به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 32
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 92 [ 14:29]
    تاریخ عضویت
    1392-2-02
    نوشته ها
    232
    امتیاز
    1,214
    سطح
    19
    Points: 1,214, Level: 19
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    128

    تشکرشده 214 در 130 پست

    Rep Power
    35
    Array

    شوهرم شدیدا عصبی میشه.خودشو میزنه.واقعا مشکل از منه؟

    سلام دوستان و کارشناسای محترم
    اونقدر تو شوک بودم که تا چند روز نیومدم اینجا تاپیک بزنم.شاید هم امیدی نداشتم.من یک سال و هفت ماهه عروسی کردم.از اواخر دوره عقد تا یه سال بعد عروسیم مشکلای خیلی زیادی با همسرم داشتم.اون موقع با همدردی آشنا شدم و بدون اینکه عضو شم با خوندن تاپیک بقیه مشکلام روز به روز کم شدن.حتی خودم برا بقیه از زندگیم میگفتم و اینکه چطور موفق شدم مشکلامو حل کنم.
    اما اون مشکلام دوباره دارن برمیگردم.این چندمین باریه که شوهرم اینطوری میشه.واقعا عین آدمای روانی.میزنه تو سرش.اونقدر خودشو میزنه که سرش زخم میشه.رفتم جلوشو بگیرم خودمم کتک خوردم.مچ دستم پیچ خورد.هیچ جور آروم نمیشد.رفت از آشپزخونه چاقو آورد...وای....خیلی وحشتناک بود.من فقط گریه میکردم.صدام که درمیومد بدتر میشد.خدایا......من میترسم بازم اون اتفاقا بیفته.
    اون از من عصبانی بود.هر چی میتونست بهم فحش داد.به من ودر مادرم توهین کرد.بدترین حرفای ممکنو بهم زد.من فقط براش قرآن خوندم .محکم بغلش کردمو دعا کردم.گفت بیا پیشم دراز بکش.کمی کنارش بودم.آرومتر شد و خوابید.فرداش تا ظهر خوابید.الان بهتره.باهام قهر نکرد.همیشه قهر میکرد اما ابنبار عادی شد.به من میگه تو داری روانیم میکنی.من واقعا نمیدونم کجای رفتارم ایراد داره.واقعا نمیفهمم چی میگه.بهم میگفت تو مثلا زنی.زنونه رفتار کن.من انگار دارم با یه مرد زندگی میکنم.اما من واقعا نمیدونم اون چی میگه.نمیفهمم چی میگه.تو رو خدا کمکم کنید.

    - - - Updated - - -

    ماجرای آخرو براتون بگم.
    خونوادش اومدن شام خونمون.من از ظهرش مشغول غذا درست کردن بودم.چند نوع غذای خوشمزه درست کردم که همه تعریف کردن.منو شوهرم هم با هم خوب بودیم و هیچ مشکلی نبود.شب تا دیروقت مشغول حرف زدن بودیم.اونا شب موندن خونمون.فرداش تا یازده خوابیدیم.بعدش صبحونه خوردیم و دامادشون گفت با هم بریم بیرون.
    میخوام بگم همه چیز عادی بود.من صبحونه خوبی آماده کردم و پذیراییم عالی بود.بعد رفتیم بیرون.تو راه برگشت مامانش و داداشش تو ماشین ما بودن.من و مامانش پشت نشستیم.ماشین ما همیشه کثیف و نامرتبه.بسته دستمال کاغذی افتاده بود کف ماشین.بهم گفت دستمال بده.گفتم کثیفه.سرم داد زد.من هیچی نگفتم و دستمالو دادم بهش.خودش میدونه چقدر حساسم جلو خانوادش سرم داد بزنه.
    یه خورده گذشت و من کاملا عادی برخورد کردم.رفت جلوتر یه جایی پارک کرد هوا بخوریم.بارونی شد هوا.رفتم سریع تو ماشین.یه دفعه اومد و دید یه سری برگه هاش افتاده زیر پام.دوباره سرم داد کشید.من اولین بار بود جوابشو دادم.البته بی احترامی نکردم.گفتم اشتباه از خودت بود که برگه هات همینطوری افتاده تو ماشین.گفت ماشینمه میخواستم بذارم اونجا تو باید نگاه کنی زیر پاتو.گفتم من قرار نیست کارای شخصی تورو انجام بدم ندیدمش.(آخه کلا به شدت نامرتبه.همه وسیله هاشو گم میکنه )بهر حال اون لحظه هر دو ساکت شدیم.اونارو رسوندیم.
    بعدش خودش رفت سمت خونه مامانم.رفتیم اونجا.با هم حرف میزدیم اما هر دو ناراحت بودیم.شام اونجا موندیم.شوهرم زمانی که خیلی عصبی باشه عمرا اونجا بره و من فکر میکردم همه چی عادی شده.برگشتنی گفت خب امشب برام چه برنامه ای داری.گفتم هیچی خستم.گفت بازم شروع شد و هزار تا حرف بهم زد.ماجرای بحثمونو کشید وسط وهمه تقصیرارو انداخت گردن من و گفت تو مقصری.تو همیشه همینی.اگه دوست دخترم بود دلش میسوخت رو برگه هام لگد کنه.گفتم من ندیدم.تو تا حالا اشتباه نکردی.البته دیگه جوابشو ندادم .هر چی دلش میخواست گفت.چون مشغوا رانندگی بود ترسیدم.(اون اگه تو دعواهامون صد در صد مقصر باشه منو مقصر میدونه.انتظار داره به پاش بیفتم و عذرخواهی کنم.همیشه هم وسط حرفاش از دوست دختر و اینا حرف میزنه و میگه زن خیابونی هم جای تو بود بهتر رفتار میکرد)
    اومدیم خونه.من لباس مناسب پوشیدم و رفتم کنارش رو تخت.اما سمتش نرفتم.منتظر بود من برم سمتش.حالم بهم خورد از این همه پر رویی.منم نرفتم سمتش.روشو برگردوند.بلند شد رفت تو هال.کاریش نداشتم.دیدم بلند شد یواشکی لباساشو برداره بره بیرون.این کارو قبلا هم کرده بود.بلند شدم بهش گفتم چیکار میکنی یواشکی.گفت هیچی.بعدش لباس پوشید داشت میرفت.دیگه داغون شده بودم.رفتم کنار در.گفتم چی میخوای از جونم.اینم زندگیه تو برام ساختی.حمله کرد سمتم.منو پرت کرد.بعدم شروع کرد به زدن خودش.............

