به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 18 , از مجموع 18
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 02 اسفند 92 [ 23:35]
    تاریخ عضویت
    1392-5-14
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    578
    سطح
    11
    Points: 578, Level: 11
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ﺳﻼ ﻡ

    ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻣﻬﺮﺑﻮﻥ ﺍﻛﺜﺮ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺑﺒﻴﻦ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﻧﮕﺬﺭ ﺳﺎﺩﻩ ﻭﻟﻲ ﺩﻳﺸﺐ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺧﻴﻠﻲ ﻓﻜﺮ ﻛﺮﺩﻡ ﺩﻳﺪﻡ ﺣﻖ ﺑﺎ ﺷﻤﺎﺱ ﻣﻦ ﻧﺒﺎﻳﺪ

    ﺍﻧﻘﺪﺭ ﻭﺍﺿﺢ ﻭ ﺳﺮﻳﻊ ﻭ ﺗﻨﺪ ﻣﻴﺮﻓﺘﻢ ﺟﻠﻮ ﺣﺎﻻ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﻢ ﻣﻦ ﺑﺎﻳﺪ ﺍﻳﻦ ﻫﻔﺘﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﻛﺎﺭﻱ ﺑﺮﻡ ﺷﻬﺮ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻫﻢ ﺍﻣﺎ ﻧﻤﻴﺨﻮﺍﻡ ﺑﺎ

    ﺑﺎ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﻲ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﻲ ﻛﻨﻢ ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﻧﻤﻴﺨﻮﺍﻡ ﻧﺎﻣﺰﺩﻣﻮ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺑﺪﻡ ﻧﻤﻴﺨﻮﺍﻡ ﺑﻌﺪ ﺑﮕﻢ ﺍﺧﻲ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻛﺮﺩﻡ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﺎﺷﻪ ﺍﺯ

    ﺩﺳﺘﺶ ﺑﺪﻡ ﻻ ﻋﻘﻞ ﺑﺎ ﻳﻪ ﺩﻟﻴﻞ ﻣﺤﻜﻢ ﻛﻪ ﺑﻌﺪﺵ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﻲ ﻧﻜﺸﻢ ﻭﻟﻲ ﻧﻪ ﺍﻳﻨﺠﻮﺭﻱ ﺣﺎﻻ ﺭﺍﻩ ﺣﻠﻢ ﭼﻴﻪ ﺑﻬﻢ ﺑﮕﻴﺪ ﻫﻤﻮﻥ ﻛﺎﺭﻭ ﻛﻨﻢ ﺑﺮﻡ ﻋﺬﺭ ﺧﻮﺍﻫﻲ ﻳﺎ ﺻﺒﺮ ﻛﻨﻢ ﻣﻨﺘﻈﺮﺭ ﺟﻮﺍﺑﺘﻮﻥ ﻫﺴﺘﻢ

  2. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 02 اسفند 92 [ 23:35]
    تاریخ عضویت
    1392-5-14
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    578
    سطح
    11
    Points: 578, Level: 11
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ﺳﻼ ﻡ

    ﺩﻭﺳﺘﻬﺎﻱ ﺧﻮﺑﻢ ﻗﻀﻴﻪ ﻣﻦ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﻴﺦ ﺑﻴﺪﺍ ﻣﻴﻜﻨﻪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻫﻬﺎ ﻓﻬﻤﻴﺪﻥ ﻣﺎ ﻳﻜﻢ ﺩﺭﮔﻴﺮ ﺷﺪﻳﻢ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺩﻟﺨﻮﺭﻳﻢ ﺩﻳﺸﺐ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ ﺍﮔﺮ ﻣﻴﺪﻭﻧﻲ ﻣﺸﮕﻠﻲ ﻫﺴﺖ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺑﮕﻮ ﺗﺎ ﺑﻴﺎﻳﻢ ﻣﻦ

    ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺑﺎﻱ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻫﻬﺎ ﻭﺳﻂ ﺑﻴﺎﺩ ﺑﻬﺶ ﻣﺴﻴﺞ ﺩﺍﺩﻡ ﻋﺬﺭ ﺧﻮﺍﻫﻲ ﻛﺮﺩﻡ ﻗﻮﻝ ﺩﺍﺩﻡ ﺩﻳﮕﻪ ﺷﻚ ﻧﻜﻨﻢ ﺑﻬﺶ ﺳﻴﻨﺠﻴﻨﺶ ﻧﻜﻨﻢ

    ﻭﻟﻲ ﺑﻬﻢ ﻣﻴﮕﻪ ﺷﺎﻳﺪ ﺑﺒﺨﺸﻤﺖ ﻭﻟﻲ ﻳﺎﺩﻡ ﻧﻤﻴﺮﻩ ﺍﻳﻦ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﭼﻄﻮﺭﻱ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻛﺮﺩﻱ ﻣﻨﻢ ﺩﻳﮕﻪ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻧﺪﺍﺩﻡ ﻭﻟﻲ ﻣﮕﻪ ﻣﻦ ﻣﻘﺼﺮﻡ

    ﺍﻧﻮﻗﺖ ﺑﺎﺯ ﺻﺒﺢ ﺑﻬﺶ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻡ ﻣﻴﮕﻢ ﻋﺼﺮ ﺑﺮﻳﻢ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﺍﻡ ﺳﺮ ﺭﻓﺘﻪ ﮔﻔﺖ ﺑﺪﺭ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﻫﻤﻜﺎﺭﺍﻡ ﻓﻮﺕ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﺎ

    ﺭﻳﺲ ﺷﺮﻛﺖ ﻭ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﻴﺮﻡ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﺑﻌﺪﺵ ﻫﻢ ﻗﺮﺍﺭﻩ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﺑﺒﺮﻡ ﺑﺪﻡ ﻳﻪ ﺑﻨﺪﻩ ﺧﺪﺍﻳﻲ ﻛﺎﺭﺷﻮ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺭﺍﻩ ﺑﻨﺪﺍﺯﻩ ﮔﻔﺘﻢ

    ﺑﺪﻭﻥ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﻣﻴﺮﻳﻢ ﮔﻔﺖ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﻴﺨﻴﺎﻝ ﻣﻨﻢ ﺳﺮﻳﻊ ﺧﺪﺍﻓﻈﻲ ﻛﺮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﺰﺍﺣﻤﺖ ﻧﻤﻴﺸﻢ ﻣﻴﺨﻮﺍﺩ ﺗﻼ ﻓﻲ ﻛﻨﻪ؟ﻳﺎ ﻭﺍﻗﻌﺎ

    ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﻪ ﺩﻟﻢ ﻣﻴﺨﻮﺍﺳﺖ ﻣﺴﺘﻮﻧﺴﺘﻢ ﺑﺮﻡ ﺍﻻ ﻥ ﺑﻴﺸﺶ ﺑﺸﻴﻨﻢ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﻛﻨﺎﺭﺵ ﻭﻟﻲ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻣﻴﮕﻪ ﺟﻠﻮ ﺩﻭﺳﺘﺎﻡ ﺯﺷﺘﻪ ﻣﻴﮕﻦ ﻟﻮﺱ ﺑﺎﺯﻳﻪ ﭼﻴﻜﺎﺭ ﻛﻨﻢ ﺗﻮﺭﻭ ﺧﺪﺍ ﻳﻜﻲ ﺟﻮﺍﺑﻤﻮ ﺑﺪﻩ ﺍﻭﺿﺎﻉ ﻣﻦ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﻌﻜﻮﺳﻲ ﺟﻠﻮ ﻣﻴﺮﻩ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﺟﻮﺍﺑﻢ ﺑﺪﻳﺪ

  3. #13
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,057
    امتیاز
    147,222
    سطح
    100
    Points: 147,222, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,670

