به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 19
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 09 آبان 93 [ 17:10]
    تاریخ عضویت
    1393-3-29
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    345
    سطح
    6
    Points: 345, Level: 6
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    23

    تشکرشده 12 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array

    6 نامزد هستم اما استرس رابطه با خواستگار در گذشته و پی بردن نامزدم به موضوع داره منو نابود میکنه.

    سلام به همه دوستان و تشکر از کسانیکه منو کمک میکنند.

    دختری هستم 25 ساله .کسی هستم که در تمام زندگیم با هیچ چسری رابطه دوستی نداشتم و همیشه از اینجور روابط بدم میومد.تا اینکه متاسفانه یک سال قبل در محیط دانشگاه یکی از همکلاسیهام ازم خواستگاری کرد.به بزرگی خدا قسم میخورم دلیل اینکه باهاش صحبت کردم این بود که ازم خواستگاری کرد وگرنه اگه میدونستم قصدش دوستی هست هیچ وقت ادامه نمیدادم.این رابطه چون متاسفانه من وابسته شده بودم چند ماهی طول کشید و چون اقدام رسمی نکرد من هم رابظه رو تموم کردم.متاسفانه در این مدت صمیمی شده بودیم البته فقط تلفنی و پیامی .حتی یکبار هم بیرون نرفتم.اما همین صحبتها از حد معمول و معقول خارج شد که من رابطه رو تموم کردم.

    خدا میدونه که جقدر توبه کردم و از درگاهش طلب مغفرت و بخشش.

    خداوند همسر شایسته و خوبی نصیبم کرده که الان باهم نامزد هستیم.نامزذم خیلی رو موضوع دوستی حساس هست و من هم در مورد اون رابطه چیری نگفتم.


    نامزدم مقام مهمی داره و میتونه پرینت پیام هام و صحبتهای تلفنیم رو بگیره و میترسم از این موضوع باخبر بشه و تمام زندگیم و ابروی خانوادگیم از بین بره.

    دوستان اون رابطه تلفنی با همکلاسیم فقط یه اشتیباه بود که برای دختر بی تجربه ای مثل من فقط یک امتحان الهی بود که نتونستم به درستی از پسش بر بیام اما من توبه کردم و دیگه تکرار نشد.

    میترسم شبها خواب ندارم و فقط گریه میکنم و از خدا میخوام که ابرومو حفظ کنه و نامزدم این کار رو انجام نده.

    البته تا حالا چیری نگغته در این مورد ولی برام تعریف کرد که برای خیلیها که به همسرشون یا نامزدشون شک داشتن پرینت صحبتها و پیامهاشون رو گرفته.

    من ترسم از این هست که نکنه اون پسره بخواد زنگ بزنه یا پیام بده البته در طول لین هفت ماه چنین اتفاقی برام نیفتاده اما همش استرس دارم و شبها کابوس میبینم در همین مورد.


    دوستان بهم کمک کنید که من بیچاره باید چکار کنم؟اگه روزی نامزدم فهمید چی بهش بگم؟

    خواهش میکنم بهم کمک کنید من به کمکتون نیاز دارم وگرنه زندگیم نابود میشه .

    ویرایش توسط گدای خدا : پنجشنبه 29 خرداد 93 در ساعت 11:45

  2. 3 کاربر از پست مفید گدای خدا تشکرکرده اند .

    neda4 (پنجشنبه 29 خرداد 93), فدایی یار (پنجشنبه 29 خرداد 93), سعیداطی (پنجشنبه 29 خرداد 93)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 29 خرداد 93 [ 12:38]
    تاریخ عضویت
    1392-10-25
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    336
    سطح
    6
    Points: 336, Level: 6
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 8 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزیز
    این نگرانی ها رو از خودت دور کن و به خدا توکل کن بقول خودت یه اشتباهی رو کردی و حالا پشیمونی و توبه کردی خدا هم خیلی مهربون تر از اونه که ما فکر میکنیم اگه بهش ایمان داری همه چیزو بسپر دست خودش مطمئن باش بهت آرامش میده
    بعدشم شما باید اعتماد همسرتو جلب کنی طوری که اگرم اون مسائل رو فهمید بذاره بحساب دوران شیطونی های بچگانه

  4. 2 کاربر از پست مفید neda4 تشکرکرده اند .