    - - - Updated - - -

    ماجرای آخرو براتون بگم.
    خونوادش اومدن شام خونمون.من از ظهرش مشغول غذا درست کردن بودم.چند نوع غذای خوشمزه درست کردم که همه تعریف کردن.منو شوهرم هم با هم خوب بودیم و هیچ مشکلی نبود.شب تا دیروقت مشغول حرف زدن بودیم.اونا شب موندن خونمون.فرداش تا یازده خوابیدیم.بعدش صبحونه خوردیم و دامادشون گفت با هم بریم بیرون.
    میخوام بگم همه چیز عادی بود.من صبحونه خوبی آماده کردم و پذیراییم عالی بود.بعد رفتیم بیرون.تو راه برگشت مامانش و داداشش تو ماشین ما بودن.من و مامانش پشت نشستیم.ماشین ما همیشه کثیف و نامرتبه.بسته دستمال کاغذی افتاده بود کف ماشین.بهم گفت دستمال بده.گفتم کثیفه.سرم داد زد.من هیچی نگفتم و دستمالو دادم بهش.خودش میدونه چقدر حساسم جلو خانوادش سرم داد بزنه.
    یه خورده گذشت و من کاملا عادی برخورد کردم.رفت جلوتر یه جایی پارک کرد هوا بخوریم.بارونی شد هوا.رفتم سریع تو ماشین.یه دفعه اومد و دید یه سری برگه هاش افتاده زیر پام.دوباره سرم داد کشید.من اولین بار بود جوابشو دادم.البته بی احترامی نکردم.گفتم اشتباه از خودت بود که برگه هات همینطوری افتاده تو ماشین.گفت ماشینمه میخواستم بذارم اونجا تو باید نگاه کنی زیر پاتو.گفتم من قرار نیست کارای شخصی تورو انجام بدم ندیدمش.(آخه کلا به شدت نامرتبه.همه وسیله هاشو گم میکنه )بهر حال اون لحظه هر دو ساکت شدیم.اونارو رسوندیم.
    بعدش خودش رفت سمت خونه مامانم.رفتیم اونجا.با هم حرف میزدیم اما هر دو ناراحت بودیم.شام اونجا موندیم.شوهرم زمانی که خیلی عصبی باشه عمرا اونجا بره و من فکر میکردم همه چی عادی شده.برگشتنی گفت خب امشب برام چه برنامه ای داری.گفتم هیچی خستم.گفت بازم شروع شد و هزار تا حرف بهم زد.ماجرای بحثمونو کشید وسط وهمه تقصیرارو انداخت گردن من و گفت تو مقصری.تو همیشه همینی.اگه دوست دخترم بود دلش میسوخت رو برگه هام لگد کنه.گفتم من ندیدم.تو تا حالا اشتباه نکردی.البته دیگه جوابشو ندادم .هر چی دلش میخواست گفت.چون مشغوا رانندگی بود ترسیدم.(اون اگه تو دعواهامون صد در صد مقصر باشه منو مقصر میدونه.انتظار داره به پاش بیفتم و عذرخواهی کنم.همیشه هم وسط حرفاش از دوست دختر و اینا حرف میزنه و میگه زن خیابونی هم جای تو بود بهتر رفتار میکرد)
    اومدیم خونه.من لباس مناسب پوشیدم و رفتم کنارش رو تخت.اما سمتش نرفتم.منتظر بود من برم سمتش.حالم بهم خورد از این همه پر رویی.منم نرفتم سمتش.روشو برگردوند.بلند شد رفت تو هال.کاریش نداشتم.دیدم بلند شد یواشکی لباساشو برداره بره بیرون.این کارو قبلا هم کرده بود.بلند شدم بهش گفتم چیکار میکنی یواشکی.گفت هیچی.بعدش لباس پوشید داشت میرفت.دیگه داغون شده بودم.رفتم کنار در.گفتم چی میخوای از جونم.اینم زندگیه تو برام ساختی.حمله کرد سمتم.منو پرت کرد.بعدم شروع کرد به زدن خودش.............

    - - - Updated - - -

    دو هفته پیش رفته بودم دفتر کارش.تنها بودیم.من واسه اینکه تو یه آزمون رد شده بودم یه مدت بود کاملا عصبی و بی حوصله بودم.داشتم رو یه کامپیوتر کار میکردم.یه دفعه ویندوزش پرید و هر چی کار کرده بودم از بین رفت.من فقط چند بار ناچ و نوچ کردم.مثلا گفتم اه.نوشته هام پرید.واقعا هیچ چیز خاصی نگفتم.یه دفعه قاطی کرد.جا چسبیو گرفت و پرت کرد سمت شیشه و شکوندش.بعدشم اومد سمت من و میخواست بزندم.با صندلی سمتم حمله کرد.
    دفعه قبل قاطی کردنشم همون موقعی بود که با پدرش بحثش شد و از خونمون بیرونش کرد و اون موقع هم کلی خودشو زد که تو تاپیک قبلیم گفتم.
    دو بار هم پارسال این قضیه پیش اومد.خواهش میکنم کمکم کنید.میخوام بدونم اون واقعا مشکل روانی داره؟
    واقعا همونطور که اون میگه مشکل از منه؟یعنی من باعث شدم اونطوری شه؟
    من جزئیات بحثمونو گفتم که شما کمکم کنید.اشکالات رفتارمو بگین

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 بهمن 01 [ 19:08]
    تاریخ عضویت
    1392-5-13
    نوشته ها
    688
    امتیاز
    14,984
    سطح
    79
    Points: 14,984, Level: 79
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 366
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,002

    تشکرشده 1,784 در 580 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    119
    Array
    ریحان عزیز خ متاسفم.

    اینجور که مشخصه شما ازترس جانتون منفعلانه رفتار می کنین و ایشون هم پرخاشگرانه. که این چرخه معیوب ارتباط معمولا به دورتر شدن شما از هم منجر میشه!
    پستهای اقای اس سی ای مربوط به تاپیک خانم شی و ستایش رو خوندین؟

    تا الان پیش مشاور رفتین؟ همسرتون رفتن؟ این نوع رفتارها رو قبل از ازدواج با شما هم داشتن؟

    اگه بخاین به این نوع رفتار ت ادامه بدی نتیجه ای جز افسردگی و عدم اعتماد بنفس برات نمی اره. یه جایی دیگه می بری!

