تشکرشده 4,871 در 817 پست
کامران (دوشنبه 29 مهر 92), میشل (دوشنبه 29 مهر 92), دختر مهربون (جمعه 26 مهر 92)
تشکرشده 7,657 در 1,487 پست
سلام سرافراز عزیزم
خوشحالم که میبینمت و از حال و احوالت با خبر شدم
امیدوارم بهترین انتخاب رو داشته باشی.
خانمی یه نکته ای به ذهنم رسید.
در مورد این حرفها:
حرفات رو کاملا قبول دارم و درست هم هستن.نظر من این موضوع که اون آقا طلاق گرفته عیب نیست. دوتا آدم به هر دلیلی ممکنه نتونند با هم بسازند. اما دو تا آدم دیگه راحت با هم کنار بیان. اینو توی دوستان، همکاران و اطرافیان خودم هم می بینم. بیشتر ربط به داشتن مهارتهای ارتباطی داره تا شانس و اقبال. اما با داشتن همون مهارتهای ارتباطی هم بازم نمی شه با بعضیها کنار اومد. البته شاید زندگی بگذره اما آدم خوشحال نیست. اگر با آدمی برخورد کنم متوجه میشم که راهی برای زندگی با اون هست یا نه اما عجله هم نمی کنم.
اما یه مشکل داره.
شما مبنا رو گذاشتی بر اینکه ایشون و خانمش دوتا آدم خوب بودن و فقط برای هم نبودن. و به همین دلیل از هم جدا شدن.
اگه اینجوری بود، بله ایرادی نداشته طلاق گرفتن.
اما خودتم میدونی که همه ی طلاق ها از این جنس نیستن.
و ممکنه از نوع های دیگه باشه که یکی از طرفین (یا حتی هر دو) مشکلی داشته (حالا یا یه مشکل پر رنگ یا کمرنگ)
و چه تضمینی هست که طلاق ایشون از نوع اول بوده و نه انواع دیگه؟
پس اولش باید از این مطمئن بشی.
و چیز دیگه ای که میخوام بگم، اینکه شما امتیازی دستت هست که سر خواستگارای دیگه ت نداری. و میتونی دقیق بدونی ایشون در زندگی مشترک چه جوری خواهد بود.
به طلاق ایشون به شکل امتیاز برای بدست آوردن اطلاعات نگاه کن.
من جات بودم حتما قرار ملاقات با همسر سابقش میذاشتم.
---------------------
در مورد بچه،
میشل خیلی خوب مسائلی که ممکنه بوجود بیاد رو توضیح داد.
من نظر خاصی ندارم.
خودت باید سبک سنگین کنی.
راستی با خانواده ت مشورت کردی؟
ممکنه این مطلب باعث مخالفتی از طرف اونها بشه؟
از زندگی چه می خواهی که در خدایی ِخدا، آنرا نمیابی؟
تشکرشده 2,960 در 521 پست
سلام سرافراز عزیز،
من صحبتهای دوستان را خواندم. اگرچه عضو پیشکسوت هستید، اما متاسفانه من موقعیت شما را دقیق نمیدانم، اینکه چند سال دارید و در کّل پتانسیل ازدواج با فردی که از هر نظر مناسب شما هست چقدر هست. البته مواردی را مطرح کردین، اما خوب گویا چندان مورد پسند نیستند.