    فدایی یار (پنجشنبه 29 خرداد 93), گدای خدا (پنجشنبه 29 خرداد 93)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 30 خرداد 94 [ 14:17]
    تاریخ عضویت
    1393-3-08
    محل سکونت
    یزد
    نوشته ها
    211
    امتیاز
    2,211
    سطح
    28
    Points: 2,211, Level: 28
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 89
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    262

    تشکرشده 312 در 141 پست

    Rep Power
    32
    Array
    سلام خانوم
    اولا نامزدیتون مبارک
    دوما عنوان تاپیکتو سوالی بنویس وگرنه فوری قفلش می کننو دیگه هیچی
    برای تغییر عنوان عنوان جدید رو تو مثلث گوچیک سیاهه پایین صفحه بزار
    اوکی
    حلا بیایم سر مشکلت
    به نظر من هر چی سریع تر عین همین حرفارو برو بهش بگو
    تاکید می کنم عین همین حرفارو
    عین همین حرفارو
    می دونی خوبی این تاپیکت چیه که می گم عین همین حرفارو بهش بزن
    خوبسش اینه که دلیلشو توضیح دادی اونم خیلی صادقانه

    - - - Updated - - -

    می دونی اگه بخوادت وا میسته پات اگه هم نه که میره خب بالا خره باید عواقب کاراتو بپذیری
    البته اگه دلیلشو همین جور که گفتی صادقانه براش توضیح بدی فکر نکنم بره
    دوما در صورت گفتن
    اعتماد همسرت بهت بیشتر میشه
    خوشبخت باشی
    این یه نظر شخصی بود توکل یادت نره
    یا علی

  6. 2 کاربر از پست مفید سعیداطی تشکرکرده اند .

    neda4 (پنجشنبه 29 خرداد 93), گدای خدا (پنجشنبه 29 خرداد 93)

  7. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 09 آبان 93 [ 17:10]
    تاریخ عضویت
    1393-3-29
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    345
    سطح
    6
    Points: 345, Level: 6
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    23

    تشکرشده 12 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط سعیداطی نمایش پست ها
    سلام خانوم
    اولا نامزدیتون مبارک
    دوما عنوان تاپیکتو سوالی بنویس وگرنه فوری قفلش می کننو دیگه هیچی
    برای تغییر عنوان عنوان جدید رو تو مثلث گوچیک سیاهه پایین صفحه بزار
    اوکی
    حلا بیایم سر مشکلت
    به نظر من هر چی سریع تر عین همین حرفارو برو بهش بگو
    تاکید می کنم عین همین حرفارو
    عین همین حرفارو
    می دونی خوبی این تاپیکت چیه که می گم عین همین حرفارو بهش بزن
    خوبسش اینه که دلیلشو توضیح دادی اونم خیلی صادقانه

    سلام و با تشکر از ندا و سعیداطی.

    ندا جان شکر خدا نامزدم بهم اعتماد داره اما نمیدونم چرا ارامش ندارم و تمام وجودم پر از ترس و استرس شده.


    من نمیتونم موضوع رو بگم چون تمام زندگیم نابود میشه .من دختر پاکی هستم اما نمیدونم چرا حماقت کردم .نمیشه بهش بگم .حاضرم بمیرم اما این اتفاق نیفته.