    تشکرشده 36,012 در 7,405 پست

    Rep Power
    1093
    Array

    sheidajojo عزیز


    شما گرفتار چند مشکل در درون خود هستید که اگر در پی حل آن نباشید زندگی شما را قطعاً به خطر خواهد انداخت :


    1 - ذهن خوانی منفی >>> در تمام پستهایت می بینم که تمام تصورات ذهنی شما در مورد همسرت منفی هست ... اگر او دیر به تماس شما پاسخ می دهد ذهن شما دنبال خیانت می رود ... چرا دنبال این نمی رود که شاید فلان گرفتاری را داشته باشد ، شاید خواب باشد ، و شایدهای دیگر مثبت ... یا درست تر اینکه اصلاً ذهن خوانی نکند

    رفتار درست در اینمواقع >>> صبر و سپس در موقعیتی که همسر پاسخ می خواهد ابراز احساس نگرانی یا حتی دلخوری از اینکه پاسخی دریافت نکرده اید البته اگر این وضعیت خبر گیری شما بصورت کنترلگری باشد و پیوسته و پیوسته هم ابراز ناراحتی کنید نیز مسئله ساز خواهد شد یعنی باید از منفی نگری پرهیز کرده و بیشتر خوشبین باشید و گاهی که ناراحت می شوید و نگران ابراز کنید آن هم محترمانه و عاطفی و کش هم ندهی

    2 - احساس طلبی >>> دوز احساسات شما بالا هست و همین را از همسرت انتظار داری در حالیکه مردها با زنها متفاوت هستند و اگر شما احساسات زنانه خود را از همسرت که یک مرد هست مطالبه کنی برای شما حسرت و برای همسرت کسالت و اعصاب خوردی به دنبال دارد لذا بهتره که تفاوتهای زنان و مردان را بیشتر بدانی و در رابطه ات در نظر بگیری

    3 - ترس از دست دادن >>> می ترسی از اینکه همسرت را از دست بدهی و این ترس همراه ذهن خوانی های بد بینانه کار دست شما می دهد و موجبات کنترلگری و ایجاد فشارهای روانی برای خودت و همسرت را فراهم می کند .بهتره از این ترس موهوم بیرون آیی و همچنین از وابستگی عاطفی به همسرت خارج شوی

    اگر این موارد را حل نکنی تبدیل به یک زن کنترل گر ، همیشه نگران و ناراضی ، بدبین ، گرفتار وسواس فکری و در نتیجه غیر قابل تحمل خواهی شد و بطور طبیعی همسرت از شما فراری می شود


    تصور می کنم پیش از ازدواج رابطه دوستی با همسرت داشته ای ، چون غالباً این وضعیت برای دخترانی که با رابطه دوستی ازدواج کرده اند پیش میاد و متأسفانه یکی از عوارض ازدواج با رابطه قبلی همین هست

    بهتره به جای تمرکز روی نامزدت روی خودت تمرکز کرده و این مشکلات را برطرف کنی و هرگاه از چیزی از همسرت ناراحت هستی یا حتی نگران ، جرأتمندانه و بدون هدف قرار دادن شخصیتش با او مطرح کرده و بخواهی که شفاف سازی شود و توضیحاتش را بپذیری و نخواهی حتماً مچ گیری کنی یا تصور منفی خودت را اثبات کنی .


    موفق باشی






  4. 8 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    721 (دوشنبه 18 شهریور 92), del (سه شنبه 19 شهریور 92), roze sepid (دوشنبه 18 شهریور 92), sheidajojo (دوشنبه 18 شهریور 92), فرهنگ 27 (دوشنبه 18 شهریور 92), بالهای صداقت (دوشنبه 20 آبان 92), دختر 7 (دوشنبه 18 شهریور 92), دختر مهربون (دوشنبه 18 شهریور 92)

  5. #14
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 98 [ 09:29]
    تاریخ عضویت
    1392-6-02
    نوشته ها
    222
    امتیاز
    7,688
    سطح
    58
    Points: 7,688, Level: 58
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 338 در 125 پست

