با سلام دختري 37 ساله هستم كه از نظر تحصيلات و شغل در شرايط ايده الي به سر ميبرم. حدود دو ماه قبل با آقايي به قصد ازدواج آشنا شدم كه از نظر شرايط بسيار خوب وبده و از نظر سن موقيعت شغلي و تحصيلات ايده ال بودند ( من از طريق مداركي كه ايشان برايم ارسال كردند به ميزان تحصيلات ايشان پي بردم وچون ايشون مدتها در خارج از ايران بوده و به تازگي امده بودند هنوز كار مناسبي پيدا نكده بودند اما با توجه به اين شرايط و در مسائل ي كه در خصوص وضعيت مالي عنوان كردند به نظر نميرسيد كه مشكل خاصي باشد) وقتي موضوع در خانواده مطرح شد خانواده در مورد خاندواده آقا پسر تحقيق كردن و چيز بدي پيدا نكردند بنابراين قرار شد كه به خواستگاري بيايند.
اما در روز خواستگاري عليرغم اصرار هاي قبلي من مبني بر معرفي خود و ميزان تححصيلات و برنامه هايي كه براي آينده خود داشتند ايشان خيلي مختصر فقط به رشت تحصيلي خود اشاره كردند و چيزي در حدو سه چهار دقيقه در خصوص برنامه هاي خود توضيح دادند كه اين توضيحات خانواده مرا قانع نكرده و موجب دلخوري من هم شد
بعد از اينمسائل در همان روز من پاسخ را به فكر بيشتر در مورد اين مضوع موكول كردم اما به محض رفتن خواستگارها سيل انتقادات والدين من سرازيز شد و به همه چيز ايشان انتقاد كردند از شغل - تحصلات- وضعيت مالي- چهره و ظاهر . حتي شبه متاهل بودن ايشان هم پيش امد . در نهايت فرداي همان روز پاسخ منفي داده شد.
اما من به ايشان علاقمند بوده و در اين مدت با هم در ارتباط هستيم ايشان براي رضايت خانواده من در اين مدت كوتاه كاري در شان خود پيدا كرده بناشد تا وضعيت مالي خود را نيز به خانواده من بگويند
الان من يه مشكل اساسي دارم و اي اينست كه چگونه به خانواده ام بگويم كه من به ايشان دلبسته شده و بگويم با حل شده مشكل كار ايشان من با بقيه شرايط او مشكلي نداشته و به اين ازدواج رضايت دارم و از انها بخواهم اجازه دهند مجددا خانواده ايشان به خواستگري امده يا اين درخواست را دوباره مطرح كنند