    بهش بگم که فردا روزی بره و نه تنها خودم خانوادم هم نابود میشه اخه خیلی دوستش دارم و از طرف دیگه ابروی خانوادگیم میره.
    ویرایش توسط گدای خدا : پنجشنبه 29 خرداد 93 در ساعت 12:15

  8. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 29 خرداد 93 [ 12:38]
    تاریخ عضویت
    1392-10-25
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    336
    سطح
    6
    Points: 336, Level: 6
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 8 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بنظر منم بهش نگو چون بعدها که اگر خدایی نکرده باهم به مشکل بخورین مدام این مسئله رو پیش میکشه تازه اون موقعه هضم این مسئله واست سخت تر میشه که همسرت داره بهت سر کوفت میزنه بنظرم هر راست نباید گفت... شما هم که میگی فقط تلفنی رابطه داشتی میتونی خطتت رو عوض کنی

  9. 2 کاربر از پست مفید neda4 تشکرکرده اند .

    فدایی یار (پنجشنبه 29 خرداد 93), گدای خدا (پنجشنبه 29 خرداد 93)

  10. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 07 شهریور 99 [ 23:27]
    تاریخ عضویت
    1389-5-21
    نوشته ها
    679
    امتیاز
    18,628
    سطح
    86
    Points: 18,628, Level: 86
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 222
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial10000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    3,951

    تشکرشده 4,314 در 675 پست

    Rep Power
    115
    Array
    با سلام
    شما به هیچ وجه اشاره ای به موضوع نکن و استرسی هم نداشته باش. کار خلافی نکردی که بترسی.
    مادرت را در جریان این موضوع قرار بده که اگر روزی لازم شد یکهو بی خبر نباشند.

    همسرت هم اگر روزی موضوع را پیش کشید و بطور خاص به این مورد اشاره کرد،خیلی خلاصه بگو چیز مهمی نبود. خواستگاری کرد از من و وارد فاز شناخت شدم. اما پس از مدتی، سنخیت لازم را در آن رابطه ندیدم و پایان یافت.
    حواست باشه:
    اشاره به جزئیات ممنوع!
    زیاد صحبت کردن ممنوع!
    دروغ ممنوع!
    ترس ممنوع!
    مخفی کاری ممنوع!
    بازگشت به گذشته به هر طریق ممنوع!

    اگر جایی چیزی را دوست نداشتی بگی، با اعتماد به نفس به همسرت بگو " این موضوع مال گذشته است و یادآوریش برام آزاردهنده و غیر ضروری است"

    نکته: از این به بعد، اگر مزاحمتی برات ایجاد کرد، همسرت را حتما در جریان این مزاحمت( تماس، اس ام اس، ایمیل، هر چی!) بذار و بگو ترجیح می دم شما حل و فصلش کنی. رمز ایمیل و موبایل و غیره را هم برای همسرت باز نگه دار.

    شاد باشی
    هر چیز که در جُستن آنی، آنی

    مولانا

  11. 7 کاربر از پست مفید آویژه تشکرکرده اند .

    ammin (شنبه 31 خرداد 93), del (شنبه 31 خرداد 93), neda4 (پنجشنبه 29 خرداد 93), فدایی یار (پنجشنبه 29 خرداد 93), فرهنگ 27 (پنجشنبه 29 خرداد 93), گدای خدا (پنجشنبه 29 خرداد 93), نسترن س (جمعه 30 خرداد 93)

  12. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 22:56]
    تاریخ عضویت
    1392-12-18
    نوشته ها
    524
    امتیاز
    13,135
    سطح
    74
    Points: 13,135, Level: 74
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,154

    تشکرشده 1,301 در 451 پست

    Rep Power
    102
    Array
    سلام خانم محترم.چون شما سر بی تجربگی این اشتباهو کردید انشالله خدا بخشیده شما رو و ابروتونو حفظ میکنه.
    این استرسی که شما دارید قطعا روی رابطتتون با همسرتون (الان منظور از نامزد این بود که عقد کردید ؟؟ ) تاثیر خواهد گذاشت و این طوری ایشون بیش تر شک میکنند... سعی کنید یکم خونسرد تر رفتار کنید