    نیایش به قصد این نیست که خدا را به برآوردن آرزوهایمان وادارد، بلکه برای آن است که اشتیاق به خدا را در ما برافروزد و ما را به سوی خدا فرا ببرد. دیونوسیوس مجعول می گوید:
    "کسی که در قایقی نشسته و طنابی را که از صخره ای به طرفش پرت شده می گیرد و می کشد، صخره را به طرف خود نمی کشد، بلکه خودش و قایق را به صخره نزدیک تر می کند".
    فریدریش هایلر، نیایش، ص 331


  3. 2 کاربر از پست مفید مهرااد تشکرکرده اند .

    del (سه شنبه 26 شهریور 92), reyhan (دوشنبه 25 شهریور 92)

  4. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 29 شهریور 96 [ 22:02]
    تاریخ عضویت
    1389-9-06
    نوشته ها
    1,077
    امتیاز
    14,205
    سطح
    77
    Points: 14,205, Level: 77
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 245
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,300

    تشکرشده 3,560 در 934 پست

    Rep Power
    121
    Array
    با توجه به گفته هاتون بعله متاسفانه همسرتون مشکل عصبی داره (نه اینکه بگم روانی هستند ولی عصبی هستند)
    شما نمیتونی به یه بهونه ای مثلا این که خودتون مشکل دارین و یا چی ایشون را به مشاوره بکشونید؟
    The Happiness of Your Life Depends on The Quality of Your Thoughts

    [SIGPIC][/SIGPIC]

  5. کاربر روبرو از پست مفید نیلا تشکرکرده است .

    reyhan (دوشنبه 25 شهریور 92)

  6. #4
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 92 [ 14:29]
    تاریخ عضویت
    1392-2-02
    نوشته ها
    232
    امتیاز
    1,214
    سطح
    19
    Points: 1,214, Level: 19
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    128

    تشکرشده 214 در 130 پست

    Rep Power
    35
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط مهرااد نمایش پست ها
    ریحان عزیز خ متاسفم.

    اینجور که مشخصه شما ازترس جانتون منفعلانه رفتار می کنین و ایشون هم پرخاشگرانه. که این چرخه معیوب ارتباط معمولا به دورتر شدن شما از هم منجر میشه!
    پستهای اقای اس سی ای مربوط به تاپیک خانم شی و ستایش رو خوندین؟

    تا الان پیش مشاور رفتین؟ همسرتون رفتن؟ این نوع رفتارها رو قبل از ازدواج با شما هم داشتن؟

    اگه بخاین به این نوع رفتار ت ادامه بدی نتیجه ای جز افسردگی و عدم اعتماد بنفس برات نمی اره. یه جایی دیگه می بری!
    بله.تاپیک خانم شی و حتی لیلا موفق رو خوندم.من و شوهرم در حالت معمول ارتباط خوبی با هم داریم.اون معمولا به من و خانوادم احترام میذاره اما یهو اینطوری عصبی میشه .نمیدونم این عصبی شدنش یه منفعل بودن من ربط داره.
    مشاور نه.همسرم اصلا قبول نمیکنه.درواقع اون هیچ وقت خودشو مقصر نمیدونه.همیشه من مقصرم.هر اتفاقی بیفته من مقصرم.منم دیگه شک دارم که واقعا اون هیچ ایرادی نداره؟
    ما سنتی ازدواج کردیم و قبل عقد فقط در چارچوب خونواده حدود 10 ساعت صحبت کردیم.اون موقع بالطبع نفهمیدم عصبیه.اما خودش بعد اقرار کرد که خودش و خانوادش کلا عصبی هستن اما میگه هیچ وقت اینطوری نشده بودم تو عمرم و مطمئنم راست میگه.میگه داد و بیداد میکردم اما اینطور نبودم که خودمو بزنم و کنترلمو از دست بدم.میگه تو داری روانیم میکنی

    - - - Updated - - -

    خیر نیلا جان.واقعا امکانش وجود نداره.قبول نمیکنه.من فقط میتونم خودمو تغییر بدم.اصلا اومدم اینجا ببینم مشکل من کجاست؟ شاید اون راست بگه.
    اون هیچ تغییری رو فعلا نمیپذیره.جرئتشم ندارم باهاش حرف بزنم.اون یه سره ازم انتقاد میکنه.کوچکترین اشکالی ازم ببینه سریع تیکه میندازه.هیچ وقت نخواست یه کم صبر کنه و با محبت چیزیو ازم بخواد.

    - - - Updated - - -

    دیشب شوهرم گفت بیا ببرمت خرید.دلم میخواد یه چیزی برات بخرم.قبل رفتن گفت بیا ازم عذرخواهی کن.من یه ذره مکث کردم.آخه چطور عذرخواهی میکردم.بعدش چندبار گفتم ببخشید.بعد میگه اینطوری نه.اینطوری بگو بهم : همش تقصیر من بود که این همه اذیت شدی.ببخشید اذیتت کردم و .....
    من اصلا نتونستم بگم.خب همش تقصیر من که نبود.چرا باید اینو میگفتم.
    بعد رفتیم بیرون و تو راه همش میگفت خانم ما زورش میاد یه حرف به ما بزنه.یه کلمه محبت نمیتونه بکنه و کلا بازم تیکه مینداخت.
    یعنی من واقعا باید اونطوری بهش میگفتم.چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تو رو خدا یکی بهم بگه.من واقعا مقصرم.من هر وقت بحث میشه و از خودم دفاع میکنم و میگم فقط تقصیر من نیست قاطی میکنه.یعنی مهمترین عامل قاطی کردنش اینه.یعنی من حق ندارم از خودم دفاع کنم؟

  7. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 30 تیر 99 [ 14:44]
    تاریخ عضویت
    1392-5-13
    نوشته ها
    172
    امتیاز
    7,678
    سطح
    58
    Points: 7,678, Level: 58
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    46

    تشکرشده 116 در 79 پست

    Rep Power
    29
    Array
    سلام
    مردا به تنهایی نیاز دارن احساس میکنم زیاد تلاش میکنی همیشه یه جورای ازت راضی باشه قهر نباشه نکنه ناراحته. و من نمیدونم نکنه. ....
    فک میکنم سعی میکنی زیاد بهش نزدیک باشی طوری که یک احساس خفگی بهش دست میده
    بعضی وقتا شده یه دعوا الکی و بدون منطق راه میندازه که خودش بره تو لاک تنهایی و بهش خوش میگذرد(مردا اینطورین. باید فاصله را رعایت کنی تا... از لاک تنهایشون بیرون بیان که میگن مردا مث کش میمونن با اندکی فاصله با انرژی بیشتری به سمتت میان)