در مورد ازدواج با این فرد، اولین نکتهای که به عنوان یک مرد به ذهن من میرسد این هست که کسی که صرفاً به خاطر سرد مزاجی همسر بخواهد از او جدا بشود، هشت سال صبر نمیکند. بدون شک مشکلات دیگری هم بوده است، که خوب شما میتوانید با تحقیق بیشتر از همسر قبلی او و اطرافیان برسی کنید. اما به هر حال من شخصاً آینده ازدواج با این فرد را روشن نمیبینم. به یک دلیل روشن، شما هم کفو نیستید. شما هم کفو نیستید، نه به این دلیل که ایشان صرفاً ازدواج قبلی داشته یا الان فرزند دارد، که به هر حال اینها مسائلی هست که همانطور که دوستان هم اشاره کردند، پیچیدگیهای رابطه را بالا میبرد. اما به نظر من، شما هم کفو نیستید، چون ایشان سابقه ۸ سال زندگی مشترک دارند. این یک رابطه بلند مدت هست، که این فرد صرف نظر از سهم خود در دلایل به سرانجام نرسیدن آن، به هر حال از آن صدمه دیده است و معمولاً التیام این زخمها بیشتر از این حرفها طول میکشد (با صرفنظر از اینکه ایشان در این ازدواج چه اشتباهاتی داشته است، که خود جای بحث دارد). ضمن اینکه شک نکنید، ۸ سال زندگی مشترک، در طرز نگاه فرد به خیلی از مسائل و حتی نوع نگاه به زندگی تاثیر میگذارد. خیلی از مواردی که ممکن هست برای شما جالب باشد یا جذابیت داشته باشد، برای ایشان دیگر تازگی یا جذابیت ندارد و به خصوص از نظر عاطفی در یک سطح نیستید. به طور خلاصه، شما هم کفو نیستید، چون از نظر تجربه در زندگی مشترک و سطح عاطفی در یک سطح قرار ندارید.
اگر شما هم تجربه ازدواج قبلی داشتید، به شما پیشنهاد میدادم که با ایشان آشنا شوید. اما با مسائلی که مطرح فرمودین، من به شخصه چنین ازدواجی را توصیه نمیکنم، و برای این عدم توصیه، همین عدم کفویت به خصوص از نظر عاطفی و بلوغ در زندگی مشترک به نظرم کافی تر از هر دلیل دیگری هست.
البته، تصمیم آخر با خود شماست و کاملا بستگی به این دارد که چه گزینههای دیگری روی میز دارید، اما شخصاً فکر میکنم هرگز ازدواج نکردن خیلی بهتر از یک ازدواج ناموفق هست که روح و روان فرد را نابود کند. ضمن اینکه مواردی که شما را به این فرد جذب کرده اند، با کمال احترام به نظرم خیلی سطحی هستند. فکر میکنید، به هنگام آشنایی با همسر قبلی، ایشان رفتاری به غیر از آنچه امروز با شما دارند، داشته اند!؟
خوشبخت باشید،
کامران
عاشق همه سال مست و رسوا بادا
ديوانه و شوريده و شيدا بادا
با هوشياري غصه هر چيز خوريم
چون مست شديم هرچه بادا باد
تشکرشده 4,871 در 817 پست
kamran2007 (شنبه 27 مهر 92), کامران (دوشنبه 29 مهر 92), پرنده غريب (جمعه 26 مهر 92), دختر مهربون (جمعه 26 مهر 92)
تشکرشده 37,095 در 7,008 پست
با سلام و احترام
معمولا انسان در مسیر زندگی انتخابهای مهمی پیش رو دارد که ممکن است با تعارض هم روبرو شود. و مردد شود.
ما به طور کلی فرمول شیوه حل مسئله را پیشنهاد می دهیم. برای مطالعه و به کارگیری این روش لطفا به لینک ذیل مراجعه فرمایید:
انتخاب صحیح، شیوه حل مسئله و تعارضهای ما
تشکرشده 4,871 در 817 پست
ضمن تشکر از راهنمایی همه دوستان. دیروز باهاشون صحبت کردم و مسائلی که برام مبهم بود از لابلای صحبتهاشون متوجه شدم. علت اصلی طلاقشون رو هم فهمیدم: غرور و لجبازی دو طرف. هیچکدوم حاضر نشدند کوتاه بیان و البته مدتها بود بخاطر کوتاه نیومدن ها، روابطشون به مدت دو سال تیره و تار شده بود، طوریکه هیچکدوم تمایلی به هم نداشتند و از جداشدن اصلا ناراحت نشدند و خانم هم مهریه سنگینی گرفت(حدود 500 سکه) و رفت. این احتمال که بعدا بچه رو بخواد بیاره توی زندگیش داد و اصلا انکار نکرد. منم بهشون گفتم که امکانپذیر نیست. اما قضیه این بود که ایشون باز تمایل به موندن داشتند و گفتند قول میدن اصلا دیگه حرف ازدواج رو نزنند. فقط می خوان من باشم!! البته اگر قاطع باشم شاید دیگه پیگیری نکنند ولی حقیقتا دلم برای تنهاییش خیلی سوخت و درکش کردم. بهشون هم گفتم باید با این تنهایی آشتی کنند و انقدر ازش فرار نکنند. راستش بیشتر داشتم موعظه می کردم!
