به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 16
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 07 خرداد 94 [ 17:29]
    تاریخ عضویت
    1393-2-25
    نوشته ها
    70
    امتیاز
    1,305
    سطح
    20
    Points: 1,305, Level: 20
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    223

    تشکرشده 126 در 49 پست

    Rep Power
    0
    Array

    بعدازمدتها قطع رابطه باخونواده همسرم چه طوری این ارتباطو شروع کنم یعنی خوب شروع کنم

    سلام دوستان همدردی

    حدودیک ماه قبل تایپیکی باعنوان http://www.hamdardi.net/thread-33354.html بازکردم

    موقع نوشتن اون تایپیک خیلی غمگین وپژمرده بودم طوری که تک تک جملاتو بااشک ریختن تایپ میکردم

    واززندگیم به قدری ناراضی بودم که وقتی دلداری وهمدردی دوستانو میخوندم بازهم اشک میریختم

    به طورخلاصه وارمشکلاتم اینابودن
    1-باهم دانشگاهیم که بیکاربود باوجودمخالفت خونوادم ازدواج کردم

    2-بعدازازدواج پدرمادرش خیلی اذیتم کردن وخساستهاشون تمومی نداشت

    3-بعداز5ماه دیگه نتونستم شرایط اون خونه روتحمل کنم قهرکردم رفتم خونه بابام

    4-ما ازاونجا نقل مکان کردیم مجبورشدیم توپارکینگ خونه بابام زندگی کنیم
    5-جونمونو برداشتیم والفرار

    6- اونها قلبا راضی نبودن ازاونجابریم دلشون میخواست هرطوری هست منواذیت کنن ومن دم نزنم وتحمل کنم

    7-حالا 4سال ازازدواجمون گذشته وهمسرم باهاشون رفت وآمد داره ولی من باهاشون قطع رابطه کردم اونها هم منوطردکردن ومیگن مااصلا این عروسو نمیخواهیم وطلاقش بده

    8- ولی همسرم مردخیلی خوبیه وعاشقانه دوسم داره وپشتمه
    9- من ازاین انزوا وتنهایی خسته شدم ودیگه دلم میخواد هرچی درگذشته بوده روبریزم دور ومثل همه عروسها باخونواده شوهرم رفت وآمدکنم

    10-این تنهایی واین قطع ارتباط به قدری روم فشارآورده بود که توپست اولم نوشته بودم میخوام طلاق بگیرم

    11-به لطف دوستان همدرذی درعرض همین مدت کوتاه به ارزش واقعی زندگیم وهمسرم آگاه شدم


    نتیجه:حالا میخوام برای هرچه بهترشدن زندگیم وعالیترشدن رابطم باهمسرم باخونوادش که خسیسن وتقریبا آدمهای خوبی نیستن ارتباط برقرارکنم

    13-کمکم کنید وبهم بگید چه طوری باهاشون ارتباطمو شروع کنیم ازاین آغازکردن میترسم ولی خیلی خیلی زیاد به برقراری رابطه باخونواده همسرم نیازدارم
    مرادراین مورد:(چگونگی استفاده از مهارت های ارتباطی جهت بازسازی روابط با خانواده همسرم.)راهنمایی کنید

    ممنون

  2. 4 کاربر از پست مفید مامان فربد تشکرکرده اند .

    Nilofar mordab (چهارشنبه 18 تیر 93), salehe92 (چهارشنبه 21 خرداد 93), آویژه (چهارشنبه 21 خرداد 93), صبا_2009 (سه شنبه 20 خرداد 93)

  3. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 07 خرداد 94 [ 17:29]
    تاریخ عضویت
    1393-2-25
    نوشته ها
    70
    امتیاز
    1,305
    سطح
    20
    Points: 1,305, Level: 20
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    223

    تشکرشده 126 در 49 پست

    Rep Power
    0
    Array
    باتوجه به صحبتهای دوستان قراره امشب همسرم تنهایی بره خونه مامانش تاواسه یه روزقراربزاره منوهم باخودش ببره وضمنامیخوادبه اونابگه اگه منو نپذیرن دیگه رنگ پسرشونونخواهند دید

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 09 بهمن 99 [ 21:18]
    تاریخ عضویت
    1392-12-19
    نوشته ها
    453
    امتیاز
    13,898
    سطح
    76
    Points: 13,898, Level: 76
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 152
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,320

    تشکرشده 1,329 در 398 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    69
    Array
    سلام مامان فربد عزیز

    اول باید بگم که در این مورد تجربه ای ندارم.....
    ولی انچه به ذهنم میرسه اینه که....