    اولا ببنید شما میگید که با اون اقا رابطه ی خاصی نداشتید جز رابطه ی تلفنی وپیامکی که حالا ممکنه بحث به جاهای باریک تری کشیده شده باشه ولی باید بهتون بگم همسرتون که نمیدونند شما با اون اقا چه صحبت هایی کردید نهایتش حتی اگه ایشون پرینت بگیرند یا گرفته باشند... این شما هستید که همه چی رو با چند و چونش میدونید و فکر میکنید حتی اگه همسرتون روزی از این ماجرا خبر دار بشند مثل شما همه چی رو خواهد فهمید ولی اگه شما عاقلانه رفتار کنید که زدن این تاپیک خودش گواه این هست وضع اون قدر ها بد نخواهد شد به امید و لطف خدا....و توبه ی واقعی شما...

    فکر میکنم خونواده ی شما هم از این موضوع بی خبر بودند...شما باید اینو در نظر بگیرید واز الان خودتونو اماده کنید اگه یه روز با این سوال همسرتون مواجه شدید و از وجود اون اقا خبر دار شدند باید همه ی حقایقو بهشون نگید در عین این که دروغ هم نگید..چون ببنید یه دروغ کوچیک بگید باز باید دروغ پشت دروغ بگید و بعدش روزی که حقیقت کامل فاش بشه همسرتون خیلی ناراحت خواهند شد و من خودم باشم بیش تر شک خواهم کرد...

    بهتره با خونوادتون فقط پدر و مادرتون صحبت کنید و این موضوع رو باهاشون در میون بزارید بگید یه همکلاسیتون ازتون خواستگاری کرده و اگه میدونستند چی بهتر ولی قطعا نمیدونند شما چقدر رابطه داشتید بعدش از این رابطه دیگه بیش تر نگید بعدش اگه روزی همسرتون به فرض هم متوجه شدند بهشون بگید ایشون هم کلاس شما بودند ازتون خواستگاری کردند شما هم بعد بررسی دید به درد شما نمی خوردند و اونی نبوده که نشون داده و تمام..اگه همسرتون خواست سوال پیچ کنه مثلا پس چرا این قدر مکالمه داشتید بهش بگید ایشون خیلی علاقه بهتون داشتند و همیشه پی گیر بودند و تماس و.. و شما هم نهایتش به حرفاشون گوش می کردید و پیام هایی که برای شما میفرستاده رو که نمیتونستید جلوشو بگیرید !! و بگید یکی از دلایلی که از ایشون خوشتون نیومده همین رفتار های ایشون بوده..دیگه فکر نمی کنم همسر شما بخواد بره با اون اقا رو در رو بشه مگه این که اون اقا بخواد نامرد بازی در بیاره و موش بدونه خدایی نارکده توی زندگی شما...

    اینا رو در صورتی گفتم که همسرتون خدایی ناکرده متوجه بشند...

    بعدش هم ببینید مثلا همین امروز اون اقا بهتون پیام بدند یا بهتون زنگ بزنند مگه همسرتون هر روز داره پرینت کارای شما رو میگیره !!
    شما گفتید پرینت اونایی که به همسرشون شک دارند شما خودتون این طوری بدتر باعث میشید ایشون شک کنند..
    اگه اون اقا به شما زندگ زدند یا پیام دادند شما میگید ازدواج کردید و لطفا مزاحم نشند و تمام..بعدش اون اقا که نمیدونند شوهر شما دقیقا چه شغلی داره بعدش هم اصلا بدونند نمی دونند که شوهر شما میتونه پرینت بگیره از مکالمات قبلی شما..حتی شما باید طوری رفتار کنید که اتو به دست اون اقا ندید و اگه ایشون یه روز زنگ زدند یا پیام دادند بهشون پیامی بدید مبنی بر این که اقای محترم لطفا مزاحم من نشید و گر نه با برخورد قضایی و همسرم مواجه خواهید شد طوری که ایشون فکر کنند شما همه ی حقایقو به همسرتون گفتید و این طوری اصلا حتی ادم نامردی باشه دیگه فکر نمیکنه بگه میام به همسرت میگم و..
    در واقع این شما هستید اگه ترستونو نشون بدید ایشون ازش سو استفاده خواهند کرد...