تشکرشده 2,440 در 754 پست
سلام به همگی بویژه خانوم سرافراز گرامی
قبل از هر چیز:
شیدا از وقتی پررنگ شدی مثل مادر بزرگ حنا صحبت میکنی! کوتاه و قاطع و رک! علاوه بر شغل منبری میتونی دوبلور خوبی هم بشی! اینو میگن کشف استعداد
میشل گرامی میدونم از دست من سر موضوعی خیلی ناراحتی! باید شارژ کنی تا بتونم برات شفاف سازی کنم و رفع کدورت بشه!
دختر مهربون مثل همیشه خوب و مهربونی
خوب میبخشید که تو تایپیک شما فرصت را غنیمت دونستم تا با دوستان قدیمیم یکمی خوش وبش کنم- البته در مورد تایپیک شما هم زود مینویسم و در میرم تا شیدا با جارو نیومده سراغم@@@
خانوم سرافراز شما خودتون استادید وباتجربه! در این مورد خانومها نظراتشون رااز دیدگاه تفکر زنانه بیان کردن. بخصوص میشل که مشکلان احتمالی آینده را خیلی دقیق گفتن!
من از دید یک مرد به قضیه نگاه میکنم و جملاتی هرچند کوتاه را عرض میکنم!
یکجا گفتید گاهی ممکنه خوردن یک بستنی حس خوشبختی را به انسان القا کنه و گاهی ممکنه یک سفر به اروپا توام با این حس نباشه! خوب در مورد زندگی کنار اون اقا هم همین اصل صدق میکنه! در کل چه گناهی داره که بچه داره!اون تنهاست و به شما پناه اورده! ظاهرا به شما هم علاقه زیادی داره!
با تمام این تفاسیر من اگه جای شما بودم چند ماه فرصت شناخت بیشتر میادم و در جلساتی ازشون میخواستم دخترشونم بیارن! اون موقع تصور میکردم الان بعد از ازدواجه و خودمو تو زندگی با اون اقا میدیدم! با ادامه چند ماه رابطه میتونستم بفهمم که میشه ی عمر بر همین منوال گذروند یا نه!؟ شاید دخترش بسیار با شما ارتباط خوبی بگیره و هیچموقع از بودنش اذیت نشید! دارید پیش نگرانی بخرج میدید! مثل غذاییه که باید ی ذرشو بچشید بعد خریداری کنیدش! درسته که ممکنه زندگیه کاملا روتینی نباشه ولی ممکنه جذابیت هایی داشته باشه که کفه ترازو را بسمت خوشبختی سنگین کنه! من بودم ارتباط را بیشتر میکردم تا لحظه تصمیم گیری هیچ علامت ؟ی در ذهنم نباشه.
*به جادوی چشم تو شیدا شدم*
*ز خود گم شدم در تو پیدا شدم*
*من آن قطره بودم که با موج عشق*
*در آغوش مهر تو دریا شدم*
ویرایش توسط کامران : دوشنبه 29 مهر 92 در ساعت 02:02
میشل (دوشنبه 29 مهر 92), دختر مهربون (دوشنبه 29 مهر 92), سرافراز (دوشنبه 29 مهر 92)
تشکرشده 6,903 در 1,648 پست
سلام به سرافراز عزیزم.
اولین نکته اینکه: گفتی با حرفهایی که اینجا زده شد، ته دلت خالی شد... احساست رو میفهمم، اما لازم شد تاکید کنم (همونطور که تو پست قبلم نوشتم) همه ی اون سختی ها به این معنا نیست که این فرد جای فکر کردن نداره... ما با هرکسی که ازدواج کنیم، یه سری سختی ها در انتظارمون هست، اساسا ازدواج برخلاف چیزیکه از قبلش به نظر میرسه، ورودی به دنیای مسائل هست، و مسائل هم سختی دارن... مثل اینه که داری میری یه کتاب حجیم ریاضی بخری، هرچقدر هم که جلدش قشنگ باشه، باز توش پر مسئله ست.