    ضمنامیخوادبه اونابگه اگه منو نپذیرن دیگه رنگ پسرشونونخواهند دید
    بیان این جمله فقط باعث بدتر شدن شرایط میشه.
    شما مدت زمان طولانیه که ارتباطی نداشتید و انها هم با ازدواج تان مخالف بودند.....
    مشکلی که این همه وقت از زمانش می گذره را که یک شبه با تهدید حل نمی کنند.....

    اینکه ایشان اول تنها بروند یا هر دو با هم برید را خودتان میدانید.....
    ولی به نظر من اگر قبلش اطلاع دهید ممکن است مخالفت کنند، انوقت چه کار می کنید؟ دیگر نمی روید؟ یا علی رغم مخالفتشان باز هم می روید؟ اگر بدون اطلاع برید بهتر. می گویند مهمان حبیب خدا است و مدتها هم هست که نوه شان را ندیدند. اگر با روی خوش و گل و شیرینی برید احتمال استقبال بیشتر.
    من اگر جای شما بودم در یک روز عید یا تولد به اتفاق همسر و فرزندم و با گل و شیرینی به دیدنشان می رفتم. مثلا جمعه نیمه شعبان است و فرصت خوبیه
    البته این نظر منه و ممکنه چون تجربه ندارم اشتباه کنم.
    ولی کلا بهتر از در دوستی و صلح و ارامش وارد بشید.....
    اگر دوست داشتی این شعر را هم بخون
    http://www.hamdardi.net/thread19637-12.html#post334261

    با ارزوی بهترینها


    «آرامش» وقتی به سراغت می آید که «تلاش» کرده باشی.

    « من در رقابت با هیچ کس جز خودم نیستم، هدفم مغلوب نمودن اخرین کاری است که انجام داده ام. »

    « مهم انجام وظیفه است، نه نتیجه »

    http://www.hamdardi.net/imgup/5471954c9081a134ec.jpg

    ویرایش توسط salehe92 : چهارشنبه 21 خرداد 93 در ساعت 10:32

  5. 8 کاربر از پست مفید salehe92 تشکرکرده اند .

    meinoush (پنجشنبه 22 خرداد 93), sanjab (چهارشنبه 21 خرداد 93), toojih (پنجشنبه 22 خرداد 93), واحد (پنجشنبه 22 خرداد 93), مامان فربد (چهارشنبه 21 خرداد 93), آویژه (چهارشنبه 21 خرداد 93), ساحل75 (جمعه 23 خرداد 93), شیدا. (چهارشنبه 21 خرداد 93)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 07 خرداد 94 [ 17:29]
    تاریخ عضویت
    1393-2-25
    نوشته ها
    70
    امتیاز
    1,305
    سطح
    20
    Points: 1,305, Level: 20
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    223

    تشکرشده 126 در 49 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام صالحه جان ممنون ازنظرت من خودمم دیگه میخوام باهاشون ازدرمسالمت آمیز واردشم ولی همسرم تنهایی میخوادبره وضعیتوبررسی کنه وببینه تاچه حد دلشون نرم شده فکرکنم

    دیگه بایدفهمیده باشن اگه پسرش میخواست طلاقم بده تاحالاداده بود اما منظورم ازتهدیدکه رنگ پسرشونونمییبینن آخرین راه است یعنی همسرم هرچقدرباهاشون صحبت کنه واونها

    همچنان بخوان منوطردکنن وبگن طلاقش بده درآخراینوبهشون خواهدگفت
    به نظرم همه تقصیرها گردن همسرمه که تواین مدت تنهایی رفته وتنهایی اومده اگه من وازخودش جدانمیکرد الان دیگه انقدربرای رفتن چه کنم چه کنم نمیکردم ودوتایی باهم میرفتیم

  7. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 07 شهریور 99 [ 23:27]
    تاریخ عضویت
    1389-5-21
    نوشته ها
    679
    امتیاز
    18,628
    سطح
    86
    Points: 18,628, Level: 86
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 222
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial10000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    3,951

    تشکرشده 4,314 در 675 پست

    Rep Power
    115
    Array
    به نظرم شما زن و شوهر هر دوتون هیجانات احساسی تون رو نمی تونید کنترل کنید. آخه این چه جمله ایه؟! عزیزم اگر کسی بیاد به شما شبیه این حرف رو بزنه و شما رو در منگنه بذاره، واکنش طبیعی آدم اینه که پس خواهد زد . غیر از اینه؟
    درست اینه که محافظه کارانه و دست به عصا راه برید. اگر توپ همسرت پره از این موضوع، شما آرومش کن و بگو بعد از این همه مدت که می خوایم بریم، گفتن این جمله خیلی خوشایند نیست. ما که قید پدرمادرامون رو نمی تونیم بزنیم...