    یه پیشنهاد بهتری که دارم این هستش یه سناریو بسازید مثلا چون نمی خواهید دیگه با بعضی دوستان قدیمتون در ارتباط باشید و از چند و چون زندگیتون خبر دار باشند میخواید خططتونو عوض کنید البته اینو باید خیلی با ظرافت انجام بدید و در طول چند ماه طول بکشه که همسرتون شک نکنند...امیدوارم اون اقا هم یه ادم شیر پاک خورده ای باشند و اگه فهمیدن شما ازدواج کردید همه چی رو فراموش کنند ....و دیگه به شما پیامو زنگی نزنند...بعدش هم مثلا از همسرتون بخوادی به یه مناسبتی یه خط برای شما بخرند نیمدونم با یه شماره مثلا رند تر یا همچین چیزی... بازم تاکیید میکنم این اتفاق باید در طول چند ماه بیفته...

    واقعا افسوس خوردم دوران عقد شما که میتونه بهترین دوران باشه با این افکار دارید خودتونو داغون می کنید بخدا همسرتون هم متوجه میشند یا شدند که شما از یه چیزی در ترس هستید و این طوری بد تر شک می کنید....همیشه اون چیزی که توی فکر ما میگزره خیلی خیلی بزرگتر هستش از چیزی که در واقعیت رخ میده و شما اینو توی ذهنتون این قدر بزرگ کردید....شما در عوضش این قدر توی این مدت همسر خوبی برای همسرتون باشید ..

    بازم تاکیید میکنم جز راست نباید گفت ولی هر راست نشاید گفت ...حتی اگه همسرتون روزی متوجه شدند به هیچ عنوان نباید تمام قضیه رو براشون تعریف کنید این طوری یه خاطره ی بد براش همیشه توی ذهن ایشون بمونه ...
    یه فایل صوتی هم براتون اپ میکنم بعدا لینکشو میزارم و حتما بارها گوشش کنید بهتون خیلی کمک میکنه...

    اولا کو ایا همسرتون متوجه بشند

    دوما اگه متوجه بشند ایشون متوجه نخواهد شما چقدر با اون اقا عمیق صحبت کردید

    و کلی از این چیزا

    جمع بندی و حرف اخرم
    یه روز میاد میگید چقدر الکی خواب و خوراکو بر خودتون جرام کرده بودید...سعی کنید این افکارو از خودتون دور کنید...دوما امادگی اینو داشته باشید روزی با سوال همرستون مبنی بر این اقا متوجه شدید خیلی قاطع و سفت بگید ایشون خواستگار بوده و... تما..حتی یه دستی بزنید اگه همسرتون خوسات توی گذشته ی شما کنکاش کنه و.. ناراحت شید و بگید ایا به من اعتماد نداری ؟؟
    و با ظرافت کامل طوری رفتار کنید که طی چند ماه اینده همسر شما یه خط جدید برای شما بخره دیگه اینو خودتون راهشو خوب بلدید خانم ها !!!
    و به هر چیزی فکر کنید واقعا اتفاق می افته...پس به این فکر کنید شما توی یه امتحان خدا قبول نشید وازش درس بگرید تا توی امتحان های بزگرتر انشالله قبول بشیدو دیگه به چیزای حاشیه ای فکر نکیند...

