چگونگی برخورد با پیشنهاد خواستگاری همکلاسی

[Aminn]

مرسی آقای امین و صبوری عزیزم
راهنماییاتون رو که میخونم احساس آرامشش دارم که راهنمایی میکنید .
درسته علاقه ای وجود نداره
منم هم دقیقا مثل شما فکر میکنم راجع به این قضیه، ولی خوب چون این مدت از ایشون شناخت پیدا کردم، میدونم ادمی هست که بی فکر و بی سیاست هرچی به ذهنش میاد رو عنوان میکنه مثلا اینکه بره دنبال کیس دلخواهش، این پیشنهاد یه جورایی از طرف من بود ولی بعد مدت کوتاهی گفت من نمیتونم دنبال کسی برم و از تو خوشم اومده!!
کلا خیلی رک هست و زبونش کمی تلخه، ابراز احساست بلد نیست
توقعاتش زیاده ولی بی انصافیه که اینم نگم خیلی پسر خونواده داریه این رو از برخورداش فهمیدم، کلا ادمی هست که چیزی رو واسه خودش نمیخواد، بفکز خوشبختی و رضایت طرف مقابلش هست
این خصوصیات خوب رو هم داره
با این حال من همش عنوان میکنم که حتی اگه اومدین تازه اوله شناخته و اگه مشاور اخلاقامون رو تایید نکرد قضیه منتفیه و خودش و مادرش هم این نظر رو دارن
در مورد رفتار خودم بگک من دختر اروم و منطقی و خوش برخوردی هستم، در اوج عصبانیت هم خیلی ارومم، این رفتارم باعث میشه خیلی سو استفاده بشه، بنظر خودم رفتار خودم باعث شده که این آقا انقدر جسارت کنن
یعنی حتی اگه از یه نفر خیلیم ناراحت باشم سمتش نمیرم ولی اگه سمتم اومد طوری باهاش برخورد میکنم که انگار هیچی نشده و من ناراحت نیستم، بنظرتون این یه نکته منفیه نه؟

ظاهرا شما تصمیم خودت رو گرفتی و فقط دنبال درددل کردن هستی!
این رک بودن و بلد نبودن ابراز احساسات یکی از دلایلش همون عاشق نبودن طرفه (یکی دیگه همه بی توجهی و بی اهمیت بودن این مسائل برای طرف).
خونواده داری با همسر داری متفاوت هست و نمیشه مستقیما این مسائل رو به هم مرتبط کرد.
هیچوقت به خودت نگو که اول شناخته یا از این جور حرفا، در همون برخوردای اول اگه کسی قرار باشه به دل آدم بشینه، میشینه و کش دادن رابطه به نظر من بیهوده هست. در ضمن بعید میدونم فرضا اگه مشاور نظر خیلی مثبتی هم نداشته باشه روی تصمیم این طرف تاثیر خاصی داشته باشه!
در مورد این خصوصیتی هم که داری حرف خودت درسته که این مسئله باعث سوء استفاده افراد بی ظرفیت و بی جنبه میشه و باید با هر کسی متناسب با ظرفیت خودش رفتار کرد نه اینکه بخوای عکس العملی نسبت به رفتارای نادرستش نداشته باشی یا بیهوده گذشت کنی.

[رویای پر کشیدن]

ممنون از پاسختون
آقای امین دقیقا حق با شماست شاید من اومدم درد دل کنم
من کلا تو تصمیم گیری ضعیف هستم، ته دلم راضی نیست ولی یه جورایی افتادم تو این شرایط خاص، با من هماهنگی نشده بود در مورد مطرح کردنش با خانواده ش، فقط یه روز زنگ زد گفت مادرم میخواد تماس بگیره، خوب منم اولش گفتم چرا آخه بدون هماهنگی ولی اخرش راضی شدم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
یه مشکل دیگه ای که دارم اینه که نگرانم، اگه نخوام تحت هیچ شرایطی حاضر نیستم ولی اگه بگه با احساستم بازی کردی و... اونوقت مجبورم قبول کنم از این میترسم
از خودم متنفرم قدرت تصمیم گیری ندارم، میترسم از اینکه کسی نظرش رو تحمیل کنه...
راستی میتونم این سایت رو بهشون معرفی کنم؟
بنظر شما مشکلی نداره که این نوشته های منو بخونه؟

[Aminn]

اولا این سایت رو معرفی نکنید. میخوای بیاد آمار همه حرفا و فکرات رو دربیاره بعدا احیانا ازشون به نفع خودش استفاده کنه؟!!
به نظر من شما باید ظرف یک هفته تصمیم خودت رو بگیری (با اطمینان 90 درصد به بالا) حالا با مشاور میخوای مطرح کنی یا با هر کس دیگه ای مهم اینه که هر چه زودتر تصمیم قطعی خودت رو بگیری و الا هرچه بیشتر این رابطه ادامه پیدا کنه شما کمتر میتونی در مقابل خواسته های طرف مقاومت کنی (مثلا بخوای طرفو رد کنی).

[sanjab]

دوست عزیز

لطفا منو ببخشید ولی واقعا از یک دختر خانم 27 یا 28 ساله تحصیلکرده و در اجتماع گشته بعید است که اینقدر سطحی نگر

و بدون فکر عمل کند.............