    قبلا هم شیدا واسه شما نوشت که با توجه به حال و احوال درونی شما و پیشینه رابطه تون، بد نبود اگر اجازه می دادی یک مدت بگذره و بعد خودت رو در چنین شرایطی قرار می دادی.
    اما حالا که اصرار داری و به قول خودت نیاز به آغاز این رفت و امد ها داری، قبلش همه چیز رو واسه خودت حل و فصل کن و برای همه واکنش های ممکن آمادگی روحی داشته باش.

    1- ممکنه به همسرت بگن اصلا نمی خوایم ریختشو ببینیم! تو هم دیگه نیا!
    2- ممکنه برید و اونجا با سردی باهاتون رفتار بشه
    3- ممکنه حرف های ناخوشایند و واکنش های ناخوشایند بشنوید
    4- ممکنه حرف گذشته پیش کشیده بشه و شما مقصر دونسته بشید.
    5- ممکنه همه مهربانی شما رو پس بزنن


    خلاصه اینکه هم شما لازمه مهارت های ارتباطی توی این مواقع شبه بحرانی رو بلد باشید. هم همسرتون. از اون گذشته، رابطه ای که چند سال در بدترین حالت ممکن بوده، یک شبه و با یک بوسه و شیرینی به شکل ایده آل در نمیاد.

    اگر قراری گذاشته شد و رفتید:
    صبور باشید
    بخندید
    جبهه نگیرید ( حرفشون رو تایید نکنید اما لازم هم نیست ثابت کنید شما گناهی نداشتید و فلان)
    برچسب نزنید و....

    هر وقت اوضاع رو به وخامت پیش رفت، بحث رو منحرف کنید. مثلا پسرتون بهانه خوبیه. (راستی حاج خانوم هی می خواستم ازتون بپرسم هی یادم می رفت، به نظرتون وقتی فربد ... )

    بگید "به هر حال در گذشته ناملایماتی بوده که همه ما ازش رنجیدیم، شما پدر و مادر هستید و برای ما عزیز. دوست داریم بیشتر ببینیمتون و حضورتون غنیمته."

    خیلی کوتاه: انتظار بازگشت مهرتون رو روی صفر تنظیم کنید. اگر غیر از این شد که خوشا. و گرنه آمادگی پذیرش تلخی‌ش رو از پیش دارید.

    استوار باشید.
    هر چیز که در جُستن آنی، آنی

    مولانا

  8. 8 کاربر از پست مفید آویژه تشکرکرده اند .

    meinoush (پنجشنبه 22 خرداد 93), salehe92 (چهارشنبه 21 خرداد 93), sanjab (چهارشنبه 21 خرداد 93), toojih (پنجشنبه 22 خرداد 93), واحد (پنجشنبه 22 خرداد 93), مامان فربد (چهارشنبه 21 خرداد 93), بی نهایت (چهارشنبه 21 خرداد 93), شیدا. (چهارشنبه 21 خرداد 93)

  9. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    367
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط مامان فربد نمایش پست ها
    10-این تنهایی واین قطع ارتباط به قدری روم فشارآورده بود
    نتیجه:حالا میخوام برای هرچه بهترشدن زندگیم وعالی ترشدن رابطم باهمسرم باخونوادش که خسیسن وتقریبا آدمهای خوبی نیستن ارتباط برقرارکنم

    13-کمکم کنید وبهم بگید چه طوری باهاشون ارتباطمو شروع کنیم ازاین آغازکردن میترسم ولی خیلی خیلی زیاد به برقراری رابطه باخونواده همسرم نیازدارم
    مامان فربد عزیز قسمت هایی رو که پر رنگ کردم نقطه ضعف شماست.

    زندگی خوب داشتن نباید در گرو روابط باشه بلکه باید وابسته به رعایت اخلاق باشه.