  13. 2 کاربر از پست مفید فدایی یار تشکرکرده اند .

    ammin (شنبه 31 خرداد 93), گدای خدا (پنجشنبه 29 خرداد 93)

  14. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 09 آبان 93 [ 17:10]
    تاریخ عضویت
    1393-3-29
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    345
    سطح
    6
    Points: 345, Level: 6
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    23

    تشکرشده 12 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط فدایی یار نمایش پست ها
    سلام خانم محترم.چون شما سر بی تجربگی این اشتباهو کردید انشالله خدا بخشیده شما رو و ابروتونو حفظ میکنه.
    این استرسی که شما دارید قطعا روی رابطتتون با همسرتون (الان منظور از نامزد این بود که عقد کردید ؟؟ ) تاثیر خواهد گذاشت و این طوری ایشون بیش تر شک میکنند... سعی کنید یکم خونسرد تر رفتار کنید

    اولا ببنید شما میگید که با اون اقا رابطه ی خاصی نداشتید جز رابطه ی تلفنی وپیامکی که حالا ممکنه بحث به جاهای باریک تری کشیده شده باشه ولی باید بهتون بگم همسرتون که نمیدونند شما با اون اقا چه صحبت هایی کردید نهایتش حتی اگه ایشون پرینت بگیرند یا گرفته باشند... این شما هستید که همه چی رو با چند و چونش میدونید و فکر میکنید حتی اگه همسرتون روزی از این ماجرا خبر دار بشند مثل شما همه چی رو خواهد فهمید ولی اگه شما عاقلانه رفتار کنید که زدن این تاپیک خودش گواه این هست وضع اون قدر ها بد نخواهد شد به امید و لطف خدا....و توبه ی واقعی شما...

    فکر میکنم خونواده ی شما هم از این موضوع بی خبر بودند...شما باید اینو در نظر بگیرید واز الان خودتونو اماده کنید اگه یه روز با این سوال همسرتون مواجه شدید و از وجود اون اقا خبر دار شدند باید همه ی حقایقو بهشون نگید در عین این که دروغ هم نگید..چون ببنید یه دروغ کوچیک بگید باز باید دروغ پشت دروغ بگید و بعدش روزی که حقیقت کامل فاش بشه همسرتون خیلی ناراحت خواهند شد و من خودم باشم بیش تر شک خواهم کرد...

    بهتره با خونوادتون فقط پدر و مادرتون صحبت کنید و این موضوع رو باهاشون در میون بزارید بگید یه همکلاسیتون ازتون خواستگاری کرده و اگه میدونستند چی بهتر ولی قطعا نمیدونند شما چقدر رابطه داشتید بعدش از این رابطه دیگه بیش تر نگید بعدش اگه روزی همسرتون به فرض هم متوجه شدند بهشون بگید ایشون هم کلاس شما بودند ازتون خواستگاری کردند شما هم بعد بررسی دید به درد شما نمی خوردند و اونی نبوده که نشون داده و تمام..اگه همسرتون خواست سوال پیچ کنه مثلا پس چرا این قدر مکالمه داشتید بهش بگید ایشون خیلی علاقه بهتون داشتند و همیشه پی گیر بودند و تماس و.. و شما هم نهایتش به حرفاشون گوش می کردید و پیام هایی که برای شما میفرستاده رو که نمیتونستید جلوشو بگیرید !! و بگید یکی از دلایلی که از ایشون خوشتون نیومده همین رفتار های ایشون بوده..دیگه فکر نمی کنم همسر شما بخواد بره با اون اقا رو در رو بشه مگه این که اون اقا بخواد نامرد بازی در بیاره و موش بدونه خدایی نارکده توی زندگی شما...

    اینا رو در صورتی گفتم که همسرتون خدایی ناکرده متوجه بشند...