    نذار زیاد عصبی بشه اما از احساست که داغون شده و یه جورای با ترس نکنه کاری کنه ناراحت بشی زندگی ای داری میکنی که زیاد جالب نیست بهش بگو

    بگو ث
    بگو دوسش داری و میخوام
    میخوای مشکلاتتان را از ریشه حل کنی بگو دوست داری مشکل تو را بهت در تکرتک بحثها بگ ه چون دوست داری حلش کنیبعد بعد تو یه موقیت مناسب باهاش طی کن که در هیچ شرایط حرف دوست دختر یا.. نزنه تاثیرش در تو هم بهش بگو
    داری میگی عصبی پس در زمان عصبانیتش با منطق زیاد نمیتونی تاثیر روش بذاری پس بیشتر همدردی کن مثلا توضیح نده که برگه ها جای بدی بوده بگو آخی نگاه کن چشیده من ندیدمش
    وقتی فهمیدی ناراحته دورو برش نباش اما سعی کن در زمان عشقی عاطفیتون. حل کنید

    میدونی چرا یه سری حرفا رو گذاشت تو دهانت و خواست تکرار کنی؟...... اون از کردش پشیمونه خواست جبران کنه((که گفت بریم خرید)ولی باز عذاب وجدان و... نمیذاشت بهش خوش بگذره میخواست تو اینا رو بگی بلکه آرام بگیرد وگر نه بیخیال میشد و سعی میکرد فراموش کنه

    - - - Updated - - -

    سلام
    مردا به تنهایی نیاز دارن احساس میکنم زیاد تلاش میکنی همیشه یه جورای ازت راضی باشه قهر نباشه نکنه ناراحته. و من نمیدونم نکنه. ....
    فک میکنم سعی میکنی زیاد بهش نزدیک باشی طوری که یک احساس خفگی بهش دست میده
    بعضی وقتا شده یه دعوا الکی و بدون منطق راه میندازه که خودش بره تو لاک تنهایی و بهش خوش میگذرد(مردا اینطورین. باید فاصله را رعایت کنی تا... از لاک تنهایشون بیرون بیان که میگن مردا مث کش میمونن با اندکی فاصله با انرژی بیشتری به سمتت میان)


    نذار زیاد عصبی بشه اما از احساست که داغون شده و یه جورای با ترس نکنه کاری کنه ناراحت بشی زندگی ای داری میکنی که زیاد جالب نیست بهش بگو

    بگو ث
    بگو دوسش داری و میخوام
    میخوای مشکلاتتان را از ریشه حل کنی بگو دوست داری مشکل تو را بهت در تکرتک بحثها بگ ه چون دوست داری حلش کنیبعد بعد تو یه موقیت مناسب باهاش طی کن که در هیچ شرایط حرف دوست دختر یا.. نزنه تاثیرش در تو هم بهش بگو
    داری میگی عصبی پس در زمان عصبانیتش با منطق زیاد نمیتونی تاثیر روش بذاری پس بیشتر همدردی کن مثلا توضیح نده که برگه ها جای بدی بوده بگو آخی نگاه کن چشیده من ندیدمش
    وقتی فهمیدی ناراحته دورو برش نباش اما سعی کن در زمان عشقی عاطفیتون. حل کنید

    میدونی چرا یه سری حرفا رو گذاشت تو دهانت و خواست تکرار کنی؟...... اون از کردش پشیمونه خواست جبران کنه((که گفت بریم خرید)ولی باز عذاب وجدان و... نمیذاشت بهش خوش بگذره میخواست تو اینا رو بگی بلکه آرام بگیرد وگر نه بیخیال میشد و سعی میکرد فراموش کنه

    - - - Updated - - -

    سلام
    مردا به تنهایی نیاز دارن احساس میکنم زیاد تلاش میکنی همیشه یه جورای ازت راضی باشه قهر نباشه نکنه ناراحته. و من نمیدونم نکنه. ....
    فک میکنم سعی میکنی زیاد بهش نزدیک باشی طوری که یک احساس خفگی بهش دست میده
    بعضی وقتا شده یه دعوا الکی و بدون منطق راه میندازه که خودش بره تو لاک تنهایی و بهش خوش میگذرد(مردا اینطورین. باید فاصله را رعایت کنی تا... از لاک تنهایشون بیرون بیان که میگن مردا مث کش میمونن با اندکی فاصله با انرژی بیشتری به سمتت میان)


    نذار زیاد عصبی بشه اما از احساست که داغون شده و یه جورای با ترس نکنه کاری کنه ناراحت بشی زندگی ای داری میکنی که زیاد جالب نیست بهش بگو

    بگو ث
    بگو دوسش داری و میخوام
    میخوای مشکلاتتان را از ریشه حل کنی بگو دوست داری مشکل تو را بهت در تکرتک بحثها بگ ه چون دوست داری حلش کنیبعد بعد تو یه موقیت مناسب باهاش طی کن که در هیچ شرایط حرف دوست دختر یا.. نزنه تاثیرش در تو هم بهش بگو
    داری میگی عصبی پس در زمان عصبانیتش با منطق زیاد نمیتونی تاثیر روش بذاری پس بیشتر همدردی کن مثلا توضیح نده که برگه ها جای بدی بوده بگو آخی نگاه کن چشیده من ندیدمش
    وقتی فهمیدی ناراحته دورو برش نباش اما سعی کن در زمان عشقی عاطفیتون. حل کنید

    میدونی چرا یه سری حرفا رو گذاشت تو دهانت و خواست تکرار کنی؟...... اون از کردش پشیمونه خواست جبران کنه((که گفت بریم خرید)ولی باز عذاب وجدان و... نمیذاشت بهش خوش بگذره میخواست تو اینا رو بگی بلکه آرام بگیرد وگر نه بیخیال میشد و سعی میکرد فراموش کنه