    Rep Power
    38
    Array
    شیدا جان سلام
    همونطور که دوستان قبل از من اشاره کردن حتما حتما مشاور ه انتخاب همسر رو برو
    این همه حساسیت هم که شما به شوهرتون دارید این حس رو به شوهرت القا می کنه که بهش اعتماد نداری و بعدا این واست گرون تموم می شه حتی ممکنه خود نامزدت پیشنهاد کنه که عقدتون رو عقب بندازین

    راستش این رفتارتون تداعی گر رفتار دختر هایی هست که چند با راز پسر ها شکست خوردن و این بار نمی تونن اعتماد کنن

  6. #15
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 03 آبان 92 [ 14:11]
    تاریخ عضویت
    1392-6-09
    نوشته ها
    51
    امتیاز
    259
    سطح
    5
    Points: 259, Level: 5
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 47 در 29 پست

    Rep Power
    0
    Array
    عزیزم تو قراره با این اقا بری زیر یه سقف که ارامش زندگیتو چندبرابر کنی قراره زندگی شیرینی بسازی اما با این رفتارا زندگیتو هم برای خودت هم شوهرت جهنم می کنی
    افسار ارامش زندگی بیشتر دست زنه
    خدانکنه مردی از دست رفتارای زنش خسته بشه
    چند روز بهش فرصت بده حالاکه معذرت خاهی کردی زیاد به پروپاش نپیچ به مرور میشه همون ادم اول و دیگه هم راجب این م.ضوع باهاش حرف نزن
    راجب کارایی که قراره تو زندگی مشترکتون انجام بدین باهاش حرف
    بذار تصویر یه زندگی اروم تو ذهنش بسازی نه یه زندگی که همش توش شک و تردیدو عصاب خوردیه

  7. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 02 اسفند 92 [ 23:35]
    تاریخ عضویت
    1392-5-14
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    578
    سطح
    11
    Points: 578, Level: 11
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ﺳﻼ ﻡ ﻭ ﺑﺎ ﺳﺒﺎﺱ ﺧﻴﻠﻲ ﺧﻴﻠﻲ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺍﺯ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻣﻬﺮﺑﻮﻥ ﻛﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﺍﻥ

    ﺍﻣﺎ ﻧﻪ ﻣﺎ ﺍﺻﻼ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺒﻮﺩﻳﻢ ﺍﻳﺸﻮﻥ ﺗﺮﻡ ﺍﺧﺮ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺳﺮ ﻳﻪ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺧﻴﻠﻲ ﺳﺎﺩﻩ ﺍﺷﻨﺎ ﺷﺪﻳﻢ ﻭ ﻫﻤﻮﻥ ﻫﻔﺘﻪ ﺍﻭﻝ

    ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﻛﺮﺩ ﺑﺎ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﺷﻨﺎ ﺑﺸﻴﻢ ﻭ ﺑﻌﺪ ﻧﺎﻣﺰﺩﻱ ﺷﺪ ﺍﻣﺎ ﺧﻴﻠﻲ ﺳﺮﻳﻊ ﺑﻴﺶ ﺭﻓﺖ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﻭ ﺍﻳﻦ ﺗﺮﺳﻬﺎﻱ ﻣﻦ ﻣﻨﺸﺎ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺯ

    ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺧﺎﻟﻢ ﻛﻪ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻛﺮﺩ ﺍﻣﺎ ﻫﺮ ﺷﺐ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺑﺎ ﻛﺴﻲ ﺑﻮﺩ ﻭ ﭼﻮﻥ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺧﺎﻟﻢ ﺧﻴﻠﻲ ﺻﻤﻴﻤﻲ ﻫﺴﺘﻢ ﺍﺯ ﺟﺰﻳﻴﺎﺕ ﺑﺎ ﺧﺒﺮ

