سلام دوستان
من یه دختر 34 ساله هستم با مدرک فوق لیسانس و شاغل
5 سال پیش با پسری که 8 سال از من کوچکتر بود اشنا شدم. دانشجو بود و سربازی هم نرفته بود محل زندگیش هم رشت بود. (من ساکن کرجم) چون پسر خوبی بود و چشم پاک و خانواده فرهنگی داشت و از نظر ظاهری هم جذاب بود و عشق و علاقه ای که به هم پیدا کرده بودیم و چون فکر می کردم اهل کار کردن هست (با وجود اینکه دانشجو بود، هر از گاهی مدرسه پدرش کارهای کامپیوتری می کرد و پول می گرفت) با وجود مخالفتهای خانوادش به خاطر بیماری که من دارم (ترنر)و باید برای بچه دار شدن با درمان اقدام کنم و قدم هم به همین دلیل کوتاهه(140) با وجود اینکه هیچی نداشت! ازدواج کردیم.
بعد از ازدواج به خونه ای که عموی بنده در کرج در اختیارمون گذاشت اومدیم (من فررزند شهید هستم و اگر این خونه نبود با هاش ازدواج نمی کردم چون حقوقم کفاف کرایه خونه رو نمی داد) همسرم به دلیل سنوات نتونست انتقالی دانشگاه بگیره و ترک تحصیل کرد و به سربازی رفت اواخر دوران اموزشی در بازی فوتبال رباط صلیبی پاش پاره شد و ما داستان پیدا کردیم با این سربازی! معافیت ندادن بهش و بعد از عمل و چند ماه خونه نشینی و .... بالاخره سربازیش رو با هزار مکافات تموم کرد با وام و کمک 2 میلیونی پدرش اوایل سال پیش یه مغازه زد که درامدش بالا نبود ولی بالاخره کار بود برای خودش!
6 ماه پیش بامردی اشنا شد که وعده شرکت زدن بهش داد و اون هم مغازش رو به امید همین اقا جمع کرد و تا الان بنا به دلایلی این وعده محقق نشده!
تو تمام این مدت خرج خونه با من بوده ، حتی دو سه ماه اول که مغازه زده بود نگفتم چیزی برای خونه خرج کنه ولی بعد که بهش گفتم که ماهی اقلا 50 تومن بده دلم خوش باشه خرجی میدی کلی ناراحت شد که این همه درامد داری بذار یه پولی هم تو جیب من باشه و مادی هستی و...
بعد از اینکه مغازش رو پس داد، دوباره خونه نشین شد! ولی اینرو بگم که واقعا پشت کار داره و خوره کامپیوتره و خودش کلی نرم افزار گرافیکی و برنامه نویسی و ... تو این ودت خونه نشینی یاد گرفته و...
الان که تقریبا موضوع اون اقا و شرکت زدن منتفی شده، میگه دیگه من نمی تونم زندگی کنم، کار گیر نمیاد و من از این خونه نشینی خسته شدم ... میگه تو پول بهم بده من باهاش شرکت بزنم! پولی که تا چند وقت دیگه دستم میاد و می خوام با اون و گرفتن یه وام خونه بخرم تا خونه مردم رو خالی کنینم،میگه یه مقدارش رو بهم بده وگرنه طلاق بگیریم
از طرفی می ترسم بهش این پول رو بدم و بعد از مدتی بگه طلاق می دم و این پول رو هم برداره بره و نفقه و مهریه و ... همه حق منو پایمال کنه و از طرفی وسایلشو جمع کرده و رفته خونه پدرش و حرف از طلاق میزنه! نماز و روزه رو هم که گذاشته کنار! مدام هم به من میگه برام
چه کردی؟ یه لقمه غذا که خونه پدرم می خوردم ! 90 درصد بار زندگی به دوش منه هم کار خونه هم بیرون! می گم برو با ماشین پرایدی که 2 ساله خریدم اژانس کارکن، با این مهارتی که داری تو یه شرکت کار پیدا کن و... قبول نداره! انتظار داشت ماشین رو هم به نامش بزنم! نمی دونم چه کنم! راهنمایی کنید به خدا کلافه ام! یه کلفت هم ماهیانه بهش حقوق میدن این تو 5 سال یه جوراب هم برام نخریده! طلبکارم هست که من 5 سال جوونی پات گذاشتم! بددل هم شده همه دارن براش نقشه میکشن، بهش متلک میگن، مسخره اش می کنن.... به خدا اگه یه بار پول رو به رخش کشیده باشم میگم چرا الان که از اون اقا ناامید شدی نمیری دنبال کار بهش برمی خوره! اون قدر بهش محبت کردم که این جور پر توقع شده! چطور راضیش کنم بفهمه که پول من مال خومه و اون هم باید زحمت خودش رو برای پول دراوردن بکشه من هم در کنارش کمک می کنم! با همچین مردی میشه زندگی کرد؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)