به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 53
  1. #21
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط صبوری نمایش پست ها
    با تشکر از شبدا و مصباح عزیز.

    شیدا جان دیشب میخواستم جواب بذارم محدودیت ارسال پست داشتم نشد.

    من در مورد ایشون از لفظ خواستگارم استفاده نکردم.

    واما نگرانی من از این هست که انتخابم برای خارج شدن از شرایط الانم باشه و بعدا پشیمون بشم.

    من نسبت به ایشون حس خاصی ندارم واگر نمیدونم شرایطش رو برای من محیا میکنه یا کلا برای رسیدن به شرایط ازدواج به این خاطر هست که ما در ارتباطاتی که داریم در مورد مساعل شخصی صحبت نمیکنیم.

    صبوری جان،
    ببخشید اگر من لفظ اشتباه به کار بردم. هر چند برداشت من از صحبتهای شما این هست که ایشون را خواستگار خودتون می بینید.

    من الان متوجه بعضی حرفهای شما نمی شم.
    می گید نکنه من خواستگارم را انتخاب کنم و بعد وقتی شرایط این آقای a آماده ازدواج شد من پشیمون بشم.

    اگر شما ازدواج کنید که آقای a در آینده و بعد از ازدواجتون نمی آد خواستگاریتون که بعد شما بخواهید پشیمون بشید یا نشید!

    در این مدت تمام تلاش ما برای فراهم کردن شرایط بوده.اگر من انتخاب دیگه ای داشته باشم اونوقت شرایط ایشون کامل شد حسرت نمیخورم؟
    اگر به چشم خواستگار نمی بینی، این "ما" کیه و چیه؟


    [quote]
    الان نميدونم واقعا براي رسيدن به من تلاش ميكنند يا براي رسيدن به شرايط مطلوب ازدواج[quote]

    بذارم جلسه دوم هم برگزار بشه بعد بين دو نفر انتخاب كنم
    کدوم دو نفر؟

    اونوقت اگر موندم و اون فرد تصميمي به ازدواج با من نداشت؟؟؟


    صبوری جان همه شک و تردیدهات در این خلاصه می شه که فکر می کنی آقای a شاید یه روزی بیاد خواستگاریت.

    پست مصباح الهدی را دوباره بخون.
    این آقا و این تصور ذهنی شما، ارزش منتظر ماندن نداره.
    زندگیت و اینده ات را خراب نکن.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : شنبه 27 اردیبهشت 93 در ساعت 00:08

  2. 3 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    meinoush (شنبه 27 اردیبهشت 93), مصباح الهدی (شنبه 27 اردیبهشت 93), دختر بیخیال (شنبه 27 اردیبهشت 93)

  3. #22
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 فروردین 96 [ 11:56]
    تاریخ عضویت
    1392-6-10
    نوشته ها
    834
    امتیاز
    8,579
    سطح
    62
    Points: 8,579, Level: 62
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 171
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    785

    تشکرشده 2,768 در 697 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    96
    Array
    ممنونم شیدا جان بابت پیگیریت .
    همونطور که گفتم بحث علاقه نیست که بگم چون بهش علاقه مندم منتظر میمونم بحث دو سال و نیم عمر خودم هست.
    نمیگم به پای ایشون موندم چون دروغه من اصلا قصد ازدواج نداشتم ولی بعد از شناخت ایشون انتخاب کردم.وبعد از اینکه ایشون وقتی داشت موضوع جدی میشد گفتن نمیتونند ریسک کنند و تا شرایط مالیشون کامل نشه ازدواج نمیکنند منم کلا موضوع رو تموم شده اعلام کردم.
    ولی الان دیگه انگیزه ای برای شناخت و وارد کردن فرد جدیدی به زندگیم ندارم .

    - - - Updated - - -

    شیدا جان اصلا ذوق و انگیزه برای تجربه یه زندگی جدید با یه فرد جدید رو حس میکنم ندارم و این رو پشت اینکه شاید منتظر اون ازدواجم پنهان کردم.

    - - - Updated - - -

    بذار یه موضوع رو بگم تا بهتر منظورم رو برسونم الان با این صحبت های من شما فکر کردی من کمکش میکنم تا شرایطش جور بشه.در صورتی که کاری که من براش انجام دادم از انجام ندادن بهتر بود یه کار کوچیک اداری بود که بار اول که گفت من خودم رو به نشنیدن زدم بار دوم سرسری رد کردم دیگه بار سوم مجبور شدم وگرنه ماجرا ادامه داشت.





    • اعلام حضور براي ختم قرآن در ماه رمضان سال1435قمري


    http://www.hamdardi.net/thread-32764.html


    خداوندا؛هدایتم کن تا به این باور برسم؛
    که جواب برخی دعاهایم؛
    «صبر» و «انتظار» است ...






  4. 2 کاربر از پست مفید صبوری تشکرکرده اند .

    meinoush (شنبه 27 اردیبهشت 93), شیدا. (شنبه 27 اردیبهشت 93)

  5. #23
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    352
    Array
    دلیل اینکه اصلا ذوقی برای زندگی مشترک با یک فرد جدید رو نداری می دونی؟ می تونی بگیش؟
    نوشتی عاشقش نبودی و منتظرش هم نموندی. چی باعث این شده که نخوای ادم جدیدی رو ببینی و به ادم جدید فرصت بدی تا خودشو بهت بشناسونه؟
    شایدبازم برداشتم اشتباه باشه از پستت.
    ویرایش توسط meinoush : شنبه 27 اردیبهشت 93 در ساعت 01:48

  6. 3 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    دختر بیخیال (شنبه 27 اردیبهشت 93), شیدا. (شنبه 27 اردیبهشت 93), صبا_2009 (شنبه 27 اردیبهشت 93)

  7. #24
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط صبوری نمایش پست ها
    ممنونم شیدا جان بابت پیگیریت .
    همونطور که گفتم بحث علاقه نیست که بگم چون بهش علاقه مندم منتظر میمونم بحث دو سال و نیم عمر خودم هست.
    نمیگم به پای ایشون موندم چون دروغه من اصلا قصد ازدواج نداشتم ولی بعد از شناخت ایشون انتخاب کردم.وبعد از اینکه ایشون وقتی داشت موضوع جدی میشد گفتن نمیتونند ریسک کنند و تا شرایط مالیشون کامل نشه ازدواج نمیکنند منم کلا موضوع رو تموم شده اعلام کردم.
    ولی الان دیگه انگیزه ای برای شناخت و وارد کردن فرد جدیدی به زندگیم ندارم .

    - - - Updated - - -

    شیدا جان اصلا ذوق و انگیزه برای تجربه یه زندگی جدید با یه فرد جدید رو حس میکنم ندارم و این رو پشت اینکه شاید منتظر اون ازدواجم پنهان کردم.

    - - - Updated - - -

    بذار یه موضوع رو بگم تا بهتر منظورم رو برسونم الان با این صحبت های من شما فکر کردی من کمکش میکنم تا شرایطش جور بشه.در صورتی که کاری که من براش انجام دادم از انجام ندادن بهتر بود یه کار کوچیک اداری بود که بار اول که گفت من خودم رو به نشنیدن زدم بار دوم سرسری رد کردم دیگه بار سوم مجبور شدم وگرنه ماجرا ادامه داشت.

