صبر، قوی بودن، رسیدگی کردن به خودت، آروم بودن. صبر، صبر. منطقی فکر کردن و زمان. صبر، تغییر رویه، صبر، صبر. تغییر رویه و تداوم. صبر.
تشکرشده 1,605 در 532 پست
صبر، قوی بودن، رسیدگی کردن به خودت، آروم بودن. صبر، صبر. منطقی فکر کردن و زمان. صبر، تغییر رویه، صبر، صبر. تغییر رویه و تداوم. صبر.
tabasom321 (دوشنبه 04 شهریور 92)
تشکرشده 64 در 37 پست
سلام دوستان .ممنون از توجهتون.
ممنون پریای عزیز.منم برای همه دعا میکنم.
- - - Updated - - -
مرسی از همدردیت بهار جون.امیدوارم مشکل هر دومون حل بشه به زودی.توکل بر خدا.
- - - Updated - - -
ممنون از راهنماییت بالهای صداقت عزیز.دارم نهایت تلاشمو میکنم که منطقمو غالب کنم.راستش اینقدر همه چی خراب شده و حرمتها شکسته شده که بعید میدونم به این راحتیها درست بشه.شاید اینم بذاری به حساب عصبانیتم ولی هیچ کس از مادر شوهرم دل خوشی نداره.ما توی تحقیقات اولیمون کوتاهی کردیم متاسفانه.
- - - Updated - - -
shi عزیز... من هر چی صبر کردم نتیجه عکس گرفتم.صبر در برابر کسی ارزش داره که قدر این صبرو بدونه نه کسی که صبرتو به حساب این میذاره که حق با اونه.
واااااااااااااااااااااااا اااااییییییییییییییییییی.. ..چقدر بدم میاد از این تیپ آدما....
تشکرشده 64 در 37 پست
دوستان عزیزم سلام.
با امروز 3 هفته است که خونه پدرم هستم.شوهرم حتی یک بار زنگ نزده ببینه زنی که 3 سال باهاش زندگی کرده زنده است یا نه؟؟؟؟یعنی حتی دلش هم تنگ نشده؟؟؟
نگید خودتم زنگ نزدی یا غرورش اجازه نمیده.با اون کاری که اون با من کرد (خودم و فرشای جهازمو آورد انداخت خونه بابام) اونه که باید پیش قدم بشه.غروری هم در کار نیست.پس چطور وقتی خواهرش که 6 سال از شوهرم کوچکتره سر مسئله ای که حق با شوهرم بود باهاش قهر کرد پاشد رفت ازش معذرت خواهی کرد؟؟؟؟؟
میبینید...روز و شب کارم شده مقایسه رفتار شوهرم با من و خانوادش.و بیشتر ازش دور میشم.آخه به کسی که میره پشت سر زنش پیش مادر و خواهرش حرف میزنه میگن مرد؟؟به یه همچین آدمی میشه تکیه کرد وبه حمایتش امیدوار بود؟من که بعید میدونم.
راستش هرچی میگذره بیشتر به این موضوع پی میبرم که من در دل شوهرم جایی نداشتم و ندارم و فقط حضور فیزیکی ذاشتم برای اینکه اسباب راحتی شوهرم رو فراهم کنم.دلم با طلاق نیست ولی خیلی سرخورده شدم و نمیتونم ببخشمش.هیچ حسی برای یک زن آزار دهنده تر از این نیست که بپذیره در زندگی شوهرش جایگاهی نداره
من چه کارهایی به جز صبر و زمان دادن برای فروکش کردن احساسات منفی و اقدام نکردن برای طلاق توافقی ,در این مقطع میتونم انجام بدم که بعدا وقتی این روزا رو مرور میکنم از کاری که کردم (جدایی یا بازگشت)پشیمون نشم؟
اگه شوهرم ازم خواست برگردم چطور برخورد کنم و چه تضمینی برای اجرای خواسته هام بذارم؟
ببین خانومی مشکلی که من در خلال نوشته های شما دیدم همین دو مورد بود ، اما این موارد ، مواردی نیستند که لاینحل باشند و باعث بشود زندگی شما به اینجا کشیده شود
بالهای صداقت عزیز...حق با شماست.من فکر میکنم شوهرم به من علاقهای نداره و ازدواجش با من به خاطر موقعیت اجتماعی و درآمد من بوده.وگرنه مردی که زنشو دوست داشته باشه برای جلب رضایت زنش یه تلاشی از خودش نشون میده.
تشکرشده 64 در 37 پست
دوستان عزیزم سلام.
فردا که بیاد میشه یک ماه که من خونه پدرم هستم.چند روز پیش شوهرم با پدرش اومدن محل کارم!!شوهرم از کار زشتی که کرده بود ابرازپشیمانی کرد.و حتی گفت خانوادمو آماده کنم که بیاد برای عذر خواهی.
