگه اگه بري همه وسايلت ميفروشم
    تورو خدا بگيد با اين رواني چيكار كنم
    ویرایش توسط sahra100 : دوشنبه 21 مهر 93 در ساعت 00:09

  7. #55
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    صحرا جان من شرایطتت رو درک می کنم تا حدودی ولی توی نوشته هات یه چیزی وجود داره به اسم مقاومت شدید در برابر تغییر.
    تو می خوای هیچ تغییری نکنی، همین جوری که هستی باشی و شدیدا اصرار داری که طرز فکرت درسته، رفتارت درسته و اون کسی که اشتباه می کنه همسرت هست، اون کسی که باید تغییر کنه همسرت هست نه تو.
    من نمی گم همسرت اشتباه نمی کنه یا رفتاراش صحیح هست اما روش برخورد شما با همسرت هم صحیح نیست اگر کسی نمی تونه 2+ 2 رو ذهنی جمع کنه یا یاد بگیره چه اشکال داره بهش بگیم که می تونه از انگشتاش برای جمع زدن کمک بگیره، بعدا که یاد گرفت و پیشرفت کرد خود به خود استفاده از انگشت رو کنار می گذاره، خالا حکایت شما اینه که شدیدا اصرار داری برای درست کردن زندگیت از یه سری اصول سطح بالا استفاده کنی و به هیچ وجه حاضر نیستی کوتاه بیایی.

    چند پست قبل تر برات نوشتم واسه خودت هدف کوتاه مدت تعیین کن، اهداف ساده، تا وقتی محقق نشدن ازشون دست نکش. موفرفری عزیز هم که خیلی خوب دارن راهنمایی تون میکنند. یکی از اون حرف های موموفری رو واسه خودت هدف قرار بده و تا بهش نرسیدی دست از تلاش برندار.
    مطمئن باش دخترت وقتی بزرگ شد به اینکه مامانش فوق لیسانس یا دکترا از فلان دانشگاه داره افتخار نخواهد نکرد ولی به اینکه مامان با پشتکار و هدفمندی داره که همیشه تلاش می کرده که بهترین راه حل رو برای حل مساله پیدا کنه افتخار میکنه. البته که مدرک گرفتن هیچ تاثیری روی روان و تربیت دخترت نداره ولی هدفمند بودن و انگیزه داشتن و مطمئن نبودن بیش از حد به درستی خودت مستقیم و غیر مستقیم روی رفتار و روان دخترت اثر داره.


  8. 2 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    sahra100 (سه شنبه 22 مهر 93), شیدا. (سه شنبه 22 مهر 93)

  9. #56
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 03 آبان 98 [ 02:40]
    تاریخ عضویت
    1390-2-27
    نوشته ها
    480
    امتیاز
    12,382
    سطح
    72
    Points: 12,382, Level: 72
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 68
    Overall activity: 66.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    645

    تشکرشده 634 در 321 پست

    Rep Power
    62
    Array
    ميشه يه خواهش كنم هركي راهنماييم ميكنه نگه ارامشت حفظ كن من ارم رواني ميشم نميتونم تصور كنم همه چي گل و بلبل نميتونم وقتي بيدليبل بهم داره توهين ميشه بگم به به چقدر خوب صحراجان تو خودت رو تغير بده فحش بخور سكوت كن كتك بخور بخند وسايلت فروخته ميشسه برو تمنا كن يه شوهر بيكار و بيعار بي مسوليت داري به خودت افتخار كن چرا شماها شرايط من نميفهمي اخه چرا درىد من هيچ كي نميفهمه من تغيير ميكنم من ميخوام اروم باشم زن باشم لطيف باشم اهسته باشم ولي نميشه با اين مرد تواين شرايط .اخه شرا بايد سرزنش گناه نكردم بشم شما بگيد يه مرد چي ميخواد هميشه مرتبم خونه زندگيم مرتب بچم مرتب فشار مالي روش نميارم همدلش ميشم ولي نميتونم همه كاراي احمقانش تاييد كنم بخاطر سكوت من كه الان به اين وضع افتاده بخدا اين مرد مريض تعادل نداره ازش متنفرم گير كردم هرچي ميخوام اوضاع رو بهتر كنم همش بدتر ميشه

  10. #57
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 اسفند 93 [ 16:58]
    تاریخ عضویت
    1393-6-01
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    165
    امتیاز
    2,364
    سطح
    29
    Points: 2,364, Level: 29
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    88