    سلام صبوری جان خوبی؟
    خوشی؟

    قول داده بودم دوباره میام ، امروز اومدم فقط بخاطر تو(الان باخودش میگه حالا نه که منم منتظرش بودم)

    خب بگذریم بریم سر تاپیک هایی که من از شما خوندم.!

    اینجور که فهمیدم مشکل عوض شده که! فکر میکنم چون مشکل اصلیت ""مسله فراموشی اون دوسال عمرت وآشنایی قبلیت و قبول آشنایی با خواستگارهای جدیدته ""، بهتر نیست یک تاپیک جدید بذاری با یک عنوان دقیق تر!؟؟


    من دیدم چیز هایی که نوشتی و نوع دیدگاهت و نوع رابطه شباهت زیادی به من داشت گفتم از تجربه خودم بهت بگم شاید خواسی استفاده کنی بدونی که خودت تجربه کنی! البته ما آدم ها معمولا بیشتر علاقه مندیم خودمون تجربه کنیم!

    من با آقايي حدود دو سال و اندي پيش آشنا شدم يك آشنايي كاملا رسمي كه به آشنايي خانوادگي رسيد از تمام رفتار هاي ايشون و پس از مدت نسبتا زيادي(حدودا يكسال) رفتارهاي من مشخص بود نيتي هست (ازدواج)هر چند هيچ صميميتي نبود و نيست.
    نبود صمیمیت، یک رابطه کاملا رسمی و مبهم و معلق بدون صحبت جدی درمورد هدف(ازدواج) !!!

    دقیقا بخاطر این دلایل و عدم وجود صمیمیت ، و بیش از حد رسمی بودن رابطه ، من بشما میگم ، به احتمال زیاد به شناخت درستی نرسیدی!(سوتفاهم پیش نیاد نمیگم صمیمیت ایجاد بشه !دارم میگم رسمیتی که هست اگه اونی باشه که من تو ذهنمه ، زمین تا آسمون با رسمیتی که حتی در جلسات سنتی ازدواج هست فرق داره!)

    اگه رابطه به شکل رسمی همکار بودن پیش رفته ، دقیقا شما بخاطر اینکه رابطتون از همکار بودن فراتر نرفته ، نمیتونی بگی شناخت کاملی داشتی! و 100 درصد بگی ایشون همه معیاراتو دارن!

    این شناخت کامل و پررنگ میکنم که بهت بگم ، ممکنه الان فکر کنی ایشون بیاد خواستگاریت شما به احتمال بالای 70 درصد جوابت مثبته! اما موقع خواستگاری ممکنه به مسایلی بربخوری که متوجه بشی بهیچ عنوان بدرد هم نمیخورین! متوجه بشی مسایلی در زندگیشون وجود داره که اصلا نمیتونی تحمل کنی!!

    بذار واضح تر برات بگم فکر کنم اگه داستان خودم و برات تعریف کنم بهتر باشه!(یبارم آخر و عاقبت منو اون همکلاسیمو پرسیدی اما فکر کنم اینجوری برات شناخت سطحی ای که من درمحیط دانشگاه بعنوان فقط یک همکلاسی کسب کرده بودم ، و با شناخت کاملی که در یک ماه (تقریبا کمتر) آشنایی کسب کردم و برات باز نکرده باشم!)

    من نمیدونم شناخت شما چطوری بوده ، اما اگه ایینی باشه که من فکر میکنم ، یعنی مثه من بعد از اینکه ازتون خواستگاری شد ، ایشونو زیر نظر داشتی ببینی چکار میکنن و با دوستانشون چطور برخورد میکنن ، نحوه برخورد با اساتید و جنس مخالفشون چگونه است ، باید بگم شناخت بسیار سطحی هست و اصلا نمیشه به اینچیزا اکتفا کرد!
    من حدودا از اون سه ترمی که ازم خواستگاری شد ، 80 درصد زمانمو (دو و نیم ترم بیشتر)گذاشتم رو مسایلی که فقط خودم در محیط دانشگاه میدیدم و خودم تحلیل میکردم بعد شرایطی پیش اومد که به تناقض رسیدم و همین تحلیل های خودمو از خودشون با خودشون درمیون گذاشتم و از شوالامو از خودشون پرسیدم و بعد تازه فهمیدم چقدر دیده ها با شنیده ها متفاوته ! چقدر دیده های من سطحی و بیهوده بودن!

    مثلا : در زمینه ایمان و اعتقادات :
    من خودم میدیدیم ، که تا اذان داده میشه ایشون میرن نماز اول وقت بخونن ، فکر کنم دوبار یا سه بار برای کارهای همایش بود باهاشون تماس گرفته بودم ایشون در حین رانندگی بودن بعد صدای قران میومد از ضبط ماشینشون ، گاهی هم حتی یادمه ، پروژه داشتم ، پای سیستم بودم اصلا نفهمیدم چطور زمان گذشت ، نمازم داشت وقتش میگذشت ، سریع رفتم بخونم ،اما آنلاین بودم وقتی اومدم ایمیلشونو دیر جواب دادم دلیل آوردم داشتم نماز میخوندم، گفتن زودتر نماز و بخونین!
    تحلیل من : ایشون بسیار آدم معتقدی هستن ، حتی اعتقادشون به اول وقت خوندن نماز زیاده!
    اما واقعیت : ایشون تفریحی نماز میخونن ، یعنی هست زمانی که کلا نماز نمیخونن، در بحران های زندگیشون با خداوند قهر میکنن و میگن نماز نمیخونم، فقط اگه تو دانشگاه یا محیطی باشن که اذان بدن ایشون میرن نمازشونو میخونن (برای همین تحلیل من با واقعیت فرق داشت!)

    این یک نمونه کوچیک بود، شناخت منم تو یک سال و نیم تقریبا بود (اسمش یک سالو نیمه ، برگشتم عقب دیدم کلا روزایی دانشگاهی که من اصن ایشونو نمیدیدم ، تازشم از سه ترمی که ایشون خواستگاری کردن ، دوترم آخرم من کلا یکی دوکلاس باایشون فقط باهاشون داشتم ، یعنی رفتارهایی که تو محیط دانشگاه من میدیدیم و اونها و مبنای شناخت گذاشته بودم بسیار کم بود!)

    یا مثلا من مادرشون و دیده بودم ، دختر خالشونم با خواهرشون دیده بودم، بظاهر با حجاب میومدن! اما مادرشون که کلا چادری بودن!
    تحلیل من : این خانواده مذهبی هستن و ازنظر مذهبیت به ما میخورن! چون ظاهر قضیه از خوب هم خوبتر بود خیلی نزدیک خانواده ام بودن.

    واقعیت: خانواده ای بودن که دختر خاله و پسر خاله و... نامحرم نیستن ، (رفتارشون و نوع پوششون مثه محارم بود.)

