یه سلام به گرمی هوای این روز ها
یه راست میرم سر اصل مطلب
من یه آقا 26 ساله متاهل هستم حدود 4 ساله ازدواج کردم و دارای یه فرزند 2 ساله مشکل ، گناه ، نمیدونم چی بهش بگم اصل موضوع اینه که من خود ارضایی می کنم نمی تونم از این کار دست بردارم لذتی که تو خود ارضایی بهم دست میده از نزدیکی با همسرم بیشتره هزار بار تا حالا پشیمون شدم ولی دوباره رفتم طرفش وقتی که از سن 14 سالگی خود ارضایی میکنم تا الان که 26 سالم هستش یه طوری تو وجود من مونده اصلا نمی تونم خودم رو کنترل کنم تا فضاء خونه مناسب میشه شروع می کنم به خود ارضایی خودم رو با عکس ، فیلم مشغول می کنم .
خانومم کارمند هستش و من بیکارم از موقعی هم که ازدواج کردم نتونستم شغل ثابت و مناسبی گیر بیارم تو شهری هم که ساکن هستم هیچ اشنایی ندارم فقط به خاطر همسرم از شهر خودم و پدر و مادرم دور شدم اومد به شهر همسرم و از اون موقع تا حالا بیکار هستم و همین بیکاری بیشتر منو کشونده به سمت گناه خود ارضایی یه احساسی بهم میگه خدا داره منو تنبیه می کنه به خاطر گناهی که انجام میدم ولی دست خودم نیست نمی تونم خودم رو کنترل کنم بیشترین روزی که خودم رو کنترل کردم 11 روز بوده اونم به خاطر اینکه تو یه ارگانی داشت شرایط کاری جور میشد قرار شد 11 روزه دیگه خبر بدن منم اینقدر راز و نیاز کردم با خدا گفتم خدایا 11 روز قول میدم گناهی نکنم خیلی التماسش کردم این 11 روز گذشت و خبری نشد و من روز 12 دست به گناه زدم و قولی که به خدا دام رو شکستم و روز 13 خبر اومد که کارم درست شده و برای یک سال به عنوان پیمانکار با اون ارگان قرار داد بستم هنوز 3 ماه از قرار داد نگذشته بود که بدون اطلاع من با یه پیمان کار دیگه قرار داد بستن قرار داد من رو بدون هیچ ایرادی فسخ کردن تنها مشکل من این بود که بهشون رشوه ندادم از من خوششون نیومد بازم میگم خدا داره تلافی گناه هایی که انجام دادم رو میگیره بر عکس همه خونه ها جای من و همسرم با هم عوض شده خانومم میره سر کار و من شب و روز تو خونه هستم بچه داری می کنم از حقوقی که خانومم میگیره فقط 80 تومنش می مونه برای خرجی بعقه اش میره برای وام و بدهی به خدا خسته شدم فکر نکنید که من جوان بی فکر و بی غیرتی هستم به خدا تو این چند سال که اومدم تو این شهر چند جا تا حالا کار کردم از رانندگی گرفته تا شاگرد مغازه کار تو خونه منظورم بیرون کار میگرفتم میاوردم تو خونه انجام میدادم همه این کار ها به 2 ماه نمی کشید دوباره بیکار می شدم وقتی که راننده بودم فقط ماهی 300 تومان میگرفتم از ساعت 6 صبح میرفتم تا 7 شب اصلا ارزش نداشت به خاطر 300 تومان این قدر زحمت بکشم اون موقعی هم که شاگرد یه مفازه بودم ماهی 250 میگرفتم که کلش 180 تومان دستم رو میگرفت بعقه اش میشد پول تاکسی خیلی دارم رنج میکشم وقتی که حال و روز خودم رو می بینم به قول خانومم این قدر ناشکر نباش شاید یه خیریتی تو کار هست وقتی که خانومم میگفتم فلان جا برای کار برات سپردم اینقدر به خدا التماس میکردم همیشه خانومم میگه اینقدر برای یه کار به خدا التماس نکن و به زور چیزی رو نخواه اگه مصلحت باشه خدا خودش درست می کنه الان کار من شده یه وقت هایی راز و نیاز و بیشتر وقت ها هم خود ارضایی دارم دیوونه میشم اینقدر به خودم ناسزا میگم خدا هم دیگه منو به حال خودم رها کرده 4 ساله که اومدم اهواز حتی یه دوستی هم ندارم باورتون نمیشه فقط سوپری محله و آپارتمانی که توش زندگی می کنیم منو میشناسن و دیگه هیچ آشنایی از طرف من این جا نیست بیشتر وقتها که تو خونه تنهام اینقدر گریه می کنم دلم به حال بدبختی هایی که دارم میسوزه
تورو خدا یکی کمکم کنه
علاقه مندی ها (Bookmarks)