    تشکرشده 496 در 145 پست

    Rep Power
    37
    Array
    سلام صحرا جونم. چی شدی دختر؟
    الان کجایی؟ رفتی؟ یا موندی؟
    ببین گاهی وقتا عصبانیت خیلی خوبه. چون باعث میشه کاری که همیشه آدم از انجام دادنش میترسیده رو انجام بدیم.
    اگه فکر میکنی یه مدت ترکش کنی به خودش میاد، خوب این کار رو بکن.
    صدالبته که همه بهت توصیه میکنن بمونی تو خونه ی خودت (همچنین من). ولی اگه داری دیوونه میشی و شوهرت این شرایط رو جدی نمیگیره، شاید لازم باشه یه تلنگری بهش بدی.
    قبل از اینکه بری مفصل صحبت کن و حرفاتو بی رودربایستی بهش بگو. بدون حضور نی نی. جایگاهت هم طلاق نباشه. بگو تو فشاری، بگو داری دیوونه میشی، بگو شوهر بیکار نمیخوام، هر چی تو دلت هست بگو، بعدم بگو یه مدت میخوام ازت دور باشم. اینجوری که پیشم هستی همش دعوا داریم، نمی تونم تمرکز کنم و آروم باشم. بگو به فاصله احتیاج دارم، بگو 10 سال پیش هیچوقت فکر نمیکردم، ده سال دیگه زندگیم اینجوری جهنمیه.
    یه توصیه دارم بهت، اگه میخوای این زندگی ادامه داشته باشه، وسط حرفات احساسات رو هم بگنجون. البته قبلش باید پیه همه چیو به تنت بمالی، ممکنه هر اتفاقی بیافته.
    ممکنه مادرشوهرت وارد قضیه بشه. ممکنه تو خونتو خالی کنی، هزارتا اتفاق دیگه بیفته. بشین همه ی جوانب رو بسنج. ماشالا تو یه مادری، حس مسئولیت بالایی داری، قدرت تصمیم گیریت خوبه، مدیریتت خیلی خوبه. ببین چیکار کنی بهتره.
    من یه پیشنهاد هم دارم واست. اشتراک آزاد بگیر، تاپیک خصوصی بزن، راهنمایی بگیر. خیلی خوب راهنمایی میکنن.
    از خودت به ما خبر بده عزیزم.

  11. 3 کاربر از پست مفید مو فرفری تشکرکرده اند .

    sahra100 (سه شنبه 22 مهر 93), شیدا. (سه شنبه 22 مهر 93), صبا_2009 (سه شنبه 22 مهر 93)

  12. #58
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 03 آبان 98 [ 02:40]
    تاریخ عضویت
    1390-2-27
    نوشته ها
    480
    امتیاز
    12,382
    سطح
    72
    Points: 12,382, Level: 72
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 68
    Overall activity: 66.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    645

    تشکرشده 634 در 321 پست

    Rep Power
    62
    Array
    سلام به دوتاي گلم
    ديروز عصر ديدم يكي از وسايل تولدش باز فوخت خيلي عصبي بودم بهش گفتم من منتظر بهانم ازت حواست باشه گفت وسيله خودم به تو مربوط نيست خلاصه دخترم خواب بود وقتي بيدار شد ماشين گىفتم رفتم خونه مامانم كه ديگه نيام تنها بودم كسي خونشون نبود 2ساعت فكر كردم دلم واسه مامان بابام يوخت واسه دخترم سوخت دلم واسيه خودمم سوخت كه بخوام با اين مرد زندگي كنم ديدم زنگ ز كه كجايي گفتم خونه مامانم خونه باشه خدافظ گفتم من به اينا فعلا چيزي نميگم توام تا صبح به بىنامت فكر كن گفت من شب فقط ميخوابم همين ديگه حرفي نزدم گفت اگه برنامم ميخواستي نميرفتي خدافظي كردم يك ساعت فكر كردم نميدونم چرا پاشدم اومدم خونه نه دل خونه موندن دارم نه غصه بابام نه بهانه بچم خلاصه تو خونه كه اومدم چشاش از تعجب گرد شد صبح كه ميخواستم برم خونه مامانم گفت واسم نهار نذار روزه گرفتم منم حرفي نزم ؤغذا واسه افطار گذاشتم و رفتم واقعا نميدونم چيكار كنم ميدونم اگه برم اينبار بايد جدا شم يگه خانوادم طاقت ندارن خانواده اونم بدشون نمياد جدا شيم به هر قيمتي ميخوان بگن پسر ما رفتاراش خوبه فقط تو اين داستان ها فهميدم همسرم دنبال جدايي نيست برخلاف حرف هاي چندماه قبلش دلش نميخواد زندگي بهم بخوره
    چيكار درسته؟ من اگه بدونم چه مدت بايد چهجور رفتار كنم كه شرايط عوض شه دريغ نميكنم ولي به هيچي مطمين نيستم
    من عضو مشتركين ازاد شدم ولي نميدونم بايد چيكار كنم چجوري استفادهكنم
    ممنون كه كمكميد

