به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 21
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 18 مرداد 94 [ 08:40]
    تاریخ عضویت
    1391-9-08
    نوشته ها
    52
    امتیاز
    2,464
    سطح
    30
    Points: 2,464, Level: 30
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 136
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 57 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array

    نیاز به راهنمایی در روابط دوران عقد

    سلام
    من 27 سالمه و مشکلات قبلیمو تو تاپیکی ک داشتم مطرح کردم و اما مشکل جدیدم:
    الان نزدیک به 6 ماه که با همون خانم ازدواج کردم.خوشبختانه ایشون و خانوادش منو به همانصورت که بودم پذیرفتم
    در واقع اونا اصلا اونطور نبودن ک از دور بنظر می آمد و مشکل خاصی نداریم
    حالا که بعد از 4سال دوستی به هم رسیدیم متاسفانه دوری اون دوران داره کار دستم میده
    تو این 6 ماه خانمم اصلا اجازه نمیده ازش دور بشم.همش میگه دلم واست تنگ میشه.
    من کارم طوری که 24ساعت شیفت و 48ساعت بیکارم.حتی تحمل اون 24ساعت هم واسش دشوار و همش میگه نیم ساعت بیا ببینمت و برو.
    حداقل باید روزی 10 ساعت رو با ایشون باشم و شب هم منزل ایشون بخوابم
    خانوادم خیلی نصیحتم میکنن که اینطور حس تازگی رو از دست میدید اما هربار که کمتر میرم پیشش دعوا و دلخوری پیش میاد
    از کارو زندگی افتادم.از خانوادم فاصله گرفتم واقعا نمیدونم چکار کنم از طرفی تا یک سال آینده هم شرایط ازدواج ندارم لطفا مجددا با نظرات خوبتون راهنماییم کنید

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 21 مرداد 93 [ 19:26]
    تاریخ عضویت
    1391-5-27
    نوشته ها
    151
    امتیاز
    2,111
    سطح
    27
    Points: 2,111, Level: 27
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience PointsSocial
    تشکرها
    98

    تشکرشده 139 در 65 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با همسرتون صحبت کنین روزایی که شیفت نیستین با هم بیرون برید.مگه همش باید برید خونه همدیگه!رفت و آمد ریاد خانواده ها روهم خسته می کنه.

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 18 مرداد 94 [ 08:40]
    تاریخ عضویت
    1391-9-08
    نوشته ها
    52
    امتیاز
    2,464
    سطح
    30
    Points: 2,464, Level: 30
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 136
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 57 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بله خودم کاملا متوجه هستم که چه مشکلاتی وجود داره
    حتی حس میکنم برادر کوچکترش که خیلی هم گستاخ یکم روش تو روم باز شده
    شوخی های رکیک میکنه و با وجود اینکه 9 سال از من کوچکتر به اسم کوچک صدام میکن
    با همسرم صحبت کردم اما فایده ای جز قهر و قهر کشی نداشت
    من خیلی کار میکنم خودمم قبول دارم اما روزایی ه وقت آزاد دارم با هم میگذرونیم بیشتر شب ها هم باهم هستیم
    مثثلا توی این هفته من جمعه سه شنبه پنج شنبه و جمعه شیفت بودم
    دیشب زنگ زده میگه تو 48 ساعت رفتی حتی نیم ساعتم نیومدی ببینمت و قبول هم نمیکن که سر کارم و محدودیت دارم
    اوایل عقد وقتی شیفت بودم میومد جلو اداره که من جلو همکارام خجالت میکشیدم و بهش گففتم نیاد
    لطفا کمک کنید

  4. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 21 مرداد 93 [ 19:26]
    تاریخ عضویت
    1391-5-27
    نوشته ها
    151
    امتیاز
    2,111
    سطح
    27
    Points: 2,111, Level: 27
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience PointsSocial
    تشکرها
    98

    تشکرشده 139 در 65 پست

    Rep Power
    0
    Array
    1 بار شده با منت کشی هم ببریدش بیرون و کاری کنید که بهش خوش بگذره.کاری کنید که بیرون بیشتر از خونه بهش خوش بگذره.نهایتا هفته ای 1 بار شب خونه شون بمونید.اصلا ازش بخواید هفته ای 1 شب شما برید خونشون و 1 بارم اون بیاد.کلا اگر مشکل مالی ندارید ببریدش بیرون، با هم برید گردش، رستوران، شهر بازی... بزارید بهش خوش بگذره . شاید به نظرتون خرجش زیاد بشه ولی باور کنید هزینه اش از مشاوره و وکیل و دکتر خیلی کمتره!تازه بهتون خوش می گذره شاد هم می شید.