    - - - Updated - - -

    سلام
    مردا به تنهایی نیاز دارن احساس میکنم زیاد تلاش میکنی همیشه یه جورای ازت راضی باشه قهر نباشه نکنه ناراحته. و من نمیدونم نکنه. ....
    فک میکنم سعی میکنی زیاد بهش نزدیک باشی طوری که یک احساس خفگی بهش دست میده
    بعضی وقتا شده یه دعوا الکی و بدون منطق راه میندازه که خودش بره تو لاک تنهایی و بهش خوش میگذرد(مردا اینطورین. باید فاصله را رعایت کنی تا... از لاک تنهایشون بیرون بیان که میگن مردا مث کش میمونن با اندکی فاصله با انرژی بیشتری به سمتت میان)


    نذار زیاد عصبی بشه اما از احساست که داغون شده و یه جورای با ترس نکنه کاری کنه ناراحت بشی زندگی ای داری میکنی که زیاد جالب نیست بهش بگو

    بگو ث
    بگو دوسش داری و میخوام
    میخوای مشکلاتتان را از ریشه حل کنی بگو دوست داری مشکل تو را بهت در تکرتک بحثها بگ ه چون دوست داری حلش کنیبعد بعد تو یه موقیت مناسب باهاش طی کن که در هیچ شرایط حرف دوست دختر یا.. نزنه تاثیرش در تو هم بهش بگو
    داری میگی عصبی پس در زمان عصبانیتش با منطق زیاد نمیتونی تاثیر روش بذاری پس بیشتر همدردی کن مثلا توضیح نده که برگه ها جای بدی بوده بگو آخی نگاه کن چشیده من ندیدمش
    وقتی فهمیدی ناراحته دورو برش نباش اما سعی کن در زمان عشقی عاطفیتون. حل کنید

    میدونی چرا یه سری حرفا رو گذاشت تو دهانت و خواست تکرار کنی؟...... اون از کردش پشیمونه خواست جبران کنه((که گفت بریم خرید)ولی باز عذاب وجدان و... نمیذاشت بهش خوش بگذره میخواست تو اینا رو بگی بلکه آرام بگیرد وگر نه بیخیال میشد و سعی میکرد فراموش کنه

  8. 2 کاربر از پست مفید hana 68 تشکرکرده اند .

    reyhan (سه شنبه 26 شهریور 92), مهرااد (دوشنبه 25 شهریور 92)

  9. #6
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 92 [ 14:29]
    تاریخ عضویت
    1392-2-02
    نوشته ها
    232
    امتیاز
    1,214
    سطح
    19
    Points: 1,214, Level: 19
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    128

    تشکرشده 214 در 130 پست

    Rep Power
    35
    Array
    ممنون حنا جون.ولی شوهر من برعکس خیلی از مردا اصلا بعد دعوا دوست نداره تنها باشه.اصلا اینو نمیخواد.اتفاقا انتظار داره بعد هر دعوایی من برم سراغش و بهش محبت کنم.
    دعوا میشه و اون هر حرفیو میزنه بعد میگه خب من میخواستم خالی شم.حالا تو کنارم باش.بغلم کن.منم میگم مگه من آدم آهنیم که هیچ کدوم حرفات روم تاثیر نذارن.تازه محبت هم بکنم.....مثلا اون روز که جلو مامانش بحث کردیم همه حرفش این بود که بیا از دلم دربیار.آرومم کن.پس کی باید منو آروم میکرد.اونم مقصر بود.نبود؟اصلا اولش اون سرم داد کشید.تو دلم میگفتم حقت بود جوابتو بدم.منم آدمم.منم اعصاب دارم مثل تو که ممکنه بهم بریزم.اعصاب من که از پولاد نیست.اما اون فقط میخواد که من ازش معذرت بخوام.میگه وقتی میبینی من بعد عذرخواهیت اینقدر خوب میشم چرا اینکارو نمیکنی.واقعا هم بعدش خوب میشه و خودشم ازم عذرخواهی میکنه اما من نمیتونم بخاطر چیزی که خودمو مقصر نمیدونم ازش معذرت میخوام.حداقل اون لحظه متنفرم ازین کار و اونم عصبی و عصبی تر میشه.
    حالا به من بگین کار درست چیه؟واقعا بعد هر بحثی من باید پیش قدم بشم؟

    - - - Updated - - -

    شوهر من ویژگی مثبت زیاد داره اما تا حالا منت کشی نکرده.هیچ وقت.اصلا انگار تو داتش نیست.هر وقت باهاش قهر کردم میگه قهری خب منم قهرم.همین
    حتی از اول نامزدیمون همین بود.اصلا بلد نیست منت کشیو و این واسه من عقده شده.فقط میخواد من برم سمتش.همیشه همینو میخواد

    - - - Updated - - -

    تنهاییو موافقم.شاید به تنهایی نیاز داره.من هیج وقت تنهاش نذاشتم.البته دلیلش خودشه.شخصیت وابسته ای داره و بدون من به کارهای شخصیشم نمیتونه برسه.اون موقع که دانشگاه میرفتم غذارو براش میذاشتم تو یخچال اما گرم نمیکرد بخوره.میخوابه و هیچ جور بیدار نمیشه و سر کارش دیر میشه.یعنی من باید باشمو بیدارش کنم.واقعا باید گاهی تنهاش بذارم؟شب یا همون روز کافیه؟

  10. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 30 تیر 99 [ 14:44]
    تاریخ عضویت
    1392-5-13
    نوشته ها
    172
    امتیاز
    7,678
    سطح
    58
    Points: 7,678, Level: 58
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    46

    تشکرشده 116 در 79 پست

    Rep Power
    29
    Array
    سلام ببین خیلی خوبه که مثلا زنا میوه پاک کنن برا شوهرشون ولی نه همیشه(شاید هم واقعا همسرت هم خیییییییلی خوشحاله که براش پاک میکنی) اما وقتی همیشه این کار کنی یه جوری میشه وظیفه ات بعد در نا خوداگاهش القا میشه تو عرضه پاک کردن نداری بعد از پاک کردن ت ایراد میگیره(مثلا میگه قشنگ پاک نمیکنی، یا دلم خواست یه بار باب دلم پاک کنی) و...