گفت که به این نتیجه رسیده که بهتره خونمون رو جابجا کنیم.البته مطمئنم که با رضایت خانوادش داره این کارو میکنه.
قولهایی هم در مورد تغییر یک سری از رفتارهاش داد.
راستش از شما چه پنهان خیلی دوست دارم یه فرصت دیگه به خودم و شوهرم و زندگیم بدم.شاید هم با دیدنش احساساتی شدم!اما در مورد یه مسائلی میترسم :
1-گفتم که قبل از اومدنم با مادر شوهرم دعوای تلفنی داشتم و بعد از اینکه کلی بد و بیراه شنیدم شوهرم منو با فرشهای جهازم انداخت در خونه پدرم ورفت.حالا میترسم اگه برگردم اونا با این اتفاقی که افتاده پررو تر از قبل بشن و فکر کنن هر بلایی سر من بیارن من پسرشون رو ول نمیکنم.
2-میترسم شوهرم به اندازه کافی تغییر نکرده باشه و بعد از یه مدت روز از نو روزی ازنو.چون تو حرفهاش و برخوردش حس کردم خیلی منو جدی نگرفته.برای برگشت زود نیست؟هنوز جدایی رو با تمام وجود حس نکرده.به نظر شما بهتر نیست یه خورده بیشتر برای جدایی پافشاری کنم ؟
3-خانواده من به شدت به جدایی اصرار دارن و حتی گفتن اگه برگردم نه پاشون رو توی خونه من میگذارند و نه شوهر من حق داره پاشو خونه ی اونا بذاره.پدرم میگه مادر شوهر و خواهرشوهرهات باعث عذابت هستن.راستم میگه.خیلی از این بابت تحت فشارم.
4-من اگه برگردم به هیچ عنوان نمیخوام با خانواده شوهرم رفت و آمد داشته باشم.خیلی ازشون بی احترامی دیدم بدون اینکه ذره ای بی احترامی کرده باشم.اینو خودشون هم اعتراف کردن.این باعث نمیشه اونا بیشتر بخوان شوهرمو بکشن سمت خودشون؟
5-با جدا شدن خونه میترسم شوهرم همون رفت و آمدها و تلفن های زیاد از حد رو ادامه بده ولی دیگه مخفیانه.
به نظر شما الان وقت مناسبی برای برگشتن هست؟یا بهتره بیشتر ادامه بدم؟
از کجا میشه فهمید شوهرم فکرشو تغییر داده؟مگه یه مرد 37 ساله میتونه یه ماهه عوض بشه؟
به نظر شما چطور برگردم که جلوی خانواده شوهرم کوچیک نشم و مادر و خواهرهاش پررو نشن ؟
من چند تا شرط هم دارم برای ادامه زندگی:
_شوهرم از نظر مالی از خانوادش جدا بشه
_حق طلاق میخوام
_بچه دار شدن تا 2 سال ممنوع
خواهش میکنم خیلی صریح و بدون ترس از جهت دهی به تصمیم من نظرتون رو بگید.شاید کسی چیزی به ذهنش برسه که به عقل خیلیا نرسه.
چطور برخورد کنم که مواردی که ازش میترسم اتفاق نیفته؟
شروط دیگه ای هم هست که بهم کمک کنه؟
دوستان عزیز-کارشناسان محترم و همه کسانی که زحمت میکشید وکمک میکنید از همتون متشکرم.
تشکرشده 247 در 117 پست
سلام دوست خوبم .خیلی خوشحالم که صبرت نتیجه داد و همسرت برای برگردوندنت اقدام کرد .پس صبر نتیجه می ده.
ویرایش توسط heaven65 : شنبه 16 شهریور 92 در ساعت 19:06
she (یکشنبه 17 شهریور 92), tabasom321 (یکشنبه 17 شهریور 92)
تشکرشده 42 در 18 پست
اصلا طلاق نگیر تجربه کردم خیلی بده خیلی سخته بعد طلاق بیشتر از الان اذیت میشی سعی کن زندگیتو بسازی چند سال اول همه مشکل دارن کم کم همه چی خوب میشه به خدا توکل کن
she (یکشنبه 17 شهریور 92), tabasom321 (یکشنبه 17 شهریور 92)
تشکرشده 64 در 37 پست
مرسی دوستان.منم طلاق رو دوست ندارم .
اما حالا که این اتفاقات افتاده نمیخوام بعد از یک ماه با اولین دیدار با شوهرم سست بشم .هنوز منو جدی نگرفته.همینطوری اگه بخوام برگردم همه چی لوث میشه.