  5. کاربر روبرو از پست مفید mignonne تشکرکرده است .

    golrirahatannom (سه شنبه 30 مهر 92)

  6. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    سلام دوست عزیز،

    خوشحالم که به فکر حل این مشکل هستید، چون اگه حل نشده باقی بمونه، مشکلات دیگری رو دامن میزنه.

    شما باید برای همسرتون جا بندازید که به تمرکز در کارتون نیاز دارید. اما در عین حال، یه وقتایی که انتظارش رو نداره، بهش توجه کنید.

    یه مقدار از این رفتارش بخاطر اینه که به جایگاه خودش در ذهن و قلب شما مطمئن نیست. با توجه هایی که انتظارش رو نداره، این حالتش میتونه از بین بره.

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  7. 3 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    anisa (دوشنبه 24 شهریور 93), del (چهارشنبه 01 آبان 92), veis (شنبه 27 مهر 92)

  8. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 15 آذر 92 [ 23:08]
    تاریخ عضویت
    1392-6-22
    نوشته ها
    257
    امتیاز
    1,102
    سطح
    18
    Points: 1,102, Level: 18
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 98
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registeredTagger First ClassOverdrive1000 Experience Points
    تشکرها
    136

    تشکرشده 293 در 136 پست

    Rep Power
    36
    Array
    در رابطه با مشکل این آقا من مسئله ایشان را یک جور دیگه بپرسم : چرا بعضی خانم‌ها اینقدر به شوهرشان میچسبند و اجازه نمی‌دهند لحظه‌ایی ازشان جدا بشند؟ (اسم‌اش مهر و محبت نیست وابستگی شدیده)

    علت این وابستگی و چسبندگی بیمارگونه چیه؟!

  9. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 21 مرداد 93 [ 19:26]
    تاریخ عضویت
    1391-5-27
    نوشته ها
    151
    امتیاز
    2,111
    سطح
    27
    Points: 2,111, Level: 27
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience PointsSocial
    تشکرها
    98

    تشکرشده 139 در 65 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آقای احسان همدردی این بیماری نیست!اوایل ازدواج اکثر دخترهای جوان مخصوصا اون هایی که قبلا تجربه رابطه با جنس مخالف را نداشتن اینطورین.از علاقه زیاده و اینکه می ترسن طرفشون را از دست بدن با خودشون فکر می کنن نکنه دوستم نداشته باشه!من خودم اوایل عقدم اینطوری بودم که البته طرفم هم عکس العملای به شدت منفی نشون می داد، فکر می کرد می خوام چکش بکنم! در صورتی که من از بس دوسش داشتم نمی تونستم ازش بی خبر باشم همش تو فکرش بودم.به مرور زمان این مشکل حل میشه.در این مورد به نظر من آقاست که باید صبوری کنه و انقدر به خانم محبت کنه که خیالش راحت بشه.

    - - - Updated - - -

    من چند سال تو خوابگاه زندگی کردم با دخترای زیادی همنشین بودم معمولا دخترای ساده و بی تجربه این طورین.دخترایی که قبلا با پسرای زیادی دوست بودن یا حداقل دور و برشون پسر زیاد بوده این مشکل رو ندارن! خیلی خوب بلدن کاری کنن که پسره همش دنبال اونا باشه!به نظر من خانم ایشون دختر پاک وساده ایه فقط شوهرشو خیلی دوست داره!