    باید یاد بگیره خودش مسول خیلی کاراشه.وقتی منطو در شرایط مناسب بیدار شدنش را به خودش بسپاری خودش سعی میکنه زنگ بذاره و..... و وقتی تو بیدارشبیدارش میکنی تشکر میکنه نه اینکه اگه بیدار نشد ترو مقصر بدونه(منظورم در همه چیزه. البته این نظر شخصیمه خودت بهتر ین تصمیم بگیر)
    باید بفهمه که وقتی قهر کرد (بی دلیل هیچ کس دنبالش نمیاد تا یاد بگیره اگه محبت میخواد قهر نکنه که توجهتان جلب بشه و به قول خودش منتش بکشی)
    مثلا متمعا هستی بی دلیل قهره به خودت برس لباس تمیز ارایش اخلاقت خوب در حد نیازت باهاش حرف بزن بی توجه به. غد بودنش یا جواب ندادنش. کار خودت کن قهر نکن اما محبت تماسی یا چشمی نکن بزار خودش وجودت را کنارت بخواد بیاد طرفت گفت قهر بودیم نیامدی طرفم، منت بکشی بگو من قهر نبودم بابت چه منت بکشم.
    جراتمندانه برخورد کن قهره سفره انداختی نخورد سیر بخور بدون حساسیت یا تندی یا حتی گفتن اینکه نخوردی سوال کن جمع کنم؟ نمیخوای؟ حتی جواب نداد هم جمع کن بزار او ناراحت باشه نه تو.
    آره در این موارد تنها باشن بهتره فاصله بگیر(نه قهر)تا با خودش بیاندیشه که با این حرکت محبت تو کم میشه و چون نمیتونه تحمل کنه یا سخت تحمل میکنه برا دفعه بعد عبرت میشه

  11. کاربر روبرو از پست مفید hana 68 تشکرکرده است .

    reyhan (چهارشنبه 27 شهریور 92)

  12. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 28 خرداد 99 [ 23:36]
    تاریخ عضویت
    1392-2-20
    نوشته ها
    227
    امتیاز
    7,750
    سطح
    58
    Points: 7,750, Level: 58
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 200
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Recommendation Second ClassVeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    887

    تشکرشده 279 در 146 پست

    Rep Power
    41
    Array
    من بنظرم شوهرتون مشکل شخصیتی داره (کم بینی خودش و احتمالا خودشیفتگی و اعتماد به نفس به ظاحربالا ) و کمبود محبت داره ، دوست داره همه بهش خیلی توجه کنن و محبت کنن مخصوصا شما ، این که توقع داره شما ازش عذرخواهی کنید یا منتشو بکشید حتی با اشتباه خودش یعنی خود کم بینی و... البته من روانشناس نیستم فقط تربمو رو میکم.1 داماد ما متاسفانه اینجوریه علاوه بر این مشکلات روانی یا شخصیتی هم داره تقریبا.

    در مورد تنهایی مردا ،مردا زمانی که 1 مشکلی برمیخورن که مستاصل میشن میرن تو فکر و میخان خودشون به تنهایی مشکلو حل کنن تو بقیه موارد دوست دارن خانومشون درهرشرایطی همیشه همراهشون باشه و در دسترس باشه ، مثل موبایل البته عذر میخام این مثال رو زدم چیزه دیگه ای به ذهنم نیومد ، موبایلی که آنتن نده یا بعد انتن نده بکارشون نمیاد.

    موفق باشید

  13. کاربر روبرو از پست مفید mercedes62 تشکرکرده است .

    reyhan (چهارشنبه 27 شهریور 92)

  14. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 23 فروردین 02 [ 06:11]
    تاریخ عضویت
    1390-8-21
    نوشته ها
    39
    امتیاز
    8,539
    سطح
    62
    Points: 8,539, Level: 62
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 211
    Overall activity: 18.0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,282

    تشکرشده 89 در 30 پست

    حالت من
    Khabalod
    Rep Power
    0
    Array
    با سلام

    ببینید در اینکه عصبانیت و خود زنی همسرتون مشکل تلقی میشه شکی نیست همینطور با توجه به اینکه گفتید یک بار از چاقو هم استفاده کرد و همه میدونیم که در اوج عصبانیت هر اتفاقی میتونه بیفته!پس باید بدونید این مشکل جدی هست و نیازمند پیگیری از هر دو طرف لذا خیلی مهم هست که ایشون هم تحت مشاوره باشن

    اما به نظرم غالب دعواهای شما از جنس دعواهای معمول زن و شوهرهاست در این موارد اگرچه استارت یک دعوا معمولا با اشتباه یک طرف شروع میشه اما طرف مقابل اشتباهات اون رو تکمیل میکنه و چرخه شروع میشه لذا مخصوصا در اوج دعوا یا لحظات بعد از ان هر یک طرفین خودش رو محق میدونه و طرف مقابل رو مقصر

    اما من به شما میگم توی این جنس اختلافات که چیز مهمی نیست خیلی دنبال اثبات حق یا مقصر نباشید در لحظه گذشت کنید

    اگر شوهر شما با یک معذرت خواهی ساده زود ریلکس میشود معذرت خواهی کنید اگر زندگیتان را دوست دارید در این موارد خیلی حسابگر نباشید بدبختانه مردها خیلی سختشان است که معذرت بخواهند

    در عین حال وقتی شوهرتان ارام و روابط خوب و نرمال هست سعی کنید ایشان رو نسبت به اشتباهشان آگاه کنید مثلا شما میتونستید بعد از عصبانیت شوهرتون سر کثیف کردن کاغذها و دعوایی که پیش اومد در لحظه بگید واقعا متاسفم اصلا ندیدمشون جدا معذرت میخوام و... بعد در یک شرایط نرمال و خوب و پر احساس به ایشون بگید عزیزم بابت اون کار واقعا عذر میخوام اما به نظر خودت اگه کاغذها اونجا نبودن بهتر نبود؟ من از کجا باید میدونستم همچین جایی میتونه کاغذ باشه؟و با یک روند خاصی هم اشتباهات ایشون رو تفهیم میکنید هم انتظارات خودتون رو و کم کم ایشون رو نسبت به عصبانیت بیش از حدشون و نیاز به مشاوره اگاه میکنید همسرتون باید کاملا درک کنه شما عاشق زندگیتون هستید در کنار و نه در مقابل ایشون هستید تا بدون جبهه گیری بپذیره
    پس :
    اگر این زندگی ارزش حفظ کردن داره(که داره) فعلا مدتی گذشت کنید ولو اینکه ایشان رو مقصر میدونید معذرت بخواهید و ابدا ابدا بر عصبانیت ایشون اضافه نکنید اما حتما در شرایط نرمال با لحن مناسب با ایشون صحبت کنید تا کم کم متوجه سهم خودشان در اشتباهاتشون بشند مثلا به او بفهمانید که برداشتن چاقو در اوج عصبانیت کار درستی نبوده و امکان صدمه به هردو و پشیمانی شدید بوده در شرایط نرمال اگر شما به درستی فضا را کنترل و یا به کمک ظرافتهای خاص زنانه اماده کرده باشید او متوجه خطر این اشتباه میشود که در قدمهای بعدی باید ایشون رو به مشاوره ترغیب کنید خیلی مهم هست که ایشون هم تحت مشاوره باشن هم ایشون و هم شما زیر نظر یک مشاور خوب و البته به شکل حضوری