پدرم که شدیدا اصرار به جدایی داره.شوهرم بهم گفت یه طوری پدرمو آماده کنم که شوهرم بیاد معذرت خواهی.اما پدرم حاضر نیست حتی اسم شوهرمو بیارم.
یه شرط دیگه که به ذهنم رسید اینه که قبل از شروع زندگی باید هر چند جلسه که لازمه بریم پیش مشاور.
خیلی خوشحال میشم اگه نظرتون رو در مورد شرطهام ببینم.
مرسی
تشکرشده 42 در 18 پست
آره مشاوره خیلی خوبه حتما اینکارو بکن ولی ادامه بده با یه جلسه یکم شاید وضعت بهتر شه ولی کامل حل نمیشه
تشکرشده 64 در 37 پست
دوستان عزیزم سلام
از آخرین پستی که گذاشتم حدود 2 ماه میگذره.اما من ..... امروز دقیقا روز صدم خروج من از خونمه.
توی این مدت اتفاقات زیادی افتاد:
شوهرم برای عذرخواهی اومد خونه پدرم.
کلی جلسات مشاوره رفتیم.
شوهرم کلی ابراز پشیمانی کرد و حتی حاضر شد خونمون رو جابجا کنیم (یعنی با خانواده شوهرم توی یک ساختمان نباشیم)
از بین شرطهای من حق طلاقو قبول نکرد اما قبول کرد که خونه خودمون رو که به نام خواهرش بود و خواهرش توش نشسته,به نام خودش بزنه.منم بهش گفتم خواهرش میتونه توی اون خونه بشینه تا وقتی که یه پولی دست پدرش بیاد و خونه ما رو بهمون پس بدن.
واحد خودمون رو هم که تا الان توش بودیم بدیم اجاره و یه جا برای خودمون اجاره کنیم.
بماند که شرطهای اولیه منو کلی تغییر داد تا رسیدیم به جای فعلی.من و خانواده ام کوتاه اومدیم و باهاش راه اومدیم.
خلاصه کار به جایی رسید که ما با هم دنبال خونه هم رفتیم و تقریبا همه چی داشت درست میشد که یه روز به من گفت خانواده ام بهم میگن به جای اینکه خونه خودتو به نام خودت بزنی یکی از واحدهای ما رو به نامت بزن.و همش با من سر این قضیه بحث میکرد و اصرار که این کارو بکنیم.
منم قبول نکردم به چند دلیل:
1-من اون خونه رو دوست دارم و نمیخوام از دستش بدم.
2-هدف اونا اینه که خواست من اجرا نشه و حرف خودشون به کرسی بشینه.
3-با این کار میخوان به شوهرم بگن که (البته اگه قبول کنم) من فقط پول برام مهمه و همینکه حاضر شدم خونه خودمو بدم و معادلش رو بگیرم راضی شدم.در حالی که برای من عملی شدن قولهای اول ازدواج مهمه.
4-من نمیخوام با اونا یه جا واحد داشته باشیم چون عواقبش دوباره دامنگیرمون میشه.
حالا شوهرم مدام اصرار داره که من قبول کنم.
منم دلایلمو توضیح دادم که چرا نمیخوام اما ول کن نیست.
منم که دیدم اوضاع اینطوریه و بعد از گذروندن این همه وقت و دردسر شوهرم هنوز دنبال رضایت بیجای خانوادشه , و هنوز زندگیش براش در اولویت نیست تصمیم خودمو گرفتم و میرم که جدا بشم.
شوهرم دوباره با یه حرف خانوادش میخواد قول و قرارشو با من زیر پا بذاره.این آدم درست نمیشه.
یه چیز دیگه هم که شنیدم و مغزم سوت کشیدو فهمیدم که این مادر شوهر نمیذاره آب خوش از گلوی من پایین بره اینه :
توی این مدتی که ما درگیر بودیم و هنوز هیچی معلوم نبوده خانم برای پسرش دنبال زن میگشته!!!!!!!!!!!!
الان دو روزه که گوشیمو خاموش کردم و میخوام وکیل بگیرم.
توبه گرگ مرگه....
تشکرشده 174 در 86 پست
سلام
بعد از اينكه شوهرت براي عذرخواهي پيش خانوادت اومد و پيش مشاور رفتين برگشتي خونه خودتون ؟
- - - Updated - - -
يه چيز ديگه كه به ذهنم رسيد اينه شايد شوهرت از نظر مالي بهت اعتماد نداره.مثلا موردايي شنيده از اينكه خانوما مهريه شونو خواستن و از اين موضوع نگرانه.
در هر حال به نظر من روي خواسته اي كه داري محكم باش و در مورد تعهداتي كه موقع ازدواج گفته شده هم قاطع باش.بهتره كه بدوني كجاي اين زندگي هستي.
tabasom321 (دوشنبه 27 آبان 92)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)