    چیزی که من در ترم های قبل دیده بودم از ایشون اصن با خانوم ها صحبت نمیکردن بکار خودشون مشغول بودن کاری به کار حاشیه ها نداشتن

    واقعیت : موقعیتش جور نشده بوده!
    ایشون شدن مسول همایش ها دانشگاه ، کلا رابطه اشون زیاد شد با همکلاسیهای خانوم ، و شیوه رفتاریشون با خانوم ها تغییر کرد! (از حدی که مورد قبول من بود ، پایین تر رفتن یعنی به حدی رسیدن که من نمیتونستم بپذیرم خصوصا که این رفتارها دارای حاشیه بود!)

    تحیلیل ها زیاد بود اینا چند موردش بود که اذیتم میکرد، چیزی که من میدیدم با واقعیت فرق داشت نه اینکه بخوام بگم اون آدم ، آدم بدی بود ها نه! فقط نوع دیدگاهها با هم فرق داشت ، و همه چی بظاهر شبیه هم بود ، اما در باطن باهم فرق داشت! حتی واقعیت هایی که نوشتم همشونو خودشون گفتن، حتی میگفتن خب شما تاحاالا نپرسیده بودین ، من نپرسیده بودم بخاطر اینکه رابطه بشکل همکلاسی رسمی بود نه دونفری که به قصد ازدواج دارن باهم آشنا میشن!!!! ! وقتی رابطه رسمی باشه (البته بشکل یک همکار یا شاگرد و همکلاسی و استادو...)خیلی مسایل پرسیده نمیشه !

    چون نیازی دیده نمیشه! و این مسایل گذاشته میشه زمانیکه شرایط جور شد اونوقت تازه پرسیده میشه که بسیار دیره ، چون این وسط دختر خانوم خواستگارهایی داره که بخاطر یک خواستگاری معلق و بلاتکلیف نمیتونه درست تصمیم بگیره!



    عزیزم ، میخوام بگم ، واقعیت با نوع دید ما فرق داره، ممکن هم هست فرق نداشته باشه، اما من با شناختی که کسب کردم فهمیدم یک همکار خوب ، یک همکلاس خوب، یک استاد خوب و یک دوست خوب ، یک فامیل خوب و.... لزوما نمیتونه یک همسر خوب هم باشه!

    چون نقش ها فرق داره! نوع وظایف فرق داره! شنیدی میگن ،با یک آدم باید زندگی کنی تا بتونی بگی کامل میشناسیش !

    مثلا یک مثالی برات بزنم : همکلاسی من در غالب همکلاسی بسیار همکلاسیه خوبی بودن! چرا؟

    ایشون هرکاری از دستشون برمیومد ، برای سایر همکلاسیها انجام میدادن (حتی اگه ازشون درخواست نمیشد!)
    اما این مسله در غالب همسر اگه بخوای بهش نگا کنی به این شدت و درسطح وسیع همسر و اذیت میکنه! حالا شاید بپرسی چرا؟کجاش بده؟

    بدی این مسله این بود که ایشون ، براشون دختر و پسر نداشت! یعنی حتی برای دخترا هم هرکاری از دستش برمیومد انجام میدادن! خودت میدونی که برخی دختران از توجهات زیاد اقایون نتیجه گیری های احساسی میکنن، حتی اگه یک پسر بهشون بخنده ، برخی دخترا فکر میکنن حتما علاقه مند بهشون شده یا حسی نسبت بهشون داره چه برسه که بخواد کارهایی که جز وظیفه اشون نیست انجام بده!
    متاسفانه اینجور رفتار های آقایون خصوصا آقایون جوان باعث ایجاد سوتفاهم برای برخی دختران میشه!
    و اتفاقا یک مورد پیش اومده بود یکی از دخترا که دوست خودم بود اومد به من گفت من فکر میکنم ایشون بمن علاقه مندن(نمیدونست ازمن خواستگاری شده) بعد که دلیلشو پرسیدم فهمیدم ایشون کارهایی میکنن که اصلا وظیفه اشون نیست و نباید انجام بدن!

    اونموقع من شناختی نداشتم ، منم شک کردم بهشون بلافاصله جواب منفی دادم اما بعدا دوستم که درجریان بود و ... برام بیشتر توضیح دادن که اون دوستمون که این حرفو زده سابقه داره ، قبلا هم از این فکرا درمورد پسرای دیگه ای کرده !
    بعد بیشتر با این آقا که آشنا شدم فهمیدم بله این آقا اخلاقشون این مدلیه ! یا اینکه تو خانواده هم همینطورین ! اتفاقا در خانواده هم یکبار به دختر عموشون کمک کردن و از این حاشیه ها در محیط خانواده هم دارن!
    بیشتر که فکر کردم دیدم این مدل رفتار و با حاشیه های زیاد بعدشو مثه مثالی که زدم نمیتونم تحمل کنم !
    بنابراین اونجا فهمیدم که یک همکلاس و همکار خوب لزوما نمیتونن یک همسر خوب هم باشن! (یعنی همکلاس خوب بودنشون در تضاده با همسر خوب بودنشون ! چون من از همسرم انتظار دارم زندگی آرامش بخشی برام درست کنن! نه یک زندگی پر تنش و پر حاشیه)
    لازمه بگم که من بهشون وقت دادم تغییر کنن و خیلی وقتها هم امتحانشون کردم فایده نداشت ، حتی فکرکنم خودشونم الان نمیدونن اون امتحان ها از جانب من بود! اونجا هم فهمیدم آدم ها هیچوقت عوض نمیشن! شاید برای یک مدت کوتاهی عوض بشن ! اما زود خسته میشن! و دوباره برمیگردن! پس یا من باید این مشکل و بپذیرم یا نه!



    شنیدی میگن اگه آدم هارو میخوای بشناسی برو از همسرش بپرس ، از خانوادش که باهاش زندگی میکنن بپرس ، از دوستای صمیمیش بپرس!

    اگه میخوای کسی و خوب بشناسی باید از کسانی بپرسی که باهاش زندگی کردن! اونها بهتر میشناسنش.

    تو خودت خیلی از خصوصیاتتو فقط به دوستای صمیمیت میگی دیگه ، تو محیط کار و تحصیلیت که به همه ی همکارات و همکلاسیات نشون نمیدی! چون اصلا نیازی نیست اونها از رابطه همکاری فراتر بدونن!
    پس این احتمال هم بده چیزهایی در زندگی همکار شما وجود داشته باشه که شما اونهارو بواسطه همکار بودنتون و عدم صمیمت بینتون ندونین !

    خود همکلاسی من مشکل شخصی ای در خانوادشون داشتن که این مشکل تمام زندگی همسر آیندشون تحت تاثیر قرار میداد ، یعنی باید همسری که انتخاب میکنن این مشکل و بپذیره! خب اینو که از اول بمن نگفته بودن !
    من 4 سال همکلاس بودم نمیدونستم ، اون سه ترمی هم که خواستگاری شد هم نمیدونستم دوترم اول نمیدونستم ترم آخر بصورت سربسته یک چیزایی گفتن ، هفته آخر اشنایی تقریبا فهمیدم وظیفه همسر آینده شون در قبال این مشکل خانوادگی چی هست!