    ﺑﻮﺩﻡ ﻭﻟﻲ ﺣﺎﻻ ﺩﺍﺭﻡ ﺭﻭﻱ ﺧﻮﺩﻡ ﻛﺎﺭ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻣﻬﺮﺑﻮﻥ ﻣﻴﺸﻪ ﺑﻬﻢ ﺑﮕﻴﺪ ﺍﺯ ﻛﺠﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﻨﻢ ﻭ ﺣﺘﻲ ﺍﮔﺮ 24ﺳﺎﻋﺖ

    ﻫﻢ ﺍﺯﺵ ﺑﻲ ﺧﺒﺮ ﺑﺎﺷﻢ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﺭﻭﺍﻧﻲ ﻧﻜﻨﻢ ﻭ ﺍﻻ ﻥ ﺑﻘﺪﺭﻱ ﻻ ﻏﺮ ﺷﺪﻡ ﻛﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﻴﺘﺮﺳﻢ ﺗﻤﺎﻡ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﻡ ﮔﺸﺎﺩ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺣﺎﻻ ﻛﻪ

    ﺑﺎﻳﺪ ﻫﻢ ﻭﻗﺖ ﺑﺰﺍﺭﻡ ﻭﺍﺳﻪ ﺩﺭﺳﻢ ﻓﻜﺮﻡ ﺷﺪﻩ ﻧﺎﻣﺰﺩﻡ ﻣﻴﺨﻮﺍﻡ ﺍﺣﺴﺎﺳﻢ ﻣﻨﺘﻄﻘﻲ ﺗﺮ ﺑﺸﻪ ﻛﻤﺘﺮ ﻧﻪ ﺑﻬﺘﺮ ﺑﺸﻪ ﺭﺍﻫﻜﺎﺭﺍﻡ ﭼﻴﻪ ﺍﺯ ﻛﺠﺎ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﻨﻢ ﻣﻤﻨﻮﻥ ﺑﻲ ﺻﺒﺮﺍﻧﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﺎﺳﺦ ﮔﺮﻣﺘﺎﻥ ﻫﺴﺘﻢ

  8. #17
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,057
    امتیاز
    147,222
    سطح
    100
    Points: 147,222, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,670

    تشکرشده 36,012 در 7,405 پست

    Rep Power
    1093
    Array



    ذهنتان را باید پالوده کنید ، در خصوص افکار منفی لازم هست که
    توقف فکر را به کار بگیری و اجازه جولان ندهی . ذهن سطحی شما فعاله و نیاز هست که تحت کنترل درآوریش .... پیشنهاد می کنم که راهکارهای جناب اس سی آی برای بهار زندگی را در تاپیکش که برای کنترل ذهن هست به کار بگیری .

    در خصوص ترس از دست دادن همسرت نیز راهکار
    قطع وابستگی را برایت دارم که در این زمینه مطالعه کن و در تالار هم مقالات مربوط به قطع وابستگی را پیدا کن و مطالعه کن .

    شما
    از کنترل همسرت بپرهیز و بیشتر اجازه بده او با شما تماس بگیرد ، او به شما پیامک بدهد و شما هم با خوش بینی برخورد کن .... هروقت خیلی با فاصله زیاد با شما تماس گرفت یا پیامی داد بگو چقدر خوشحالم کردی ، داشتم کم کم نگرانت می شدم ، خیالم راحت شد ... بعدش حرفهای عاشقانه و ابراز دلتنگی ... اگر این فاصله سراغ نگرفتن به یک 24 ساعت رسید شما بعد از 24 ساعت یک خبر از ایشان بگیر در حد اینکه سلام خوبی عزیزم ؟ خبری ازت نیست ، خوش میگذره ؟ امیدوارم هرجا هستی سالم و سرحال باشی ... فرصت کردی یه تماس یا پیامک برایم داشته باش که هم دلم برات تنگ شده هم خیالم راحت بشه ..... اگر پاسخی نداد و ساعتهایی گذشت .... بعد تماسی یا پاسخی داد ازش بپرس چرا زودتر ز این پاسخ ندادی عزیزم می دونی چقدر نگرانت شدم که دیرجواب دادی .... من از این رفتارت ناراحتم دلم میخواد منو درک کنی .. ....