  15. 5 کاربر از پست مفید mohammad6599 تشکرکرده اند .

    del (چهارشنبه 27 شهریور 92), deljoo_deltang (چهارشنبه 27 شهریور 92), reyhan (چهارشنبه 27 شهریور 92), دختر مهربون (چهارشنبه 27 شهریور 92), رها70 (پنجشنبه 04 مهر 92)

  16. #10
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 92 [ 14:29]
    تاریخ عضویت
    1392-2-02
    نوشته ها
    232
    امتیاز
    1,214
    سطح
    19
    Points: 1,214, Level: 19
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    128

    تشکرشده 214 در 130 پست

    Rep Power
    35
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط mohammad6599 نمایش پست ها
    با سلام

    ببینید در اینکه عصبانیت و خود زنی همسرتون مشکل تلقی میشه شکی نیست همینطور با توجه به اینکه گفتید یک بار از چاقو هم استفاده کرد و همه میدونیم که در اوج عصبانیت هر اتفاقی میتونه بیفته!پس باید بدونید این مشکل جدی هست و نیازمند پیگیری از هر دو طرف لذا خیلی مهم هست که ایشون هم تحت مشاوره باشن

    اما به نظرم غالب دعواهای شما از جنس دعواهای معمول زن و شوهرهاست در این موارد اگرچه استارت یک دعوا معمولا با اشتباه یک طرف شروع میشه اما طرف مقابل اشتباهات اون رو تکمیل میکنه و چرخه شروع میشه لذا مخصوصا در اوج دعوا یا لحظات بعد از ان هر یک طرفین خودش رو محق میدونه و طرف مقابل رو مقصر
    دقیقا.من همیشه اول یه اشتباه کوچیک میکنم اما اون عصبی میشه و اونقدر اشتباه میکنه که حالمو به هم میزنه.و من دیگه واقعا یادم میره شاید من هم ذره ای مقصر بودم.

    اما من به شما میگم توی این جنس اختلافات که چیز مهمی نیست خیلی دنبال اثبات حق یا مقصر نباشید در لحظه گذشت کنید

    اگر شوهر شما با یک معذرت خواهی ساده زود ریلکس میشود معذرت خواهی کنید اگر زندگیتان را دوست دارید در این موارد خیلی حسابگر نباشید بدبختانه مردها خیلی سختشان است که معذرت بخواهند
    نمیدونم چرا نمیتونم.اون لحظه متنفرم از اینکه ازش معذرت بخوام.وقتی اون یه عالمه حرفای زشت بهم میزنه و من کوچکترین توهینی بهش نمیکنم.اما چشم.سعیمو میکنم

    در عین حال وقتی شوهرتان ارام و روابط خوب و نرمال هست سعی کنید ایشان رو نسبت به اشتباهشان آگاه کنید مثلا شما میتونستید بعد از عصبانیت شوهرتون سر کثیف کردن کاغذها و دعوایی که پیش اومد در لحظه بگید واقعا متاسفم اصلا ندیدمشون جدا معذرت میخوام و... بعد در یک شرایط نرمال و خوب و پر احساس به ایشون بگید عزیزم بابت اون کار واقعا عذر میخوام اما به نظر خودت اگه کاغذها اونجا نبودن بهتر نبود؟ من از کجا باید میدونستم همچین جایی میتونه کاغذ باشه؟و با یک روند خاصی هم اشتباهات ایشون رو تفهیم میکنید هم انتظارات خودتون رو و کم کم ایشون رو نسبت به عصبانیت بیش از حدشون و نیاز به مشاوره اگاه میکنید همسرتون باید کاملا درک کنه شما عاشق زندگیتون هستید در کنار و نه در مقابل ایشون هستید تا بدون جبهه گیری بپذیره
    پس :
    اگر این زندگی ارزش حفظ کردن داره(که داره) فعلا مدتی گذشت کنید ولو اینکه ایشان رو مقصر میدونید معذرت بخواهید و ابدا ابدا بر عصبانیت ایشون اضافه نکنید اما حتما در شرایط نرمال با لحن مناسب با ایشون صحبت کنید تا کم کم متوجه سهم خودشان در اشتباهاتشون بشند مثلا به او بفهمانید که برداشتن چاقو در اوج عصبانیت کار درستی نبوده و امکان صدمه به هردو و پشیمانی شدید بوده در شرایط نرمال اگر شما به درستی فضا را کنترل و یا به کمک ظرافتهای خاص زنانه اماده کرده باشید او متوجه خطر این اشتباه میشود که در قدمهای بعدی باید ایشون رو به مشاوره ترغیب کنید خیلی مهم هست که ایشون هم تحت مشاوره باشن هم ایشون و هم شما زیر نظر یک مشاور خوب و البته به شکل حضوری
    واقعا ممنونم ازتون.حرفاتون عالی بودن.میدونید شوهرم روابطش با دیگران خیلی خوبه .با هرکسی میسازه.با انسانهایی با عقاید مختلف دوسته و زود همه باهاش دوست میشن و بهش اعتماد میکنن.آدمیه تحصیلکرده و با اعتماد بنفس خیلییییییییییی بالا.آداب معاشرتش خوبه و هیچ کی باورش نمیشه که اون اینطوری عصبی باشه.
    فقط با من اینطوریه و پدر مادرش

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط mohammad6599 نمایش پست ها
    با سلام

    ببینید در اینکه عصبانیت و خود زنی همسرتون مشکل تلقی میشه شکی نیست همینطور با توجه به اینکه گفتید یک بار از چاقو هم استفاده کرد و همه میدونیم که در اوج عصبانیت هر اتفاقی میتونه بیفته!پس باید بدونید این مشکل جدی هست و نیازمند پیگیری از هر دو طرف لذا خیلی مهم هست که ایشون هم تحت مشاوره باشن

    اما به نظرم غالب دعواهای شما از جنس دعواهای معمول زن و شوهرهاست در این موارد اگرچه استارت یک دعوا معمولا با اشتباه یک طرف شروع میشه اما طرف مقابل اشتباهات اون رو تکمیل میکنه و چرخه شروع میشه لذا مخصوصا در اوج دعوا یا لحظات بعد از ان هر یک طرفین خودش رو محق میدونه و طرف مقابل رو مقصر
    دقیقا.من همیشه اول یه اشتباه کوچیک میکنم اما اون عصبی میشه و اونقدر اشتباه میکنه که حالمو به هم میزنه.و من دیگه واقعا یادم میره شاید من هم ذره ای مقصر بودم.