    اون سه ترم که برای من اصلا آشنایی نبود اصلا هیچی نمیدونستم فقط همون سه چهار هفته اخر که خودم یسری سوالا پرسیدم یسری امتحان کردمشون تازه تونستم به شخصیت ایشون پی ببرم ورگرنه من دوره چهار ساله همکلاسی بودنمون اصلا ایشونو نشناخته بودم!فقط شناختم درحد همون مسایلی بود که دراون مدت فقط تو یک محیط تحصیلی دیده بودم:) (تو ببین شناخت سطحی من تا چه حدی بوده!! الان فکرشو میکنم میبینم من اصلا شناختی کسب نکرده بودم!!)

    من به ایشون حق میدم از اول نگن ، چون در غالب همکلاسی و رسمیت دو همکلاسی لازم نبود من این موضوع و بدونم ، خصوصا جواب من مشخص نبود، اما اگه این رسمیت در غالب خواستگاری رسمی در محیط خونه میبود حتما خودشونم نمیگفتن از طریق خانوادشون متوجه میشدم! و زودتر تصمیم گیری میکردم! نمیدونم قبول میکردم یا نه ، اما تکلیفم زودتر مشخص میشد که!

    میخوام بهت بگم خیلی از آدم ها ممکنه رازهایی در زندگیشون داشته باشن ، که شریک زندگیشون باید اونها و بدونه و اگه بدونه ممکنه از دایره تحملش خارج باشه و اون آدم باوجود داشتن اکثر معیارها حتی با وجود داشتن احساس شخص مقابل ، نتونه قبولش کنه! و جواب از جواب مثبت به منفی تغییر کنه!

    منم دوسال پیش مامانم از وجود خواستگار صحبت میکرد ، اون موقع تازه داشتم رو پیشنهاد همکلاسیم فکر میکردم واقعا مثه تو با چیزهایی که ازشون تو محیط دانشگاه دیده بودم فهمیدم معیارامو دارن و حرف مامانمو بلافاصله رد کردم ، البته میدونم اگه نبودن هم رد میکردم چون اصلا اون موقع تصمیم به ازدواج نداشتم ! اما درست مثه تو فکر میکردم که با وجودی که احساس آنچنانی وجود نداره ، اما واقعا ایشون معیارامو دارن و من مایل نیستم با افراد جدیدی آشنا بشم!

    ببین عزیزم فرق من با تو اونموقع این بود که سن من خیلی کم بود اصلا قصد ازدواج نداشتم! (اتفاقا خیلی خوشحالم اون موقع ازدواج نکردم چون االان با آشنایی با این سایت خیلی از معیارام بهتر شده! یعنی من پشیمون نیستم)

    اما تو الان وقت ازدواجته! هم سنشو داری ، هم شرایطشو داری!
    وقت این نیست که بشینی منتظر بشی همکارت شرایشونو درست کنن!
    اگه ایشون شرایطشون درست شد تو هم خواستگاراتو الکی رد کردی (حتی حاضر نشدی باهاشون آشنا بشی یا بهانه های واهی ردشون کردی!) و ایشون بیاین خواستگاری و تو تازه متوجه بشی ایشون با اونی که تو فکر میکردی خیلی فرق دارن میخوای چکار کنی؟ اونوقت هم سنت بالا رفته هم خواستگاراتو از دست دادی! اما اوشون شرایطشو دارن تازه پسر هستن میتونن خواستگاری دختران کوچیک تر از شما هم حتی برن و جواب مثبت هم بگیرن!

    یا اینکه اگه ایشون بیاین بگن من شرایطی دارم که همسرم باید قبول کنه ، و تو نتونی بپذیری میخوای چکار کنی ؟ بزور پا بذاری رو معیارا و اهدافت؟(آخه شما که هنوز از شرایط های هم باهم حرفی نزدین ، زدین؟؟؟)
    یا اینکه اگه ایشون پشیمون بشن ، شرایطشون درست بشه اما خواستگاری تو نیاین اونوقت چی؟
    یا اینکه اگه با خانوادشون بیشتر آشنا شدی فهمیدی نمیتونی باهاشون کنار بیای میخوای چکار کنی؟ میدونی که نمیتونی کنارشون بذاری
    اگه ویژگی هایی داشته باشن که برای تو قابل تحمل نباشه میخوای چکار کنی؟
    اگه خانوادت ، خانواده ایشونو نپذیرفت چکار میخوای بکنی؟یا اصن برعکس! درسته گفتی آشنایی خانوادگی داری، اما نگفتی آشناییتون رسمی هست و قیقا بخاطر ازدواج و اشنایی شما دوتاست(چون این دست اشنایی ها فرق داره ، و آدم ها نسبت به این آشنایی ها رفتارهای متفاوت دارن)

    مثلا من متوجه شده بودم مادر همکلاسیم بشدت ظاهر بین و دهن بین هستن ، همش دنبال اینن که مردم چی میگن! مبادا پشت سرشون حرفی بزنن ! همش دنبال اینن که مطابق حرف مردم زندگی کنن.
    مثلا مادرشون میرن عروسی ، اونجا بنده خدا عروس و دوماد همکلاسی یا همکار بودن ، فامیل پشت سرشون حرف میزنن که این دوتا باهم دوست بودن! مادر این آقا مثلا میگن پس پسرای من حق ازدواج با همکلاسیاشونو یا همکاراشون و ندارن!
    یا اینکه تو فامیلشون یک فرهنگی عصبی دارن نتیجه گیری مادرشون این بوده که کل فرهنگی ها و کارمندا عصبی هستن!


    بله درسته ، ممکنه هم هست این اتفاقات نیوفته
    در خوشبینانه ترین حالت :

    شناختتون از هم درست باشه نه سطحی!
    به ازدواج هم ختم بشه!
    حتی خانواده ها هم باهم مشکلی نداشته باشن!

    اما تو وظیفه نداری کاری درخصوص این رابطه انجام بدی ، تو مسول زندگیه خودتی ! تو باید خواستگارهایی که برات میاد و بدون مقایسه با همکارت ، بررسی کنی ، ممکنه بیشتر از این اقا مطابق معیارت باشن! ممکنه حتی بدلت بشینن!

    وظیفه اون آقاست که در جهت بدست آوردن تو تلاش کنن !
    وظیفه ایشونه که نشون بدن ، لیاقت داشتن تورو دارن !

    حتی ممکنه ، ایشون دودل باشن ، شک داشته باشن ، مثلا براشون تو گزینه انتخاب شده نباشی، بلکه یکی از گزینه های ایشون باشی!
    این دوتا خیلی فرق دارن باهم !

    (نمیدونم درست متوجه شدم یا نه)اما ایشون اگه چند ساله دارن کار میکنن، پس برای انجام مراحل خواستگاری و استارت کار یک مقدار پسنداز و دارن!

    شاید ایشون بسیار ایده آل گرا هستن!
    شاید اهل ریسک کردن نیستن!
    تو زندگی بعضی وقتا باید ریسک کرد! همیشه کمال گرا بودن هم خوب نیست!
    ممکنه شکست بخوری!