    خیلی
    آویزون همسرت نباش و بگذار او بیشتر سمت شما بیاید ، شما از روی ترس از اینکه شاید اگر شما سراغ او را نگیری سرد بشه و .... بدون اینکه متوجه باشی آویزیون میشوی و این آویزون بودن گریزانی او را در پی دارد


    در خصوص دوز احساسات ...
    شما گرفتار عاشق عشق بودن هستی ... یعنی عاشق عشق همسرت به خودت هستی نه عاشق خودهمسرت و این باعث میشه مدام بترسی که نکنه دیگه دوستت نداشته باشه ، نکنه رهات کنه ، نکنه ازت سیر بشه و خیال راحت خود را در اینکه مدام چک کنی ببینی چقدر دوستت داره می بینی و هرچه هم بگه دوستت داره و ... تا رفتاری که حس می کنی بی احساسی هست از او ببینی می ترسی و گله مند می شوی ...

    دقت داشته باش که مردها منطقشان بر احساسشان می چربد و زنها احساسشان بر منطقشان
    ... آنها اگر دقت نکنند متوجه نیاز احساسی همسرانشان کمتر می شوند و زنها اگر دقت نکنند اصرار بر احساس ورزی بیشتر آنها دارند و این هردو مسئله آفرین هست ..... همسر شما فاز منطقیش فعالتر هست مثلاً سر کار که هست مشغول کار که هست لزومی نمی بیند که به شما زنگ بزند و ... این در منطق مردانه طبیعی هست ،اما شما که رمانتیکی نگاه می کنی و بخصوص اینکه عاشق عشق همسرت به خودت هستی انتظار داری تماس بگیره ابراز علاقه کنه و این مثلاً حتی تا 10 ساعت تماس نگرفتن یا پیامک ندادن را هضم نمی کنی ... اینها به تفاوتهای زنان و مردان بر می گردد که باید اطلاعاتت را در این زمینه بیشتر کنی تا متوجه شوی طبیعی هست و چیزی غیر عادی نیست و نگران نباشی








  9. 7 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    del (شنبه 23 شهریور 92), she (سه شنبه 19 شهریور 92), sheidajojo (چهارشنبه 20 شهریور 92), اشنای قدیمی (سه شنبه 19 شهریور 92), بالهای صداقت (دوشنبه 20 آبان 92), دختر 7 (سه شنبه 19 شهریور 92), دختر مهربون (چهارشنبه 22 آبان 92)

  10. #18
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 02 اسفند 92 [ 23:35]
    تاریخ عضویت
    1392-5-14
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    578
    سطح
    11
    Points: 578, Level: 11
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ﺳﻼ ﻡ ﻭ ﺧﻴﻠﻲ ﻣﻤﻨﻮﻥ

    ﻣﻦ ﺑﻪ ﺗﻮﺻﻴﻪ ﺷﻤﺎ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻣﻬﺮﺑﻮﻥ ﮔﻮﺵ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﺍﻣﺎ ﭼﻨﺪﺗﺎ ﺳﻮﺍﻝ ﺑﺮﺍﻡ ~ﻳﺶ ﻣﻴﺎﺩ

    ﺍﻭﻝ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺧﻮﺏ ﻣﻦ ﻣﺤﺒﺖ ﺍﺻﻞ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻣﻴﺪﻭﻧﻢ ﻭ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻣﻦ ﺧﻴﻠﻲ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺗﻲ ﻫﺴﺘﻢ ﺍﻣﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﻴﮕﻔﺖ ﺑﺎﻳﺪ ﺯﻥ ﻣﺮﺩ

    ﺳﻴﺮﺍﺏ ﻣﺤﺒﺖ ﻛﻨﻪ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﻛﺸﻴﺪﻩ ﻧﺸﻪ ﻣﻴﺘﺮﺳﻢ ﻛﻢ ﻛﻨﻢ ﺑﻌﺪ ﭼﻲ ﻣﻴﺸﻪ؟