    قبل از هر اقدامی بدونید چون از روی نیاز می خواهید شروع به برقراری رابطه کنید در هر حالتی نتیجه نخواهید گرفت. الان نیاز شما شروع ارتباط است بعد از اون نیازهایتان توقعات شما در نوع برخورد خانواده همسرتان هست.

    عمیق تر به این قضیه نگاه کنید.

    به قول آویژه جان هر دو هیجانی و احساسی دارید برخورد می کنید.

  10. 9 کاربر از پست مفید بی نهایت تشکرکرده اند .

    meinoush (پنجشنبه 22 خرداد 93), Nilofar mordab (چهارشنبه 18 تیر 93), salehe92 (چهارشنبه 21 خرداد 93), sanjab (چهارشنبه 21 خرداد 93), toojih (پنجشنبه 22 خرداد 93), واحد (پنجشنبه 22 خرداد 93), مامان فربد (چهارشنبه 21 خرداد 93), آویژه (چهارشنبه 21 خرداد 93), شیدا. (چهارشنبه 21 خرداد 93)

  11. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 07 خرداد 94 [ 17:29]
    تاریخ عضویت
    1393-2-25
    نوشته ها
    70
    امتیاز
    1,305
    سطح
    20
    Points: 1,305, Level: 20
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    223

    تشکرشده 126 در 49 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان بزرگوارممنون ازنظرتون


    درسته همسرم هم بخاطرمن ديگه نميتونه هيجاناتشوکنترل کنه بخصوص بعدازدعواي شديدي که باهاش داشتم (پنهوني ازمن ميرفته ملاقاتخونوادش ) خيلي عجله داره که اين قضيه ديگه


    تموم بشه وخودمونم ديگه نميدونيم واقعا چيکارکنيم هرروزيه سازميزنيم يه روزميگه توتنها برو يه روزميگه خودم اول ميرم يه روزميگه دوتايي بريم بعدشم ميگه نه اصلا نريم گيج شديم


    ضمنا آستانه تحمل من پايينه بيشتراز5ماه نتونستم تحمل کنم ازطرفي خيلي آدم ساده اي هستم ومثل جاريم خوب بلدنيستم زبون بريزم وسياست ندارم
    توروخداکمکم کنيد
    عزیزان من گفتم به این ارتباط نیازدارم اما نه بخاطرخودم
    1-بخاطرآرامش همسرم

    2-بخاطرپسرم که کمبودی نداشته وبیشترازاین ازنعمت پدربزرگ ومادربزرگ پدری محروم نباشه

    3-من اگه تاصدسال دیگه هم چه بااونها وحتی بافامیل خودم (به جزپدرومادرم) رابطه ای نداشته باشم احساس تنهایی نخواهم کرد چون خوشبختم وباوجودخدا ودرکنارهمسرم تنهانیستم
    همسری که نه تنها ازاوسرترنیستم بلکه ازسرمم زیادیه

    4-بخاطررضای خدا وصله رحم واینکه اخیرا مادرشوهرم کسالت دارن ومیدونم دلشون میخوادنوشونوببینن ولی غرورشونونمیشکنن
    5-من میخوام غرورموبشکنم

  12. 2 کاربر از پست مفید مامان فربد تشکرکرده اند .

    Nilofar mordab (چهارشنبه 18 تیر 93), واحد (پنجشنبه 22 خرداد 93)

  13. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 07 خرداد 94 [ 17:29]
    تاریخ عضویت
    1393-2-25
    نوشته ها
    70
    امتیاز
    1,305
    سطح
    20
    Points: 1,305, Level: 20
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    223

    تشکرشده 126 در 49 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان من فکرمیکنم آمادگی ندارم تا دوباره باخونواده شوهر ارتباط برقرارکنم

    فرشته مهربان میتونید تایپیکموقفل کنید

    ازقدیم گفتن سری روکه دردنمیکنه دستمال نمیبندن
    ممنون ازهمتون که برام وقت گذاشتید
    مینوش جان قدرخودتوبدون که لیاقت شما هرکسی نیست وشریک زندگی شما باید درحدمتانت وصبوری خودتان باشه مطمئنم خدا برات یه همسرخوب درنظرگرفته شماتنهانیستی وخداروداری
    دختربیخیال خیلی دوست دارم
    ممنون ازهمه خدانگه دار