    این قضیه یک تفاوت در شما دوتا میشه ، مثلا اگه تو اهل ریسک کردن هستی ، ایشون نه! ایشون همیشه صبر میکنن ، تا همه شرایط و جور کنن همه پارامترهای مجهول و فراهم کنن بعد میرن سراغ انجام اون کار! درصورتی که ممکنه مهلتشون تمام بشه!و زمانی پارامترهای مورد نیاز و فراهم کنن که دیگه نتونن ازشون استفاده کنن!

    مثه قضیه شما ، ممکنه واقعا ایشون خیلی دارن تلاش میکنن ، اما زمانی همه چی فراهم بشه که شما دیگه ازدواج کرده باشین ، یا تو مراحل آشنایی باشین!

    ایشون اگه واقعا بخواینت برای بدست آوردنت تلاششونو میکنن ، تو لازم نیست نگران باشی ، زندگیتو بکن تا پشیمون نشدی.
    با خواستگارهات آشنا بشو ، بذار بیاین شاید بدلت نشستن!
    نشوندنت سر سفره عقد و بگن الا بلا باید جواب بله بدی ! گفتن باهاش آشنا بشو همین.
    اگه بعد جلسات فهمیدی مواردی هست که دوست نداری همسر آیندت داشته باشه خب جواب منفی میدی !
    ولی صرف اینکه دوسال با اون آدم آشنا شدی و اوشونن فقط معیاراتو دارن خواستگاراتو رد نکن !

    چون اولا تو اصلا نمیدونی همکارت هنوز بتو فکر میکنن یا نه!
    دوما اینکه معلوم نیست شناختت کامل باشه، شاید مواردی باشه که تو هنوز نمیدونی و تصمیم گیریتو تحت تاثیر قرار بده!
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : شنبه 27 اردیبهشت 93 در ساعت 09:51

  8. 5 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    meinoush (شنبه 27 اردیبهشت 93), mis-marjan (شنبه 27 اردیبهشت 93), مصباح الهدی (شنبه 27 اردیبهشت 93), شیدا. (شنبه 27 اردیبهشت 93), صبوری (شنبه 27 اردیبهشت 93)

  9. #25
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 فروردین 96 [ 11:56]
    تاریخ عضویت
    1392-6-10
    نوشته ها
    834
    امتیاز
    8,579
    سطح
    62
    Points: 8,579, Level: 62
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 171
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    785

    تشکرشده 2,768 در 697 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    96
    Array
    دلیل اینکه اصلا ذوقی برای زندگی مشترک با یک فرد جدید رو نداری می دونی؟ می تونی بگیش؟
    نوشتی عاشقش نبودی و منتظرش هم نموندی. چی باعث این شده که نخوای ادم جدیدی رو ببینی و به ادم جدید فرصت بدی تا خودشو بهت بشناسونه؟
    شایدبازم برداشتم اشتباه باشه از پستت.
    متشكرم مينوش جان.

    همونطور كه گفتم من قصد ازدواج نداشتم. حتي يكسال زمان برد كه من اون آقا رو به چشم اينكه شايد همسرم بشه ببينم و فكر كنم كه ميتونم در كنارش خوشبخت بشم ولي مشكلاتي پيش اومد وموضوع رو خودم تموم شده اعلام كردم .

    حتي در مورد همون فرد هم به ترديد رسيدم به طوري كه مادرم گفت اگه بياد خواستگاري قبول ميكني ديگه؟؟؟منم گفتم نميدونم.

    مينوش جان حس ميكنم تمام انرژيم رو براي به نتيجه رسيدن اون رابطه گذاشتم بدون نمود ظاهري(در رفتارها و گفتارها تمام خط قرمز ها رو حفظ كردم) و تمام اين مدت سعي كردم احساسم رو درگير نكنم(سختترين بخشش بود) هر چند گاهي نميشد ولي در كل موقعيت بي تفاوتيم رو حفظ كردم.

    الان حس ميكنم چون توان و انرژيم رو گذاشتم براي اون رابطه الان هيچ تواني براي شروع مجدد ندارم.

    حتي اينطور نيست يك نكته منفي در اون فرد يا رابطه اي كه داشتيم پيدا كنم وبگم بهتر تموم شد يا رابطه اي نبود كه احساسي شروع بشه و الان كه ازش فاصله گرفتم چشم عقلم باز بشه ونكات منفيش روببينم...

    من كه يك سال زمان برد تا يك نفر رو بپذيرم چطور در عرض يك تا چند جلسه از يكي خوشم بياد براي يك عمر؟؟؟

    الان كه بحث خواستگاري و ازدواجم جدي ميشه نسبت به اون فرد هم حساس شدم وگرنه من زندگي خودم رو داشتم بدون انتظار از اون فرد .

    من زندگي خوب و شادابي دارم و هيچ مشكلي در روابطم ندارم فقط با اين موضوع مشكل دارم.حس ميكنم ازدواج اونم با فردي كه قبلا نميشناختم يه ريسكه پس حفظ موقعيت كنوني از همه بهتر هست.
    انگار يه نيرويي من رو ترقيب ميكنه بهحفظ موقيتي كه الان دارم.
    واز طرفي هم ميگم ازدواج هم بخشي از زندگي هست بهتره تجربه اش كنم.





    • اعلام حضور براي ختم قرآن در ماه رمضان سال1435قمري


    http://www.hamdardi.net/thread-32764.html


    خداوندا؛هدایتم کن تا به این باور برسم؛
    که جواب برخی دعاهایم؛
    «صبر» و «انتظار» است ...






  10. 2 کاربر از پست مفید صبوری تشکرکرده اند .

    meinoush (شنبه 27 اردیبهشت 93), شیدا. (شنبه 27 اردیبهشت 93)

  11. #26
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    من كه يك سال زمان برد تا يك نفر رو بپذيرم چطور در عرض يك تا چند جلسه از يكي خوشم بياد براي يك عمر؟؟؟
    الان فکر کنم اگه یک کلمه دیگه بنویسم پرتم میکنی از تاپیکت بیرون ! با خودت میگی این همه نوشتی بازم جا داری یک نقطه دیگه اضافه کنی چه برسه به یک پست دیگه :)))))

    باشه قول میدم فقط یک جمله دیگه بنویسم.

    اون یک سال زمان ، درمورد ازدواج صحبت کردین؟ یا یک سال بصورت دو همکار بودین !!! بعد ایشون و شما به شکل دو همکار رفتار کردین فقط فقط هردو تاتون رفتارهای همکارانه همدیگه رو بیشتر زیر ذره بین قرار دادین تا ببینین میتونی همدیگرو به چشم همسر ببیینین یا نه!

    اگه آره اشتباه کردی!اصلا این عمل شما قابل مقایسه نیست با جلسات خواستگاری !

    ما تو جلسات خواستگاری رابطه همکار و همکلاسی و استاد شاگردی و فامیلی و دوستی و... نداریم! عزیزم.