    ﻭ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻣﻦ ﻣﻴﺪﻭﻧﻢ ﺷﺮﺍﻳﻂ ﻛﺎﺭﻱ ﻣﺮﺩﻫﺎ ﻓﺮﻕ ﻣﻴﻜﻨﻪ ﺍﻳﺸﻮﻥ ﺯﻣﺎﻧﻬﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﺵ ﻫﺴﺖ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﻨﻮ ﻧﻤﻴﺪﻥ ﻭ ﻳﺎ ﺳﺎﻋﺘﻬﺎ

    ﺧﺒﺮﻱ ﺍﺯ ﺍﻳﺸﻮﻥ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻭ ﺗﺎﺯﮔﻴﻬﺎ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﻡ ﻣﻨﺸﻲ ﺷﺮﻛﺘﺸﻮﻥ ﺗﻮﻱ ﺧﻮﻧﻪ ﺷﺮﺍﺏ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﻴﻜﻨﻪ ﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﺑﻌﻀﻲ ﺍﺯ ﻫﻤﻜﺎﺭﺍﻱ


    ﺍﻳﺸﻮﻥ ﻣﻴﺎﺭﻥ ﻭﻟﻲ ﺗﺎﺣﺎﻻ ﻧﺪﻳﺪﻡ ﺍﻳﺸﻮﻥ ﻟﺐ ﺑﺰﻧﻪ ﻭ ﻣﻴﺘﺮﺳﻢ ﺍﻳﺎ ﺑﺎ ﻛﺎﺭ ﻛﺮﺩﻥ ﺭﻭﻱ ﺧﻮﺩﻡ ﺍﻳﻦ ﻣﺸﮕﻼ ﺕ ﻫﻢ ﺣﻞ ﻣﻴﺸﻪ؟

    ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ ﺧﻴﻠﻲ ﺍﺳﺘﺮﺱ ~ﻳﺪﺍ ﻛﺮﺩﻡ ﺍﻻ ﻧﻢ ﻛﻪ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺳﻤﺖ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻫﻢ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﻧﻴﺴﺘﻢ ﺩﻳﮕﻪ ﻓﻘﻂ ﺍﻣﻴﺪﻡ ﺑﻪ ﺍﻳﻨﻪ ﺗﻮ ﺍﻳﻦ ﻣﺪﺕ ﺑﺘﻮﻧﻢ ﺭﻭﻱ ﺧﻮﺩﻡ ﻳﻪ ﻛﺎﺭﺍﻱ ﻛﻨﻢ ﻭﻟﻲ ﺍﻳﻦ ﺧﻴﻠﻲ ﺑﺪﻩ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﻡ؟ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﺑﻬﻢ ﺑﮕﻴﺪ ﻓﻘﻂ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﻣﻴﻜﻨﻢ


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. آرام ﮐﺮﺩﻥ ﺗﻨﺪﺧﻮﺗﺮﯾﻦ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﺎ ۱۰ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺯﻧﺎﻧﻪ
    توسط khaleghezey در انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد خانواده
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 16 آبان 94, 13:08
  2. ***((ﺩﺧﺎﻟﺖ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﻤﺴﺮ))***
    توسط khaleghezey در انجمن سایر مقالات ازدواج
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: شنبه 04 مهر 94, 17:59
  3. پاسخ ها: 20
    آخرين نوشته: جمعه 24 آبان 92, 14:30
  4. ﺧﻴﺎﻧﺖ ﺩﺭﻣﺎﻩ ﻫﻔﺘﻢ ﺑﺎﺭﺩﺍﺭﻳﻢ
    توسط baran-tanha در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 39
    آخرين نوشته: سه شنبه 09 مهر 92, 08:26
  5. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: دوشنبه 23 مرداد 91, 01:02

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 07:14 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.