یعنی چه که این سایت را به او معرفی کنی

یعنی میخواهی تمام افکار- دغدغه های فکری و نگرانیها و دلواپسی هایت را که از اول آبان تا الان یعنی حدود 6 ماه برای شناخت ایشان صرف کردی دود کنی هوا......

تا بفهمد نقاط ضعفش چیست؟

موضوعات ناراحت کننده شما چیست ؟؟؟

و صدها مطلب مفیدی که به شما کمک کرد او را بهتر بشناسی.

من فکر میکنم شما تصمیم خود را گرفته ای و بیشتر میخواهی درد و دل کنی.

و این وصلت انجام نمیگیرد مگر اینکه آن طرف خودش یا خانواده اش دوباره عقب نشینی کنند........

مواظب خودت باش و اعتماد به نفست را اسباب تاراج کسانی که نمی دانند از طرف مقابل چه میخواهند قرار نده

موفق باشی

[sadafdarya]

ممنون از پاسختون
آقای امین دقیقا حق با شماست شاید من اومدم درد دل کنم
من کلا تو تصمیم گیری ضعیف هستم، ته دلم راضی نیست ولی یه جورایی افتادم تو این شرایط خاص، با من هماهنگی نشده بود در مورد مطرح کردنش با خانواده ش، فقط یه روز زنگ زد گفت مادرم میخواد تماس بگیره، خوب منم اولش گفتم چرا آخه بدون هماهنگی ولی اخرش راضی شدم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
یه مشکل دیگه ای که دارم اینه که نگرانم، اگه نخوام تحت هیچ شرایطی حاضر نیستم ولی اگه بگه با احساستم بازی کردی و... اونوقت مجبورم قبول کنم از این میترسم
از خودم متنفرم قدرت تصمیم گیری ندارم، میترسم از اینکه کسی نظرش رو تحمیل کنه...
راستی میتونم این سایت رو بهشون معرفی کنم؟
بنظر شما مشکلی نداره که این نوشته های منو بخونه؟

شماباید اراده و اعتمادب نفستو ببری بالا اینجوری ضررش فقط ب خودت میرسه ینی اگه اون اقا بیادو بگه بااحساساتم بازی کردی راضی میشی؟؟؟
اون با احساسات شمابازی کرده ن شما بهتر این قضیه رو این همه طولش ندی و هرچه زودتر تمومش کنی

[فرشته مهربان]

شما سرنخ های شکست در زندگی را داری می بینی اما از ترس اینکه مبادا بگوید با احساساتم بازی کردی حاضری وارد یک زندگی که آخرش شکست هست شوی ؟

لطفاً عزت نفس و اعتماد به نفست را هرچه بیشتر تقویت کن . ضعف در این زمینه ها شما را وارد یک روند اشتباه کرده و احساس اجبار و اینکه در جریانی افتاده ای که نمی توانی بیرون بیایی از همین ضعف عزت نفس و اعتماد به نفس بر میخیزد که اگر همینگونه باقی بماند کلاً در زندگی مشکلاتی برایت پدید خواهد آورد

[بی نهایت]

رویای پر کشیدن عزیز ،
دقیقا حس و حالت رو می فهمم در دوران مجردی خواستگاری داشتم شبیه مورد شما .
از تجربه خودم می خوام برات بگم شاید تاثیر گذار باشه.
اون آقا در اولین باری که با اجازه خانواده ها بیرون رفتیم و من هنوز جواب مثبت به ایشون نداده بودن شروع کرد به ایراد گرفتن از من ، که چرا چنین کفشی پوشیدی و یا با حالت تحقیر آمیز از کلیپس روسریم ایراد گرفت .به یک خانم چاق اشاره کرد و گفت من از چاق ها خوشم نمی یاد نکنه چاق بشی. خواستگار شما که خیلی گستاخ تر بوده و به در جلوی شما از دیگران تعریف و تمجید کرده.

همین 3 تا برخورد برای من کافی بود که جواب منفی بدم اتفاقا مثل شما بار اولی که بهشون جواب رد دادم سریع قبول کرد اما از اونجایی که این نمونه آدم ها تا به حال نه نشنیده اند برایشون خیلی سخته.
می دونید تا زمانیکه برای چنین آدم هایی دست نیافتنی باشید خواستارتون هستند همونطور که این آقا صریحا بهتون گفته .
به محض اینکه تصاحبتون کرد دیگه همه چیز تمومه و از چشمشون می افتیم.
اما خواستگار بنده از هر دری وارد شدند که جواب مثبت بگیرند به گونه ای که با پدرشون با پدرم صحبت کردند و حتی پدر مادرم من رو تحت فشار بر قبول کردن می گذاشتند.
حتی عقد بودم و یک بار روی گوشیم تماس گرفتند و همسرم جواب ایشون را داد که من همسرشون هستم . با این حال این آقا قبول نمی کرد که من ازدواج کرده ام.

می خوام این را بگم چنین افرادی رو خوب می شناسم . فکر نکنی از روی عشق یا اینکه با شما خوشبخت می شه اصرار به این کار داره .

بلکه به خاطر اینکه از جانب شما نه شنیده می خواد به خودش و همه اثبات کنه که شما رو می تونه به دست بیاره وباز تحقیر ها را شروع کنه.

عزمتون را جزم کنید وبا یک نه قاطع دیگه جواب ایشون را ندهید و مطمئن باشید که با نه گفتن شما قضیه برای ایشون تازه شروع شده.

پس خودتون را آماده کنید برای بی تفاوت بودن نسبت به کارهاش.