  14. کاربر روبرو از پست مفید مامان فربد تشکرکرده است .

    meinoush (پنجشنبه 22 خرداد 93)

  15. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    دوست خوبم تصمیمی که شما گرفته بودید تصمیم درست و خداپسندانه ای بود لطفا منصرف نشید و راهی برای ارتباط درست با خونواده همسرتون پیدا کنید درسته شاید شما به ارتباط با اونا نیازی نداشته باشید ولی مطمئن باشید این یکی از نیاز های اساسی همسرتون هست . اگه همسرتونو دست دارید و احساساتش براتون مهمه باید این رابطه رو در جهت درستش مدیریت کنید وعدم برخورد صحیح شما باعث رنجش همسرتون میشه ویا مجبوره مخفیانه به دیدارشون بره و این خود موجب رنجش بیشتر اونا از شما میشه و عکس العمل متقابل اونا باعث رنجش بیشتر شما . یعنی این دور باطل هی ادامه پیدا میکنه و موجبات دلخوری دو خانواده رو فراهم میکنه . برای جلوگیری از این رویه بهتره با همسرتون صحبت کنید و بهش اطمینان بدید که مخالف رفت و امد با خانواده اش نیستید ولی اونا هم باید شما رو به عنوان یه خونواده مستقل به رسمیت بشناسند . از همسرتون بخواهید که هر وقت دلش خواست پدر مادرش رو ببینه به همراه شما به دیدنشون برید حتی اگه عکس العمل اونا اوائل خوب نبود باید تحمل کنید و هی سر همسرتون غر نزنید مطمئنم بعد از مدتی اونا به این رویه عادت میکنند و دست از لجاجت برمیدارند . البته رفت و امدتون نباید بیش از حد و خیلی زود به زود باشه .

  16. 3 کاربر از پست مفید واحد تشکرکرده اند .

    meinoush (پنجشنبه 22 خرداد 93), مامان فربد (پنجشنبه 22 خرداد 93), شیدا. (جمعه 23 خرداد 93)

  17. #10
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    352
    Array
    عزیزم خونواده شوهرت برات محبت نمیارن. یعنی از اونا توقع نداشته باش دوستت باشن محبت کنن و تنهایی هاتو پر کنن. اونا خونواده شوهرن. خیلی محترمانه خانمانه هر وقت نیاز بود با شوهرت برو با شوهرت هم بیا. مثل مهمونی های دیگه که میری. مثلا مهمونی های بزرگ که می ری همین طوری می ری دیگه. نه انتظار داری برای کس و کار بشن نه انتظار داری محبت کنن و نه پا میشی کار می کنی. محترمانه کم حرف خیلی هم احترام بذار در صحبت کردنت و کلا فاصله رو حفظ کن. کار هم تا حد ممکن نکن. مثل عروس می ری مثل عروس میای. اونم چرا؟ چون می خوای شوهرت خیالش راحت باشه و ارامش داشته باشه. همین.
    اگه دوست نداری و امادگی نداری تصمیم خودته می تونی بعدها هر وقت فکر کردی اماده ای بری. اما دوستاتو از جای دیگه ای پیدا کن. از اونا توقعی نداشته باش. اونا برات خونواده شوهرن. اگه هم هر از گاهی محبتی کردن خوبه. اما در کل اصلا توقع اینک تنهایی هاتو پر کنن نداشته باش.
    اما در هر حالتی از نظر گفتاری باهاشون محترمانه رفتار کن. محترمانه که می گم در حد گفتار و خوش رو بودنه. اما نمی خواد کاری کنی و عملا نمی خواد از خودت براشون مایه بذاری.

    ممنون از جمله ی امیدوارانه قشنگت. لطف داری. خوشحالم کردی

  18. 4 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    toojih (پنجشنبه 22 خرداد 93), مامان فربد (پنجشنبه 22 خرداد 93), آویژه (پنجشنبه 22 خرداد 93), شیدا. (جمعه 23 خرداد 93)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. رابطه نامشروع (موضوع فراگیر، راه حلی هست؟)
    توسط رامتین 777 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 اردیبهشت 97, 00:08
  2. کم محلی در شروع رابطه
    توسط aydin در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: پنجشنبه 23 بهمن 93, 12:11
  3. پاسخ ها: 62
    آخرين نوشته: چهارشنبه 26 مهر 91, 13:07

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 12:49 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.