    بعدش هم ببینید مثلا همین امروز اون اقا بهتون پیام بدند یا بهتون زنگ بزنند مگه همسرتون هر روز داره پرینت کارای شما رو میگیره !!
    شما گفتید پرینت اونایی که به همسرشون شک دارند شما خودتون این طوری بدتر باعث میشید ایشون شک کنند..
    اگه اون اقا به شما زندگ زدند یا پیام دادند شما میگید ازدواج کردید و لطفا مزاحم نشند و تمام..بعدش اون اقا که نمیدونند شوهر شما دقیقا چه شغلی داره بعدش هم اصلا بدونند نمی دونند که شوهر شما میتونه پرینت بگیره از مکالمات قبلی شما..حتی شما باید طوری رفتار کنید که اتو به دست اون اقا ندید و اگه ایشون یه روز زنگ زدند یا پیام دادند بهشون پیامی بدید مبنی بر این که اقای محترم لطفا مزاحم من نشید و گر نه با برخورد قضایی و همسرم مواجه خواهید شد طوری که ایشون فکر کنند شما همه ی حقایقو به همسرتون گفتید و این طوری اصلا حتی ادم نامردی باشه دیگه فکر نمیکنه بگه میام به همسرت میگم و..
    در واقع این شما هستید اگه ترستونو نشون بدید ایشون ازش سو استفاده خواهند کرد...

    یه پیشنهاد بهتری که دارم این هستش یه سناریو بسازید مثلا چون نمی خواهید دیگه با بعضی دوستان قدیمتون در ارتباط باشید و از چند و چون زندگیتون خبر دار باشند میخواید خططتونو عوض کنید البته اینو باید خیلی با ظرافت انجام بدید و در طول چند ماه طول بکشه که همسرتون شک نکنند...امیدوارم اون اقا هم یه ادم شیر پاک خورده ای باشند و اگه فهمیدن شما ازدواج کردید همه چی رو فراموش کنند ....و دیگه به شما پیامو زنگی نزنند...بعدش هم مثلا از همسرتون بخوادی به یه مناسبتی یه خط برای شما بخرند نیمدونم با یه شماره مثلا رند تر یا همچین چیزی... بازم تاکیید میکنم این اتفاق باید در طول چند ماه بیفته...

    واقعا افسوس خوردم دوران عقد شما که میتونه بهترین دوران باشه با این افکار دارید خودتونو داغون می کنید بخدا همسرتون هم متوجه میشند یا شدند که شما از یه چیزی در ترس هستید و این طوری بد تر شک می کنید....همیشه اون چیزی که توی فکر ما میگزره خیلی خیلی بزرگتر هستش از چیزی که در واقعیت رخ میده و شما اینو توی ذهنتون این قدر بزرگ کردید....شما در عوضش این قدر توی این مدت همسر خوبی برای همسرتون باشید ..

    بازم تاکیید میکنم جز راست نباید گفت ولی هر راست نشاید گفت ...حتی اگه همسرتون روزی متوجه شدند به هیچ عنوان نباید تمام قضیه رو براشون تعریف کنید این طوری یه خاطره ی بد براش همیشه توی ذهن ایشون بمونه ...
    یه فایل صوتی هم براتون اپ میکنم بعدا لینکشو میزارم و حتما بارها گوشش کنید بهتون خیلی کمک میکنه...

    اولا کو ایا همسرتون متوجه بشند

    دوما اگه متوجه بشند ایشون متوجه نخواهد شما چقدر با اون اقا عمیق صحبت کردید

    و کلی از این چیزا

    جمع بندی و حرف اخرم
    یه روز میاد میگید چقدر الکی خواب و خوراکو بر خودتون جرام کرده بودید...سعی کنید این افکارو از خودتون دور کنید...دوما امادگی اینو داشته باشید روزی با سوال همرستون مبنی بر این اقا متوجه شدید خیلی قاطع و سفت بگید ایشون خواستگار بوده و... تما..حتی یه دستی بزنید اگه همسرتون خوسات توی گذشته ی شما کنکاش کنه و.. ناراحت شید و بگید ایا به من اعتماد نداری ؟؟
    و با ظرافت کامل طوری رفتار کنید که طی چند ماه اینده همسر شما یه خط جدید برای شما بخره دیگه اینو خودتون راهشو خوب بلدید خانم ها !!!
    و به هر چیزی فکر کنید واقعا اتفاق می افته...پس به این فکر کنید شما توی یه امتحان خدا قبول نشید وازش درس بگرید تا توی امتحان های بزگرتر انشالله قبول بشیدو دیگه به چیزای حاشیه ای فکر نکیند...
    fd ki


    بی نهایت سپاسگزارم.