    اما من به شما میگم توی این جنس اختلافات که چیز مهمی نیست خیلی دنبال اثبات حق یا مقصر نباشید در لحظه گذشت کنید

    اگر شوهر شما با یک معذرت خواهی ساده زود ریلکس میشود معذرت خواهی کنید اگر زندگیتان را دوست دارید در این موارد خیلی حسابگر نباشید بدبختانه مردها خیلی سختشان است که معذرت بخواهند
    نمیدونم چرا نمیتونم.اون لحظه متنفرم از اینکه ازش معذرت بخوام.وقتی اون یه عالمه حرفای زشت بهم میزنه و من کوچکترین توهینی بهش نمیکنم.اما چشم.سعیمو میکنم

    در عین حال وقتی شوهرتان ارام و روابط خوب و نرمال هست سعی کنید ایشان رو نسبت به اشتباهشان آگاه کنید مثلا شما میتونستید بعد از عصبانیت شوهرتون سر کثیف کردن کاغذها و دعوایی که پیش اومد در لحظه بگید واقعا متاسفم اصلا ندیدمشون جدا معذرت میخوام و... بعد در یک شرایط نرمال و خوب و پر احساس به ایشون بگید عزیزم بابت اون کار واقعا عذر میخوام اما به نظر خودت اگه کاغذها اونجا نبودن بهتر نبود؟ من از کجا باید میدونستم همچین جایی میتونه کاغذ باشه؟و با یک روند خاصی هم اشتباهات ایشون رو تفهیم میکنید هم انتظارات خودتون رو و کم کم ایشون رو نسبت به عصبانیت بیش از حدشون و نیاز به مشاوره اگاه میکنید همسرتون باید کاملا درک کنه شما عاشق زندگیتون هستید در کنار و نه در مقابل ایشون هستید تا بدون جبهه گیری بپذیره
    پس :
    اگر این زندگی ارزش حفظ کردن داره(که داره) فعلا مدتی گذشت کنید ولو اینکه ایشان رو مقصر میدونید معذرت بخواهید و ابدا ابدا بر عصبانیت ایشون اضافه نکنید اما حتما در شرایط نرمال با لحن مناسب با ایشون صحبت کنید تا کم کم متوجه سهم خودشان در اشتباهاتشون بشند مثلا به او بفهمانید که برداشتن چاقو در اوج عصبانیت کار درستی نبوده و امکان صدمه به هردو و پشیمانی شدید بوده در شرایط نرمال اگر شما به درستی فضا را کنترل و یا به کمک ظرافتهای خاص زنانه اماده کرده باشید او متوجه خطر این اشتباه میشود که در قدمهای بعدی باید ایشون رو به مشاوره ترغیب کنید خیلی مهم هست که ایشون هم تحت مشاوره باشن هم ایشون و هم شما زیر نظر یک مشاور خوب و البته به شکل حضوری
    واقعا ممنونم ازتون.حرفاتون عالی بودن.میدونید شوهرم روابطش با دیگران خیلی خوبه .با هرکسی میسازه.با انسانهایی با عقاید مختلف دوسته و زود همه باهاش دوست میشن و بهش اعتماد میکنن.آدمیه تحصیلکرده و با اعتماد بنفس خیلییییییییییی بالا.آداب معاشرتش خوبه و هیچ کی باورش نمیشه که اون اینطوری عصبی باشه.
    فقط با من اینطوریه و پدر مادرش

    - - - Updated - - -

    بهش گفتم چرا اینطوری میکنی.چرا خودتو میزنی.گفت واسه اینکه شما ولم کنین.آخه بعدش مهربون میشین.یه لحظه حس کردم همه رفتاراش فیلمه،بعد فکر کردم نه،واقعا خودشو میزنه و نمیتونه الکی باشه.
    گونه راستم کبود شده.یه کم.دیروز گفت چرا اینطور شده.گفتم ضربه خورده.(رفته بودم جلوشو بگیرم خودشو نزنه ) هیچ چی نگفت.به روی خودشم نیاورد.کلا احساس نمیکنه ذره ای مقصره.و فقط منو مقصر میدونه.

    - - - Updated - - -

    به نطر شما اگه من همیشه عذرخواهی کنم بد عادت نمیشه؟ یعنی من تا آخر عمر از ترس عصبی شدنش همه تقصیرارو گردن بگیرم؟
    خب منم به عنوان یک انسان گاهی نمیتونم خودمو کنترل کنم.تکلیف اون زمانها چیه.
    درکل زمانی که من خوبم.کاملا شارژم و رو اعصابم مسلط کنترلش میکنم و اونم خوبه.اما اگه کوچکترین ناراحتی داشته باشم.کمی بی حوصله باشم یا اعصابم خورد باشه اصلا نمیتونه تحمل کنه.چه میشه کرد در این وضعیت؟


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: سه شنبه 05 فروردین 93, 08:09
  2. پدر مادرم فکر می کنن من از همسرم خیلی سرترم....اعصابمو با حرفاشون بهم می ریزن...
    توسط نازنین آریایی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 22
    آخرين نوشته: شنبه 18 خرداد 92, 13:02
  3. کمکم کنید بفهمم چِمه ؟ (عصبیم بی انگیزه ام ... هیچ هدفی ندارم)
    توسط خدیجه سلطان در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: سه شنبه 16 آبان 91, 14:31
  4. هرچی بیشتر میفهمم اعصابم بیشتر به هم میریزه
    توسط yekidota در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: یکشنبه 16 مهر 91, 12:09
  5. مردایی که می گن دختر باید ریزه میزه و کوچولو باشه ،دروغ می گن؟؟؟؟
    توسط نازنین آریایی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 55
    آخرين نوشته: پنجشنبه 01 تیر 91, 16:44

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 07:54 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.