    در این جلسات هدف کاملا مشخصه!
    معیارها مشخصه!
    معیارها حتی با همون حجب حیا دخترونه و پسرونش گفته میشه ، و درموردش بحث میشه ، تبادل نظر میشه!
    قبول میشه و رد میشه!
    شناختی که تو میخوای تو یک جلسه خواستگاری کسب کنی زمین تا آسمون با شناختی که تو این یسال آشنایی کاملا رسمی و همکارانه کسب کردی فرق داره گلم!
    (اصن این شناخت ها باهم قابل مقایسه نیست ، یکیش سطحی و یکیش عمقی!!! خییییییلی فرق دارن! یکیش تو داری ایشونو همکار میبینی یک جای دیگه قراره برای یک عمر انتخابشون کنی بعنوان همسرت!!!!!)

    اونجا تو خودت از عیوبت یا خوبیهات و ویژگیهات و عقاید و اخلاقیات میگی و عیوب و ویژگی های ایشونو هم متوجه میشی! اونجا تو خجالت نمیکشی الان من میخوام فلان سوال و بپرسم واییی یوقت با خودش نگه من دیگه الان جوابم حتما مثبته که میخوام باهاش آشنا بشم(اصن این جمله ای که من گفتم در جلسات خواستگاری جوک محسوب میشه میدونی چرا؟ چون اصلا جلسات خواستگاری درجهت آشنایی هستش دیگه!!!!)

    اما وقتی دونفر همکار هستن حالا یکی از اون یکی خواستگاری میکنه، اما میگن تا شرایط جور نشه رسمیش نمیکنم با خانواده و فقط جواب خودتونو فعلا میخوام ، معمولا حالا چون خودم دخترم اینو میگم دخترا همه سوالاشون و نمیتونن بپرسن محدودیت دارن ، میگن منتظر میمونم وقتی رسمی پرسیدن و شرایطشون جور شد رفتیم تو جلسات خواستگاری اونوقت سوالامو میپرسم چون الان میترسم سوال کنم با خودش بگه من میخوام باهاش آشنا بشم پس حتما جوابم مثبته دیگه! یا از این حرفا!!! اونجا بزرگترا نیستن اصلا آدم معذبه!

    مگه اینکه اقا پسر سوالی بپرسه شرایط و جور کنه دختر خانوم هم دوتا از سوالای مرتبطشو بپرسه یا با هزار ترفند و امتحان کردن و پیچوندن بتونه سوالشو بپرسه و به جواب برسونش!!

    این عمل اگه دختر و پسر هردو مذهبی باشن و پایبند اصول ، خیلی طول میکشه زمان زیادی میبره برای همین یک سال یا دوسال طول میکشه !


    اما جلسه خواستگاری اینطوری نیست خیلی فرق داره ! زودتر به شناخت میرسی! اگه درست پیش ببریش البته ، دستت بعنوان دختر خیلی بازه!


    حتي اينطور نيست يك نكته منفي در اون فرد يا رابطه اي كه داشتيم پيدا كنم وبگم بهتر تموم شد يا رابطه اي نبود كه احساسي شروع بشه و الان كه ازش فاصله گرفتم چشم عقلم باز بشه ونكات منفيش روببينم.
    ..

    خسته نباشی ، نکته منفی و که با فاصله نمیشه فهمید با شناخت بیشتر میشه فهمید عزیزم ! با شناخت درست و در چارچوب خانواده!

    نکته منفی و بهش پی نبردی چون روابط از سطح همکار بودن فراتر نرفته!!
    تو خودت بمن بگو همکارات بیشتر میشناسنت یا دوستای صمیمیت یا خانوادت؟؟؟؟

    پست قبلی و من و بخون :

    اگه کسی و خوب میخوای بشناسی باید بری از همسرش بپرسی ! یا از خانوادش باید بپرسی ، نشنیدی میگن میخوای از خواستگار تحقیق کنی برو از دوستای صمیمیش تحقیق کن!!! بهتر میشناسیش!
    یا اینکه باید باهاش زندگی کنی!

    آخه آدم ها ویژگی منفی و مگه مینویسن رو پیشونیشون! که تو بخوای ببینیشون!!!

    هیچ آدمی پرفکت و کامل نیست ، همه نقص دارن ، همه عیب دارن! بعضی ویژگی ها غیر قابل کنترله و علنی میشه براشون! بعضیا قابل کنترل موقتی هستش!
    یعنی میتونه تو یسری محیط ها مثه تحصیلی و عمومی و کار و... محیط های رسمی مخفیشون کنه بعدش در محیط خونه و خانواده بروزشون بده!!!

    تاپیکی خوندم همینجا مردی خانومشو زندانی میکرد تو خونه ، بعد به دوستش میگفت چرا نمیذاری خانومت بره سر کار این روزها دیگه مرد و زن درکنار هم کار میکنن! اشکالی نداره! الان دیگه دوره قدیم نیست! تعصبت و کنار بذار!!!

    این مرد و منم بیرون میبینم میگم خوش بحال خانومش ، چه طرز فکر خوبی ، چه مرد خوب و خانواده دوستی ! غافل از اینکه این مرد ، همسرشو کتک میزد!

    حالا من نمیگم همه مردا اینطورین ها، یک مثال صدبرابر بدتر برات اینجا زدم که ببینی آدم ها درمحیط های متفاوت رفتارهای متفاوت هم دارن! اصلا نمیشه گفت من به شناخت درست رسیدم!

    ای بابا اصلا مگه ازدواج الکی دختر! پاشو برو خواستگاراتو بررسی کن! تاپیک بعدی تو درمورد اولین جلسه خواستگاری بذار ! نکات مثبت و منفی که تو اولین جلسه درموردشون فهمیدی بنویس.


    بیا ببینیم کدوماشو میتونی تحمل کنی کدوماشو نمیتونی ، زود تند سریع ، بدوووو ببینم اول تو عروس میشی یا مصباح الهدی:)))

    ببینم کدومتون اول به ما شیرینی میدین زوددددد باشین دیگهقند خونم اومده پایین!
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : شنبه 27 اردیبهشت 93 در ساعت 10:38

  12. 3 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    meinoush (شنبه 27 اردیبهشت 93), شیدا. (شنبه 27 اردیبهشت 93), صبوری (شنبه 27 اردیبهشت 93)

  13. #27
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 فروردین 96 [ 11:56]
    تاریخ عضویت
    1392-6-10
    نوشته ها
    834
    امتیاز
    8,579
    سطح
    62
    Points: 8,579, Level: 62
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 171
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    785

    تشکرشده 2,768 در 697 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    96
    Array
    ممنونم دختر بيخيال عزيز

    فكر كنم حالا قسمت نيست ازدواج كنم.

    از چهار موردي كه پيشنهاد شد
    يكي خود به خود كنسل شد.
    يكيشون چون حضوري به خودم پيشنهاد دادن ومن تمايل نشون ندادم نميدونم به جلسه رسمي برسه يا نه.
    يكيشون هم من با نوع خواستگاريشون مشكل داشتم و شنيدم خانواده گيگيلي هستند(تا بخوان بيان خواستگاري زمان ميبره)

    تنها يك مورد مادر و خواهرش اومدن كه اصلا نفهميدم پسنديدن يا نه؟گفتن پسرشون يك ماه ديگه مياد.

    پس فكر كنم حالا حالا ها ازدواج نكنم





    • اعلام حضور براي ختم قرآن در ماه رمضان سال1435قمري


    http://www.hamdardi.net/thread-32764.html


    خداوندا؛هدایتم کن تا به این باور برسم؛
    که جواب برخی دعاهایم؛
    «صبر» و «انتظار» است ...