در مورد ازدواج هم، هرچند بعضی کیس ها به ظاهر خیلی تاپ میان، و خیلی مناسب، اما زندگی با اونها هم پر از مسئله و سختی هست... (اساسا زندگی سختی داره دیگه)
پس مهم اینه که از قبل به مسائل و سختی ها مشرف باشیم، و با آگاهی از شرایط و توانایی های خودمون و طرف مقابلمون وارد گود زندگی بشیم... (پست قبلیم در این راستا بود، اما به معنی رد کردن این فرد نبود... تو فانتزی های دوره دبیرستان خودم، شوهرم از ازدواج قبلیش بچه داشت... و تا الان هم چنین ازدواجی برام جذابیت ها و حسن های خاص خودش رو داره... آخرشم میبینی با چنین موردی ازدواج کردم...)
همه ی اینها رو گفتم در حالیکه میدونم خودت میدونستی، اما من بعنوان کسیکه اون سختی ها رو اونطور مفصل نوشته، لازم دیدم اینها رو هم مجدد بنویسم.
خب با همه ی این تفاسیر، در مورد پست قبلیت باز نکات دیگه ای هست:
1. با وجود اینکه جواب رد شنیده، باز هم خواسته توی زندگیش باشی...
قصدش از اینکار مهمه. ممکنه نیتش این باشه که نگهت داره، و بعد از یه مدت باز پیشنهاد ازدواجش رو مطرح کنه.... شایدم با دوستی هم میتونه زندگیش رو بگردونه... ممکن هم هست دلیل دیگه ای وجود داشته باشه.
2. اینکه گفتی زندگی با بچه برات امکان پذیر نیست، باید دید چقدر این قطعیت داره. خوب بهش فکر شده یا سرسریه... اگه برات قطعیه، دیگه هیچ جای فکری نیست.
3. روی دلیل طلاقش بیشتر باید کار بشه.
خلاصه من باز هم میرسم به اینجا که: اگه فکر میکنی مسائله ی بچه برای جایی برای تامل داره، یه دوره ی شناخت در نظر بگیر.
- - - Updated - - -
سلام آقای کامروا،
خیـــــــــــــلی تعجب کردم از اینکه چنین ذهنیتی دارید... آخه من چرا باید ناراحت باشم؟ اونم خیلی ناراحت...
البته الان که گفتید به ذهنم رسید که چه موضوعی رو بهش اشاره میکنید، اما بی خیال بابا... من اونجوری نیستم اصلا...
هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...
تشکرشده 92 در 48 پست
دوست عزيز
به نظر من تمامي جوانب خواستگاران فعلي تون رو بررسي كنيد و با در نظر گرفتن كليه نكات + و - انتخاب كنيد. شما در شرايط فعلي حق انتخاب داريد.
موضوع بچه نكته بسيار، بسيار مهميه. اگر واقعا از ته دل نمي تونيد او رو بپذيريد ازدواج با اين شخص رو فراموش كنيد. چون اون بچه وجود دارد و مسئوليت داره. حتي اگر با مادر بزرگش هم زندگي مي كنه نمي تونيد او رو نديده بگيريد.
سنگ ها تون رو اول بايد با خودتون باز كنيد
موفق باشيد
تشکرشده 4,871 در 817 پست
ممنونم بخصوص از جناب آقای کامروا....میشل به من خیلی لطف داری گلم.
- - - Updated - - -
بانوجان از شما هم متشکرم...حق با شماست بچه موضوع مهمیه
- - - Updated - - -
فکر نکنم بتونم بچه رو قبول کنم. بعید میدونم بتونم بچه کس دیگه رو قبول کنم.راستش چهره این آدم کمی شبیه نفر قبلی زندگی منه و شاید همین موضوع قضیه رو تااینجا پیش برده.شاید بهتر باشه همینجا موضوع رو ببندم و تمومش کنم!
ویرایش توسط سرافراز : دوشنبه 29 مهر 92 در ساعت 21:24
kamran2007 (دوشنبه 29 مهر 92), sanjab (دوشنبه 29 مهر 92), کامران (سه شنبه 30 مهر 92), میشل (دوشنبه 29 مهر 92)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)