  10. 8 کاربر از پست مفید mignonne تشکرکرده اند .

    anisa (دوشنبه 24 شهریور 93), del (چهارشنبه 01 آبان 92), ehsan_hamdardi (شنبه 27 مهر 92), jazire (چهارشنبه 08 آبان 92), kamr (سه شنبه 07 آبان 92), khoshkhabar (سه شنبه 07 آبان 92), rainbow69 (شنبه 02 آذر 92), مصباح الهدی (شنبه 27 مهر 92)

  11. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 18 مرداد 94 [ 08:40]
    تاریخ عضویت
    1391-9-08
    نوشته ها
    52
    امتیاز
    2,464
    سطح
    30
    Points: 2,464, Level: 30
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 136
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 57 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درست من زیاد کار میکنم ولی هم بخاطر اینکه اول زندگیم و هم بخاطر اینک کار کردن رو دوست دارم اما در حد توانم باهم هستیم.من هم وظایفی بر عهدم وکه از دوران تجردم باقی مونده و ایشون اصلا حاضر نیست اونهارو بپذیر.میگه اونهارو انجام نده و بیا با هم بریم بیرون.ایشون فوق الاده اهل گشتن هستن و من در نقطه مقابل ایشون.من بچه آخر خانواده هستم و خانواده وابستگی خاصی به من دارن.اینکه من بخوام ایشون رو تنها بذارم و برم منزل نمیپذیرناز طرفی هم شرایط طوری هست که نمیتونم هرشب ایشونو با خودم ببرم منزلایشون دختر خاله ای داشتن که در مرحله عقد از همسرش جدا شده و این اثر بدی روی خانم بنده گذاشتههمش ترس خودش رو از جدایی ما هم ابراز میکن.خیلی سعی کردم با بیرون رفتن زیاد مشکل رو حل کنم اما همش میگه دوست داری مثل دختر خالم شبی دو یا سه ساعت با هم باشیم و بعد هم خدافظ؟واقعا داره بهم سخت میگذر.

  12. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 18 مرداد 94 [ 08:40]
    تاریخ عضویت
    1391-9-08
    نوشته ها
    52
    امتیاز
    2,464
    سطح
    30
    Points: 2,464, Level: 30
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 136
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 57 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    کسی کمک نمیکنه؟
    دیشب هم راهکار اون دوست عزیزمونو امتحان کردم
    متاسفانه باز هم جنگ جهانی و .....

  13. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    سلام آقای گل نمک

    راستش من خودم مجردم ولی برای راهنمایی شما خودم را جای خانمتون تصور کردم.
    من خودم هم واقعا عاطفی هستم و فکر کنم احتمالا در آینده احتمال همچین واکنشی از جانب من در قبال همسر آینده ام می بود.
    اما خب وقتی احساس شما را به عنوان یک مرد درک کردم که شما واقعا خانمتون را دوست دارید ولی از این رفتار خانمتون اذیت می شید؛ متوجه شدم که باید عواطفم را به صورت کنترل شده دربیارم.

    خب احتمالا اگر شما به طور صحیح و صادقانه ای به همسرتان بفهمانید که خیلی دوستش دارید و این دوری از ایشان به این دلیل نیست که ذره ای از محبتتان نسبت بهش کم شده و احساس ایشان را کاملا درک می کنید چون دل به دل راه داره و شما هم همین احساس را دارید.؛قطعا ایشان هم منطقی تر برخورد می کنند.
    به نظر من در قالب یک نامه محبت آمیز انتظاراتتان را از همسرتان بنویسید.(برای من که خیلی تاثیر گذار تره.)

    اینم یک لینک که به شما در نوشتن تاثیر گذار تر کمک می کند:

    چگونه نامه محبت آميز بنويسيم


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 04 اردیبهشت 96, 00:33
  2. درخواست راهنمایی در خصوصی شدت بالای حساسیت بین فردیی (راه حل پرسشنامه کمالگرایی هیل)
    توسط آقای ام در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 خرداد 95, 19:05
  3. برای گرفتم تصمیم نهایی برای جدایی دور شدن کوتاه مدت مفید است یا مضر؟
    توسط فرخ رو در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 خرداد 93, 22:39
  4. تنهایی - 24 سالمه، نمی خواهم با کسی دوست بشم، تنهایی اذیتم می کنه
    توسط sara19 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 30
    آخرين نوشته: پنجشنبه 23 آذر 91, 01:10

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:02 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.