  14. 2 کاربر از پست مفید صبوری تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 27 اردیبهشت 93), meinoush (شنبه 27 اردیبهشت 93)

  15. #28
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    352
    Array
    تا وقتی که یه مرد خودش واضح نیومده جلو برای ازدواج یا دوستی فکرتو مشغولش نکن. یعنی فقط وقتی که جلو چشمته ببینش بعدش دیگه یادت بره همچین ادمی هم هست. تمرکز کن روی کارای خودت. این چیزا هم مثل همون نگاه کردنای پسرا توی سن های کمه توی دانشگاه. خوشرو باش خوش اخلاق و ملایم باش چهره ات مهربان باشه (فقط چهره ات. به کسی خدمات و سرویس نده اصلا) بعد اگه مردی بخواد زبون داره باید خودش بیاد جلو بهت بگه چی می خواد مثلا ازدواج می خواد. تازه بازم تو زندگی خودتو بکن راه خودتو برو. همین کارایی که همیشه می کنی. ازاد باش و رها. فقط همون وقتایی که صحبت دارین با هم جلو چشمته ببینش. بعدم یادت بره که هست. تو زندگی خودتو بکن. فقط وقتی حس بذار که مطمن شده باشی که قراره ازدواج کنین. بعد از همه دوره شناخت و همه چی. بازم حتی بعد از ازدواج خودتو وابسته نکن. فقط دلبسته شو. اسیر کسی نشو.

    خسته شدی این یکی دو سال چون ظاهرا اینطور که می گی بار رابطه و به نتیجه رسوندن رابطه روی دوش خودت بوده تنهایی ضمن اینکه ادم در این مواقع ناچار میشه هی بیاد رفتارا و گفتارای طرفو تفسیر کنه و برداشت کنه و هیچوقت هم نمیشه فهمید که این چیزایی که ادم در مواقع مختلف برداشت کرده و انالیزایی که از رفتارای طرف مقابلش می کنه اصلا واقعا کدومشون درست هستن. پس کار عبثی می شه. بهتره اصلا خود ادم این مدلی انالیز نکنه البته اگه باعث هدر رفتن انرژی بشه. وگرنه اگه حالت تفریح و بازی فکری باشه می تونه بامزه بشه.

    این اقا خسته شدی چون خواستگاری رسمی نرسیده تکلیفت روشن نبوده. نمی تونستی واضح بشینی باهاش راجع به چیزایی که باید بدونی صحبت کنی. طولانی شده چون اصلا خواستگاری رسمی نبوده. تعهد اخلاقی ای نبوده. فقط تو احتمالا چون دفعه اولت بوده تعهد اخلاقی به ایشون داشتی. اگه خواستگاری رسمی باشه و تکلیف دو طرف روشن باشه که می خوان همسر مناسب پیدا کنن انقدر طول نمی کشه. توی جلسه جلسه صحبت خواستگاری دیگه می تونین بفهمین تا چه حد فاصله دارین و چه حد نزدیکین. طول نمی کشه توی بلاتکلیفی که فکرت اذیت شه. مجبور نیستی تنهایی بار رو به دوش بکشی. طرف مقابلت هم می خواد تو رو بشناسه و سعی دو طرفه خواهد بود. و احساسی هم خرج نمی کنی. در واقع اصلا لازم نیست که انرژی بذاری سر اینکه احساسی نشی چون انقدر طولانی نمی شه تعداد جلسات برای اون شناخت اولیه که اصلا ببینی رد کنیش یا نه.

    نترس. اگه کسی بیاد خواستگاری تو موظف نیستی قبولش کنی. اگه قبولش کردی هم معنیش این نیست که مجبوری کلا قبولش کنی. پیش می ری. صحبت می کنین همدیگه رو می شناسین مشاوره ازدواج هم در نهایت می ری. هر جایی هم که فکر کردی نمی خوای طرفو یا اشتباه گرفتی طرفو رد می کنیش. هیچکس مجبورت نمی تونه بکنه که به یکی بله زوری بگی.

    اون قضیه به دل نشستن اولیه هم قاعدتا توی همون دفعه اول و کمی اش هم توی سه چهار جلسه دیدن می فهمی.

    راستی خواستگاری ها رو هم مثل همون پاراگراف اولم برخورد کن. یکی زنگ می زنه خوب جوابشو بده درست و ملایم برخورد کن ولی تا صحبت و دیدار تموم شد دیگه یادت برتش! برو دنبال زندگی و راه خودت. حالا خونواده قبول می کنن بعدش پسر میاد بعدش هر دوتون با هم صحبت می کنین و کلی طول می کشه تا برسی با یکی به ازدواج. تا اون وقت فکر و دلتو درگیر نکن به کسی. هر کی اومد اومد هر کسی هم که نیومد نیومد. اصلا فکرتو نذار. از دل برود هر انکه از دیده رود باش تا قبل از اینکه ازدواج کنی. وابستگی احساسی و فکری و مشغله فکری برای خودت درست نکن. ازاد باش و در عین حال خوش برخورد باش و ملایم. اینطوری هم کاری که می خوای رو می کنی (اینکه راضی هستی از زندگی فعلیت) هم اینکه جلوی ادمی رو که بعدا بخواد بشه همسرت نمی گیری. اجازه می دی ادمای جدید بهت نزدیک شن و تلاششونو بکنن تا خودشونو بهت بشناسونن.

    راه خودتو برو. این اصلا تداخلی با ازدواج کردنت نداره. راه خودتو برو و کنارش هم خواستگاراتو راه بده.

    موفق باشی.

  16. 4 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 27 اردیبهشت 93), mis-marjan (شنبه 27 اردیبهشت 93), شیدا. (شنبه 27 اردیبهشت 93), صبوری (شنبه 27 اردیبهشت 93)

  17. #29
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 30 آبان 93 [ 11:17]
    تاریخ عضویت
    1393-1-10
    نوشته ها
    69
    امتیاز
    539
    سطح
    10
    Points: 539, Level: 10
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 114 در 51 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام

    من با آقايي حدود دو سال و اندي پيش آشنا شدم يك آشنايي كاملا رسمي كه به آشنايي خانوادگي رسيد از تمام رفتار هاي ايشون و پس از مدت نسبتا زيادي(حدودا يكسال) رفتارهاي من مشخص بود نيتي هست (ازدواج)هر چند هيچ صميميتي نبود و نيست.
    جناب احمد علی دو سال و اندی زمان کمی نیست .همونطور که در پست قبلی گفتم بعد از یک سال من حس کردم ایشون میتونند انتخاب من باشند که شرایط اجازه نداد(من بعد از شناخت ایشون تصمیم به ازدواج گرفتم)همه معیارهای من رو دارند.