  13. #59
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    من عضو مشتركين ازاد شدم ولي نميدونم بايد چيكار كنم چجوري استفادهكنم
    کار خوبی کردی برگشتی صحرا جان. هنوز که همه راهها رو نرفتی که بخوای ول کنی بری.قبلا هم گفتم زندگیت مستعد طلاق نیست. شوهرتم که خودت می بینی تمایلی به جدایی نداره. من با حرف موفرفری موافقم که بهتره شوهرت احساس خطر کنه ولی نمی دونم اینکه بگذاری بری کار درستی باشه، خیلی کار خوبی کردی که عضو انجمن آزاد شدی. ان شالله مدیر کمکت میکنه که صحیح ترین تصمیم رو بگیری.

    من اگه بدونم چه مدت بايد چهجور رفتار كنم كه شرايط عوض شه دريغ نميكنم ولي به هيچي مطمين نيستم
    به چی مطمئن نیستی؟ ته تهش اینه که می رسی به طلاق، درسته؟ پس هر راهی رو تا حالا نرفتی، برو!! صحرا جان به خودت بگو یکسال همه کارهایی که تا الان نکردم رو میکنم اگه جواب نداد اون موقع طلاق می گیرم. واسه خودتم روزشمار بگذار، اینجوری تحملش واست آسونتر میشه. یه مدت از اون قالب صحرای قبلی بیرون بیا من ایمان دارم که جواب میگیری.

  14. کاربر روبرو از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده است .

    sahra100 (چهارشنبه 23 مهر 93)

  15. #60
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 03 آبان 98 [ 02:40]
    تاریخ عضویت
    1390-2-27
    نوشته ها
    480
    امتیاز
    12,382
    سطح
    72
    Points: 12,382, Level: 72
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 68
    Overall activity: 66.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    645

    تشکرشده 634 در 321 پست

    Rep Power
    62
    Array
    صبا جان سلام
    من بيشتر از دوهفتس عضوشدم ولي تو كاربريم تغييري ايجاد نشده به مدير همدردي هم اطلاع دادم ايشونم پاسخ دادن كه عضوم ولي من كه نتونستم دسترسي خاصي داشته باشم
    راستش من الان 2سال هست كه هي اين مهلت دارم تمديد ميكنم انگار جسارت ندارم ول كنم برم به اينده مطمين نيستم به اين زندگي هم مطمين نيستم ميترسم احساس ميكنم هرچي من خوبتر ميشم مطيع تر ميشم زن تر ميشم شوهرم بدتر ميشه خشن تر ميشه ترسناكتر ميشه بيتفاوت تر ميشه دلم ميخواد احساس خطر كنه ولي اون از هيچيو هيچ كس حساب نميبره راهش چيه؟
    امشب اومده يه ادامس داده كه اشتي كنه ميگم مرسي ولي يه شاخه گل شايد راه بهتري بود ميگه نخواستم كه اشتي كنم همينطوري دادم
    تو سايت داشتم نگاه ميكرم ديدم ساعت ديواريو اگهي داده تو ارامش صداش كردم ميگم تو اگهي دادي ميخنده ميگه اره خوشگل نيست خسته شديم بفروشيم بريم مدل جديد بخريم گفتم اينو دوست دارم بعدم نبايد باهام هماهنگ كني من ذهنم بهم ميريزه اگه تو ازش خوشت نمياد بگو ميبرمش ميذارم خونه مامانم كه جلو چشت نباشه بعد ميريم هرچي دوست داري با سليقه هم ميخريم خيليم عاليه ميگه اگه اينو نفروشيم اينهمه پول از كجا بيارم كه يه جديد بگيرم گفتم عزيزم هركس يه چيزاي براش يادگاريوارزش مند منم اينو دوست دارم اگه از مدل اين خسته اي بريم يه ارزون بگيريم واسه تنوع بعدم گفتم خواهش ميكنم برو اين اگهيو حذف كن كه شروع كرد به مسخره جواب دادن بچه ها چيكاركنم واقعا ذهنم بهم ميريزه اخه هرجور برخورد ميكنم كار خودش رو ميكنه
    ویرایش توسط sahra100 : چهارشنبه 23 مهر 93 در ساعت 01:43


 
صفحه 6 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:59 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.