    به خودم بارها گفتم که الکی ذهن خودمو درگیر نکنم اخه خدای به اون بزرگی که بندگانش رو دوست داره نمیزاره ابروی بنده اش بره.خوشبختانه مادرم و پدرم در جریان اون خواستگار بودند .ولی از جزییات خبر نداشتند

    من خطایی کردم و هموم موقع توبه کردم و میدونم که خداوند توبه واقعی بندگانش رو میپذیره.و به خدا توکل کردم .همیشه سعی کردم که خدا ازم راضی باشه و به سمتش رفتم و ازش کمک خواستم .

    خیلی از صحبتاتون حرفهایی بود که بهم کمک کرد .در مورد اینکه خطم رو عوض کنم الان که نمیشه چون بلاخره ممکنه شکی صورت بگیره و اون اقا هم مزاحمتی برام ایجاد نکرده و احتمال اینکه اینکار رو انجام بده خیلی کم هست چون میدونست خانواده من در جریان هستن و میتونه عواقب بدی از جانب پدرم براشون ایجاد بشه.قبلا قرار بود پدرم خط برام بگیرند که اینو موکول کردم به مناسبتی که پدرم به عنوان هدیه برام بگیره.
    ویرایش توسط گدای خدا : پنجشنبه 29 خرداد 93 در ساعت 12:56

  15. کاربر روبرو از پست مفید گدای خدا تشکرکرده است .

    فدایی یار (شنبه 31 خرداد 93)

  16. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 09 آبان 93 [ 17:10]
    تاریخ عضویت
    1393-3-29
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    345
    سطح
    6
    Points: 345, Level: 6
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    23

    تشکرشده 12 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستان بهم کمک کنید با این ترس و استرس باید چطوری مقابله کنم؟اگه پرینت صحبتام و پیام هام رو گرفت ابروم میره.به خدا اون تماس های تلفنی و پیام ها فقط اولین و اخرین اشتباهم بود .میدونم گناه کردم اما من توبه کردم.

  17. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 07 شهریور 99 [ 23:27]
    تاریخ عضویت
    1389-5-21
    نوشته ها
    679
    امتیاز
    18,628
    سطح
    86
    Points: 18,628, Level: 86
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 222
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial10000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    3,951

    تشکرشده 4,314 در 675 پست

    Rep Power
    115
    Array
    عزیزم! من و دیگر دوستان به تو راهکار دادیم و باز شما برگشتی سر خانه اول، اگر قضیه فقط چند اس ام اس و ایمیل است هیچ نگرانی نیست. اما اگر ترس تو ناشی از چیزهای دیگریست که به ما نگفته ای، شاید بهتر باشد برای بهتر نتیجه گرفتن، وضعیتت را برایمان روشن تر کنی
    هر چیز که در جُستن آنی، آنی

    مولانا

  18. 2 کاربر از پست مفید آویژه تشکرکرده اند .

    فدایی یار (شنبه 31 خرداد 93), گدای خدا (شنبه 31 خرداد 93)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. شکست های عاطفی پی در پی، نمیخواستم زندگی ام اینچنین شود
    توسط Cloud در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 13
    آخرين نوشته: جمعه 19 خرداد 96, 18:30
  2. مادر شوهرم و خاله های شوهرم در پی جدایی ما هستند
    توسط nazi khanum در انجمن مشکلات ارتباطی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: جمعه 08 خرداد 94, 20:08
  3. با هم کلاسی دانشگام که از گذشته ی بد من در دبیرستان پی برده چیکار کنم ؟؟
    توسط daneshju در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: پنجشنبه 04 مهر 92, 13:10
  4. شکستهای عشقی پیاپی
    توسط الو در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 25
    آخرين نوشته: شنبه 27 آبان 91, 15:20

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:52 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.