    اگر الان هم بخوام خواستگار دیگه ای رو برسی کنم.مطمعنا یه تصمیم عقلی هست که هیچ احساسی پشتش نیست.
    و من طبق شناختی که از خودم دارم اگر حسی به فردی نداشته باشم براش تره هم خورد نمیکنم.
    من نسبت به ایشون حس خاصی ندارم واگر نمیدونم شرایطش رو برای من محیا میکنه یا کلا برای رسیدن به شرایط ازدواج به این خاطر هست که ما در ارتباطاتی که داریم در مورد مساعل شخصی صحبت نمیکنیم.
    نمیگم به پای ایشون موندم چون دروغه من اصلا قصد ازدواج نداشتم ولی بعد از شناخت ایشون انتخاب کردم.
    مينوش جان حس ميكنم تمام انرژيم رو براي به نتيجه رسيدن اون رابطه گذاشتم بدون نمود ظاهري(در رفتارها و گفتارها تمام خط قرمز ها رو حفظ كردم) و تمام اين مدت سعي كردم احساسم رو درگير نكنم(سختترين بخشش بود) هر چند گاهي نميشد ولي در كل موقعيت بي تفاوتيم رو حفظ كردم.

    الان حس ميكنم چون توان و انرژيم رو گذاشتم براي اون رابطه الان هيچ تواني براي شروع مجدد ندارم.

    حتي اينطور نيست يك نكته منفي در اون فرد يا رابطه اي كه داشتيم پيدا كنم وبگم بهتر تموم شد يا رابطه اي نبود كه احساسي شروع بشه و الان كه ازش فاصله گرفتم چشم عقلم باز بشه ونكات منفيش روببينم...
    سرکار خانم صبوری،
    بنده هنوز معتقد به نوشته های پست قبلی خود هستم.
    شاید این گونه نباشد اما یک تعارضی در نوشته های شما مشاهده می کنم که سعی کردم نشان دهم. تعارضی که به نظر می رسد در احساسات خودتان نیز سعی در سرپوش گذاشتن بر آن دارید.
    به نظر بنده شما در این زمینه یک حالت روحی خاصی دارید که از ابتدا در مقابل این مسائل جبهه می گیرد. روحیه ای که می توان عنوان محافظه کاری را بر آن نهاد. روحیه ای که حفظ وضع موجود را به دلیل ریسک پذیری کمتر، بهتر از آینده مطلوب با ریسک بالاتر می بیند.
    این یک روحیه نسبتا خشک و منطقی است که می تواند نشئت گرفته از کلی نگری زیاد یا مدیریت زیاد و یا ... باشد.
    نمی دانم منشأ این روحیه در شما دقیقا چیست، اما هر چه هست به این شدت مناسب یک دختر خانم نیست.
    در تاپیک بنده پست شما و جناب امین ارزش عمیق تر شدن را داشتند که سرکار خانم مصباح الهدی نیز به آن اشاره کردند. و این درحالی بود که پست ایشان برای واضح تر کردن صحبت های شما و جناب امین خوب بود. البته در پست شما هم جزئی نگری مشاهده می شد که باید تقویت شود.
    این که می گویید بعد از یک سال ارتباط به فکر ازدواج با ایشان افتادید، این که احتمالا با بررسی یک سری کلیات ایشان را مناسب دیده اید، این که سخت احساستان درگیر می شود و ... نشان از این دارد که بعد منطقی و عقلانی شما بیش از آنچه که مطلوب است بر احساس شما مسلط شده است؛ به حدی که برای آن که گویا برای آنکه احساس کنید کسی برای شما دلنشین است، نیاز به زمان بیشتری از حالت عادی دارید.

    حال، مسئله بعدی این است که همین کمترین احساسی که نسبت به آن آقا در شما ایجاد شده که باعث می شود در کنار دیدن ویژگی های ایشان بتوانید ایشان را انتخاب کنید، اضافه شده است به آن روحیه ای که دارید.
    حالا اگر تحلیل بنده صحیح باشد، به نظر می رسد باید روی بعد عاطفی و احساسی خودتان بیشتر کار کنید.
    سرکار خانم مصباح الهدی در تاپیک قبلی بنده توصیه می کردند به رجوع بیشتر به ادبیات.
    بنده هم فکر می کنم رجوع بیشتر به ادبیات و کلا چیزهایی که احساسات را برمی انگیزاند مانند روضه هر کدام از حضرات معصومین علیها السلام مفید باشد.
    علاوه بر آن تا حدی استفاده از برخی دستورات طب سنتی نیز می تواند مفید فایده باشد. چرا که بر اساس طب سنتی غذای خوب، روح خوب ایجاد می کند و غذای بد مولد روح بد است. مثلا اگر تا به حال از گوشت گاو استفاده می کردید و آن هم به مقدار زیاد، حالا به جای آن از گوشت گوسفند و به مقدار کمتر استفاده کنید.

    یا رسول الله صل الله علیه و آله

  18. 4 کاربر از پست مفید احمدعلی تشکرکرده اند .

    meinoush (شنبه 27 اردیبهشت 93), mis-marjan (شنبه 27 اردیبهشت 93), مصباح الهدی (یکشنبه 28 اردیبهشت 93), صبوری (شنبه 27 اردیبهشت 93)

  19. #30
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    352
    Array
    اقای احمد علی اون پست هایی که شما گفتین رو متاسفانه نخوندم.

    ولی من بیشتر فکر می کنم صبوری اون اقا رو دوست داشته. برعکس اینکه می گه نداشته. وگرنه هنوز بهش فکر نمی کرد.

    ولی حتی اگه اینطور هم باشه باز به نظر من برمی گرده به اینکه شرایط اونم برای دختری کاملا مذهبی قابل اعتماد نبوده. وقتی وضعیت و شخص مقابل غیر قابل اعتماد باشه ادم دلشو دو دوستی و با مراقبت کامل می چسبه که یه وقتی عاشق نشه و از کنترل خودش این دل خارج نشه. اگه شرایط طوری باشه که صبوری راحت باشه مثل خواستگاری سنتی و جلسات خواستگاری سنتی که کاملا هدف مشخصه شناخت برای ازدواجه و در محیط خونه است و سوالات هم هدفمنده، به نظر من راحت تر می تونه و البته خیلی خیلی زودتر می تونه به نتیجه برسه که طرف مقابلش به دردش می خوره یا نه. به جای یک سال یه ماهه می فهمه. حداقل یک خواستگار باید بیاد باهاش حرف بزنه چند بار ببینه چقدر می تونه توی اون وضعیت خواستگاری راحت باشه.

    اما اینکه سعی و تمرین کنه احساساتی تر و عاطفی تر بشه خوب خوبه اینکارو بکنه.

    راستی صبوری. عشق در مجموع یه احساس خوبه. وقت مناسب و ادم مناسب می تونی دلتو رها کنی. عشق بیشتر از اینکه ناراحتت کنه سازنده است. البته بی تابی هم داره. ولی در مجموع ترسناک نیست. بیشتر خوشاینده تا ترسناک. البته اگه تا حالا عاشق نشدی اینو نوشتم وگرنه خودت بهتر می دونی.
    ویرایش توسط meinoush : شنبه 27 اردیبهشت 93 در ساعت 18:57

  20. 2 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    mis-marjan (شنبه 27 اردیبهشت 93), صبوری (شنبه 27 اردیبهشت 93)


 
صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 10:51 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.